طلب مغفرت











طلب مغفرت



ابوعمرو بن علوان مي گويد: روزي به خاطر حاجتي به بازار رفتم، جنازه اي را ديدم. دنبالش به راه افتادم. تا بر آن نماز بخوانم و مانده تا مرده را دفن کردند. در اين هنگام بدون تعمد چشمم به زن روبازي افتاد، ميل کردم که او را همچنان نگاه کنم، اما منصرف شدم و استغفار کردم بعد با خودم گفتم که به ديدن شيخ بزرگ جنيد بروم. به سوي بغداد حرکت کردم.

هنگامي که نزديک حجره اش رسيدم و در زدم، به من گفت: اي ابوعمرو داخل شو، در رحبه گناه مي کني و ما در بغداد برايت طلب مغفرت مي نمائيم.[1] .







  1. الغدير، ج 9، ص 121.