افشاي راز عارف











افشاي راز عارف



موسي بن هارون نقل مي کند که: يکبار در سفر حج، حسن بن خليل را در عرافات ديدم و با او صحبت کردم. و بار ديگر در حال طواف دور خانه خدا. به او گفتم: از خدا بخواه که حج مرا قبول کند. او گريه کرد و برايم دعا نمود.

پس از آن به مصر برگشتم، به کساني که به ديدنم مي آمدند، گفتم: حسن بن خليل به همراه ما در مکه بود. آنها گفتند: او امسال به حج نرفته است و همين جا در مصر بوده است. کسي حرف مرا باور نکرد.

پس از مدتي او را ديدم. در مورد افشاي اين راز مرا سرزنش کرد و گفت: به اين وسيله مرا مشهور کردي. دوست نداشتم اين راز من برملا شود. بعد از اين تو را به حقي که بر تو دارم، سوگند مي دهم که چنين نکني.[1] .







  1. الغدير، ج 9، ص 55.