زيارت مكه











زيارت مکه



خادم شيخ جلال الدين سيوطي نقل مي کند که: روزي شيخ هنگام استراحت به من گفت: آيا مي خواهي نماز عصر را در مکه بخواني. به شرط آنکه تا زماني که من زنده ام، اين جريان را به کسي نگويي؟ به شيخ گفتم: آري. شيخ دستم را گرفت و گفت: چشمت را ببند. چشمم را بستم. در حدود 27 گام با من برداشت و گفت: چشمت را باز کن. ناگهان خود را در باب «المعلاة» يافتم. ام المؤمنين، خديجه، فضل ابن عباس و وعده ديگري را زيارت کردم. آنگاه داخل حرم شديم. طواف کرديم و از آب زمزم نوشيديم و پشت مقام ابراهيم آنقدر توقف کرديم، تا نماز عصر را خوانديم و دوباره طواف کرديم و از آب زمزم نوشيديم. شيخ به من گفت: طي الارض ‍ ما عجيب نيست. شگفت از اين است که هيچ کدام از اهل مصر که در اينجا هستند، ما را نمي شناسند. حال اگر مي خواهد با من مراجعت کن و اگر مي خواهي همين جا بمان تا حاجيان بيايند. گفتم: با شما مي آيم و آمديم به «باب المعلاة» گفت: چشمانت را ببند و بستم و هفت قدم با هم برداشتيم. گفت: چشمت را باز کن ناگهان خود را نزديک «جيوشي» ديدم و به آقايم عمر بن الفارض وارد شديم.[1] .







  1. الغدير، ج 9، ص 54.