توسل به ريش ابوبكر











توسل به ريش ابوبکر



يافعي در روض الرياضين از زبان ابوبکر آورده است که او گفت: ما در مسجد نشسته بوديم که ناگهان مردي کور در آمد و ميان ما وارد شد و سلام داد و ما سلام او را پاسخ داده و در برابر پيامبر نشانديمش که گفت: کيست که در راه دوستي پيامبر، حاجتي از مرا برآرد؟ ابوبکر گفت: حاجتت چيست؟ او گفت: من فقيرم و چيزي براي خانواده ام مي خواهم.

ابوبکر گفت: من حاجات تو را برآورده مي کنم. ديگر چه مي خواهي. گفت: من دختري دارم که راه دوستي محمد صلي الله عليه و آله و سلم تا زنده هستم کسي او را به همسري بگيرد. ابوبکر گفت: من در راه دوستي با خدا او را به همسري قبول مي کنم. آيا ديگر چيزي مي خواهي گفت: آري مي خواهم که دستم در ريش تو فرو برم. ابوبکر برخاست و ريش خود را در ميان دستان او قرار داد. او گفت: خدايا به حرمت ريش ابوبکر قسم که مرا بينا کن و خداوند متعال هم بينايي اش را به او بازگرداند و در همين هنگام جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت: اي محمد خداوند سلام تو را سلام مي رساند و با درود تو را ويژه مي گرداند و مي گويد که به عزت و جلال او اگر همه کوران، وي را به حرمت ريش ابوبکر صديق قسم دادند، البته بينائي شان را به ايشان باز مي گردانيد و هيچ کوري بر روي زمين رها نمي کرد. در کنار اين داستان خرافي حديثي هم آمده است که هر گاه پيامبر شيفته بهشت مي شد، ريش ابوبکر را مي بوسيد.[1] .







  1. الغدير، ج 14، ص 117.