مجازات خليفه











مجازات خليفه



روزي مردي بنام اياس به نزد ابوبکر آمد و گفت: اي خليفه! من مسلمانم و مي خواهم که با بدکيشاني که از راه ما برگشته اند پيکار کنم.

ياري ام کن. ابوبکر به او سواري داد و جنگ افزاري. او به راه افتاد و به جان مردم افتاده دارايي هاي مسلمانان و از دين برگشتگان را از ايشان مي گرفت و هر کس را که نمي داد، تنبيه مي کرد. گزارش او به ابوبکر رسيد.

او به طريقه پسر حاجز نامه اي نوشت و به او دستور داد که به جنگ اياس ‍ برود و او را دستگير کرده و به نزد ابوبکر بياورد. او با سپاهي به سراغ اياس ‍ رفت. ياران اياس کشته شدند و او تنها ماند. پس رو به طريفه کرد و گفت: اي طريفه تو نماينده ابوبکر هستي و من نيز نماينده او هستم. پس نسبت به هم برتري نداريم. طريفه گفت: اي راست مي گويي سلاح را کنار بگذار و بيا تا به نزد خليفه برويم تا او ميان ما حکم کند. او قبول کرد و آنها با هم به نزد خليفه آمدند. چون به نزد ابوبکر رسيدند، وي دستور داد که آنها به سوي بقيع بروند و در آنجا اياس را در آتش بسوزانند. پس طريفه او را به همانجا که براي درخواست باران مي رفتند و يا بر مردگان نماز مي خواندند برد و آتشي برافروخت و او را در ميان افکند. گويند دست و پاي او را بسته ميان آتش ‍ افکند.[1] .







  1. الغدير، ج 13، ص 312.