از كرامات رسول الله











از کرامات رسول الله



چون رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم از مکه به مدينه هجرت فرمود، با شخصي که همراه بود گذرشان به خيمه ام معبد خزاعي افتاد، که ام معبد در جلوي خيمه نشسته بود. از آن زن قدري خرما يا گوشت خواستند که بخرند، نداشت.

زيرا خشکسالي، قبيله او را دچار فقر نموده بود. اما معبد گفت: به خدا سوگند که اگر چيزي مي داشتم نثار قدمت مي کرديم. ناگاه چشمان حضرت به گوسفندي در گوشه خيمه افتاد، سؤال فرمود: اين گوسفند چرا تنها مانده است؟ ام معبد گفت: ضعف و ناتواني او را از گله بازداشت.

حضرت فرمود: شير مي دهد.

عرض کرد: خير حضرت گوسفند را طلبيد و دوست مبارک به پستانش ‍ ماليده و نام خدا بر زبان جاري نمودند که: خدايا! پستان اين گوسفند را برکت ده. بلافاصله شير در پستان جاري شد. پيامبر ظرفي طلبيد و شير دوشيد تا ظرف پر شد، ابتدا به آن زن داد و نوشيد و سير شد و سپس ياران خود راه هر يک نوشيدند تا سير شدند و بعد از همه خود نوشيد و فرمود: «ساقي القوم آخر هم» آنکه ساقي گروهي مي شود بايد خود آخر بنوشد و دوباره ظرف را پر از شير کرد پيش زن گذاشت و حرکت فرمود.

چون بامداد شد مردم مکه از بين زمين و آسمان بانگي شنيدند که مي گويد: خدا بهترين پاداش خود را به آن دو رفيق همراه دهد که به خيمه ام معبد فرود آمدند و سپس از آنجا کوچ کردند و چه خوشبخت بود رفيق محمد صلي الله عليه و آله و سلم که همراه رسول گرامي بود. اي قبيله قصي بدانيد که خداوند سروري را از شما دور نکرده است.

از خواهر خود ام معبد داستان ورود پيامبر را باز پرسيد و اگر هم قانع نشديد از خود گوسفند بپرسيد که گواهي مي دهد. پيغمبر گوسفند را به نزديک خود خواند و از پستان بي شيرش شير دوشيد، پيامبر رفت ولي به اين کرامت، آن گوسفند پيوسته به آن زن شير مي داد.[1] .







  1. الغدير، ج 3، ص 28.