پيشواي خوارج











پيشواي خوارج



انس بن مالک مي گويد:

روزي با عده اي از اصحاب با پيامبر در حال گفتگو بوديم ناگهان سر و کله مردي پيدا شد. او که مرد عابد و زاهدي بود، ما از ديدن او خوشحال و مسرور مي شديم. زيرا او را هميشه در حال دعا و نماز مي ديديدم. ما قبلا تعريف هايي از او را در نزد پيامبر گفته بوديم ولي پيامبر او را نشناخته بود. وقتي او را ديديم به پيامبر اشاره کرديم که اين مرد همان مردي است که از نماز و عبادت او براي شما تعريف کرده ايم. پيامبر گفت: شما درباره مردي براي من خبر آورده ايد که در صورت او اثر و چشم زخمي از شيطان است. آن مردي به جمع آنان وارد شد و سلام نکرد.

پيامبر به او فرمود: تو را به خدا سوگند مي دهم که آن هنگام که در کنار مجلس ما ايستاده بودي، آيا در ذهنت اين مطلب گذشت که تو برتر از همه ما هستي؟ گفت: آري. اين فکر را کردم. سپس به نماز مشغول شد.

رسول خدا به او فرمود: تو را به خدا سوگند مي دهم که آن هنگام که در کنار مجلس ما ايستاده بودي، آيا در ذهنت اين مطلب گذشت که تو برتر از همه ما هستي؟ گفت: آري. اين فکر را کردم. سپس به نماز مشغول شد.

رسول خدا فرمود: چه کسي اين مرد را مي کشد؟ ابوبکر گفت: که من و رفت که او را بکشد ولي با ديدن نمازهاي او نتوانست اين کار را بکند و برگشت. عمر نيز اين کار را کرد و برگشت. حضرت علي عليه السلام فرمود: من حاضرم که اين حکم را اجرا کنم و رفت اما از آن مرد خبري نبود. رسول خدا فرمود: او بايد کشته مي شد. اگر او نباشد در امت من هيچ اختلافي رخ نمي دهد. اين مرد ذوالثديه سردار شورشيان نهروان بود. او پيشواي خوارج شد و به جنگ با حضرت علي عليه السلام پرداخت. او در اين جنگ به هلاکت رسيد و به سزاي اعمال خائنانه خود رسيد.[1] .







  1. الغدير، ج 14، ص 81.