آتش عليه عثمان











آتش عليه عثمان



هنگامي که عثمان در محاصره بود و مروان بن حکم براي دفاع از او بشدت مي جنگيد عايشه تصميم گرفت به حج برود مروان و زيد بن ثابت و عبدالرحمن بن عتاب نزد او آمده و گفتند: ام المؤمنين! چه مي شد اگر مي ماندي، زيرا اميرالمؤمنين عثمان همچنان که مي بيني در محاصره است و تو مقام و نفوذي در ميان مردم داري که مي تواني از او دفاع کني.

عايشه گفت: من بار سفر بسته ام و نمي توانم بمانم. حرف خود را تکرار کردند. او همان جواب را باز گفت. در اين وقت مروان به اين بيت تمثل جست: «کشور را عليه من به آتش کشيد - و چون شعله ور گشت راه خويش گرفت.» عايشه به او پرخاش کرد: آهاي تو که برايم شعر و مثل مي آوري، بدان که به خدا دلم مي خواهد تو و رفيقت يعني عثمان که به سرنوشتش علاقمندي بپاي هر کدامتان سنگي بسته بود و به دريا مي افتاديد و سپس به طرف مکه به راه افتاد.[1] .







  1. الغدير، ج 17، ص 157.