دانش خليفه











دانش خليفه



روزي شخصي نزد عمر آمد و گفت: که ما در منطقه اي زندگي مي کنيم که در آنجا يک يا دو ماه آب پيدا نمي کنيم.

در اين مدت اگر جنب شديم، چکار کنيم؟ آيا مي توانيم با همان حالت نماز بخوانيم؟ عمر گفت: در طول اين مدت نمي توانيد نماز بخوانيد. بلکه تا پيداکردن آب بايد صبر کنيد. عمار که در اين مجلس حاضر بود گفت: اي عمر آيا يادت مي آيد که زماني از جنگ ها من و تو جنب شديم.

من خودم را در خاک ماليدم و نماز خواندم. اما تو نماز نخواندي. پس از آن به نزد پيغمبر رسيديم.

پيامبر پس از شنيدن صحبتهاي ما، دستور انجام تيمم را بيان فرمود و ما تعليم ديديم.

اين داستان نمونه اي از بي دانشي است جناب خليفه است.[1] .







  1. الغدير، ج 11، ص 159.