همه مردم از عمر داناتر هستند











همه مردم از عمر داناتر هستند



روزي عمر بن خطاب بر منبر رسول خدا صلي الله و عليه و آله و سلم بالا رفت و گفت: اي مردم چه اندازه مهر زنانتان را زياد مي کنيد و حال آنکه پيامبر خدا صلي الله و عليه و آله و سلم و اصحاب او صداق و مهريه در بينشان چهارصد درهم و کمتر از آن بود و اگر زيادکردن در مهر نزد خدا، پرهيزگاري و يا بزرگواري بود، پيامبر و اصحابش، سبقت مي گرفتند به سوي آن. پس من حد مي زنم هر کسي را که از اين حکم تخطي کند. او پس از گفتن اين جمله از منبر به زير آمد.

پس زني از قريش بر او اعتراض کرد و گفت: اي عمر! مردم را از اين که مهريه را زياد کنند، منع کردي. آيا نشنيدي آنچه خدا در قرآن نازل کرده است که:

«و اتيتم احدهن قنطارا» پس از شنيدن اين سخنان، عمر با شرم گفت: که بارخدايا مرا ببخش «کل الناس افقه من عمر» به راستي که همه مردم از عمر داناتر هستند. پس از آن دوباره به بالاي منبر رفت و از حرف قبلي خود عذرخواهي کرد و گفت که اين کار منعي ندارد.[1] .

ندانستن معناي کلمه اي

روزي عمر بالاي منبر رفت و اين آيه را قرائت کرد: فانبتنا فيها حبا و عنبا و قضبا و زيتونا و نخلا و خدائق غلبا و فاتهة و ابا «پس ما رويانيديم در زمين دانه و انگور و نوعي خرما و زيتون و درخت خرما و باغهاي پر درخت و ميوه و چراگاه را» عمر پس از قرائت اين آيه گفت: همه اين موارد را شناختيم ولي معناي «اب» را نفهميدم. سپس ‍ عصايش را انداخت و گفت: به خدا قسم، اين کار دشواري است که معناي آن را بفهميم. عيبي ندارد اگر معناي آنرا ندانيم. پس به قرآن عمل کنيد و آنچه را که نمي دانيد و نمي فهميد به خداوند واگذار کنيد. ما از کنجکاوي کردن منع شده ايم.

اين داستان را بسياري علماي شيعه و سني روايت کرده اند. هر چند بعضي از علما سني با تحريف در قسمتهايي از آن مي خواسته اند، حرفهاي ناآگاهانه عمر را توجيه کنند.[2] .







  1. الغدير، ج 11، ص 185.
  2. الغدير، ج 11، ص 193.