ارث پيامبر











ارث پيامبر



روزي عمر پسرش عبدالله را به نزد عايشه فرستاد و به او گفت که به عايشه بگو که عمر به او سلام مي رساند و نگويد که اميرالمؤمنين سلام مي رساند. زيرا او ديگر اميرالمؤمنين نيست و سپس از او درخواست کند که در صورت فوت عمر، او را در کنار آرامگاه پيامبر به خاک سپارند.

عبدالله پيش عايشه آمد و سلام عمر را به او ابلاغ کرد و گفت که عمر مي خواهد در کنار قبر پيامبر و ابوبکر دفن شود و اکنون از شما اجازه مي خواهد.

عايشه گفت: من اين کار را براي خود مي خواستم، اما حال که عمر تقاضا کرده است، باشد، من قبول مي کنم. عبدالله به نزد پدرش برگشت و خبر را اعلام کرد. عمر گفت: شکر خدا را که در نزد من چيزي بهتر از اين خوابگاه نبود. هر گاه من جان دادم، تابوت مرا به آنجا ببريد و اگر هم عايشه قبول نکرد، به قبرستان مسلمين ببريد. اي کاش خليفه به ما اعلام مي کرد که جهت اجازه گرفتن از عايشه چيست؟ مگر عايشه وارث حجره پيامبر بود؟ مگر آنها از قول پيامبر نمي گفتند: که «ما گروه پيامبران ارث نمي گذاريم. بلکه آنچه که به ارث مي گذاريم، صدقه است» و با استناد همين حديث، فدک را از دست فاطمه زهرا عليهم السلام گرفتند.[1] .







  1. الغدير، ج 11، ص 381.