نصيحت به خليفه











نصيحت به خليفه



عمران بن سواد، مي گويد: روزي نماز صبح را با عمر به جا آوردم و پس از آن به خانه اش رفتم و گفتم: اي خليفه! مي خواهم تو را نصيحتي کنم. او خوشحال شده و گفت: آفرين بر تو. گفتم: اي عمر! امت تو از تو چهار ايراد گرفته اند. 1 تو عمره را حرام کردي. در ماههاي حج و حال آنکه رسول خدا اين کار را نکردند و آن حلال بود. 2 تو حرام کردي متعه زنان را و آن رخصتي از خدا بود که ما از آن بهره مند مي شديم. 3 تو آزاد ساختي جاريه و کنيز را به زائيدن که اگر بچه اش را زائيد، آزاد است بدون آزاد کردن آقايش ‍ 4 مردم از تو شکايت مي کنند که با خشونت با آنها برخورد مي کنند و تازيانه شما هميشه بالاي سرشان است.

عمر که از اين حرفها عصباني شده بود، شلاقش را بلند کرد و بعد آرام شد و گفت: من فقط خير و صلاح مردم را مي خواستم نه چيز ديگر. من وظيفه دارم که کساني که از راه حق منحرف مي شود، عقوبت کنم و آنها از ادامه انحراف باز دارم و من دراين راه از خودم دفاع مي کنم و اگر انگيزه داشتم، استغفار مي کنم.[1] .







  1. الغدير، ج 12، ص 31.