انتخاب جانشين











انتخاب جانشين



روزي ام سلمه و عايشه با هم گفتگو مي کردند. ام سلمه گفت: يادت مي آيد آن سفري را که من و تو در سفري با رسول خدا بوديم. در آن سفر علي عليه السلام عهده دار تعمير کفشهاي رسول خدا و شستشوي لباسهاي آن حضرت بود. اتفاقا کفش رسول خدا سوراخ شده بود و علي عليه السلام در سايه درختي نشسته و داشت آن را تعمير مي کرد. در اين هنگام پدرت با عمر آمدند و آنها وارد شدند و درباره آنچه مي خواستند با رسول خدا صحبت کردند. آنگاه گفتند: اي رسول خدا ما نمي دانيم که تا چه زماني با ما خواهي بود. بنابراين چنانچه جانشينت را به ما معرفي کني بعد از تو در آسايش خواهيم بود. رسول خدا فرمود: اما من هم اکنون او را مي بينم و جايگاهش را مي شناسم و اگر من تعيينش کنم، شما از او جدا خواهيد شد.

همانگونه که بني اسرائيل از هارون پسر عمران جدا شدند آنگاه آنان ساکت شدند و از خدمتش مرخص شدند. وقتي ما خدمت رسول خدا شرفياب شديم، تو که نسبت به آن حضرت از ما جسورتر بودي عرض کردي: اي رسول خدا چه کسي را بر مردم امير خواهي کرد؟ رسول خدا فرمود: کسي که کفش را درست مي کند و ما پائين آمديم، کسي جز علي بن ابيطالب را نديديم و به رسول خدا عرض مي کردم: من کسي را به جز علي نمي بينم که مشغول تعمير کفش باشد. فرمود: او همان جانشين من است.

آنگاه عايشه گفت: راست گفتي و من از حال آنرا به ياد مي آورم.[1] .







  1. الغدير، ج 10، ص 257.