خليفه و نوزاد عجيب











خليفه و نوزاد عجيب



روزي زني را نزد عمر آوردند که فرزندي زائيده بود که از نصف بالا داراي دو بدن و دو شکم و دو سر و چهار دست و دو عورت بود و در نيمه پائين داراي دو ران و دو ساق و دو پا مثل ساير مردم بود. پس عمر، اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را جمع کرد تا در رابطه با اين جريان، نظر بدهند. هيچکدام نتوانستند جواب درستي در اين رابطه بدهند. عمر مانند هميشه به سراغ حضرت عليه السلام رفت و مشکل خود را به ايشان عرضه کرد. حضرت در جواب فرمود: بدرستي که اين کار، براي آزمايش ‍ است. اي عمر اين زن را حبس کن و فرزندش را نيز حبس کن و براي آنها کسي را بگمار که آنها را خدمت کند.

مخارج آنها را هم بطور معروف و متعارف بده. عمر به فرموده علي عليه السلام عمل کرد. پس از مدتي آن زن و مرد و آن طفل عجيب بزرگ شد و مطالبه ميراث کرد. پس علي عليه السلام فرمان داد به اين که خدمتگزار خواجه اي براي او قرار داده شود که عورتين او را خدمت کند و متصدي شود از او آنچه براي او قرار داده شود که عورتين او را خدمت کند و متصدي شود از او آنچه مادران متصدي مي شوند، از چيزهايي که حلال نيست براي کسي جز براي خادم. بعد از مدتي يکي از بدنها خواستار ازدواج شد.

عمر که از حل اين معما عاجز بود، از حضرت کمک خواست و حضرت فرمود: الله اکبر. تا سه روز دست نگه داريد. بزودي خداوند حکمي را جاري مي سازد. بعد از سه روز آن قسمت بدن او مرد. عده اي گفتند: که آن قسمتي را که مرده است، از ديگر قسمت جدا کرده و کفن و دفن نمايند. عمر گفت: بسيار عجيب است که ما زنده را براي حال مرده بکشيم. در اين هنگام بدن زنده فرياد برآورد که: خدا براي شما کافي است. مرا مي کشيد و حال آنکه من شهادت مي دهم به يگانگي خدا و نبوت رسول الله و قرآن هم مي خوانم. حضرت علي در اين رابطه فرمود: آن قسمت مرده را غسل دهيد و کفن نمائيد. آن قسمت همچنان همراه او باشد و يکي از ياران او در راه رفتن کمک کند. پس از سه روز آن قسمت مرده خشک مي شود و مي افتد. پس از سه روز آن قسمت مرده خشک شد و به راحتي از قسمت جدا شد. پس از سه روز ديگر آن قسمت زنده نيز از دنيا رفت.[1] .







  1. الغدير، ج 11، ص 248.