دست بيعت











دست بيعت



روزي عبدالرحمن پسر خالد به ميان مردم شام آمد و گفت: اي مردم شام! من سالخورده شده ام و مرگم نزديک شده است و چنان خواستم که با مردي پيمان فرمانبري و دست بيعت بدهيد. تا کار شما به سامان رسد و شما نيز به رستگاري برسيد. و آنان جذب سخنان او شده و او را انتخاب کردند و اين در حالي بود که معاويه به او دستور داده بود که ميان مردم شام برود و از آنها براي پسرش يزيد، بيعت بگيرد. وقتي که معاويه از جريان آگاه شد، کينه او را به دل گرفت. مدتي بعد عبدالرحمن در بستر بيماري افتاد. معاويه پزشک مخصوص خود را که يهودي بود، به سراغ او فرستاد و دستور داد که او از طريق خوراندن شربتي، او را بکشد. آن پزشک، کار خود را انجام داد و عبدالرحمن را به قتل رساند.

برادرم عبدالرحمن که از قضيه مطلع شد، به همراه برده خود به صورت پنهاني بهدمشق و سر راه آن پزشک به کمين نشست و در يکي از شبها که او از کاخ معاويه بيرون ميآمد، به او حمله کرده و او را کشت.[1] اعتراف عمرو بن عاص بر حديث غدير

مردي از اهالي همدان به نام برد به نزد معاويه آمد. در آن هنگام از عمرو بن عاص شنيد که نسبت به علي عليه السلام سخنان ناروا و توهين آميز مي گويد. آن مرد به عمرو بن عاص گفت: همانا بزرگان ما از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيده اند که فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه» آيا اين سخنان حق است يا باطل؟

عمرو بن عاص گفت: اين سخنان کاملا حق و درست است و من در ادامه اين سخنان مي گويم که هيچ يکي از صحابه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيست که مناقب و فضايلي چون فضايل حضرت علي عليه السلام براي او باشد.

ولي علي عليه السلام فضايل و مناقب خود را به سبب کارهاي که درباره عثمان نمود، تباه و نابود ساخت.

برد گفت: آيا دستور کشتن عثمان را حضرت علي صادر کرده بود؟ و يا آيا خود اقدام به کشتن او کرد؟

عمرو گفت: نه دستور قتل از علي عليه السلام بود و نه خود او اين کار را کرد بلکه قاتل او را پناه داد و دستگيري او ممانعت به عمل آورد.

برد گفت: آيا به اين وصف مردم با او در مورد خلافت بيعت کردند؟

گفت: آري. برد گفت: پس چه چيزي تو را از بيعت علي عليه السلام خارج نمود؟

گفت: متهم دانستن من او را درباره قتل عثمان. برد گفت: تو خود نيز مورد چنين اتهامي واقع شدي. عمرو گفت: راست گفتي و به همين علت به فلسطين رفتم.

پس از اين صحبت ها، برد به سوي قبيله خود برگشت و به آنها گفت: ما به سوي قومي رفتيم و عليه آن قوم از صحبت هاي خودشان برهان و سند محکوميتشان را گرفتيم. اي مردم علي عليه السلام بر حق است از او پيروي کنيد.[2] .







  1. الغدير، ج 13، ص 295.
  2. الغدير، ج 2، ص 67.