قصيده جلجليه
عمرو که از ديدن نامه بسيار ناراحت شده بود، قصيده اي را تنظيم کرد و به عنوان جواب براي معاويه فرستاد که در آن ضمن نکوهش معاويه و شرحي از جنايات و ظلمهاي او به خاندان اهل بيت عليهاالسلام به بر حق بودن ولايت علي عليه السلام اشاره مي کند. اين قصيده به نام جلجليه معروف شده است. معاويه الحال لا تجهل نيست احتياجي في جلق قسمت هاي از ترجمه اشعار به فارسي اين چنين است: معاويه بنوشت او را که زود ببايد که بفرستي آنرا به شام يکي چامه در پاسخش عمرو داد بود اين چکامه يکي شاهکار اگر من نبودم. تو همچون زنان نموديم از جهل ياري تو را به ناحق تو را بر شه سرفراز شهي کز پيمبر به امر اله چه بسيار درباره اش مصطفي وصاياي پيغمبر پاک دين شنيديم بسيار در هر مقام به روز غدير آن شه انبيا در آن دم نمود آن شه ملک و دين بفرمود من کنت مولاه را
معاويه پس از اين که عمرو بن عاص را به حکومت مصر گماشت، نامه هاي بسياري براي او نوشت و از او خواست که ماليات و خراج مصر را به او بدهد، ولي عمرو امتناع مي کرد. معاويه خشمگين شد و در آخرين نامه خود به عمرو نوشت «نامه هايي مکرر مبني بر مطالبه خراج مصر به تو نوشتم و تو در جواب آن کوتاهي کردي و امتناع ورزيدي. اکنون براي آخرين بار مي نويسم که بدون هيچ تأخيري، فورا خراج مصر را ارسال نما.»
و عن سبل الحق لا تعدل
علي اهلها يوم لبس الحلي؟...
خراجي که از مصر کردي تو سود
تعلل زامرم مکن والسلام
چو خواندش برآورد آه از نهاد
ز يک روسپي زاده در روزگار
پس پرده در خانه بودي نهان
ايا زاده هند شوم و دغا
مقدم نموديم از حرص و آز
شد او بر همه سرور و داد خدا
سفارش به امت نمود از وفا
به شأن علي آن ولي امين
که تصريح فرمود او را بنام
به منبر بر آمد چو بدر سما
علي را امير همه مؤمنين
که جمله شناسد آن شاه را[1] .