ردالشمس











ردالشمس



روزي ابامنصور عبادي واعظ، در مدرسه اي در بغداد، داستان و حديث ردالشمس حضرت علي عليه السلام را براي شاگردانش توضيح مي داد.

سپس شروع به گفتن فضايل اهل بيت کرد، در اين هنگام ابري پديد آمد و چهره خورشيد در نقاب آن فرو رفت. تا جائي که مردم گمان کردند که خورشيد غروب کرده است.

ابومنصور بر منبر ايستاد و رو به خورشيد کرد و سرود: اي خورشيد تا مدحم را در رابطه آل مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم و فرزندش به آخر نرسانم، غروب مکن. مگر فراموش کردي که روزي به اين منظور توقف کردي؟

اگر ايستادنت به امر مولي عليه السلام بوده است، بايد امروز هم به فرمان دوستان او بايستي. گويند در اين هنگام، ابرها کنار رفتند و خورشيد ظاهر شد.[1] .







  1. الغدير، ج 5، ص 226.