خواب امام رضا











خواب امام رضا



سهل بن ذبيان روايت مي کند که: روزي شرفياب محضر امام رضا عليه السلام شدم. ايشان به من فرمود: آفرين به تو اي پسر ذبيان! هم اکنون فرستاده ما مي خواست به نزدت آيد و تو را محضر ما آورد. اي فرزند ذبيان ديشب خواب ديدم که گويي نردباني براي من گذشته اند که صد پله دارد و من تا آخرين پله آن بالا رفتم. گفتم: سرورم شما را به درازي عمر تهنيت مي گويم، چه بسا که صد سال زندگي کني. امام فرمود: هر چه خدا بخواهد شدني است. سپس فرمود: چون به آخرين پله رسيدم، ديدم که گوئي بر گنبدي خضراء در آمدم.

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را نشسته ديدم. در جانب راست و چپ ايشان دو جوان زيبا را ديدم که صورتشان مي درخشيد. زن و مردي آراسته خلقت را نيز ديدم که در خدمتش نشسته بودند. مردي نيز پيش روي پيغمبر ايستاده بود و چنين مي خواند: «لام عمر و باللوي مربع...»

چون پيامبر مرا ديد، فرمود: آفرين به تو فرزندم اي علي بن موسي الرضا، بر پدرت علي عليه السلام سلام کن بر مادرت فاطمه سلام الله عليها سلام کن. به آنها سلام کردم. سپس فرمود: بر پدرانت حسن و حسين نيز سلام کن و من سلام کردم و سپس فرمود: بر شاعر و ستايشگر ما در سراي دنيا، سيد اسماعيل حميري نيز درود فرست، به او نيز سلام کردم. پيامبر به سيد حميري اشاره کرد که خواندن اشعارش را ادامه بدهد، چون به اين بيت رسيد که: «و وجهه کاشمس تطلع...» پيامبر و همه کساني که با ايشان بودند: گريستند و چون به اين بيت رسيد که، قالوا له لو شئت اعلمتنا الي من الغايد و المفزع پيامبر دستها را بلند کرد و گفت: خداوندا، تو بر من و بر آنها گواهي که من آنان را گواهي دادم که سرانجام رهبري و فريادرس واقعي علي بن ابي طالب است و به علي عليه السلام که پيش ‍ رويش بود اشاره کرد.

و سپس به من فرمودند: که اين قصيده را حفظ کن و شيعيان ما را نيز به حفظ آن فرمان ده و به آنها اعلام کن که هر کس اين قصيده را از حفظ کند و همواره بخواند، من در پيشگاه خداوند تعالي، بهشت را براي او ضمانت مي کنم.

امام رضا عليه السلام فرمود: پيغمبر پيوسته اين قصيده را بر من تکرار فرمود تا آن را از حفظ کردم.[1] .







  1. الغدير، ج 4، ص 66.