كميت شاعر











کميت شاعر



چون کميت به شاعري پرداخت، نخستين شعري که گفت در وصف خاندان پيامبر بود و هميشه آن را از ديگران مخفي نگه مي داشت روزي به نزد فرزدق بن غالب آمد و گفت: اي ابا فراس تو شاعر بزرگ اين سرزمين هستي و من برادرزاده تو کميت اسدي هستم. من شعري گفته ام دوست دارم آنرا بر تو عرضه کنم، اگر خوب بود، اجازه نشر آن را بدهي و اگر بد است مرا به پنهان داشتنش فرمان دهي و آن شعر اين است:

«شادمانم، اما اين شادي از شوق سپيدتنان نيست... از پرندگان فرخنده و شومي که صبح و شام مي خوانند نيز نيست... وليکن من به صاحبان فضيليت و پارسايي و به بهترين مردم شاءئقم... اينان بني هاشم و خاندان پيغمبرند که خشنودي و خشم آن من به آنان و براي آنان است. در برابر ايشان فروتنم... من دوستدار آنانم هر چند مورد خشم و سرزنش اين و آن باشم.»

فرزدق گفت: اي برادرزاده من، شعرت را منتشر کن. آري منتشر کن.

که تو شاعر بزرگي اين سرزمين هستي و از ديگران گوي سبقت را ربوده اي.[1] .







  1. الغدير، ج 4، ص 94.