غبار كاروان











غبار کاروان



محمد خلعي يکي از شاعران اهل بيت عليه السلام است که در قرن هشتم مي زيست. او مردي فاضل و دانشمند بود. او از پدر و مادر ناضي به دنيا آمد. مادرش نذر کرد که اگر خدا به او پسري بدهد، آن پسر را براي کشتن زائران امام حسين عليه السلام به راههاي منتهي به کربلا بفرستند. پس چون او به دنيا آمد، و بزرگ شد، مادرش او را براي اداء نذرش فرستاد و چون او به نواحي مسيب که در نزديکي کربلا رسيد، در کمين آمدن زوار نشست. پس خواب بر او غلبه کرد و قافله و کاروان زوار گذشت. پس بر او گرد و غبار زوار رسيد. پس در خواب ديد که قيامت برپا شده و فرمان آمده که او را به آتش اندازند ولي آتش او را به واسطه آن غباري؟ از حرکت زوار امام حسين بر او نشسته بود، نمي سوزانند. پس از خواب بيدار شد. از کار و نيت خود پشيمان شد و توبه کرد و محبت و ولايت خاندان پاک پيامبر را دل گرفت و به سرودن اشعار در مدح خاندان اهل بيت همت گمارد.

از اشعار اوست: «... دلت را پاک کن و چشمت را با استعانت از خدا روشن نما و اگر نجات و رستمگاري مي خواهي پس زيارت کن حسين را. تا آنکه خدا را با روشني چشم ديدار کني.»

«هرگاه فرشتگان بدانند قصد زيارت امام حسين را داري، برايت ثواب مي نويسد و آتش دوزخ حتما بر تو حرام مي شود. زيرا که آتش لمس ‍ نمي کند و نمي سوزاند جسمي را که بر او غبار زائر حسين عليه السلام باشد.[1] .







  1. الغدير، ج 11، ص 20.