نوحه سرايي بر اهل بيت











نوحه سرايي بر اهل بيت



خالع مي گويد: من با پدرم در سال 346 هجري در يک مجلس ادبي نشسته بوديم. مجلس از شاعران و مردم پر بود. ناگهان مردي از راه رسيد.

قبائي پروصله به تن داشت. در يک دست مشک آب و انبان غذا و در دست ديگر چوبدستي. هنوز گرد راه از خود پاک نکرده بود، سلام کرد و با صداي بلند گفت:

«من فرستاده فاطمه زهرا سلام الله عليها هستم.» گفتند: خوش آمدي و صفا آوردي. گفت: مي توانيد احمد مزوق نوحه خوان را به من معرفي کنيد؟

گفتند: آري. همين است که اينجا نشسته است. گفت: «خاتونم سلام الله عليها را در خواب ديدم. فرمود: راهي بغداد شو و احمد را بجو و به او بگو که براي فرزندم بوسيله شعر ناشي نوحه سرايي کند. آنجا که مي گويد:


بني احمد قلبي بکم يتقطع
بمثل مصابي فيکم ليس يسمع


«اي زادگان احمد مختار! جگرم. در ماتم شما از هم گسيخت. و کسي نشيند آنچه در اين ماتم بر دل من رسيد.»

احمد مزوق و ناشي صغير، حاضر بن از شدت احساسات گريه سر دادند. احمد مزوق نوحه سرايي کرد و اين مجلس تا هنگام نماز ظهر برقرار بود. پس از آن هر چه کوشش کردند که آن مسافر از راه رسيده، هديه اي قبول کند، مفيد واقع نشد. او گفت: به خدا سوگند! اگر تمام دنيا را به من بدهند. نخواهم گرفت.

روا نمي دانم که پيغام آور خاتونم فاطمه باشم و مزد بگيرم.[1] .







  1. الغدير، ج 7، ص 63.