رستگاران











رستگاران



دعبل مي گويد: چون از خليفه وقت گريختم و شبي را، تنها در نيشابور گذراندم. در آن شب تصميم گرفتم قصيده اي در ستايش عبدالله بن طاهر بگويم. در هنگامي که در را بسته و در انديشه قصيده بودم صدايي شنيدم، که مي گفت: السلام عليکم و رحمة الله، آيا اجازه مي دهي داخل بشوم؟ از آن صدا به شدت ترسيدم، قصيده را برايش خواندم، او بسيار گريست و سپس گفت: آيا مي خواهي که حديثي بگويم که بر دلبستگي ات به مذهبت افزون شود؟

و او گفت: قال رسول الله: علي و شيعته هم الفائزون او آنگاه خداحافظي کرد و رفت.[1] .







  1. الغدير، ج 4، ص 249.