پاداش شعر











پاداش شعر



روزي کميت به مدينه آمد و به خدمت ابي جعفر عليه السلام رسيد. شبي امام او را اجازه داد. و وي به شعرخواني پرداخت و چون به اين بيت از قصيده خود رسيد که: «کشته نينوائي که گرفتار پيمان شکني و ضيافت مردم فرومايه و پست نهاد شد» ابوجعفر عليه السلام گريست و سپس ‍ فرمود: اگر مالي داشتيم به تو مي داديم. اما پاداش تو همان باشد که پيامبر خدا به حسان بن ثابت فرمود که:

«تا از خاندان ما دفاع مي کني، هميشه به روح القدي مويد باش» کميت از خدمت امام مرخص شد و به نزد عبدالله بن حسن بن علي آمد و شعر را خواند. عبدالله گفت: اي ابا مستهل! مرا کشتزاري است که در برابر آن چهارهزار درهم به من داده اند و اين سند آن است و سند آن را به کميت داد.

کميت گفت: پدر و مادرم به قربانت. درست است که من در شعري که براي ديگران سروده ام در انديشه دنيا بوده ام اما به خدا سوگند، در مورد شما جز براي خدا شعري نگفته ام. و من به پاداش شعري که براي خدا گفته ام مزد و بهايي نمي گيريم.[1] .







  1. الغدير، ج 4، ص 14.