حكايتي از ابن جميل











حکايتي از ابن جميل



ابن جميل هنگامي که خزانه دار خليفه بود، بسيار سختگير و اهل حساب و کتاب بود. روزي تعدادي از تجار از او خواستند که به شخص خاصي عنايت مخصوصي کند و از بيت المال به او چيزي بدهد. او وعده اين عمل را داد ولي امروز فردا مي کرد. بطوريکه آن فرد و ديگران از اکار او خسته و نااميد شدند. تاجري که واسطه شده بود، تصميم گرفت که هر روز يک دانگ (يک ششم درهم) به ابن جميل بدهد.

وي از تاجر پرسيد: اين چه پولي است؟ گفت: چون تو عادلي و از لحاظ نيازمندي شبيه ترين فرد به آن مرد محتاج هستي، اين مبلغ را هر روز به تو مي دهم.[1] .







  1. الغدير، ج 10، ص 303.