ترس از زبان شعر
متوکل از زبان او بسيار مي ترسيد. يک روز او به نزد متوکل آمد و از او شکايت کرد و از اين که در برآوردن نيازمندي ها و حوائج او قصور کرده، گله کرد. متوکل دستور داد که فورا حاجات او را برآورده سازند و گفت: من فقط به اين که يک حاجت تو را روا کنم، خشنود نيستم. پس سيد گفت: من آن بالش هندي را که بر روي آن نشسته اي، نياز دارم. متوکل فورا برخاست و آن بالش هندي را به او بخشيد. قسمتي از اشعار او را نقل مي کنيم. «... چرا بر سر چيزي بزرگ اختلاف بايد داشت: در حالي که مخالفت با آن گمراهي آشکار است. کسي که حکم سعادت ما را آورده است... تنها حديث غدير خم درباره پيامبر و گزينش او براي همگان است. اما دريغا که سخنان تفرقه افکن سراسر خلافت را فرا گرفته است.[1] .
يکي از مهمترين غديريه سرايان قرن 11 هجري، سيد ابوعلي انسي است. او يکي از بزرگان سرزمين يمن بود. او اشعار عقيدتي بسياري دارد.