ترس از زبان شعر











ترس از زبان شعر



يکي از مهمترين غديريه سرايان قرن 11 هجري، سيد ابوعلي انسي است. او يکي از بزرگان سرزمين يمن بود. او اشعار عقيدتي بسياري دارد.

متوکل از زبان او بسيار مي ترسيد. يک روز او به نزد متوکل آمد و از او شکايت کرد و از اين که در برآوردن نيازمندي ها و حوائج او قصور کرده، گله کرد. متوکل دستور داد که فورا حاجات او را برآورده سازند و گفت: من فقط به اين که يک حاجت تو را روا کنم، خشنود نيستم. پس سيد گفت: من آن بالش هندي را که بر روي آن نشسته اي، نياز دارم. متوکل فورا برخاست و آن بالش هندي را به او بخشيد. قسمتي از اشعار او را نقل مي کنيم. «... چرا بر سر چيزي بزرگ اختلاف بايد داشت: در حالي که مخالفت با آن گمراهي آشکار است. کسي که حکم سعادت ما را آورده است... تنها حديث غدير خم درباره پيامبر و گزينش او براي همگان است. اما دريغا که سخنان تفرقه افکن سراسر خلافت را فرا گرفته است.[1] .







  1. الغدير، ج 22، ص 181.