حقيقت بزرگ











حقيقت بزرگ



عبدالله بن جعفر بن ابي طالب مي گويد: نزد معاويه بودم. امام حسن و حسين عليه السلام و تعداد افراد ديگري نيز با ما بودند. معاويه به من گفت: چقدر حسن و حسين عليه السلام را بزرگ مي شماري؟ و حال آن که نه خود آنها بهتر از تو هستند و نه بهتر از پدر تو؟

و اگر نه اين بود که فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خداست، مي گفتم که مادر تو اسماء بنت عميس هم مادون او نيست.

در جواب او گفتم: بخدا آگاهي تو نسبت به آنها و پدر و مادر آنها کم است. بخدا قسم اين دو بهتراند از من و پدر آنها بهتر است از پدر من و مادر آنها بهتر از مادر من.

اي معاويه تو غافل هستي از آنچه که من از رسول خدا درباره آنها شنيده ام. معاويه گفت: آنچه را که شنيده اي روايت کن. هر چند که گفته هاي تو بزرگ تر از کوههاي احد و حرا باشد. اکنون که خدا او را کشته و جمعيت شما را متفرق ساخته و امر خلافت به اهلش رسيده است. ما باکي از آنچه بگوئي نداريم و هر چند که فضايل بسياري از او را بيان کني. صحبت هاي تو به ما زياني نمي رساند.

گفتم: شنيدم از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هنگامي که اين آيه مبارک را تفسير کرد که: و ما جعلنا الرويا التي اريناک الا فتنه للناس و الشجره الملعونه في القرآن همانا ديدم دوازده تن از پيشوايان گمراهي را که بر منبر من بالا مي روند و فرود مي آيند و امت مرا به سير قهقهرايي مي برند.

همانا فرزندان ابي العاص زماني که تعدادشان به پانزده تن رسيد، کتاب خدا را مورد تجاوز و تحريف قرار مي دهند و بندگان خدا را، بردگان خود قرار مي دهند و مال خدا را ثروت شخصي مي پندارند.

اي معاويه همانا از رسول خدا شنيدم که در جمع مردم فرمود: «من کنت مولا فعلي مولاه...»

هنگامي که من از دنيا رفتم، علي عليه السلام به شما اولي است از خود شما و زماني که علي عليه السلام از دنيا رفت، پسرم حسن عليه السلام اولي به مومنين است از خود و زماني که حسن عليه السلام از دنيا رفت، پسرم حسين عليه السلام اولي به مؤمنين است از خود آنها.

پس از اين سخنان، معاويه گفت: اي فرزند جعفر سخن بزرگ گفتي و چناچه آنچه گفتي به حق باشد، بطور تحقيق امت محمد صلي الله و عليه و آله و سلم از مهاجر و انصار جز شما اهل بيت و دوستان و ياران شما، هلاک شده اند!!

گفتم: به خدا قسم آنچه گفتم، به حق و مطابق واقع گفتم و آن را از رسول خدا شنيده ام.[1] .







  1. الغدير، ج 2، ص 65.