ذكر آياتي كه درباره اهل بيت پيامبر نازل شده (ابراهيم- زمر)











ذکر آياتي که درباره اهل بيت پيامبر نازل شده (ابراهيم- زمر)



و از سوره ابراهيم نازل شده است:

أَلَمْ تَرَ کَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَيِّبَةً کَشَجَرَة طَيِّبَة أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّمآءِ تُؤْتي أُکُلَها کُلَّ حين بِاِذْنِ رَبِّها

آيا نديدي که خدا چگونه سخني نيکو را به درختي نيکو مَثَل زد که ريشه آن ثابت و شاخه آن در آسمان است، خوردني خود را همواره با اجازه پروردگارش مي دهد.

(سوره ابراهيم آيات 24- 25)

428- عن سلام الخثعمي قال: دخلت علي أبي جعفر محمد بن علي عليه السلام فقلت: يابن رسول الله قول الله تعالي: (أصلهاثابت و فرعها في السماء) قال: يا سلام الشجرة محمد، والفرع عليّ أمير المؤمنين، والثمر الحسن والحسين والغصن فاطمة، وشعب ذلک الغصن الأئمة من ولد فاطمة عليها السلام، والورق شيعتنا ومحبّونا أهل البيت، فإذا مات من شيعتنا رجل تناثر من الشجرة ورقة، وإذا

[صفحه 171]

ولد لمحبّينا مولود أخضرّ مکان تلک الورقة ورقة. فقلت: يا ابن رسول الله قول الله تعالي: (تؤتي أکلها کلّ حين بإذن ربها) ما يعني؟ قال: يعني الأئمّة تفتي شيعتهم في الحلال والحرام في کلّ حجّ وعمرة.

سلام خثعمي مي گويد: بر ابوجعفر محمد بن علي (ع) وارد شدم و گفتم: اي پسر پيامبر منظور از سخن خداوند: «اصلها ثابت و فرعها في السماء» چيست؟ گفت: اي سلام! درخت محمد (ص) و شاخه علي اميرالمؤمنين (ع) و ميوه حسن و حسين (ع) و شاخه فرعي فاطمه و شعبه هاي اين شاخه امامان از فرزندان فاطمه و برگ اين درخت شيعيان و دوستداران ما هستند، پس چون شخصي از شيعيان ما مي ميرد از اين درخت برگي مي افتد و چون براي دوستداران ما مولودي به دنيا مي آيد به جاي آن برگ، برگي سبز مي شود. گفتم: اي پسر پيامبر! منظور از سخن خداوند: «تؤتي اکلها کلّ حين باذن ربها» چيست؟ گفت: يعني امامان که در هر حج و عمره اي در حلال و حرام به شيعيان خود فتوا مي دهند.

429- عن مينا مولي عبدالرحمان بن عوف قال: قال عبد الرحمان: يا مينا ألا أحدّثک حديثاً قبل أن تشاب الأحاديث بالأباطيل؟ سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم يقول: أنا شجرة وفاطمة فرعها و عليّ لقاحها، وحسن و حسين ثمرها، ومحبوهم من أمتي ورقها ثمّ قال: هم في جنّة عدن والذي بعثني بالحقّ.

مينا غلام عبدالرحمان بن عوف گفت: عبدالرحمان گفت: اي مينا آيا به تو حديثي بگويم پيش از آنکه احاديث به اباطيل مخلوط شود؟ از رسول خدا شنيدم که مي گفت: من درخت هستم و فاطمه شاخه آن و علي پيوند آن و حسن وحسين ميوه آن و دوستداران آنان از امت من برگ هاي آن. سپس گفت: سوگندبه کسي که مرا به حق مبعوث کرده آنان در بهشت جاويدان هستند.

430- 432- همين مضمون باسه سند ديگر نيز نقل شده است.

433- عن أبي جعفر قال: مثلنا أهل البيت کمثل شجرة قائمة علي ساق، من تعلق بغصن من أغصانها کان من أهلها. قلت: من الساق؟ قال علي.

[صفحه 172]

ابوجعفر گفت: مَثَل ما اهل بيت مثل درختي است که بر ساق خود ايستاده است، هر کس به شاخه اي از شاخه هاي آن بياويزد، از اهل آن مي شود. راوي گفت: پرسيدم: آن ساق کيست؟ گفت: علي.

(72)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ

خداوند کساني را که ايمان آورده اند در دنيا و آخرت در عقيده ثابت نگه مي دارد.

(سوره ابراهيم آيه 27)

434- عن ابن عبّاس قال: في قوله تعالي (يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت) قال: بولاية عليّ بن ابي طالب عليه السلام.

... ابن عباس درباره سخن خداوند: «يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت» گفت: به ولايت عليّ بن ابي طالب (ع).

(73)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ اجْنُبْني وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ

من و فرزندانم را از اينکه بت ها را بپرستيم، دور کن.

(سوره ابراهيم آيه 35)

435- عن عبدالله بن مسعود، قال رسول الله صلي الله عليه و آله: أنا دعوة أبي إبراهيم. قلنا: يا رسول الله وکيف صرت دعوة أبيک إبراهيم؟ قال: أوحي الله عزّوجلّ إلي إبراهيم أنّي جاعلک للناس إماماً. فاستخفّ إبراهيم الفرح فقال: يا ربّ

[صفحه 173]

ومن ذريتي أئمة مثلي. فأوحي الله عزّوجلّ إليه أن يا إبراهيم إني لا أعطيک عهداً لا أفي لک به. قال: يا رب ما العهد الذي لا تفي لي به؟ قال: لا أعطيک لظالم من ذريّتک. قال: يا ربّ ومن الظالم من ولدي الذي لا يناله عهدک؟ قال: من سجد لصنم من دوني لا أجلعه إماماً أبداً، ولايصلح أن يکون إماماً. قال إبراهيم عندها: (واجنبني وبنيّ أن نعبد الأصنام، ربّ إنَّهنّ أضللن کثيراً من الناس) قال النبي (ص): فانتهت الدعوة إليّوإلي أخي عليّ، لم يسجد أحد منا لصنم قط فاتّخذني الله نبياً، وعلياً وصياً.

عبدالله بن مسعود گفت: پيامبر خدا فرمود: من نتيجه دعاي پدرم ابراهيم هستم. گفتيم: يا رسول الله تو چگونه نتيجه دعاي پدرت ابراهيم شدي؟ فرمود: خداوند به ابراهيم وحي کرد که من تو را پيشوا قرار مي دهم. شادي ابراهيم را فراگرفت و گفت: پروردگارا از خاندانم نيز پيشواياني مانند من (قرار بده) پس خداوند به او وحي کرد که اي ابراهيم من به تو تعهدي نمي دهم که به آن وفا نکنم. گفت: پروردگارا آن تعهدي که به آن وفا نکني چيست؟ گفت: درباره کسي از خاندان تو که ستمگر باشد، آن تعهد را به تو نمي دهم. گفت: پروردگارا کسي که از خاندان من ستمگر است و عهد تو به او نمي رسد، کيست؟ گفت: هر کس به جاي من به بتي سجده کند، هرگز او را پيشوا قرار نمي دهم و شايسته آن نيست که پيشوا باشد، در اين هنگام ابراهيم گفت: «واجنبني وبنّي ان نعبدالاصنام» پيامبر گفت: اين دعا به من و برادرم علي رسيد، هيچ يک از ما هرگز به بتي عبادت نکرديم، پس خدا مرا پيامبر وعلي را وصي قرار داد.

(74)

و از سوره حجر درباره آنان نازل شده است:

وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّ اِخْوانًا عَلي سُرُر مُتَقابِلينَ

[صفحه 174]

و کينه اي که در سينه هاي آنان بود کنديم و آنان برادراني (شدند) که برتخت ها رو بروي يکديگر قرار دارند.

(سوره حجر آيه 47)

436- عن ابن عباس في قوله تعالي: (ونزعنا ما في صدورهم من غلّ إخواناً علي سرر متقابلين) قال: نزلت في عليّ بن ابي طالب و حمزة، وجعفر و عقيل وأبي ذرّ، وسلمان و عمّار والمقداد، والحسن والحسين عليهم السلام.

ابن عباس راجع به سخن خداوند: «ونزعناما في صدورهم من غلّ» گفت: اين آيه درباره عليّ بن ابي طالب (ع) وحمزه وجعفر وعقيل و ابوذر وسلمان و عمّار و مقداد و حسن وحسين نازل شده است.

437- عن عبدالله بن مليل قال: سمعت علياً يقول: نزلت هذه الآية: (ونزعنا ما في صدورهم من غلّ إخواناً علي سرر متقابلين) في ثلاث بطون من قريش: بني هاشم، وبني تيم بن مرّة، وبني عديّ بن کعب منهم.

عبدالله بن مليل گفت: از علي شنيدم که مي گفت: آيه: «ونزعناما في صدور هم من غلّ» درباره سه تيره از قريش، بني هاشم و بني تيم بن مره و بني عديّ بن کعب نازل شده است.

438- عن أبي موسي قال: قال الحسين: قرأ عليّ عليه السلام هذه الآية: (ونزعنا ما في صدورهم من غلّ إخواناً علي سرر متقابلين) فقال: فينا والله نزلت أهل بدر خاصّة.

ابوموسي از حسين نقل مي کند که عليّ بن ابي طالب آيه: «ونزعناما في صدور هم من غلّ اخوانا علي سرر متقابلين» را خواند وگفت: به خدا سوگند درباره ما نازل شده است، اهل بدر فقط.

439- عن ربعي بن حراش قال: إنّي لعند علي جالس إذ جاء ابن طلحة فسلّم علي علي فرحّب به، فقال: ترحّب بي يا أميرالمؤمنين وقد قتلت والدي وأخذت

[صفحه 175]

مالي! قال: أمّا مالک فهو ذي معزول في بيت المال فَاغْدُ إلي مالک فخذه، وأمّا قولک: قتلت أبي فإنّي أرجو أن أکون أنا و أبوک من الذين قال الله: (ونزعنا ما في صدورهم من غلّ إخواناً علي سرر متقابلين) فقال رجل من همدان: الله أعدل من ذلک. فصاح عليه صيحة تداعي له القصر، قال: فمن إذاً إذا لم نکن نحن أولئک؟

ربعي بن حراش گفت: نزد علي نشسته بودم که پسر طلحه آمد و به علي سلام داد و علي به او خوشامد گفت، او گفت: يا اميرالمؤمنين به من خوشامد مي گويي در حالي که پدرم را کشتي و مالم را گرفتي؟ گفت: اما مال تو در بيت المال کنار گذاشته شده فردا برو و مال خود را بگير و اما اينکه گفتي پدرم را کشتي، اميدوارم که من و پدرت از کساني باشيم که خداوند گفته: «ونزعناما في صدور هم من غلّ اخوانا» مردي از قبيله همدان گفت: خداوند عادل تر از اين است، پس بر او صيحه اي زد که قصر به صدا درآمد، گفت: اگر ما اينان نباشيم پس چه کسي است؟

440- همين مضمون با تغيير اندکي با سند ديگري هم نقل شده است.

441- عن قبيصة قال: سمعت سفيان يقول في هذه الآية: (ونزعنا ما في صدورهم من غلّ إخواناً) نزلت في أبي بکر و عمر و عليّ و عثمان و ابن مسعود رضي الله عنهم.

سفيان راجع به آيه: «ونزعناما في صدور هم من غلّ» گفت: درباره ابوبکر و عمر وعلي وعثمان و ابن مسعود نازل شده است.

442- عن الکلبي في قوله: (ونزعنا ما في صدورهم من غلّ) قال: أبوبکر و عمر و عثمان و علي وطلحة والزبير و عبدالرحمان وسعد و سعيد و عبد الله بن مسعود.

کلبي راجع به سخن خداوند: «ونزعناما في صدور هم من غلّ» گفت: ابوبکر و عمر و عثمان و علي و طلحه وزبير و عبدالرحمان و سعد و سعيد وعبدالله بن مسعود.

443- عن الحسن، عن عليّ بن ابي طالب عليه السلام إنّه قال: فينا نزلت: (ونزعنا ما في صدورهم من غلّ) أهل بدر.

[صفحه 176]

حسن از عليّ بن ابي طالب (ع) نقل مي کند که گفت: «ونزعناما في صدور هم من غلّ» درباره ما اهل بدر نازل شده است.

444- عن عليّ بن ابي طالب قال: فينا والله نزلت: (ونزعنا ما في صدورهم من غلّ).

عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: به خدا سوگند آيه: «ونزعناما في صدور هم من غلّ» درباره ما نازل شده است.

(75)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّ في ذلِکَ لَآيات لِلْمُتَوَسِّمينَ

همانا در آن نشانه هايي براي هوشياران است.

(سوره حجر آيه 75)

445- عن الحکم في قوله تعالي: (إنّ في ذلک لآيات للمتوسمين) قال: کان والله محمد بن عليّ منهم.

حکم درباره سخن خداوند: «انّ في ذلک لآيات للمتوسّمين»گفت: به خدا سوگند که محمدبن علي از آنان بود.[1] .

446- عن عبدالله بن بنان قال: سألت جعفر بن محمد عن قوله: (إنّ في ذلک لآيات للمتوسمين) قال: رسول الله أولهم، ثم أمير المؤمنين ثم الحسن ثم الحسين ثم عليّ بن الحسين ثم محمد بن علي ثم الله أعلم. قلت: يا ابن رسول الله فما بالک أنت؟ قال: إن الرجل ربما کنّي عن نفسه.

عبدالله بن بنان گفت: از جعفر بن محمد درباره سخن خداوند: «انّ في ذلک لآيات للمتوسّمين» پرسيدم، گفت: اول آنها پيامبر اسلام بود و پس از او اميرالمؤمنين سپس

[صفحه 177]

حسن سپس حسين سپس عليّ بن الحسين سپس محمد بن علي بودند وسپس خدا داناتر است. گفتم:اي پسر پيامبر تو خودت چطور؟ گفت: اي بسا انسان از خودش با کنايه ياد مي کند.

447- عن أبي جعفر قال: بينما أميرالمؤمنين في مسجد الکوفة إذ أتته امرأة تستعدي علي زوجها، فقضي لزوجها عليها، فغضبت فقالت: والله ما الحق فيما قضيت، ولا تقضي بالسوية، ولا تعدل في الرعية، ولا قضيّتک عندالله بالمرضيّة! فنظر إليها مليّاً ثمّ قال: کذبت يا بذية يا بذية، يا سلقلقه- أو يا سلقلقي- فولّت هاربة، فلحقها عمرو بن حريث فقال: لقد استقبلت عليّاً بکلام ثمّ أنه نزعک بکلمة فولّيت هاربة؟ قالت: إنّ علياً والله أخبرني بالحقّ وشيء أکتمه من زوجي منذ ولي عصمتي. فرجع عمرو إلي أميرالمؤمنين فأخبره بما قالت وقال: يا أميرالمؤمنين ما نعرفک بالکهانة. فقال: ويلک إنّها ليست بکهانة منّي ولکن الله أنزل قرآناً: (إنّ في ذلک لآيات للمتوسمين) فکان رسول الله هو المتوسّم وأنا من بعده والأئمة من ذريتي بعدي هم المتوسمون، فلمّا تأمّلتها عرفت ما هي بسيماها.

ابوجعفر گفت: در آن هنگام که اميرالمؤمنين در مسجد کوفه بود زني نزد او آمد و از شوهر خود شکايت کرد، پس اميرالمؤمنين به نفع شوهر او حکم داد، آن زن خشمناک شد و گفت: به خدا سوگند که آنچه قضاوت کردي مطابق حق نبود و تو به طور مساوي حکم نکردي و در ميان رعيت عدالت را رعايت ننمودي و داوري تو نزد خداوند پذيرفته نيست. امام نگاهي به او کرد آنگاه گفت: دروغ گفتي اي بد زبان اي بد زبان اي فحاش، پس آن زن فرار کرد، عمروبن حريث به او رسيد و گفت: تو با علي آنچنان سخن گفتي، سپس او تو را بايک کلمه از جا کند و تو فرار کردي؟ گفت: به خدا سوگندکه علي از حقيقتي و چيزي خبر داد که من آن را از وقتي که ازدواج کرده ام، از شوهرم پنهان مي کردم. عمرو به سوي اميرالمؤمنين برگشت و از سخنان آن زن خبر داد و گفت: يا اميرالمؤمنين ما تو را به کهانت نمي شناختيم. علي (ع) گفت: واي بر تو، آن ناشي از کهانت من نيست بلکه خدا در قرآن چنين نازل کرده

[صفحه 178]

است: «ان في ذلک لايات للمتوسمين» پيامبر خدا هوشيار بود و پس از او من و امامان پس از من هوشيارانند، وقتي آن سخنان را از آن زن شنيدم از سيمايش آنچه را که در او بود دانستم.

448- همين مضمون با اسناد ديگري هم نقل شده است.

449- عن الحکم بن عُتَيبة في قوله: (إنّ في ذلک لآيات للمتوسمين) قال: المتفرسين وکان أبوجعفر منهم.

حکم بن عقيبه درباره سخن خداوند: «ان في ذلک لآيات للمتوسّمين» گفت: منظور هوشيارانند و ابو جعفر از آنان بود.

450- عن أبي جعفر في قول الله تعالي: (إنّ في ذلک لآيات للمتوسّمين) قال: هم الأئمة، قال رسول الله صلي الله عليه وآله: اتّقوا فراسة المؤمن فإنّه ينظر بنور الله.

ابوجعفر درباره سخن خداوند: « ان في ذلک لآيات للمتوسّمين» گفت: آنان امامان هستند، پيامبر خدا فرمود: از هوشياري مؤمن بر حذر باشيد که او با نور خدا نگاه مي کند.

451- حديث شماره 447 باسند ديگري هم نقل شده است.

(76)

و نيز دراين سوره نازل شده است:

فَوَرَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعينَ عَمّا کانُوا يَعْمَلُونَ

پس به پروردگارت سوگند که از همه آنان از آنچه انجام داده اند، پرسش خواهيم کرد.

(سوره حجر آيه 92)

452- عن السّدي في قوله تعالي (فوربّک لنسألنهم أجمعين) قال: عن ولاية عليّ، ثمّ قال: (عمّا کانوا يعملون) فيما أمرهم به وما نهاهم عنه وعن أعماالهم في الدنيا ثمّ قال: (فاصدع بما تؤمر) قال السدي: قال أبوصالح: قال ابن عباس:

[صفحه 179]

أمرهالله أن يظهرالقرآن.

سدّي درباره سخن خداند: «فوربک لنسألنهم اجمعين» گفت: از ولايت علي (پرسيده خواهد شد) سپس گفت: «عما کانوا يعلمون» از آنچه که انجام داده اند در آنچه آنان را به سوي آن فرمان داده و آنچه آنان را از آن نهي کرده، و از کارهاي آنان در دنيا. سپس گفت: فاصدع بماتؤمر= «آنچه را که مأموريت داري آشکارا بيان کن» سدّي از ابوصالح نقل مي کند که ابن عباس گفت: خداوند او را فرمان داده بود که قرآن را آشکار کند و فضايل اهل بيت خود را نيز آشکار کند همانگونه که قرآن را آشکار کرد.

(77)

و از سوره نحل درباره آنان نازل شده است:

وَ عَلامات وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ

نشانه هايي، و به وسيله ستاره آنان راه يابي مي کنند.

(سوره نحل آيه 16)

453- محمد بن يزيد، عن أبيه قال: سألت أبا جعفر عن قوله تعالي: (وبالنجم هم يهتدون) قال: النجم علي.

محمد بن يزيد از پدرش نقل مي کند که از ابوجعفر راجع به سخن خداوند: «وبالنجم هم يهتدون» پرسيدم، گفت: ستاره علي است.

454- عن أبان بن تغلب قال: قلت لأبي جعفر محمّد بن علي قول الله تعالي: (وعلامات وبالنجم هم يهتدون) قال: النجم: محمد و (العلامات) الأوصياء عليهم السلام.

ابان بن تغلب گفت: به ابوجعفر محمدبن علي درباره آيه: « وعلامات و بالنجم هم يهتدون» گفتم، گفت: ستاره محمد است و نشانه ها اوصياء هستند.

[صفحه 180]

(78)

و نيز دراين سوره نازل شده است:

وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوهآ اِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ رَحيمٌ

و اگر نعمت خدا را بشماريد، آن را نمي توانيد به شمارش در آوريد، همانا خداوند آمرزنده مهربان است.

(سوره نحل آيه 18)

455- عن ابن عبّاس قال: کنّا مع رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم في دارالندوة إذ قال لعليّ: أخبرني بأوّل نعمة أنعمها الله عليک. قال: أن خلقني ذَکَراً ولم يخلقني أنثي. قال: فالثانية. قال: الإسلام. قال: فالثالثة. قال: فتلا عليّ هذه الآية: (وإن تعدّوا نعمة الله لا تحصوها) فضرب النبي (ص) بين کتفيه وقال: لايبغضک إلاّ منافق.

ابن عباس گفت: با پيامبر خدا در دارالندوه نشسته بوديم که به علي گفت: به من خبر بده که نخستين نعمتي که خدا به تو داده چيست؟ گفت: اينکه خدا مرا مرد آفريد و زن نيافريد. گفت: دومي، گفت: اسلام، گفت: سومي، پس علي اين آيه را تلاوت کرد: «و ان تعدّوا نعمة الله لاتحصوها» پس پيامبر ميان دو کتف او زد و فرمود: تو را دشمن نمي دارد مگر منافق.

(79)

ونيز در اين سوره نازل شده است:

وَ اِذا قيلَ لَهُمْ ماذآ أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطيرُ الْأَوَّلينَ

و چون به آنان گفته شود که پروردگارتان چه چيزي نازل کرده است؟ مي گويند: افسانه هاي پيشينيان.

[صفحه 181]

(سوره نحل آيه 14)

456- عن أبي حمزة الثمالي عن جعفر الصادق عليه السلام قال: قرأ جبرئيل علي محمد هکذا: (وإذا قيل لهم ما ذا أنزل ربکم) في عليّ (قالوا: أساطير الأوّلين).

ابو حمزه ثمالي از جعفر بن محمد نقل کرد که گفت: جبرئيل بر محمد (ص) چنين قرائت کرد: وقتي به آنان گفته شود که پروردگارتان درباره علي چه چيزي نازل کرده است؟ مي گويند: افسانه هاي پيشينيان.

(80)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللّهُ مَنْ يَمُوتُ

و قاطعانه سوگند خوردند که خداوند کسي را که مرده زنده نخواهد کرد.

(سوره نحل آيه 38)

457- بُريد بن أصرم قال: سمعت علياً يقول: (وأقسموا بالله جهد أيمانهم لا يبعث الله من يموت) قال: قال عليّ: فيّ أنزلت.

بريدبن اصرم گفت: شنيدم که علي گفت: «واقسموا بالله جهد ايمانهم لايبعث الله من يموت» درباره من نازل شده است.

(18)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ الَّذينَ هاجَرُوا فِي اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا

[صفحه 182]

حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ

و کساني که در راه خدا هجرت کردندپس از آنکه مورد ستم واقع شدند، در دنيا جايگاه خوبي به آنان مي دهيم و البته پاداش آخرت بزرگتر است.

(سوره نحل آيه 41)

458- عن عبدالله بن عباس في قوله تعالي (والذين هاجروا في الله مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا) قال: هم جعفر و عليّ بن ابي طالب و عبدالله بن عقيل ظلمهم أهل مکة وأخرجوهم من ديارهم حتي لحقوا بحبشة.

عبدالله بن عباس درباره سخن خداوند: «والذين هاجروا في الله من بعد ما ظلموا» گفت: آنان جعفر و علي بن ابي طالب و عبدالله بن عقيل هستند، اهل مکه به آنان ستم کردند و آنان را از خانه هايشان بيرون کردند تا اينکه آنان به حبشه رفتند.

(82)

ونيز در اين سوره نازل شده است:

وَ مآ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ اِلاّ رِجالاً نُوحي اِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

و پيش از تو نفرستاديم مگر مرداني را که به آنان وحي کرديم، پس از آگاهان بپرسيد اگر نمي دانيد.

(سوره نحل آيه 43)

459- عن السدي عن الحارث قال: سألت علياً هذه الآية: (فأسلوا أهل الذکر)؟ فقال: والله إنّا لنحن أهل الذکر، نحن أهل العلم، ونحن معدن التأويل والتنزيل، ولقد سمعت رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم يقول: أنا مدينة العلم وعليّ بابها، فمن أراد العلم فليأته من بابه.

[صفحه 183]

سدّي از حارث نقل مي کند که از علي درباره اين آيه پرسيدم: «فاسألوا اهل الذکر» پس گفت: به خدا سوگند که ما اهل ذکر هستيم، ما اهل دانش هستيم و ما مرکز تأويل وتنزيل هستيم و از پيامبر خدا شنيدم که مي گفت: من شهر علم هستم و علي دروازه آن است، پس هرکسي علم بخواهد، از دروازه آن وارد شود.

460- عن أبي جعفر في قوله: (فأسألوا أهل الذکر) قال: نحن أهل الذکر.

ابوجعفر درباره سخن خداوند: «فاسألوا اهل الذکر» گفت: ما اهل ذکر هستيم.

461- 462- همين مضمون با دو سند ديگر نيز نقل شده است.

463- عن محمد بن علي قال: لما نزلت هذه الآية: (فاسألو أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون) قال علي عليه السلام: نحن أهل الذکر الذي عنانا الله جلّ وعلا في کتابه.

محمد بن علي گفت: چون اين آيه نازل گرديد: «فاسألوا اهل الذکر ان کنتم لاتعملون» علي گفت: ما همان اهل ذکر هستيم خدا در کتاب خود ما را اراده کرده است.

464- عن أبي جعفر في قوله تعالي: (فأسألوا أهل الذکر) قال: نحن هم.

ابوجعفر درباره سخن خداوند:«فاسألوا اهل الذکر» گفت: ما آنها هستيم.

465- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

466- عن أبي جعفر في قوله تعالي: (فاسألوا أهل الذکر) قال: هم الأئمة من عترة رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم، وتلا (وأنزلنا عليکم ذکرا رسولا)

ابوجعفر درباره سخن خداوند: «فاسألوا اهل الذکر» گفت: آنان امامان از عترت پيامبر خدا هستند و اين آيه را تلاوت کرد: « و انزلنا عليکم ذکرا رسولا[2] ».

(83)

واز سوره بني اسرائيل نازل شده است:

[صفحه 184]

وَ آتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ وَ الْمِسْکينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيرًا

به خويشاوند و تهيدست و مانده در راه، حق او را بده و اسراف نکن

(سوره بني اسرائيل آيه 26)

467- عن أبي سعيد قال: لمّا نزلت: (وآت ذا القربي حقّه) أعطي رسول الله صلي الله عليه و آله فاطمة فدکاً.

ابوسعيد گفت: چون آيه «وآت ذاالقربي حقه» نازل شد، پيامبر خدا فدک را به فاطمه داد.

468- 671- همين مضمون با چهار سند ديگر نيز نقل شده است.

472- عن أبي سعيد الخدري قال: لمّا نزلت علي رسول الله: (وآتِ ذا القُرْبَي حَقَّهُ) دعا فاطمة فأعطاها فدکاً والعوالي وقال: هذا قسم قسمه الله لک ولعقبک.

ابو سعيد خدري گفت: چون آيه «وآت ذاالقربي حقه» بر پيامبر خدا نازل شد، فاطمه را خواند و فدک و عوالي را به او داد و گفت: اين قسمتي است که خداوند بر تو و نسل تو روزي کرده است.

473- عن عليّ قال: لمّا نزلت: (وَآتِ ذا القُرْبي حَقَّهُ) دعا رسول الله فاطمة عليهما السلام فأعطاها فدکاً.

عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: چون آيه «وآت ذاالقربي حقه» نازل شد، پيامبر خدا فاطمه را خواند و فدک را به او عطا کرد.

(84)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

أُولئِکَ الَّذينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ اِلي رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ

[صفحه 185]

آنان کساني هستند که مي خوانند در حالي که به سوي پروردگارشان وسيله مي جويند.

(سوره بني اسرائيل آيه 57)

474- عن عکرمة في قوله: (أولئک الذين يدعون يبتغون إلي ربّهم الوسيلة) قال: هم النبي وعليّ وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام.

عکرمه درباره سخن خداوند: «اولئک الذين يدعون يبتغون الي ربهم الوسيله» گفت: آنان پيامبر و علي و فاطمه و حسن و حسين هستند.

(85)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ اِلاّ غُرُورًا

هرکدام از آنها را که مي تواني با صدايت تحريک کن و لشکر سواره و پياده ات را بر آنها گسيل دار و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوي و آنان را با وعده ها سرگرم کن، ولي شيطان جز فريب وعده اي به آنان نمي دهد.

(سوره بني اسرائيل آيه 64)

475- عن جابر بن عبدالله الأنصاري قال: کنا مع النبي صلي الله عليه وآله وسلم إذ أبصر برجل ساجد راکع متطوّع متضرع فقلنا: يا رسول الله ما أحسن صلاته؟ فقال: هذا الذي أخرج أباکم آدم من الجنة فمضي إليه عليّ غير مکترث فهزّه هزّاً أدخل أضلاعه اليمني في اليسري واليسري في اليمني ثم قال: لأقتلنّک إن شاء الله. فقال: إنّک لن تقدر علي ذلک، إنّ لي أجلا معلوماً من عند ربّي، مالک تريد

[صفحه 186]

قتلي؟ فوالله ما أبغضک أحد إلا سبقت نطفتي في رحم أمه قبل أن يسبق نطفة أبيه! ولقد شارکت مبغضک في الأموال والأولاد، وهو قول الله تعالي في محکم کتابه: (وشارکهم في الأموال والأولاد، وعدهم ومايعدهم الشيطان إلاّ غروراً) فقال النبيّ صلي الله عليه وآله وسلم: صدقک والله يا علي لا يبغضک من قريش إلا سفاحياً، ولا من الأنصار إلاّ يهودّياً، ولا من العرب إلاّ دعيّاً ولا من سائر الناس إلا شقيّاً، ولا من النساء إلاّ سلقلقيّة وهي التي تحيض من دبرها. أطرق مليّاً فقال: معاشر الأنصار اغدو أولادکم علي محبّة عليّ.

قال جابر: کنّا نبور أولادنا في وقعة الحرّة بحبّ عليّ فمن أحبّه علمنا أنه من أولادنا، ومن أبغضه أشفينا منه.

جابربن عبدالله انصاري گفت: نزد پيامبر بوديم مردي را ديديم که در حال سجده و رکوع و در حال طاعت و تضرع بود، گفتيم: يا رسول الله چه نيکوست نماز او؟ فرمود: اين همان کسي است که پدرتان آدم را از بهشت بيرون کرد، پس علي بي پروا به سوي او رفت و او به چنان لرزه اي افتاد که پهلوي راست او به پهلوي چپش و پهلوي چپ او به پهلوي راستش داخل شد، سپس گفت: اگر خدا بخواهد تو را خواهم کشت، او گفت: تو توانايي اين کار را نداري زيرا که براي من از جانب پروردگارم مهلت تعيين شده است، تو را چه شده که مي خواهي مرا بکشي؟ به خدا سوگند کسي تو را دشمن نمي دارد مگر اينکه نطفه من در رحم مادر او پيش از نطفه پدرش قرار مي گيرد و من دشمن تو را در اموال و اولاد شريک مي شوم و اين همان سخن خداوند در کتاب محکم اوست: «وشارکهم في الاموال و الاولاد و عدهم و ما يعدهم الشيطان الاّغرورا»

پيامبر فرمود: راست گفت تو را، يا علي به خدا سوگند که از قريش کسي تو را دشمن نمي دارد مگر زناکار و از انصار کسي تو را دشمن نمي دارد مگر يهودي و از عرب کسي تو را دشمن نمي دارد مگر بدخواه و از زنان کسي تو را دشمن نمي دارد مگر «سلقلقي» و او کسي است که از پشت حيض مي بيند. آنگاه مقداري تأمل کرد

[صفحه 187]

سپس گفت: اي گروه انصار فرزندان خود را به محبت علي وادار کنيد.

جابر گفت: در واقعه حرّه اولاد خود را با محبت علي مي آزموديم پس هر کدام که او را دوست مي داشت، مي دانستيم که او از اولاد ماست و هر کس او را دشمن مي داشت، از او دور مي شديم.

476- سمعت عليّ بن ابي طالب يقول: دخلت علي رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم في وقت کنت لا أدخل عليه فيه، فوجدت رجلا جالساً عنده مشوّه الخلقه لم أعرفه قبل ذلک، فلمّا رآني خرج الرّجل مبادراً قلت: يا رسول الله من ذا الذي لم أره قبل ذي؟ قال: هذا إبليس الأبالسة سألت ربيّ أن يرينيه، وما رآه أحد قط في هذه الخلقة غيري وغيرک. قال: فعدوت في أثره فرأيته عند أحجار الزيت فأخذت بمجامعه وضربت به البلاط وقعدت علي صدره، فقال: ما تشاء يا عليّ؟ قلت: أقتلک. قال: إنّک لن تسلّط عليّ. قلت: لم؟ قال: لأنّ ربّک أنظرني إلي يوم الدين، خلّ عنّي يا عليّ فإنّ لک عندي وسيلة لک ولأولادک. قلت: ما هي قال: لا يبغضک ولايبغض ولدک أحد إلاّ شارکته في رحم أمّه، أليس الله قال: (وشارکهم في الأموال والأولاد)

عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: نزد پيامبر رفتم در زماني که در آن وقت نزد او نمي رفتم، مردي را ديدم که نزد او نشسته و قيافه به هم ريخته اي دارد و او را پيش از آن نمي شناختم، چون مرا ديد به سرعت بيرون شد، گفتم: يا رسول الله او چه کسي است که من پيشتر او را نديده بودم؟ گفت: اين ابليس، بزرگ ابليس هاست. از پروردگارم خواستم که او را به من نشان بدهد و او را جز من و تو کسي در اين قيافه نديده است، مي گويد: او را دنبال کردم و او را نزد سنگ هاي روغن ديدم پس او را گرفتم و به آن سنگ زدم و بر سينه اش نشستم، گفت: ياعلي چه مي خواهي؟ گفتم: مي خواهم تو را بکشم، گفت: تو بر من تسلّطي نداري، گفتم: چرا؟ گفت: چون پروردگارت تا روز قيامت به من مهلت داده است، مرا رها کن يا علي که تو را نزد من وسيله اي براي تو و فرزندانت وجود دارد، گفتم: آن چيست؟ گفت: هيچ کسي تو و

[صفحه 188]

فرزندانت را دشمن نمي دارد مگر انيکه من در رحم مادرش شرکت مي کنم، آيا خداوند نگفته است: «وشارکهم في الاموال و الاولاد»

477- عن جعفر بن محمّد عليهما السلام قال: سمعته وهو يقول: إذا دخل أحدکم علي زوجته في ليلة بنائه بها فليقل: اللهمّ بأمانتک أخذتها، وبکلمتک استحللت فرجها، اللهمّ فإن جعلت في رحمها شيئاً فاجعله بارّاً تقيّاً مؤمناً سويّاً ولا تجعل فيه شرکاً للشيطان.

فقلت له: جعلت فداک وهل يکون فيه شرک للشيطان؟ قال: نعم يا عبدالرحمان أما سمعت الله تعالي يقول لإبليس: (وشارکهم في الأموال والأولاد) الآية، قلت: جعلت فداک بأيّش تعرف ذلک؟ قال: بحبّنا وبغضنا.

جعفربن محمد گفت: هنگامي که يکي از شما در شب زفاف پيش همسرش وارد مي شود، بگويد: خدايا به امانت تو او را گرفتم و با سخن تو فرج او را بر خود حلال کردم، خدايا اگر در رحم او چيزي قرار مي دهي او را نيکوکار و پرهيزگار و مؤمن و سالم قرار بده و شيطان را در آن شرکتي قرار نده. (راوي مي گويد) پس گفتم: فدايت گردم آيا در آن، شيطان هم شريک مي شود؟ فرمود:آري اي عبدالرحمان، آيا سخن خداوند را خطاب به ابليس نشنيدي: «وشارکهم في الاموال و الاولاد»؟ گفتم: فدايت گردم اين کار با چه چيزي شناخته مي شود؟ فرمود: با محبت و بغض ما.

478- عن ابن عباس قال: بينا رسول الله صلي الله عليه و آله جالس إذ نظر إلي حيّة کأنها بعير، فهمّ عليّ بضربها بالعصا، فقال له النبي صلي الله عليه وآله وسلم: مه إنه إبليس وإني قد أخذت عليه شروطاً.لا يبغضک مبغض إلا شارکه في رحم أمه و ذلک قوله تعالي: (وشارکهم في الأموال والأولاد).

ابن عباس گفت: هنگامي که رسول خدا نشسته بود، نگاهش به ماري افتاد که به اندازه شتر بود، علي خواست او را با عصا بزند، پيامبر به او گفت: دست نگهدار که او ابليس است و من با او شرط کرده ام که کسي تو را دشمن ندارد مگر اينکه در رحم مادرش شرکت کند و اين است سخن خداوند:«وشارکهم في الاموال و الاولاد»

[صفحه 189]

(86)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْق وَ أَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْق وَ اجْعَلْ لي مِنْ لَدُنْکَ سُلْطانًا نَصيرًا

و بگو پروردگارا مرا با راستي وارد کن و با راستي خارج کن و براي من از جانب خودت حجتي ياري کننده قرار بده.

(سوره بني اسرائيل آيه 80)

479- عن عبدالله بن عباس في قوله تعالي: (وقل رب أدخلني مدخل صدق وأخرجني مخرج صدق واجعل لي من لدنک سلطاناً نصيراً) قال ابن عباس: والله لقد استجاب الله لنبيّنا دعاءه فأعطاه عليّ بن ابي طالب سلطاناً ينصره علي أعدائه.

ابن عباس درباره آيه: «واجعل لي من لدنک سلطانا نصيرا» گفت: به خدا سوگند خداوند دعاي پيامبر را مستجاب کرد و عليّ بن ابي طالب (ع) را به او عطا نمود که حجتي بود که پيامبر را در برابر دشمنانش ياري مي کرد.

(87)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ قُلْ جآءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقًا

و بگو حق آمد و باطل از بين رفت، همانا باطل از بين رفتني است.

(سوره بني اسرائيل آيه 81)

480- عن أبي هريرة قال: قال لي جابر بن عبدالله: دخلنا مع النبي صلي الله عليه وآله مکة وفي البيت وحوله ثلاث مائة وستون صنماً يُعبد من دون الله، فأمر بها رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فألقيت کلّها لوجهها، وکان علي البيت صنم

[صفحه 190]

طويل يقال له: هُبل، فنظر رسول الله إلي أميرالمؤمنين وقال له: يا عليّ ترکب عليّ أو أرکب عليک لألقي هبل عن ظهر الکعبة. قلت: يا رسول الله بل ترکبني. فلما جلس علي ظهري لم استطع حمله لثقل الرسالة، فقلت: يا رسول الله بل أرکبک، فضحک ونزل فطأطأ لي ظهره واستويت عليه، فوالذي فلق الحبة وبرأ النسمة لو أردت أن أمسّ السماء لمسستها بيدي فألقيت هبل عن ظهر الکعبة فأنزل الله تعالي: (وقل جاء الحقّ) يعني قول: لا إله إلا الله، محمد رسول الله (وزهق الباطل) يعني وذهب عبادة الأصنام (إنّ الباطل کان زهوقاً) يعني ذاهباً. ثمّ دخل البيت فصلّي فيه رکعتين.

ابوهريره گفت: جابربن عبدالله انصاري به من گفت: همراه پيامبر وارد مکه شديم و در بيت و اطراف آن سيصد و شصت بت بود که به جاي خدا آنها را عبادت مي کردند، پيامبر دستور داد و من همه آنها را سرنگون کردم و روي بيت بت درازي بود که هبل نام داشت، رسول خدا به اميرالمؤمين نگاه کرد و به او گفت: ياعلي يا تو بر دوش من سوار شو يا من بر دوش تو سوار شوم تا هبل را از کعبه برداريم (علي مي گويد) به او گفتم: يا رسول الله تو سوار شو و چون پيامبر بر پشت من نشست به خاطر سنگيني رسالت نتوانستم اورا حمل کنم و گفتم: يا رسول الله بگذار من سوار شوم، پيامبر خنديد و پايين آمد و پشت خود را به طرف من کرد و من بر آن قرار گرفتم، سوگند به کسي که دانه را شکافت و انسان را آفريد، اگر مي خواستم آسمان را با دستانم لمس کنم مي توانستم، پس هبل را از پشت کعبه انداختم و خداوند اين آيه را نازل کرد: وقل جاءالحق» يعني قول لااله الا الله محمد رسول الله «وزهق الباطل» يعني عبادت بت ها از ميان رفت «ان الباطل کان زهوقا» يعني باطل رفتني است. آنگاه پيامبر داخل بيت شد و در آن دو رکعت نماز خواند.[3] .

481- عن عبدالله بن مسعود قال: حمل رسول الله الحسن والحسين علي ظهره

[صفحه 191]

ثم مشي وقال: نعم المطيّ مطيّکما و نعم الراکبان أنتما، وأبوکما خير منکما.

عبدالله بن مسعود گفت: پيامبر خدا، حسن و حسين را بر پشت خود سوار کرد و راه افتاد و گفت: چه خوب مرکبي است مرکب شما و چه خوب سواراني هستيد شما دو نفر، و پدرتان از شما بهتر است.

(88)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَل فَأَبي أَکْثَرُ النّاسِ اِلاّ کُفُورًا

همانا در اين قرآن براي مردم هر گونه مثلي آورديم پس بسياري از مردم نخواستند جز اينکه کفران کنند.

(سوره بني اسرائيل آيه 89)

482- عن أبي جعفر محمد بن عليّ بن الحسين في قوله تعالي: (فأبي أکثر الناس إلاّ کفوراً) قال: بولاية عليّ يوم أقامه رسول الله (ص).

ابوجعفر محمدبن عليّ بن الحسين درباره سخن خداوند: «فابي اکثر الناس الا کفورا» گفت: يعني به ولايت علي، در آن روزي که پيامبر او را بلند کرد.

483- عن أبي حمزة الثمالي قال: سألت أبا جعفر عن قول الله: (ولقد صرّفنا) قال: يعني ولقد ذکرنا علياً في کلّ القرآن وهو الذکر، (فما يزيدهم إلا نفوراً).

ابوحمزه ثمالي گفت: از ابوجعفر درباره سخن خداوند «لقد صرّفنا» پرسيدم، گفت: علي را در کلّ قرآن ذکر کرديم و آن همان ذکر است «فما يزيد هم الاّ نفورا = پس براي آنان جز نفرت اضافه نکرد.»

484- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

[صفحه 192]

(89)

و از سوره کهف نازل شده است:

اِنّا جَعَلْنا ما عَلَي الْأَرْضِ زينَةً لَها

همانا ما آنچه را که در زمين است، براي آن زينت قرار داديم.

(سوره کهف آيه 7)

485- عن عبدالله بن مسعود في قوله تعالي: (إنّا جعلنا ما علي الأرض زينة لها) قال: زينة الأرض الرجال وزينة الرجال عليّ بن ابي طالب.

عبدالله بن مسعود درباره سخن خداوند: «انا جعلنا ما علي الارض زينة لها» گفت: زينت زمين مردان است و زينت مردان عليّ بن ابي طالب (ع) است.

486- عن عمّار بن ياسر قال: سمعت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم يقول لعليّ: يا علي إن الله زيّنک بزينة لم يزيّن العباد بأحسن منها، بغّض إليک الدنيا، وزهّدک فيها، وحبّب إليک الفقراء فرضيت بهم أتباعاً ورضوا بک إماماً.

عمار ياسر گفت: شنيدم که پيامبر خدا به علي گفت: يا علي خداوند تو را با زينتي آراسته کرده که هيچ کس از بندگان را با زينتي نيکوتر از آن نياراسته است، دنيا را براي تو مبغوض کرده و تو را در آن زاهد نموده و فقرا را در نظر تو محبوب کرده و تو آنان را به عنوان پيروان قبول کردي و آنان تو را به عنوان رهبر پذيرفته اند.

(90)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

هُنالِکَ الْوَلايَةُ لِلّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوابًا وَ خَيْرٌ عُقْبًا

در آنجا ثابت شد که ولايت از آن خداوند بر حق است، اوست که بهترين ثواب و بهترين عاقبت را دارد.

(سوره کهف آيه 44)

487- عن أبي جعفر محمد بن عليّ في قول الله تعالي: (هنالک الولاية لله

[صفحه 193]

الحقّ) قال: تلک ولاية أميرالمؤمنين التي لم يبعث نبيّ قطّ إلاّ بها.

ابوجعفر محمد بن علي درباره سخن خداوند: «هنا لک الولاية لله الحق هو خير ثوابا و خير عقبا» گفت: اين ولايت اميرالمؤمنين است که هيچ پيامبري جز به آن مبعوث نشده است.

(91)

و نيز در سوره مريم نازل شده است:

وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْق عَلِيًّا

و براي آنان نام نيک و مقام بلندي داديم.

(سوره مريم آيه 50)

488- عن عليّ بن ابي طالب قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله: ليلة عرج بي إلي السماء حملني جبرئيل علي جناحه الأيمن فقيل لي: من استخلفته علي أهل الأرض؟ فقلت خير أهلها لها أهلاً: عليّ بن ابي طالب أخي وحبيبي وصهري يعني ابن عمي. فقيل لي: يا محمّد أتحبّه؟ فقلت: نعم يا رب العالمين. فقال لي أحبّه ومر أمّتک بحبّه، فإنّي أنا العليّ الأعلي اشتققت له من اسمائي اسماً فسميته عليّاً، فهبط جبرئيل فقال: إن الله يقرأ عليک السلام ويقول لک: إقرأ. قلت: وما أقرأ؟ قال: (ووهبنا لهم من رحمتنا، وجعلنا لهم لسان صدق علياً).

عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: پيامبر فرمود: آن شب که مرا به معراج بردند، جبرئيل مرا با بال راست خود حمل کرد، به من گفته شد که چه کسي را جانشين خود براي اهل زمين قرار دادي؟ گفتم: بهترين اهل آن عليّ بن ابي طالب (ع) برادرم و دوستم و دامادم و پسر عمويم را. گفته شد: اي محمد آيا او را دوست داري؟ گفتم: آري اي پروردگار جهانيان. به من گفته شد: او را دوست بدار و امت خود را به دوست داشتن او امر کن، همانا من علي اعلي هستم و نام او را از نام هاي خود مشتق

[صفحه 194]

کردم و او را علي ناميدم، پس جبرئيل فرود آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مي رساند و به تو مي گويد: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ گفت: «ووهبنالهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق عليا».

(92)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا

کساني که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته انجام داده اند، به زودي خداي رحمان براي آنان محبتي قرار خواهد داد.

(سوره مريم آيه 19)

489- عن جابر بن عبدالله قال: قال رسول الله (ص) لعليّ بن ابي طالب: يا عليّ قل رب اقذف لي المودّة في قلوب المؤمنين، رب اجعل لي عندک ودّاً. فأنزل الله تعالي: (إنّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمانم ودّاً). فلا تلقي مؤمناً ولا مؤمنة إلا وفي قلبه ودّ لأهل البيت عليهم السلام.

جابربن عبدالله گفت: پيامبر خدا به عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: يا علي بگو پروردگارا محبت مرا در دل هاي مؤمنان بيانداز، پروردگارا براي من نزد خود پيماني قرار بده، پروردگارا براي من نزد خود محبتي قرار بده، پس اين آيه نازل شد: «ان الذين آمنوا و عملواالصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّا» گفت: اين آيه درباره علي نازل شده است.

490- عن البراء بن عازب قال: قال رسول الله (ص) لعليّ بن ابي طالب: يا عليّ قل: اللهمّ اجعل لي عندک عهداً، واجعل لي في صدور المؤمنين مودّة. فأنزل الله: (إنّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمان ودّاً) قال: نزلت في علي عليه السلام.

[صفحه 195]

براء بن عازب گفت: پيامبر خدا به عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: يا علي بگو: خدايا براي من نزد خودپيماني قرار بده و براي من در دل هاي مؤمنان محبتي قرار بده، پس خداوند نازل کرد: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمان ودّا» گفت: اين آيه درباره علي نازل شده است.

491- 495- اين مضمون با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

496- عن محمد بن عبيدالله بن أبي رافع، عن أبيه عن جدّه قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله: يا علي قل: اللهم ثبّت لي الودّ في قلوب المؤمنين، واجعل لي عندک ودّاً وعهداً. فقالها عليّ فقال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: ثبتت وربّ الکعبة. ثمّ نزلت: (إنّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات- إلي قوله- قوماً لدّاً). فقال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: قد نزلت هذه الآية فيمن کان محالفا لرسول الله ولعليّ.

ابورافع گفت: پيامبر خدا فرمود: يا علي بگو: خدايا محبتي براي من در دل هاي مؤمنان ثابت کن و مرا نزد خود پيمان و محبتي قرار بده؛ و علي اين ها را گفت: پيامبر فرمود: سوگند به پروردگار کعبه که چنين شد، آنگاه اين آيه نازل شد: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّا» پيامبر فرمود: اين آيه درباره کسي که هم پيمان با محمد و علي است نازل شده است.

497- 498- مضمون حديث 490 با دو سند ديگر نيز نقل شده است.

499- عن ابن عبّاس في قوله: (سيجعل لهم الرحمان ودّاً) قال: محبّة لعلي، لاتلقي مؤمناً إلاّ وفي قلبه محبّة لعلي.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «سيجعل لهم الرحمن ودّا» گفت: محبت علي، هيچ مؤمني را ملاقات نمي کني مگر اينکه در قلب او محبتي براي علي وجود دارد.

500- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (إنّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمان ودّاً) قال: محبّةً في قلوب المؤمنين قال: نزلت في علي.

[صفحه 196]

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّا» گفت: محبت در دل هاي مؤمنان. گفت: اين آيه درباره علي نازل شده است.[4] .

501- عون بن سلام الهاشمي قال: نزلت هذه الآية في عليّ بن ابي طالب: (إنّ الذين آمنوا سيجعل لهم الرحمان ودّاً) قال: محبّة في قلوب المؤمنين.

عون بن سلام هاشمي گفت: آيه «سيجعل لهم الرحمن ودّا» درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است. گفت: محبتي در دل هاي مؤمنان.

502- عن ابن عباس في قوله تعالي: (سيجعل لهم الرحمان وُدّاً) قال: حبّ عليّ بن أبي طالب في قلب کل مؤمن.

ابن عباس راجع به سخن خداوند: «سيجعل لهم الرحمن ودّا» گفت: محبت عليّ بن ابي طالب (ع) در دل هر مؤمني.

503- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (سيجعل لهم الرحمان ودّاً) قال: نزلت في عليّ بن ابي طالب عليه السلام خاصّة (لتبشّر به المتّقين) نزلت في عليّ خاصّة (وتنذر به قوماً لدّاً) نزلت في بني أميّة وبني المغيرة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «سيجعل لهم الرحمن ودا» گفت: در خصوص عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده و «لتبشر به المتقين» نيز در خصوص علي نازل شده و «وتنذر به قوما لدّا» درباره بني اميه و بني مغيره نازل شده است.

504- عن أبي سعيد الخدري قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله لعليّ: يا أبا الحسن قل اللهم اجعل لي عندک عهداً، واجعل لي عندک ودّاً، واجعل لي في صدور المؤمنين مودّة فنزلت هذه الآية: (إنّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمان ودّاً) قال: لا تلقي رجلا مؤمناً إلاّ في قلبه حبّ لعليّ بن ابي طالب عليه السلام.

[صفحه 197]

ابوسعيد خدري گفت: پيامبر خدا به علي فرمود: اي ابوالحسن بگو: خدايا براي من نزد خودت پيماني قرار بده و براي من نزد خودت محبتي قرار بده و براي من در سينه هاي مؤمنان دوستي قرار بده، پس اين آيه نازل شد: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّا» گفت: هيچ مؤمني را ملاقات نمي کني مگر اينکه در دل او محبتي براي عليّ بن ابي طالب (ع) است.

505- عن محمد بن الحنفية في قوله تعالي: (سيجعل لهم الرحمان ودّاً) قال: لا تلقي مؤمناً إلا وفي قلبه مودّة لعلي وذريته.

محمد بن حنفيه راجع به آيه: «سيجعل لهم الرحمن ودّا» گفت هيچ مؤمني را ملاقات نمي کني مگر اينکه در دل او محبتي براي علي و اولاد اوست.

506- 509- همين مضمون با چند سند ديگر نيز از محمد حنفيه نقل شده است.

(93)

و نيز از سوره طه نازل شده است:

وَ اجْعَلْ لي وَزيرًا مِنْ أَهْلي هارُونَ أَخِي اُشْدُدْ بِه أَزْري وَ أَشْرِکْهُ في أَمْري

و براي من وزيري از خاندانم قرار بده، هارون برادرم را، کمر مرا با او محکم کن و او را در کار من شرکت بده.

(سوره طه آيه 29- 33)

510- عن حذيفة بن أسيد قال: أخذ النبي صلي الله عليه وآله وسلم بيد عليّ بن ابي طالب فقال: أبشر وأبشر، إنّ موسي دعا ربّه أن يجعل له وزيراً من أهله هارون، وإنّي أدعو ربي أن يجعل لي وزيراً من أهلي عليّ أخي أشدد به ظهري وأشرکه في أمري.

[صفحه 198]

حذيفة بن اسيد گفت: پيامبر خدا دست عليّ بن ابي طالب (ع) را گرفت و گفت: مژده باد و مژده باد، موسي از پروردگارش خواست که از خاندانش، هارون را وزير او قرار بدهد و من از پروردگارم مي خواهم که از خاندانم علي را وزير من قرار بدهد (خدايا) به وسيله او کمر مرا محکم کن و او را در کار من شرکت بده.

511- أسماء بنت عميس تقول: سمعت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم يقول: اللهمّ إنّي أقول کما قال أخي أشدد به أزري وأشرکه في أمري- إلي قوله:- بصيراً».

اسماء بنت عميس گفت: از پيامبر خدا شنيدم که گفت: پروردگارا همان گونه که برادرم موسي گفت، من نيز مي گويم: خدايا براي من از خاندانم وزيري قرار بده، علي برادرم را، به وسيله او کمرم را محکم کن و او را در کار من شرکت بده، تا آخر آيه.[5] .

512- 513- همين مضمون با چند سند ديگر نيز از اسماء بنت عميس نقل شده است.

در تثبيت اين وزارت براي علي و تحقق آن روايات بسياري از صحابه نقل شده که از جمله آنها روايت ابن عباس از عليّ بن ابي طالب (ع) است:

514- عن عبدالله بن عباس عن عليّ بن ابي طالب قال: لما نزلت هذه الآية علي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: (وأنذر عشيرتک الأقربين) [الشعراء: 214] دعاني رسول الله صلي الله عليه وآله فقال: يا عليّ إنّ الله أمرني أن أنذر عشيرتي الأقربين، فضقت بذلک ذرعاً وعرفت أنيّ متي أمرتهم بهذا الأمر أري منهم ما أکره، فصمتّ عليها حتي جاء جبرئيل فقال: يا محمد إنک لئن لم تفعل ما أمرت به يعذّبک الله لذلک فاصنع ما بدا لک. يا علي اصنع لنا صاعاً من طعام واجعل فيه رجل شاة وأملأ لنا عسّاً من لبن، ثمّ اجمع لي بني عبدالمطلب حتي أکلمهم

[صفحه 199]

وأبلغهم ما أمرت به- وساق الحديث إلي قوله:

ثمّ تکلّم رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فقال: يا بني عبدالمطلب إني والله ما أعلم أحداًمن العرب جاء قومه بأفضل ممّا جئتکم به، إني قد جئتکم بأمر الدنيا والآخرة وقد أمرني الله أن أدعوکم إليه، فأيّکم يوازرني علي أمري هذا، علي أن يکون أخي ووصيّي ووليّي وخليفتي فيکم؟ قال: فأحجم القوم عنها جميعاً، فقلت- وإني لأحدثهم سنّاً، وأرمصهم عيناً وأعظمهم بطناً وأحمشهم ساقاًـ: أنا يا نبيّ الله أکون وزيرک عليه. فقام القوم يضحکون ويقولون لأبي طالب: قد أمرک أن تسمع و تطيع لعليّ.

عبدالله بن عباس از عليّ بن ابي طالب (ع) نقل مي کند که گفت: وقتي اين آيه «وانذر عشيرتک الاقربين = و خويشان نزديک خود را بيم بده»[6] نازل شد، پيامبر خدا مرا خواند و گفت: يا علي خداوند به من فرمان داده که خويشان نزديک خود را بيم دهم و اين کار خوش آيند من نبود، چون مي دانستم که هر وقت آنان را به اين کار بخوانم از آنها چيزي مي بينم که آن را دوست ندارم، و من از اين کار ساکت شدم تا اينکه جبرئيل آمد و گفت: اي محمد اگر تو آنچه را که به آن مأمور شدي انجام ندهي خداوند به خاطر آن تو را عذاب خواهد کرد، پس آنچه بر تو آشکار شده انجام بده. يا علي طعامي آماده کن و پاچه گوسفندي در آن قرار بده و براي ما کاسه بزرگي از شير آماده کن آنگاه فرزندان عبدالمطلب را پيش من جمع کن تا با آنها سخن بگويم و مأمـوريت خودم را برسـانم. حديث را ادامه داد تا آنجا که گفت:

آنگاه پيامبر خدا صحبت کرد و گفت: اي فرزندان عبدالمطلب به خدا سوگند کسي از عرب ها را نمي شناسم که به قوم خود بهتر از آنچه من براي شما آورده ام آورده باشد، همانا من براي شما کار دنيا و آخرت را آورده ام و خداوند مرا مأمور کرده که شما را به سوي آن بخوانم، چه کسي از شما مرا در اين کار ياري مي کند تا او

[صفحه 200]

برادر و وصي و ولي و جانشين من پس از من باشد؟ مي گويد: آن قوم همگي ساکت شدند و من که از همه آنها کم سن و سال تر بودم و چشمم از همه آنها بيشتر آب مي ريخت و شکمم از همه آنها بزرگتر بود و ساقم از همه آنها باريکتر بود، گفتم: اي پيامبر خدا من وزير تو مي شوم. آن قوم بلند شدند در حالي که مي خنديدند و به ابوطالب مي گفتند: تو را فرمان مي دهد که حرف علي را گوش کني و از او فرمان ببري!

515- عن أنس بن مالک أنّ النبي صلي الله عليه وآله وسلم قال: إنّ أخي ووزيري وخليفتي في أهلي وخير من أترک بعدي يقضي ديني وينجز موعدي عليّ بن ابي طالب.

انس بن مالک گفت: پيامبر گفت: برادرم و وزيرم و جانشينم در خانواده ام و بهترين کسي که پس از خود بر جاي مي گذارم که قرض مرا بدهد و به وعده هاي من عمل کند، عليّ بن ابي طالب است.

516- همين مضمون با سند ديگري نيز از انس نقل شده است.

517- عن عبدالله بن مليل قال: سمعت عليّاً يقول: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: إنّه لم يکن نبيّ إلا قد أعطي سبعة رفقاء نجباء وزراء، وإني قد أعطيت أربعة عشر: حمزة وجعفر و عليّ وحسن وحسين وأبوبکر وعمر وعبدالله بن مسعود و اَبوذر والمقداد وحذيفة وعمّار، وسلمان وبلال.

عبدالله بن مليل گفت: شنيدم علي مي گفت: پيامبر خدا فرمود: هيچ پيامبري نيست مگر اينکه خداوند به او هفت نفر رفيق نجيب و وزير داده است ولي براي من چهارده نفر را داده: حمزه و جعفر و علي و حسن و حسين و ابوبکر و عمر و عبدالله بن مسعود و ابوذر و مقداد و حذيفه و عمار و سلمان و بلال.

(94)

[صفحه 201]

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ اِنّي لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا ثُمَّ اهْتَدي

همانا من بسيار آمرزنده ام براي کسي که توبه کند و ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد آنگاه هدايت شود.

(سوره طه آيه 82)

518- عن جابر الجعفي عن أبي جعفر في قوله تعالي: (ثمّ اهتدي) قال: إلي ولايتنا أهل البيت.

جابر جعفي درباره سخن خداوند: «ثم اهتدي» از ابوجعفر نقل مي کند که گفت: به ولايت ما خاندان (هدايت مي شود)

519- همين مضمون با سند ديگري از جابر نقل شده است.

520- عن ثابت البناني في قوله: (وإنّي لغفّار لمن تاب وآمن وعمل صالحاً ثم اهتدي) قال: إلي ولاية أهل بيته.

ثابت بناني درباره سخن خداوند: «واني لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثم اهتدي» گفت: به ولايت اهل بيت او.

521- عن أبي جعفر محمد بن عليّ الباقر، عن أبيه عن جدّه قال: خرج رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم ذات يوم فقال: إنّ الله تعالي: يقول: (وإنّي لغفّار لمن تاب وآمن وعمل صالحاً ثم اهتدي) ثمّ قال لعليّ بن ابي طالب: إلي ولايتک.

ابوجعفر از پدرانش از جدش نقل مي کند که گفت: روزي رسول خدا بيرون آمد و فرمود: خد اوند مي فرمايد: «اني لغفار لمن تاب و عمل صالحا ثم اهتدي» آنگاه به عليّ بن ابي طالب گفت: به ولايت تو (هدايت مي شود).

522- عن أبي ذرّ في قول الله تعالي: (وإنّي لغفّار لمن تاب) الآية، قال: لمن آمن بما جاء به محمد، وأدّي الفرائض (ثم اهتدي) قال: اهتدي إلي حبّ آل محمّد.

ابوذر درباره سخن خداوند: «اني لغفار لمن تاب» گفت: خداوند آمرزنده است

[صفحه 202]

براي کسي که به آنچه محمد آورده ايمان داشته باشد و واجبات را انجام دهد «ثم اهتدي» سپس به محبت آل محمد راه پيدا کند.

(95)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْري فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْکًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي

و هر کس از ياد من رويگردان شود، همانا براي او زندگي تنگي است و او را در روز قيامت نابينا محشور مي کنيم.

(سوره طه آيه 124)

523- عن عليّ عليه السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله للمهاجرين والأنصار: أحبّوا عليّاً لحبّي وأکرموه لکرامتي، والله ما قلت لکم هذا من قبلي ولکنّ الله تعالي أمرني بذلک، ويا معشر العرب من أبغض علياً من بعدي حشره الله يوم القيامة أعمي ليس له حجّة.

عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: رسول خدا به مهاجرين و انصار فرمود: علي را به سبب محبت من دوست داشته باشيد و او را به خاطر گرامي داشت من گرامي بداريد، به خدا سوگند اين سخن را از پيش خود نمي گويم بلکه خداوند مرا به آن مأمور کرده است و اي گروه عرب، هر کس پس از من علي را دشمن بدارد، خداوند او را در روز قيامت کور محشور مي کند و حجتي براي او نيست.

524- عن جابربن عبدالله قال: خطبنا رسول الله (ص) فسمعته يقول: من أبغضنا أهل البيت حشره الله يوم القيامة يهودياً.

وهذا مختصر الحديث.

جابربن عبدالله گفت: پيامبر خدا براي ما خطبه خواند و شنيدم که مي گفت:

[صفحه 203]

هرکس ماخاندان را دشمن بدارد، خداوند او را در روز قيامت يهودي محشور مي کند. و اين مختصر آن حديث بود.[7] .

525- عن ابن عبّاس في قول الله تعالي: (ومن أعرض عن ذکري فإنّ له معيشة ضنکاً، ونحشره يوم القيامة أعمي) أنّ من ترک ولاية عليّ أعماه الله واصمّه.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ومن اعرض عن ذکري فان له معيشة ضنکا و نحشره يوم القيامة اعمي» گفت: هر کس ولايت علي را ترک نمايد، خداوند او را کور و کر مي کند.

(96)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلوةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها

و خاندانت را به نماز فرمان بده و بر آن مقاومت کن.

(سوره طه آيه 132)

526- قال أبوالحمراء خادم النبي صلي الله عليه وآله: لمّا نزلت هذه الآية: (وأمر أهلک بالصّلاة واصطبر عليها) کان النبي صلي الله عليه وآله وسلم يأتي باب عليّ وفاطمة عند کل صلاة فيقول: الصلاة رحمکم الله (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت) الآية [الأحزاب: 33‍].

ابوالحمراء خادم پيامبر خدا گفت: چون آيه: «وأمر اهلک بالصلوة واصطبر عليها» نازل شد، پيامبر در هر نمازي به در خانه علي و فاطمه مي آمد و مي گفت: نماز! خدا شما را رحمت کند. همانا خداوند اراده کرده که از شما خاندان پليدي را بردارد.[8] .

[صفحه 204]

(97)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدي

بزودي خواهيد دانست که چه کسي اصحاب راه راست است و چه کسي هدايت شده است.

(سوره طه آيه 135)

527- عن ابن عبّاس قال: أصحاب الصّراط السويّ هو والله محمد وأهل بيته، والصّراط: الطريق الواضح الذي لاعوج فيه، (ومن اهتدي) فهم أصحاب محمد صلي الله عليه وآله وسلم.

ابن عباس گفت: به خدا سوگند که اصحاب راه راست، محمد و اهل بيت اويند و «صراط» همان راه روشني است که کجي در آن نباشد «و من اهتدي» اصحاب محمد (ص) هستند.

(98)

و از سوره انبياء نازل شده است:

اِنَّ الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْني أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ لا يَسْمَعُونَ حَسيسَها وَ هُمْ في مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ

لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقّاهُمُ الْمَلاِئکَةُ هذا يَوْمُکُمُ الَّذي کُنْتُمْ تُوعَدُونَ

همانا کساني که از ما نيکي بر آنان مقرر شده، آنان از آن (دوزخ) دور هستند، صداي آن را هم نمي شنوند و ايشان در آنچه دل هاشان بخواهد، جاويدانند. آن بيم بزرگ آنان را اندوهگين نمي سازد و فرشتگان به پيشواز آنان آيند، اين همان روز شماست که وعده داده

[صفحه 205]

مي شديد.

(سوره انبياء آيه 100)

528- عن جعفر بن محمد، عن أبيه عن آبائه: عن علي قال: قال لي رسول الله: يا عليّ فيکم نزلت هذه الآية: (إن الذين سبقت لهم منّا الحسني أولئک عنها مبعدون).

جعفر بن محمد از پدرانش از عليّ بن ابي طالب (ع) نقل مي کند که گفت: پيامبر خدا به من گفت: يا علي اين آيه درباره شما نازل شده است: «ان الذين سبقت لهم منا الحسني اولئک عنها مبعدون».

529- قال رسول الله صلي الله عليه وآله: يا علي فيکم نزلت (لايحزنهم الفزع الأکبر) أنت وشيعتک تطلبون في الموقف وأنتم في الجنان تتنعمون.

پيامبر خدا فرمود: يا علي آيه: «لايحزنهم الفزع الاکبر» درباره شما نازل شده است، تو و شيعيان تو در موقف قيامت قرار مي گيريد و شما در بهشت از نعمت ها برخوردار مي شويد.

530- عن أبي عمر النعمان بن بشير قال: تلا عليّ عليه السلام ليلة هذه الآية: (إنّ الذين سبقت لهم منّا الحسني (أولئک عنها مبعدون) فقال: أنا منهم و أبوبکر منهم و عمر منهم و عثمان منهم و طلحه منهم و الزبير منهم وسعد منهم و عبدالرحمان بن عوف منهم. قال: ثمّ أقيمت الصلاة فقام علي عليه السلام وهو يقول: (لا يسمعون حسيسها).

نعمان بن بشير گفت: شبي عليّ بن ابي طالب (ع) اين آيه را تلاوت کرد: «ان الذين سبقت لهم منا الحسني» و گفت: من از آنها هستم و ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و سعد و عبدالرحمان بن عوف از آنهاست، سپس نماز اقامه شد و علي به پاخاست و گفت: «لايسمعون حسيسها»[9] .

[صفحه 206]

531- همين مضمون با سند ديگري از نعمان بن ثابت نقل شده است.

(99)

و از سوره حج نازل شده است:

هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا في رَبِّهِمْ

اين دو نفر دو دشمن هستند که درباره پروردگارشان با هم ديگر ستيز کردند.

(سوره حج آيه 19)

532- عن قيس بن عبّاد: عن عليّ بن ابي طالب أنّه قال: أنا أوّل من يجثو بين يدي الرحمان للخصومة يوم القيامة. قال قيس: وفيهم أنزلت هذه الآية: (هذان خصمان اختصموا في ربه م) قال: هم الذين بارزوا يوم بدر، عليّ و حمزة و عبيدة- أو أبو عبيدة- ابن الحرث، وشيبة بن ربيعة وعتبة بن ربيعة والوليد بن عتبة.

قيس بن عبّاد گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: در روز قيامت من نخستين کسي هستم که جهت خصومت، در برابر خداوند قرار مي گيرم. قيس گفت: درباره آنها نازل شده است: «هذان خصمان اختصموا في ربهم» گفت: آنان کساني هستند که در روز بدر با يکديگر مبارزه کردند و عبارت بودند از: علي و حمزه و عبيده (يا ابوعبيده) فرزند حرث که در برابر شيبة بن ربيعه و عتبة بن ربيعه و وليدبن عقبه قرار گرفتند.

533- 534- همين مضمون را بخاري در دو مورد از صحيح خود آورده است.

535- 540- اين مضمون با چندين سند ديگر نيز نقل شده و در صحيح مسلم نيز آمده است.

541- عن حارثة بن مضرب: عن علي عليه السلام قال: لما قدمنا المدينة أصبنا من ثمارها فاجتويناها وأصابنا بها وعک وکان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يستخبر عن بدر، فلما سار رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم إلي بدر-

[صفحه 207]

وبدر بئرـ سبقنا إليها رجلان من المشرکين: رجل من قريش ومولي لعقبة بن أبي معيط، فأخذنا المولي وتفلّت القرشي فجعلنا نسأله عن القوم فيقول: هم والله کثير عددهم، شديد بأسهم، فجعلوا يهددونه إذا قال ذلک و ضربوه حتي انتهوا به إلي النبيّ صلي الله عليه وآله وسلم فقال دعوه ثمّ قال کم القوم؟ فقال: هم والله کثير عددهم، شديد بأسهم. ثمّ سأله فقال له مثل ذلک، فلمّا أن أعياهم أن يخبرهم قال: کم ينحرون کل يوم من الجزور؟ قال: عشرة. فقال رسول الله: القوم ألف لکل جزور مائة وتبها فلما انتهيناإلي بدر وقد بات رسول الله ليلهُ يدعو يقول: اللهمّ إن تهلک هذه الفئة لاتعبد في الأرض.

فلما أن طلع الفجر قال رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم: إليّ يا عباد الله فأقبلنا من تحت الشجر والحجر، فصلي ثم حثّ علي القتال وأمر به وقال: جمع قريش عند هذا الضلع الأحمير من الجبل فلما أقبل المشرکون إذا منهم رجل يسير علي الجمل أحمر فقال رسول الله (ص): يا علي ناد يا حمزة من صاحب الجمل؟ و مايقول لک؟ فإن يک أحداً فيه خير أو يأمر بخير فعسي أن يکون صاحب الجمل. فناداهم حمزة: من صاحب الجمل؟ قالوا: عتبة بن ريبعة وهو ينهي عن القتال و يقول: يا قوم أري قوماً مستميتين، يا قوم لا تصلوا إليهم حتّي تهلکوا، فَلْيَلِ قتالهم غيرکم فاعصبوها برأسي فقالوا خيراً.

فبلغ ذلک أبا جهل فقال: لقد مُلِئَتْ رِئَتُکَ وَ جَوْفُکَ رُعْباً من محمّد وأصحابه. فقال عتبة: تصبر يا مصفّر أسته ليقتلنّکم القوم إني أجبن؟ فثنّي رجله و نزل واتبعه أخوه شبية بن ربيعة والوليد فقال: من يبارزنا؟ فانبرز له شباب من الأنصار فقال: لا حاجة لنا في قتالکم إنا نريد بني عمّنا!! فقال رسول الله صلي الله عليه و آله: قم يا عليّ قم يا حمزة قم يا عبيدة. فقتل حمزة عتبة، قال عليّ: وعمدت إلي شيبة فقتلته واختلف الوليد و عبيدة ضربتين فأثخن کلّ واحد منهما صاحبه، وملنا علي الوليد فقتلناه وأسرنا منهم سبعين، وقتلنامنهم سبعين، فجاء رجل من الأنصار بالعبّاس بن عبدالمطلب أسيراً فقال العبّاس: يا رسول الله إن هذا والله أسرني بعدما أسرني

[صفحه 208]

جل أجلح من أحسن الناس وجهاً، علي فرس أبلق ما أراه في القوم. فقال الأنصاري أنا أسرته يا رسول الله. فقال: أسکت لقد أيّدک الله عزّوجلّ بملک کريم.

حارثة بن مضرب نقل مي کند که علي گفت: چون به مدينه آمديم، از ميوه هاي آن برخوردار شديم و آنهارا چيديم و گرماي شديدي روي آورد و پيامبر از بدر خبر مي گرفت، چون پيامبر به بدر که چاهي بود رسيد، پيش از ما دو نفر از مشرکان در آنجا بودند، يک نفر از قريش و غلام عقبة بن ابي معيط، ما آن غلام را گرفتيم و قريشي فرار کرد، ما پيوسته از او راجع به آن قوم (لشکر قريش) مي پرسيديم، او گفت: به خدا سوگند که آنان بسيارند و توانايي بسياري دارند، وقتي او چنين مي گفت، او را تهديد مي کردند و مي زدند، تا اينکه او را نزد پيامبر آوردند، فرمود: او را رها کنيد، سپس از او پرسيد: آنان چند نفرند؟ گفت: به خدا سوگند که آنان زيادند و توانايي بسياري دارند، باز پيامبر همان سؤال را تکرار کرد و او همان جواب را گفت.

چون او نخواست درست خبر بدهد، پيامبر گفت: آنان در هر روز چند شتر مي کشند؟ گفت: ده شتر، پيامبر فرمود: آنان هزار نفرند براي هر صد نفر يک شتر، و چون به بدر رسيديم، پيامبر شب هنگام چنين دعا کرد: خدايا اگر اين گروه (گروه مؤمنان) را هلاک سازي، در زمين پرستيده نمي شوي.

چون صبح شد پيامبر فرمود: سوي من آييد اي بندگان خدا! ما از زير هر درخت و سنگي نزد او جمع شديم، او نماز خواند، آنگاه مردم را تشويق به جنگ کرد و به آن فرمان داد و گفت: قريش نزد اين قسمت سرخ از کوه اجتماع کرده اند، پس چون مشرکان رسيدند، مردي از آنها بود که بر شتر سرخ رنگي سوار بود. پيامبر فرمود: يا علي از حمزه بپرس صاحب اين شتر کيست و چه مي گويد؟ پس اگر کسي باشد که در او خير است يا امر به خير مي کند، شايد همين صاحب شتر باشد. پس حمزه ندا داد صاحب اين شتر کيست؟ گفتند: او عتبة بن ربيعه است و او از جنگ نهي مي کند و مي گويد: اي قوم شما را قومي مي بينم که خود را در معرض مرگ قرار داده ايد، اي

[صفحه 209]

قوم شما به آنان نمي رسيد مگر اينکه هلاک شويد، جنگ با آنان را به ديگران واگذاريد و آن را به سر من ببنديد (يعني مراباعث آن بدانيد) گفتند: نيکو مي گويد.

اين مطلب به ابوجهل رسيد پس گفت: درون تو از خوف محمد و اصحابش پر شده است. عتبه گفت: اي کسي که از پايينش باد بيرون مي آيد! تو درنگ مي کني آنان شما را بکشند و من مي ترسم؟ در اين هنگام پاهاي خود را راست کرد و از شتر پياده شد و برادرش شيبة بن ربيعه و وليد نيز او را دنبال کردند، پس گفت: چه کسي با ما مبارزه مي کند؟ جواني از انصار به مصاف او رفت، او گفت: ما را به جنگ با شما رغبتي نيست، ما پسر عموهايمان را مي خواهيم. پيامبر فرمود: به پاخيز اي علي، به پاخيز اي حمزه، به پاخيز اي عبيده، پس حمزه عتبه را کشت و علي مي گويد: من نيز به شيبه حمله کردم و او راکشتم و وليد و عبيده دو ضربت به همديگر زدند و هر کدام از آنها ديگري را مجروح کرد و ما بر وليد حمله برديم و او را کشتيم و از آنان هفتاد نفر را اسير کرديم و هفتاد نفر را کشتيم.

مردي از انصار عباس بن عبدالمطلب را به صورت اسير آورد، عباس گفت: يا رسول الله اين مرد پس از آن مرا اسير کرد که مردي زيبا روي بر روي اسبي ابلق مرا اسير کرده بود او را ميان اين قوم نمي بينم، انصاري گفت: يا رسول الله من او را اسير کرده ام، پيامبر گفت: ساکت باش، خداوند تو را با فرشته اي بزرگوار ياري کرده است.

542- عن قيس بن عبّاد: عن عليّ قال: فينا نزلت هذه الآية، و في مبارزتنا يوم بدر (هذان خصمان اختصموا في ربّهم- إلي قوله- الحريق).

قيس بن عباد از علي نقل مي کند که گفت: اين آيه درباره ما و مبارزه ما در روز بدر نازل شده است: «هذان خصمان اختصموا في ربّهم»

543- هيمن حديث را بخاري نيز در جامع خود آورده است.

544- عن محمّد بن عبدالرحمان قال: برز حمزة لعتبة فقتله، وبرز عليّ للوليد فقتله وبرز عبيدة لشيبة فقتله.

محمد بن عبدالرحمان گفت: حمزه با عتبه مبارزه کرد و او را کشت و علي با وليد

[صفحه 210]

مبارزه کرد و او را کشت و عبيده با شيبه مبارزه کرد واو را کشت.

545- عن جابر بن عبدالله قال: لمّا قتل عتبة بن ربيعه يوم بدر،ندبته ابنته هند، وندبت عمّها شيبة، وندبت أخاها الوليد، وهجت بني هاشم فلمّا جاء هجاؤها المدينة أراد حسّان أن يجيبها، فأرسلت إليه عمرة أخت عبدالله بن رواحة؛ دعني حتّي أجيبها. فکان هجاوها: (الاشعار).

جابربن عبدالله گفت: چون عتبة بن ربيعه در روز بدر کشته شد دخترش هند براي او و عمويش شيبه و برادرش وليد گريه کرد و بني هاشم را هجو گفت، چون هجو او به مدينه رسيد، حسّان خواست که او را پاسخ گويد، عمرة خواهر عبدالله بن رواحه به او سفارش فرستاد که بگذار من به او پاسخ بگويم و او را با قصيده اي هجو کرد.

مطلع هجو هند چنين بود:


اني رأيت نساء بعداصلاح
في عبد شمس فقلبي غير مرتاح


و مطلع هجو عمره خواهر عبدالله در پاسخ هجو هند چنين بود:


يا هند صبرا فقد لاقيت مهبلة
يوم الاعنّة و الارماح في الراح[10] .


(100)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّ اللّهَ يُدْخِلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّات تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَب وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فيها حَريرٌ وَ هُدُوا اِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا اِلي صِراطِ الْحَميدِ

[صفحه 211]

همانا خداوند کساني را که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته انجام داده اند به بهشت هايي وارد مي کند که از زير درختان آن جوي ها روان است و در آنجا با دستبندهايي از طلا و مرواريد زينت داده مي شوند و لباس آنها در آنجا حرير است، و به سوي سخنان پاکيزه هدايت مي شوند و به سوي راه خداوند شايسته حمد هدايت مي شوند.

(سوره حج آيات 23ـ24)

546- عن جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن جدّه في قوله تعالي: (إنّ الله يدخل الذين آمنوا- إلي قوله- صراط الحميد) قال: ذالک عليّ وحمزة وعبيدة بن الحارث وسلمان و أبوذرّ والمقداد.

جعفر بن محمد از پدرانش از جدش درباره سخن خداوند: «ان الله يدخل- تا- صراط الحميد» نقل مي کند که آنان علي و حمزه و عبيدة بن حارث و سلمان و ابوذر و مقداد هستند.

پيشتر در روايت ابوذر غفاري و ابوسعيد خدري گذشت که اين آيه درباره همين افراد نازل شده است.

547- عن ابن عبّاس قي قوله: (هذان خصمان اختصموا في ربّهم فالذين کفروا قطعّت لهم ثياب من نار) (فالذين آمنوا) عليّ وحمزة و عبيدة (والذين کفروا) عتبة وشيبة والوليد تبارزوا يوم بدر.

و قوله: (إن الله يدخل الذين آمنوا- إلي قوله- ولباسهم فيها حرير) قال: هم عليّ و حمزة و عبيدة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «هذان خصمان اختصموا في ربهم» گفت: «فالذين آمنوا» علي و حمزه و عبيده «والذين کفروا» عتبه و شيبه و وليد است که در جنگ بدر با هم مبارزه کردند. و درباره اين سخن خداوند: «ان الله يدخل الذين آمنوا- تا- لباسهم فيها حرير» گفت: آنان علي و حمزه و عبيده هستند.

[صفحه 212]

548- عن الأصبغ بن نباتة وأبي مريم أنّهما سمعا عمّار بن ياسر بصفّين يقول: سمعت رسول الله صلي الله عليه وآله يقول لعليّ: إنّ الله زيّنک بزينة لم يتزيّن العباد بزينة هي أحبّ إلي الله منها، وهي زينة الأبرار عندالله، جعلک لاتنال من الدنيا شيئاً، وجعلها لا تنال منک شيئاً ووهب لک حبّ المساکين.

اصبغ بن نباته و ابو مريم گفتند که هر دو از عمار ياسر شنيدند که در جنگ صفين گفت: از پيامبر خدا شنيدم که به علي مي گفت: همانا خداوند تو را با زينتي زينت داده که بندگان را با زينتي بهتر از آن زينت نداده است. و آن زينت نيکان نزد خداوند است، تو را طوري قرار داده که از دنيا چيزي به دست نمي آوري و دنيا را طوري قرار داده که از تو چيزي به دست نمي آورد و محبت فقرا را به تو عطا کرده است.

549- شبيه اين مضمون با سند ديگري از عمار ياسر نقل شده است.

(101)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتينَ الَّذينَ اِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصّابِرينَ عَلي مآ أَصابَهُمْ وَ الْمُقيمِي الصَّلوةِ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ

و مژده بده متواضعان را همان هايي که چون خدا ياد شود دلهايشان مي ترسد و صبر کنندگان بر آنچه به آنان مي رسد و اقامه کنندگان نماز و آنها که از آنچه به آنان روزي داديم انفاق مي کنند.

(سوره حج آيه 35)

550- عن ابن عباس في قوله تعالي: (وبشّر المخبتين) قال: نزلت في عليّ و سلمان.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «وبشّر المخبتين» گفت: راجع به علي و سلمان

[صفحه 213]

نازل شده است.

(102)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللّهَ عَلي نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ

به کساني که جنگ بر آنان تحميل گرديده اجازه جهاد داده شد چرا که آنان مورد ستم واقع شده اند و همانا خداوند به ياري آنان تواناست.

(سوره حج آيه 39)

551- عن زيد بن عليّ عليهما السّلام أنّه قرأ: (أذن للذين يقاتلون بأنّهم ظلموا) الآية، وقال: نزلت فينا.

زياد مديني از زيد بن علي نقل کرد که آيه: «اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا» را تلاوت کرد و گفت: درباره ما نازل شده است.

(103)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقّ اِلاّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ

کساني که بدون حق از خانه هايشان اخراج شده اند، جز اينکه مي گفتند: پروردگار ما خداست.

(سوره حج آيه 40)

552- محمّد بن زيد عن أبيه قال: سألت أبا جعفر محمّد بن عليّ قلت له: أخبرتي عن قوله تعالي: (الذين أخرجوا من ديارهم بغير حقّ) قال: نزلت في عليّ وحمزة وجعفر، ثم جرت في الحسين عليهم السلام.

محمد بن زيد از پدرش نقل مي کند که از ابوجعفر محمد بن علي پرسيدم که مرا

[صفحه 214]

از اين سخن خداوند: «الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق» خبر بده، گفت: اين آيه درباره علي و حمزه و جعفر نازل شده و درباره حسين نيز جريان پيدا کرد.

553- عن زيد بن عليّ في قوله تعالي: (أذن للذين يقاتلون بأنّهم ظلموا- إلي- الذين أخرجوا من ديارهم) قال: نزلت فينا.

زيد بن علي درباره سخن خداوند: «اذن للذين يقاتلون- تا- الذين اخرجوا من ديارهم» گفت: درباره ما نازل شده است.

(104)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

الَّذينَ اِنْ مَکَّنّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلوةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ

کساني که اگر به آنان در زمين قدرت بدهيم نماز را به پا مي دارند و زکات را مي پردازند و به نيکي امر مي کنند و از بدي باز مي دارند.

(سوره حج آيه 41)

544- عن أبان تغلب: عن أبي محمّد بن عليّ عليه السلام في قوله تعالي: (الذين إن مکناهم في الأرض) الآية قال: فينا والله نزلت هذه الآية.

ابان بن تغلب از ابوجعفر محمد بن علي درباره سخن خداوند: «الذين ان مکناهم في الارض» نقل مي کند که گفت: به خدا سوگند که اين آيه درباره ما نازل شده است.

555- عن ابي خليفه قال: دخلت أنا وأبو عبيدة الحذّاء علي أبي جعفر فقال: يا جارية هلمّي بمرفقة. قلت: بل نجلس. قال: يا أبا خليفة لا تردّ الکرامة، إنّ الکرامة لا يردّها إلاّ حمار. فقلت له: کيف لنا بصاحب هذا الأمر حتّي نعرفه؟ فقال: قول الله تعالي: (الذين إن مکنّاهم في الأرض أقاموا الصلاة وآتوا الزکاة وأمروا بالمعروف ونهوا عن المنکر) إذا رأيت هذا الرجل منّا فاتبّعه فإنّه هو صاحبه.

[صفحه 215]

ابوخليفه گفت: من و ابوعبيده حذّاء بر ابوجعفر وارد شديم گفت: اي کنيز بالش بياور، گفتيم: مي نشينيم، گفت: اي ابوخليفه احسان را رد مکن که جز الاغ کسي آن را رد نمي کند. گفتم: صاحب اين امر را چگونه بشناسيم؟ گفت: با سخن خداوند: «الذين ان مکناهم في الارض اقاموا الصلوة وآتوا الزکوة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنکر» هر وقت چنين مردي را از ما ديدي از او پيروي کن که او صاحب امر است.

556- عن زيد بن عليّ قال: أذا قام القائم من آل محمّد يقول: يا أيّها الناس نحن الذين وعدکم الله في کتابه: (الذين إن مکنّاهم في الأرض).

زيد بن علي گفت: چون قائم آل محمد قيام کند، مي گويد: ما همان هايي هستيم که خداوند در کتابش به شما وعده داده است: «الذين ان مکّنّاهم في الارض»

(105)

و از سوره مؤمنون نازل شده است:

وَ اِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ

و کساني که به آخرت ايمان ندارند، از راه منحرف هستند.

(سوره مؤمنون آيه 74)

557- عن الأصبغ بن نباتة عن عليّ عليه السلام في قول الله تعالي: (وإنّ الذين لايؤمنون بالآخرة عن الصراط لناکبون) قال: عن ولايتنا.

اصبغ بن نباته از علي درباره سخن خداوند: «وان الذين لايؤمنون بالاخره عن الصراط لناکبون» نقل کرد که گفت: از ولايت ما.

558- شبيه همين مضمون با سند ديگري از اصبغ نقل شده است.

(106)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

[صفحه 216]

قُلْ رَبِّ اِمّا تُرِيَنّي ما يُوعَدُونَ رَبِّ فَلا تَجْعَلْني فِي الْقَوْمِ الظّالِمينَ وَ اِنّا عَلي أَنْ نُرِيَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ

بگو پروردگارا عذاب هايي که به آنان وعده داده شده به من نشان بده، پروردگارا مرا در ميان گروه ستمگر قرار مده، البته ما توانايي آن را داريم که آنچه را که به آنان وعده داده ايم به تو نشان بدهيم.

(سوره مؤمنون آيات 93- 95)

559- عبدالله بن عباس وجابر بن عبدالله أنهما سمعا رسول الله (ص) يقول في حجّة الوداع- وهو بمني-: لا ترجعوا بعدي کفّاراً يضرب بعضکم رقاب بعض وأيم الله لئن فعلتموها لتعرفنّي في کتيبة يضاربونکم. فغمز جبرئيل من خلفه منکبه الأيسر، فالتفت فقال: أو عليّ أو عليّ. فنزلت هذه الآية: (قل ربّ إمّا ترينّي ما يوعدون- إلي قوله- لقادرون).

عبدالله بن عباس و جابربن عبدالله گفتند که هر دو از پيامبر خدا شنيدند که در حجة الوداع در مني فرمود: پس از من کافر نشويد به طوري که بعضي از شما گردن بعضي را بزند و سوگند به خدا که اگر چنين کنيد مرا در لشکري خواهيد ديد که با شما مي جنگد، در اين حال جبرئيل از پشت سر او شانه چپش را فشار داد و پيامبر به سوي او برگشت پس گفت: يا علي را، يا علي را، پس اين آيه نازل شد: «قل رب اما تريني ما يوعدون»

560- عن جابر قال: أخبر الله نبيّه محمداً أن أمته ستفتتن من بعده، ثم أنزل عليه: (قل ربّ إما ترينّي ما يوعدون) قال جابر: سمعت النبي صلي الله عليه وآله وسلم يقول في حجّة الوداع ورکبتي تمسّ رکبته وهو يقول: لا ترجعوا بعدي کفّاراً يضرب بعضکم رقاب بعض، أمالئن فعلتم لتعرفنّي في جانب الصف أقاتلکم مرّة أخري. فغمزه جبرئيل فالتفت إليه فقال: يا محمّد أو عليّ. فأقبل علينا بوجهه فقال: أو عليّ.

جابر گفت: خداوند پيامبرش محمد را خبر داد که امت او پس از او دچار فتنه

[صفحه 217]

خواهند شد سپس اين آيه نازل شد: «قل رب اما تريني ما يوعدون» جابر گفت: از پيامبر شنيدم که در حجة الوداع در حالي که ران من به ران او چسبيده بود گفت: پس از من به حالت کفر برنگرديد به طوري که بعضي از شما گردن بعضي ديگر را بزند. اگر چنين کنيد مرا در صفي خواهيد ديد که بار ديگر با شما مي جنگد، پس جبرئيل او را فشار داد و گفت: اي محمد يا علي را. پس صورت خود را به سوي ما برگردانيد و گفت: يا علي را.

561- 562- همين مضمون با دو سند ديگر هم نقل شده است.

563- عن جابر بن عبدالله قال: أخبر جبرئيل عليه السلام النبي صلي الله عليه وآله وسلم وقال له: انّ أمتک سيختلفون من بعدک، فأوحي الله إلي النبي (ص): (قل ربّ إمّا ترينّي- إلي قوله- الظالمين) قال: هم أصحاب الجمل، فقال ذلک النبي صلي الله عليه وآله، فأنزل الله: (وإنا علي أن نريک ما نعدهم لقادرون) فلما نزلت هذه الآية جعل النبي صلي الله عليه وآله لا يشکّ أنّه سيري ذلک، قال جابر: بينما أنا جالس إلي جنب النبي صلي الله عليه وآله وسلم وهو بمني يخطب الناس فحمد الله وأثني عليه و قال: أيّها الناس أليس قد بلغتکم؟ قالوا: بلي. قال: الا لا ألفينّکم ترجعون بعدي کفّاراً يضرب بعضکم رقاب بعض، أما لئن فعلتم ذلک لتعرّفني في کتيبة أضرب وجوهکم فيهابالسيف. فکأنه غمز من خلفه فالتفت ثم أقبل علينا فقال: أو عليّ بن ابي طالب. فأنزل الله عليه: (فإمّا نذهبنَّ بک فإنّا منهم منتقمون) (أو نرينّک الذي وعدناهم فإنّا عليهم مقتدرون) قال: وقعة الجمل.

جابر بن عبدالله گفت: جبرئيل به پيامبر خبر داد و گفت: امت تو پس از تو اختلاف خواهند کرد، پس خدا به او وحي کرد: «قل رب اما تريني- تا- الظالمين» گفت: آنان اصحاب جمل هستند، پيامبر آن را گفت و خدا چنين نازل کرد: «وانا علي ان نريک ما نعدهم لقادرون» وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر شک نداشت که به زودي آن را خواهد ديد.

جابر گفت: در آن هنگام که در مني در کنار پيامبر نشسته بودم و او به مردم خطبه

[صفحه 218]

مي خواند، خدا را حمد و ثنا کرد و گفت: اي مردم آيا به شما نرساندم؟ گفتند: آري. گفت: شما را چنين نيابم که پس از من به کفر بر مي گرديد و بعضي از شما گردن بعضي ديگر را بزند، آگاه باشيد که اگر چنين کنيد، مرا در لشکري خواهيد ديد که صورت هاي شما را با شمشير مي زنم. گويا که از پشت، او را فشار دادند، سپس روي به سوي ما کرد و گفت: يا عليّ بن ابي طالب (ع) را. پس خداوند به او نازل کرد: «فاما نذهبن بک فانا منتقمون» «او نرينک الذي وعدنا هم فانّا عليهم مقتدرون» گفت: وقعه جمل.

(107)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

فَاِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذ وَ لا يَتَسآءَلُونَ

پس وقتي که در صور دميده شد در آن روز هيچ پيوند خويشاوندي ميانشان نخواهد بود و آنان پرسيده نمي شوند.

(سوره مؤمنون آيه 101)

564- عن عبدالله بن عبّاس قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم کلّ حسب ونسب يوم القيامة منقطع إلاّ حسبي ونسبي إن شئتم اقرأوا: «فإذا نفخ في الصور فلا أنساب بينهم يومئذ ولا يتساءلون».

عبدالله بن عباس گفت: پيامبر خدا فرمود: هر حسب و نسبي در روز قيامت قطع مي شود به جز حسب و نسب من، اگر خواستيد بخوانيد: «فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون»

(108)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفآئِزُونَ

همانا من امروز آنان را به سبب شکيبايي شان پاداش دادم که آنان

[صفحه 219]

همان رستگارانند.

(سوره مؤمنون آيه 111)

565- عن عبد الله بن مسعود في قول الله تعالي: (انّي جزيتهم اليوم بما صبروا) يعني جزيتهم بالجنّة اليوم بصبر عليّ بن أبي طالب وفاطمة والحسن والحسين في الدنيا علي الطاعات وعلي الجوع والفقر وبما صبروا علي المعاصي وصبروا علي البلاء لله في الدنيا (انهم هم الفائزون) والناجون من الحساب.

عبدالله بن مسعود درباره سخن خداوند: «انّي جزيتهم اليوم بماصبروا» گفت: يعني امروز بهشت را به آنان پاداش دادم به سبب صبر عليّ بن ابي طالب و فاطمه و حسن و حسين در دنيا بر طاعات و گرسنگي و فقر و صبرشان بر گناهان و صبرشان بر امتحان الهي در دنيا«انهم هم الفائزون» آنان نجات يافتگان از حساب هستند.

(109)

و از سوره نور نازل شده است:

في بُيُوت أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْکَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ* رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ اِقامِ الصَّلوةِ وَ ايتآءِ الزَّکاةِ يَخافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ

در خانه هايي که خدا اجازه داده که بلند شود و نام او در آنجا برده شود. هر صبح و شام در آن مرداني تسبيح مي گويند که تجارت و دادوستد، آنها را از ياد خدا و اقامه نماز و پرداخت زکات باز نمي دارد، آنان از روزي که دل ها و چشم ها در آن دگرگون مي شود، مي ترسند.

(سوره نور آيه 36)

[صفحه 220]

566- عن أبي برزة قال: قرأ رسول الله صلي الله عليه وآله: (في بيوت أذن الله أن ترفع و يُذکر) وقال: هي بيوت النبي. قيل: يا رسول الله أبيت عليّ وفاطمة منها؟ قال: من أفضلها.

ابوبرزه گفت: پيامبر خدا آين آيه را قرائت کرد: «في بيوت اذن الله ان ترفع» و گفت: آن خانه هاي پيامبر است. گفته شد: آيا خانه علي و فاطمه هم از آنهاست؟ گفت: از بهترين آنهاست.

567- عن أنس بن مالک وعن بريدة قالا: قرأ رسول الله صلي الله عليه وآله هذه الآية: (في بيوت أذن الله أن ترفع- إلي قوله والأبصار) فقام رجل فقال: أيّ بيوت هذه يا رسول الله؟ فقال: بيوت الأنبياء. فقام إليه أبوبکر فقال: يا رسول الله هذا البيت منها؟- لبيت عليّ وفاطمة- قال: نعم من أفضلها.

انس بن مالک و بريده گفتند: پيامبر اين آيه را قرائت کرد: «في بيوت اذن الله ان ترفع- تا- والابصار» مردي بلند شد و گفت: يا رسول الله اينها کدام خانه ها هستند؟ فرمود: خانه هاي پيامبران. ابوبکر بلند شد و گفت: يا رسول الله خانه علي و فاطمه هم از آنهاست؟ فرمود: آري از بهترين آنهاست.

568- همين مضمون با سند ديگري نيز از انس و بريده نقل شده است.

(110)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفآئِزُونَ

و هر کس خدا و پيامبر او را اطاعت کند و از خدا بترسد و پروا نمايد آنان همان نجات يافتگان هستند.

(سوره نورآيه 52)

[صفحه 221]

569- عن ابن عبّاس في قول الله تعالي: (ومن يطع الله ورسوله ويخش الله) فيما سلف من ذنوبه «ويتّقه»- فيما بقي- «فأوليک هم الفائزون» بالجنة قال: أنزلت في عليّ بن ابي طالب.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «و من يطع الله و رسوله و يخش الله و يتّقه» گفت: «يخش الله» يعني از گناهان گذشته بترسد و «يتقه» يعني در آينده از گناه پرهيز کند«فاولئک هم الفائزون» گفت: درباره عليّ بن ابي طالب نازل شده است.

(111)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ

خداوند به کساني از شما که ايمان آورده اند وکارهاي شايسته انجام داده اند، وعده داده است که آنان را در زمين حکومت مي دهد.

(سوره نور آيه 55)

570- عن حنش أن علياً عليه السلام قال: إنّي أقسم بالذي فلق الحبّة وبرأ النسمة وأنزل الکتاب علي محمّد صدقاً وعدلاً لتعطفنّ عليکم هذه الآية: (وعد الله الذين آمنوا وعملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الأرض).

حنش گفت: علي گفت: همانا من به کسي که دانه را شکافت و انسان را آفريد و کتاب را بر اساس راستي و عدل بر محمد نازل کرد، سوگند مي خورم که (وعده) اين آيه بر شما خواهد آمد: «وعدالله الذين آمنوا و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الارض»

571- عن ابن عبّاس في قوله: (وعد الله الذين آمنوا) إلي آخر الآية؛ قال: نزلت في آل محمد (ص).

ابن عباس درباره سخن خداوند: «وعدالله الذين آمنوا» گفت: درباره آل محمد نازل

[صفحه 222]

شده است.

572- عبدالله بن محمد يقول: (وعد الله الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات) قال: هي لنا أهل البيت.

عبدالله بن محمد گفت: آيه: «وعدالله الذين آمنوا» درباره ما اهل بيت است.

(112)

و از سوره فرقان نازل شده است:

وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ مِنَ الْمآءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا

و او کسي است که از آب بشري آفريد و او را نسب و سبب قرار داد.

(سوره فرقان آيه 54)

573- عن السدي في قوله: (وهو الذي خلق من الماء بشراً) قال: نزلت في النبي صلي الله عليه وآله وسلم وعليّ، زوّج فاطمة عليّاً وهو ابن عمّه وزوج ابنته، کان نسباً وکان صهراً.

سدّي درباره سخن خداوند: «وهو الذي خلق من الماء بشرا» گفت: اين آيه در مورد پيامبر و علي نازل شده که پيامبر دخترش فاطمه را به علي داد و او هم پسر عموي پيامبر بود و هم با دخترش ازدواج کرده بود، هم نسبت خويشاوندي داشت و هم داماد او بود.

574- ابن سيرين يقول: «فجعله نسباً وصهراً» قال: هو عليّ بن ابي طالب.

ابن سيرين گفت: «فجعله نسباو صهرا» عليّ بن ابي طالب است.

(113)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّّياتِنا قُرَّةَ أَعْيُن وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ اِمامًا

[صفحه 223]

وکساني که مي گويند پروردگارا براي ما از همسران وفرزندانمان روشني چشم ببخش و ما را براي پرهيزگاران پيشوا قرار بده.

(سوره فرقان آيه 74)

575- عن أبان بن تغلب قال: سألت جعفر بن محمد، عن قول الله تعالي: (الذين يقولون: ربّنا هب لنا من أزواجنا و ذرّياتنا قرّة أعين واجعلنا للمتقين إماماً) قال: نحن هم أهل البيت.

ابان بن تغلب گفت: از جعفر بن محمد از سخن خداوند: «وجعلنا للمتقين اماما» پرسيدم، گفت: آنان ما خاندان هستيم.

576- عن أبي سعيد في قوله تعالي: (هب لنا) الآية قال: قال النبي صلي الله عليه وآله و سلم قلت: يا جبرئيل من أزواجنا؟ قال: خديجة. قال: ومن ذرّياتنا؟ قال: فاطمة.: وقرّة أعين؟ قال: الحسن والحسين. قال: (واجعلنا للمتّقين إماماً)؟ قال: عليّ عليه السلام.

ابوسعيد درباره آيه «هب لنا» گفت: پيامبر فرمود: گفتم: اي جبرئيل منظور از همسران ما کيست؟ گفت: خديجه. و منظور از فرزندان ما؟ گفت: فاطمه. و منظور از نور چشم ما؟ گفت: حسن و حسين. گفت: «واجعلنا للمتقين اماما» عليّ بن ابي طالب.

(114)

و از سوره شعرا نازل شده است:

اِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمآءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعينَ

اگر بخواهيم براي آنان نشانه اي از آسمان مي فرستيم، پس گردن هاي آنان بر آن خضوع کننده است.

(سوره شعرا آيه 2)

[صفحه 224]

577- عن عبدالله بن عبّاس قال: نزلت هذه الآية فينا وفي بني أميّة، سيکون لنا عليهم الدولة فتذلّ لنا أعناقهم بعد صعوبة وهوان بعد عزّة ثمّ قرأ (إن نشأ ننزّل عليهم من السماء آية فظلّت أعناقهم لها خاضعين).

عبدالله بن عباس گفت: اين آيه درباره ما و بني اميه نازل شده است، به زودي ما را بر آنان حکومت خواهد بود، پس گردن هايشان در برابر ما پس از دشواري ذليل خواهد شد و پس از عزت خوار خواهد گشت، سپس قرائت کرد: «ان نشاء ننزّل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين».

(115)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

فَما لَنا مِنْ شافِعينَ وَ لا صَديق حَميم

براي ما شفاعت کننده اي و نه دوست پر محبّتي وجود ندارد.

(سوره شعرا آيه 101- 102)

578- عن جعفر، عن أبيه قال: نزلت هذه الآة فينا وفي شيعتنا: (فما لنا من شافعين ولاصديق حميم) وذلک إنّ الله يفضّلنا ويفضّل شيعتنا بأن نشفع فإذا رأي ذلک من ليس منهم قال: فما لنا من شافعين.

جعفر از پدرش نقل مي کند که گفت: اين آيه: «فما لنا من شافعين و لا صديق حميم» درباره ما و شيعيان ما نازل شده است به اين جهت که خدا به ما و شيعيان ما عنايت مي کند تا شفاعت کنيم و چون کساني که از آنان نيست اين را مي بينند، مي گويند: ما را شفاعت کننده اي نيست.

579- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

(116)

[صفحه 225]

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَکَ الْأَقْرَبينَ

و خويشاوندان نزديک خود را بيم بده.

(سوره شعراء آيه 214)

580- عن البراء قال: لما نزلت: (وأنذر عشيرتک الأقربين) جمع رسول الله صلي الله عليه وآله بني عبدالمطلب وهم يومئذ أربعون رجلا، الرجل منهم يأکل المسنّة ويشرب العسّ، فأمر علياً برجل شاة فآدمها ثم قال: ادنوا بسم الله. فدنا القوم عشرة عشرة فأکلوا حتي صدروا، ثم دعا بقعب من لبن فجرع منه جرعة ثم قال لهم: اشربوا ببسم الله. فشرب القوم حتّي رووا فبدرهم أبو لهب فقال: هذا ما أسحرکم به الرجل! فسکت النبي صلي الله عليه وآله وسلم يومئذ فلم يتکلم، ثم دعاهم من الغد علي مثل ذلک من الطعام والشراب ثم أنذرهم رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فقال: يا بني عبدالمطلب إنّي أنا النذير إليکم من الله عزّوجلّ، والبشير بما لم يجيء به أحد، جئتکم بالدنيا والآخرة فأسلموا وأطيعوني تهتدوا، ومن يواخيني منکم و يوازرني؟ ويکون وليّي و وصيّي بعدي وخليفتي في أهلي ويقضي ديني؟ فسکت القوم، وأعاد ذلک ثلاثاً کلّ ذلک يسکت القوم ويقول عليّ: أنا. فقال: أنت. فقام القوم وهم يقولون لأبي طالب: أطع ابنک فقد أمّره عليک!

براء گفت: وقتي آيه: «و انذر عشيرتک الاقربين» نازل شد، پيامبر خدا فرزندان عبدالمطلب را جمع کرد و آنان در آن روز چهل مرد بودند و هر کدام از آنان گوشت شتري را مي خوردند و ظرف بزرگي آب مي نوشيدند، پيامبر به علي فرمان داد که پاچه گوسفندي را آماده کند، سپس گفت: به نام خدا نزديک شويد، آن قوم ده نفر ده نفر نزديک شدند و خوردند و سير شدند، سپس کاسه شيري را خواست و جرعه اي از آن نوشيد و به آنان گفت: به نام خدا بياشاميد و آن قوم نوشيدند و سيراب شدند، ابولهب سخن آغاز کرد و گفت: اين چيزي است که اين مـرد بـا آن شما را جــادو کرده است! پيامبر سـاکت گرديد و در آن روز چيزي نگفت.

[صفحه 226]

فرداي آن روز هم آنان را به خوردن و آشاميدن دعوت کرد آنگاه آنان را بيم داد و گفت: اي فرزندان عبدالمطلب همانا من از سوي خداوند، بيم دهنده و مژده دهنده به شما هستم با چيزي که هيچ کس آن را نياورده است و من دنيا و آخرت را براي شما آورده ام، پس تسليم شويد و از من پيروي کنيد تا هدايت شويد. کيست از شما که با من برادري کند و وزير من شود و وليّ و وصيّ من پس از من و جانشين من در خاندانم باشد و قرض مرا ادا کند؟ همه آنان ساکت شدند و پيامبر اين سخن را سه بار تکرار کرد و هر بار آنان ساکت بودند وعلي مي گفت: من. پيامبر گفت: تو. پس مردم بلند شدند و به ابوطالب مي گفتند: از پسرت اطاعت کن که او را امير تو کرد.[11] .

(117)

و از سوره نمل نازل شده است:

مَنْ جآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَع يَوْمَئِذ آمِنُونَ وَ مَنْ جآءَ بِالسَّيِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ اِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

و هر کس کار نيکويي بکند، براي او بهتر از آن داده مي شود و آنان از ناراحتي آن روز در امان خواهند بود و هر کس کار بدي کند، به رو در آتش سرنگون شوند، آيا جز آنچه مي کرديد سزا داده مي شويد؟.

(سوره نمل آيات 89- 90)

581- عن ابوجعفر يقول: دخل أبو عبدالله الجدلي علي أمير المؤمنين فقال له: يا أبا عبدالله ألا أخبرک بقول الله تعالي: (من جاء بالحسنة- إلي قوله- تعملون)؟ قال: بلي جعلت فداک. قال: الحسنة حبّنا أهل البيت والسيئة بغضنا.

[صفحه 227]

ابوجعفر گفت: ابوعبدالله جدلي بر اميرالمؤمنين وارد شد، به او گفت: اي ابوعبدالله آيا خبر دهم به تو از اين سخن خداوند: «من جاء بالحسنة- تا- تعملون» گفت: آري فدايت گردم. گفت: حسنه دوست داشتن ما اهل بيت وسيئه دشمني ما اهل بيت است.

582- عن أبي عبدالله الجدلي قال: دخلت علي عليّ بن ابي طالب عليه السلام فقال: يا أبا عبدالله ألا أنبّئک بالحسنة التي من جاء بها أدخله الله الجنة، وبالسيئة التي من جاء بها أکبّه الله في النار، ولم يقبل له معها عملاً؟ قلت: بلي يا أميرالمؤمنين قال: الحسنة: حبّنا، والسيئة: بغضنا.

ابوعبدالله جدلي گفت: بر عليّ بن ابي طالب وارد شدم، گفت: اي ابوعبدالله به تو خير بدهم از حسنه اي که هر کس آن را بياورد خدا او را وارد بهشت مي کند و از سيئه اي که هر کس آن را بياورد، خداوند او را به صورت در آتش سرنگون مي کند و هيچ عملي را از او نمي پذيرد؟ گفتم: آري يا اميرالمؤمنين. گفت: حسنه دوستي ما و سيئه دشمني ماست.

583- عن جابر، قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: يا عليّ لو أنّ أمتي صاموا حتي صاروا کالأوتاد، وصلّوا حتي صاروا کالحنايا، ثم أبغضوک لأکّبهم الله علي مناخرهم في النار.

جابر گفت: رسول خدا فرمود: يا علي اگر امت من آن قدر روزه بگيرند که مانند ميخ (لاغر) شوند و آن قدر نماز بخوانند که مانند گياه شوند آنگاه تو را دشمن بدارند، خداوند آنان را بر روي دماغ در آتش سرنگون مي کند.

584- عن أبي سعيد، قال: قتل قتيل بالمدينة علي عهد النبي عليه السلام فصعد المنبر خطيباً وقال: والذي نفس محمد بيده لا يبغضنا أهل البيت أحد إلا أکبّه الله عزّوجلّ في النّار علي وجهه.

ابوسعيد گفت، در زمان پيامبر در مدينه کسي کشته شد، پيامبر بر منبر رفت و خطبه خواند و گفت، سوگند به کسي که جان محمد در دست اوست، کسي

[صفحه 228]

ماخاندان را دشمن نمي دارد مگراينکه خداوند او را به رو در آتش سرنگون مي کند.

585- عن جابربن عبدالله وأنس بن مالک قالا: قال رسول الله (ص): يا عليّ لو أنّ أمّتي أبغضوک لأکبّهم الله علي مناخرهم في النار.

جابربن عبدالله و انس بن مالک گفتند: پيامبر خدا گفت: يا علي اگر امت من تو را دشمن بدارند، خداوند آنهارا با دماغ هايشان در آتش سرنگون مي کند.

586- عن ابن عبّاس قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: يا بني هاشم إنّي سألت الله لکم ثلاثاً، سألت الله أن يعلّم جاهلکم وأن يثبّت قائلکم ويجعلکم جوبا نجباء رحماء، فلو أنّ رجلا صفن بين الرکن والمقام ثمّ لقي الله مبغضاً لبني هاشم لأکبّه الله علي وجهه في النار.

ابن عباس گفت: پيامبر خدا فرمود: اي بني هاشم از خدا درباره شما سه چيز را طلب کردم: از او خواستم که نادان شما را دانا کند و گوينده شما را ثبات بدهد و شما را جواب دهنده و نجيب و مهربان سازد. اگر مردي در ميان رکن و مقام بايستد آنگاه خدا را درحال دشمني با بني هاشم ملاقات کند، خداوند او را به رو در آتش سرنگون مي سازد.

در اين باره از گروهي از اصحاب رواياتي وارد شده و هر کس بخواهد که از آنها آگاه شود به کتابي که تحت عنوان (اثبات النفاق لاهل النصب و الشقاق) جمع آوري کرده ام، مراجعه کند.

587- مضمون حديث شماره 582 با سند ديگري نيز نقل شده است.

588- عن أبي أمامة الباهلي قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: إنّ الله خلق الأنبياء من شجر شتّي وخلقني وعليّاً من شجرة واحدة، فأنا أصلها وعليّ فرعها والحسن والحسين ثمارها و أشياعنا أوراقها، فمن تعلّق بغصن من أغصانها نجا، ومن زاغ هوي، ولو أنّ عابداً عبدالله ألف عام ثمّ ألف عام ثمّ ألف عام ثمّ لم يدرک محبّتنا أهل البيت أکبّه الله علي منخريه في النار. ثم تلا: (قل لا أسألکم عليه أجراً إلاّ المودّة في القربي) [الشوري: 23].

[صفحه 229]

ابوامامه باهلي گفت: پيامبر خدا گفت: همانا خداوند پيامبران را از درختان گوناگوني خلق کرده و من و علي را از يک درخت آفريده است، من ريشه آن درخت وعلي شاخه آن و حسن وحسين ميوه هاي آن وپيروان ما برگ هاي آن هستند، پس هر کس به شاخه اي از شاخه هاي آن آويزان شود نجات مي يابد و هر کس بلغزد مي افتد و اگر عابدي هزار سال سپس هزار سال سپس هزار سال خدا را عبادت کند ولي محبت مااهل بيت را درنيابد، خداوند او را به روي دو دماغش در آتش سرنگون خواهد کرد. آنگاه اين آيه را تلاوت کرد: «قل لا اسألکم عليه اجرا الاّ المودة في القربي» بگو براي آن از شما مزدي نمي خواهم مگر دوست داشتن خويشان.[12] .

(118)

واز سوره قصص نازل شده است:

وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ

و اراده کرديم بر کساني که در زمين ضعيف شده اند، منت نهيم و آنان را پيشوايان قرار بدهيم وايشان را وارثان (زمين) کنيم.

(سوره قصص آيه 4)

589- عن المفضل بن عمر،سمعت جعفر بن محمد الصادق يقول:ان رسول الله نظر الي علي و الحسن والحسين فبکي و قال:انتم المستضعفون بعدي.

قال المفضل:فقلت له:ما معني ذلک يا ابن رسول الله؟قال معناه:انکم الائمة بعدي ان الله تعالي يقول: (و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين) فهذه الاية فينا جارية الي يوم القيامة.

مفضل بن عمر گفت:از جعفر بن محمد الصادق شنيديم که گفت: پيامبر خدا به

[صفحه 230]

علي و حسن و حسين نگاه کرد وگريست و گفت: شما مستضعفانِ پس از من هستيد. مفضل مي گويد: به او گفتم اي پسر پيامبر معناي اين سخن چيست؟ گفت: معنايش اين است که شما امامان پس از من هستيد، چون خداوند مي فرمايد: «و نريد ان نمنّ علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» اين آيه تا روز قيامت درباره ما جريان دارد.

590- عن ربيعة بن ناجد، قال: قال عليّ: ليعطفنّ علينا الدنيا عطف الضروس علي ولدها. ثم قرأ (ونريد أن نمنّ علي الذين استضعفوا في الأرض)

ربيعة بن ناجذ گفت: عليّ بن ابي طالب گفت: دنيا بر ما روي مي آورد مانند روي آوردن ماده شتر بر بچه اش، آنگاه قرائت کرد: «و نريد ان نمنّ علي الذين استضعفوا في الارض».

591- عن حنش عن عليّ قال: من أراد أن يسأل عن أمرنا و أمر القوم فإنّا و أشياعنا يوم خلق الله السماوات والأرض علي سنّة موسي و أشياعه و إنّ عدوّنا يوم خلق السماوات والأرض علي سنّة فرعون و أشياعه؛ فليقرأ هؤلاء الآية: (إنّ فرعون علا في الأرض). (ونريد أن نمنّ علي الذين استضعفوا- إلي قوله:- يحذرون. فأقسم بالذي فلق الحبّة؛ وبرأ النسمة وأنزل الکتاب علي موسي صدقاً وعدلاً؛ ليعطفنّ عليکم هؤلاء الآيات عطف الضّروس علي ولدها.

حنش از علي نقل مي کند که گفت: هر کس بخواهد از امر ما و اين قوم بپرسد، ما و پيروان ما از روزي که خداوند آسمان ها و زمين را آفريد، بر سنّت موسي و پيروان او هستيم و دشمنان ما از روزي که خداوند آسمان ها و زمين را آفريده بر سنت فرعون و پيروان او هستند، اينان آيه: «ان فرعون علا» «و نريدان نمّن علي الذين استضعفوا» را بخوانند، سوگند به خدايي که دانه را شکافت و انسان را آفريد و کتاب را براساس راستي و عدل بر موسي فرستاد، اين آيات بر شما روي خواهد آورد مانند روي آوردن ماده شتر به بچه خود.

593- عن أبي صادق قال: قال عليّ: هي لنا- أو فينا- هذه الآية: (ونريد أن نمنّ

[صفحه 231]

علي الذين استضعفوا في الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين).

ابوصادق از علي نقل مي کند که گفت: اين آيه: «و نريد ان نمنّ علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» براي ما يا درباره ما نازل شده است.

594- اين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

595- مضمون حديث 590 به طريق ديگري نيز نقل شده است.

596- عن جابربن عبدالله قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: يا بني هاشم أنتم المستضعفون المقهورون المستذلّون بعدي.

جابر بن عبدالله گفت: پيامبر خدا فرمود: اي بني هاشم شما مستضعفان و ستمديدگان و خوارشدگان پس از من هستيد.

597- عن فاطمة بنت الحسين، عن أبيها الحسين بن عليّ عليهم السلام قال: نحن المستضعفون، ونحن المقهورون، ونحن عترة رسول الله فمن نصرنا فرسول الله نصر، ومن خذلنا فرسول الله خذل، ونحن وأعداؤنا نجتمع (يوم تجد کلّ نفس ما عملت من خير محضراً).

حسين بن علي گفت: ما مستضعفان و ستمديدگان هستيم و ما عترت پيامبر خدا هستيم، پس هر کس ما را ياري کند رسول خدا را ياري کرده است و هر کس ما را خوار سازد رسول خدا را خوار کرده است و ما و دشمنان ما (در روز قيامت) به هم خواهيم رسيد: «يوم تجد کل نفس ما عملت من خير محضرا» روزي که هر نفسي هر خوبي که کرده است حاضر خواهد يافت.

(119)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخيکَ

به زودي بازويت با برادرت نيرومند خواهيم کرد.

[صفحه 232]

(سوره قصص آيه 35)

598- عن أنس عن النبي صلي الله عليه وآله وسلم قال: بعث النبي مصدّقاً إلي قوم فعدوا علي المصدّق فقتلوه فبلغ ذلک النبي صلي الله عليه وآله وسلم فبعث علياً فقتل المقاتلة وسبي الذرية، فبلغ ذلک النبي صلي الله عليه وآله وسلم فسره؛ فلما بلغ عليّ أدني المدينة تلقّاه رسول الله صلي الله عليه وآله فاعتنقه وقبّل بين عينيه وقال: بأبي أنت وأمي من شدّ الله عضدي به کما شدّ عضد موسي بهارون.

انس از پيامبر نقل مي کند که پيامبر مبلّغي را به سوي قومي فرستاد و آنان آن مبلّغ را کشتند، اين خبر به پيامبر رسيد، علي را براي جنگ با آن قوم فرستاد و او جنگجويان آنها را کشت و فرزندنشان را اسير کرد، چون علي به نزديکي مدينه رسيد، پيامبر به ملاقات او رفت و با او معانقه کرد و ميان دو چشم او را بوسيد و گفت: پدر و مادرم فداي تو باد که خداوند بازوي مرا به وسيله تو نيرومند کرد همانگونه که بازوي موسي را به وسيله هارون قوت داد.

(120)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

أَفَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لاقيهِ کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرينَ

آيا کسي که به او وعده نيکو داديم و به آن خواهد رسيد، همانند کسي است که به او متاع زندگي دنيا داده ايم؟ سپس او در روز قيامت از احضار شدگان خواهد بود.

(سوره قصص آيه61)

599- عن مجاهد في قوله تعالي: (أفمن وعدناه وعداً حسناً فهو لاقيه) قال: نزلت في علي وحمزة وأبي جهل.

[صفحه 233]

مجاهد درباره سخن خداوند: «افمن و عدناه و عدا حسنا فهو لاقيه» گفت: درباره علي و حمزه و ابوجهل نازل شده است.

شعبه مي گويد: از سدي پرسيدم، گفت: درباره آنهاست.

600- اين مضمون با طريق ديگري هم نقل شده است.

601- عن عبدالله بن عباس في قول الله تعالي: (أفمن وعدناه) قال: نزلت في حمزة وجعفر وعلي، وذلک إن الله وعدهم في الدنيا الجنة علي لسان نبيه صلي الله عليه وآله وسلم فهاؤلاء يلقون ما وعدهم الله في الآخرة، ثم قال: (کمن متّعناه متاع الحياة الدنيا) وهو أبو جهل بن هشام (ثم هو يوم القيامة من المحضرين) يقول: من المعذبين.

عبدالله بن عباس راجع به سخن خداوند: «افمن وعدناه» گفت: درباره علي و حمزه و جعفر نازل شده به اين صورت که خداوند در دنيا از زبان پيامبر خود به آنان وعده بهشت داد و اينان در آخرت به آنچه خداوند وعده کرده، خواهند رسيد.سپس فرمود: «کمن متعناه متاع الحيوة الدنيا» او ابوجهل بن هشام است «ثم هو يوم القيامة من المحضرين» گفت: از معذبان خواهد بود.

(121)

و از سوره عنکبوت نازل شده است:

الم أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَکُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ

آيا مردم گمان دارند که رها مي شوند به اينکه بگويند ايمان آورديم و آنان امتحان نمي شوند؟.

(سوره عنکبوت آيه 1)

602- عن الحسين بن عليّ، عن عليّ عليهم السلام قال: لمّا نزلت (آلم أحسب الناس) الآية، قلت: يا رسول الله ما هذه الفتنة؟ قال: يا علي إنک مبتلي و مبتلي بک.

[صفحه 234]

حسين بن علي از علي نقل مي کند که گفت: چون آيه: «الم احسب الناس» نازل شد، گفتم: يا رسول الله اين امتحان چيست؟ فرمود: تو امتحان مي شوي و به وسيله تو امتحان مي شوند.

603- عن أبي معاذ البصري قال: لما افتتح عليّ بن ابي طالب البصرة صلي بالناس الظهر؛ ثم التفت إليهم فقال: سلوا. فقام عبّاد بن قيس قال: فحدثنا عن الفتنة هل سألت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم عنها؟ قال: نعم لمّا أنزل الله (آلم أحسب الناس أن يترکوا) إلي قوله تعالي: (الکاذبين) جثوت بين يدي النبي صلي الله عليه وآله وسلم فقلت: بأبي أنت وأمي فما هذه الفتنة التي تصيب أمتک من بعدک؟ قال: سل عما بدا لک فقلت: يا رسول الله علي ما أجاهد من بعدک؟ قال: علي الاحداث يا علي فقلت: يا رسول الله صلي فبيّنها لي. قال: کلّ شيء يخالف القرآن وسنتي.

ابومعاذ بصري گفت: چون عليّ بن ابي طالب (ع) بصره را فتح کرد نماز ظهر را با مردم خواند، آنگاه به سوي آنان توجه نمود و گفت: بپرسيد. عبّادبن قيس بلند شد و گفت: به ما از فتنه خبر بده، آيا از پيامبر خدا راجع به آن پرسيده اي؟ فرمود: آري، چون آيه: «الم احسب الناس ان يترکوا- تا- الکاذبين» نازل شد، مقابل پيامبر خدا نشستم و گفتم پدر و مادرم فداي تو اين فتنه (آزمايش) که به امت تو پس از تو خواهد رسيد چيست؟ فرمود: بپرس از آنچه براي تو پيش آمده است، گفتم: يا رسول الله پس از تو در برابر چه چيزي جهاد کنم؟ فرمود: در برابر حادثه ها يا علي. گفتم: يا رسول الله آن حادثه ها را براي من بيان کن، فرمود: هر چيزي که مخالف قرآن و سنت من باشد.

(122)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

أَمْ حَسِبَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا سآءَ ما يَحْکُمُونَ مَنْ کانَ يَرْجُوا لِقآءَ اللّهِ فَاِنَّ أَجَلَ اللّهِ لَآت وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ

[صفحه 235]

وَ مَنْ جاهَدَ فَاِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِه اِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ

آيا کساني که اعمال بد انجام مي دهند، گمان کردند که بر ما چيره خواهند شد؟ چه بد داوري مي کنند، کسي که به ملاقات خدا اميدوار است (بايد اطاعت کند) چون سرآمدي که خدا تعيين کرده خواهد رسيد و او شنوا و داناست، و کسي که جهاد مي کند براي خدا جهاد مي کند همانا خداوند از جهانيان بي نياز است.

(سوره عنکبوت آيات 4- 8)

604- عن ابن عباس في قوله تعالي: (أم حسب الذين يعملون السيّئآت) قال: نزلت في عتبة وشيبة والوليد بن عتبة، وهم الذين بارزوا علياً وحمزة وعبيدة. وفي قوله تعالي: (من کان يرجو لقاء الله فإنّ أجل الله لآت وهو السميع العليم، ومن جاهد فإنمّا يجاهد لنفسه) قال: نزلت في عليّ وصاحبيه حمزة وعبيدة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ام حسب الذين يعملون السيئات» گفت: راجع به عتبه و شيبه و وليدبن عتبه نازل شده که با علي و حمزه و عبيده مبارزه کردند. و اين سخن خداوند: «من کان يرجو لقاءالله فان اجل الله لات و هو السميع العليم و من جاهد فانمّا يجاهد لنفسه» راجع به علي و دو يار او حمزه و عبيده است.

605- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (والذين آمنوا و عملوا الصالحات قال: يعني عليّاً وعبيدة وحمزة (لنکفّرنّ عنهم سيئاتهم) يعني ذنوبهم (ولنجزينّهم- من الثواب في الثواب في الجنّة- أحسن الذي کانوا يعملون) في الدنيا.

ابن عباس گفت: «و الذين آمنوا و عملواالصالحات» يعني علي و عبيدة و حمزه «لنکفّرنّ عنهم سيئاتهم» يعني گناهانشان را مي بخشيم «و لنجزينهم احسن الذي کانوا يعملون» يعني در برابر کارهايي که در دنيا انجام داده اند در بهشت ثواب مي دهيم.

(123)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

[صفحه 236]

وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا

و کساني که در راه ما جهاد کردند به راه هاي خود هدايت مي کنيم.

(سوره عنکبوت آيه 69)

606- عن أبي جعفر في قوله تعالي: (والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا) قال: فينا نزلت.

ابوجعفر درباره سخن خداوند: «والذين جاهدوا فينا» گفت: درباره ما نازل شده است.

607- اين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

(124)

و از سوره روم نازل شده است:

فَاتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ وَ الْمِسْکينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ ذلِکَ خَيْرٌ لِلَّذينَ يُريدُونَ وَجْهَ اللّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

و به خويشاوند حق او را بده و به مسکين و درمانده در راه.اين براي کساني که تقرب به خدا را مي خواهند، بهتر است وآنان همان رستگارانند.

(سوره روم آيه 38)

608- عن ابن عبّاس قال: لمّا أنزل الله (وآت ذا القربي حقّه) دعا رسول الله صلي الله عليه وآله فاطمة وأعطاها فدکاً وذلک لصلة القرابة. (والمسکين): الطّوّاف الذي يسألک، يقول: أطعمه. (وابن السبيل) وهو الضّيف، حثّ علي ضيافته ثلاثة أيّام، وإنّک يا محمد إذا فعلت هذا فافعله لوجه الله (وأولئک هم المفلحون) يعني أنت ومن فعل هذا من الناجين في الآخرة من النار الفائزين بالجنة.

ابن عباس گفت: چون آيه: «آت ذا القربي حقه» نازل شد، پيامبر خدا فاطمه را خواند وفدک را به او داد و اين به سبب پيوند خويشاوندي بود. و منظور از «مسکين»

[صفحه 237]

دوره گردي است که از تو سؤال مي کند، مي گويد: او را طعام بده. و «ابن السبيل» همان مهمان است، سه روز از او پذيرائي کن و تو اي محمد اگر چنين کردي آن را براي خدا انجام بده «و اولئک هم المفلحون» يعني تو و هر کس که چنين کند در آخرت از نجات يافته گان از آتش و وارد شدگان در بهشت خواهد بود.

(125)

و نيز از سوره لقمان نازل شده است:

وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ اِلَي اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقيوَ اِلَي اللّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ

و هر کس روي خود را به سوي خدا آورد در حالي که از نيکوکاران است، همانا به ريسمان محکمي چنگ زده است وپايان کارها به سوي خداوند است.

(سوره لقمان آيه 22)

609- عن أنس بن مالک في قوله تعالي: (ومن يسلم وجهه إلي الله) قال: نزلت في عليّ بن ابي طالب؛ کان أوّل من أخلص لله الإيمان، وجعل نفسه وعلمه لله. (وهو محسن) يقول: مؤمن مطيع (فقد استمسک بالعروة الوثقي) هي قول: لا إله إلا الله (وإلي الله ترجع الأمور).

انس بن مالک راجع به سخن خداوند: «و من يسلم وجهه الي الله» گفت: درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است، او نخستين کسي بود که ايمان را براي خدا خالص گردانيد و خود و علم خود را در راه خدا قرار داد «و هو محسن» يعني مؤمن فرمانبردار «فقد استمسک بالعروة الوثقي» آن گفتن لا اله الاّ الله است «والي الله ترجع الامور»

[صفحه 238]

(126)

و نيز از سوره سجده نازل شده است:

أَفَمَنْ کانَ مُؤْمِنًا کَمَنْ کانَ فاسِقًا لا يَسْتَوُونَ

آيا کسي که مؤمن است مانند کسي است که فاسق است؟ آنان مساوي نيستند.

(سوره سجده آيه 18)

610- عن ابن عبّاس قال: نزلت: (أفمن کان مؤمناً کمن کان فاسقاً لايستوون) يعني بالمؤمن علياً وبالفاسق الوليد بن عقبة.

ابن عباس گفت: آيه: «افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لايستوون» منظور از مؤمن علي ومنظور از فاسق وليدبن عقبه است.

611- عن ابن عبّاس قال: انتدب عليّ والوليد بن عقبة فقال الوليد لعلي:انا احدّ منک سنانا واسلط منک لساناً و املأ منک حشوا في الکتيبة.فقال له عليّ: اسکت يا فاسق فأنزل الله تعالي هذه الآية.

ابن عباس گفت: علي و وليدبن عقبه با همديگر به گفتگو پرداختند، وليد به علي گفت: نيزه من تيزتر از تو و زبان من گوياتر از توست و در لشکر بيشتر از تو جا را پر مي کنم. علي به او گفت: ساکت باش اي فاسق، پس خدا اين آيه را نازل کرد.

611- 612- اين مضمون با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

613- عن ابن عباس قال: نزلت هذه الآية: (أفمن کان مؤمناً کمن کان فاسقاً) في عليّ بن ابي طالب والوليد بن عقبة.

ابن عباس گفت: اين آيه: «افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا» راجع به عليّ بن ابي طالب (ع) و وليدبن عقبه نازل شده است.

614- عن ابن عباس في قوله تعالي: (أفمن کان مؤمناً) قال هوعليّ بن ابي طالب (کمن کان فاسقاً) الوليد بن عقبة بن أبي معيط.

[صفحه 239]

وقوله تعالي: (فلهم جنات المأوي) نزلت في علي. وقوله: (فمأواهم النار) نزلت في الوليد بن عقبة.

مضمون حديث قبلي با سند ديگري نيز از ابن عباس نقل شده به اضافه اينکه ابن عباس گفت: سخن خداوند: «فلهم جنات المأوي» درباره علي است و سخن خداوند: «فمأ واهم النار= جايگاه آنان آتش است» درباره وليدبن عقبه نازل شده است.

615- عن ابن عباس في قول الله عزوجلّ: (أفمن کان مؤمناً کمن کان فاسقاً، لايستوون) قال: أما المؤمن فعليّ بن ابي طالب، والفاسق عقبة بن أبي معيط، وذلک لسباب کان بينهم فأنزل الله عزّوجلّ ذلک.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا» گفت: مؤمن علي ابن ابي طالب و فاسق وليدبن عقبة بن ابي معيط است و اين بدانجهت بود که ميان آنها سخنان دشنام گونه اي ردوبدل شد و خدا اين آيه را نازل کرد.

616- 619- همين مضمون با اندک تفاوتي از سليمان بن حسين و سدّي و عبدالرحمان بن ابي ليلي و محمدبن مغيره نيز نقل شده است.

620- عن عطاء بن يسار قال: نزلت سورة السجدة بمکّة، إلاّ ثلاث آيات منها نزلت بالمدينة في عليّ والوليد بن عقبة؛ وکان بينهما کلام فقال الوليد: أنا أبسط منک لساناً وأحدّ سناناً. فقال عليّ: أسکت فإنَّک فاسق. فأنزل الله فيهما: (أفمن کان مؤمناً کمن فاسقاً).

عطاء بن يسار گفت: سوره سجده در مکه نازل شده مگر سه آيه از آن که در مدينه و درباره علي و وليدبن عقبه نازل شد و ميان آن دو سخني بود، وليد گفت: زبان من گوياتر و نيزه من تيزتر از توست، علي گفت: ساکت باش که تو فاسق هستي و خدا اين آيه را درباره آن دو نازل کرد: «افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا».

621- 623- شبيه مضمون حديث 613 از طريق کلبي و سدّي و محمدبن سيرين نيز نقل شده است.

[صفحه 240]

(127)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ

و از آنان پيشواياني قرار داديم که با امر ما به سبب صبري که کردند هدايت مي کردند و آنان به آيات ما يقين داشتند.

(سوره سجده آيه 24)

624- عن أبي جعفر في قوله: (وجعلنا منهم أئمّةً يهدون بأمرنا) قال: نزلت في ولد فاطمة عليها السلام.

ابوجعفر درباره آيه: «وجعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا» گفت: اين آيه راجع به فرزندان فاطمه نازل شده است.

625- عن أبي جعفر في قوله تعالي: (وجعلنا منهم أئمة يهدون بأمرنا) قال: نزلت في ولد فامطة خاصّة، جعل الله منهم أئمة يهدون بأمره.

ابوجعفر درباره سخن خداوند: «وجعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا» گفت: درخصوص فرزندان فاطمه نازل شده و خدا از آنان پيشواياني قرار داد که با امر او هدايت مي کنند.

626- عن ابن عباس في قول الله تعالي: (أفمن کان مؤمناً) قال: نزلت هذه الآية في علي عليه السلام يعني کان علي مصدّقاً بوحدانيتي (کمن کان فاسقاً) يعني الوليد بن عقبة بن أبي معيط. وفي قوله: (وجعلنا منهم أئمة يهدون بأمرنا) قال جعل الله لبني إسرائيل بعد موت هارون وموسي، من ولد هارون سبعة من الأئمة، کذلک جعل من ولد علي سبعة من الأئمة، ثم اختار بعد السبعة من ولد هارون خمسة فجعلهم تمام الأثني عشر نقيباً، کما اختار بعد السبعة من ولد علي خمسة فجعلهم

[صفحه 241]

تمام الإثني عشر.

ابن عباس راجع به آيه: «افمن کان مؤمنا» گفت: اين آيه درباره علي نازل شد، يعني علي وحدانيت خدا را تصديق مي کرد «کمن کان فاسقا» يعني وليد بن عقبه بن ابي معيط. و درباره سخن خداوند: «وجعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا» گفت: خداوند پس از مرگ هارون و موسي از فرزندان هارون هفت پيشوا براي بني اسرائيل قرار داد، همچنين از فرزندان علي هفت تن از امامان را قرار داد آنگاه بعد از آن هفت نفر، از فرزندان هارون پنج تن را امام قرار داد که جمعاً دوازده نفر نقيب شدند و به همين گونه، پس از هفت نفر از فرزندان علي پنج نفر ديگر را امام قرار داد و آنان دوازده نفر شدند.

پايان جلد اول از کتاب شواهد التنزيل.

[صفحه 242]

(128)

و نيز از سوره احزاب نازل شده است:

مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً

و از مؤمنان مرداني هستند که آنچه را که با خدا بر آن پيمان بسته اند به راستي انجام مي دهند، برخي از آنان از دنيا رفته اند و برخي ديگر منتظر هستند و هرگز (پيمان الهي را) تغيير نداده اند.

(سوره احزاب آيه 23)

627- عن عليّ عليه السلام قال: فينا نزلت (رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه) الآية فأنا والله المنتظر وما بدّلت تبديلاً.

علي (ع) گفت: آيه: «رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه» درباره ما نازل شده و به خدا سوگند، کسي که منتظر است من هستم و هرگز تغيير نداده ام.

628- عن عبدالله بن عبّاس في قول الله تعالي: (من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه) يعني علياً وحمزة وجعفر (فمنهم من قضي نحبه) يعني حمزة وجعفراً (ومنهم من يننتظر) يعني عليّاً عليه السلام کان ينتظر أجله والوفاء لله بالعهد والشهادة في سبيل الله، فوالله لقد رزق الشهادة.

عبدالله بن عباس درباره سخن خداوند: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه» گفت: يعني علي و حمزه و جعفر «فمنهم من قضي نحبه» يعني حمزه و جعفر «ومنهم من ينتظر» يعني علي (ع) که منتظر مرگ خود و وفا کردن به پيمان خدا و شهادت در راه خدا بود و به خدا سوگند که شهادت روزي او شد.

[صفحه 243]

(129)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ کَفَي اللّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ

و خداوند مؤمنان را از جنگيدن کفايت کرد.

(سوره احزاب آيه 25)

629- عن عبدالله بن مسعود إنّه کان يقرأ (وکفي الله المؤمنين القتال بعليّ بن أبي طالب)

عبدالله بن مسعود اين آيه را چنين مي خواند: «وکفي الله المؤمنين القتال بعليّ بن ابي طالب » يعني خداوند به وسيله عليّ بن ابي طالب (ع) مؤمنان را از جنگيدن کفايت کرد.[13] .

630- 632- همين مضمون با سه سند ديگر نيز روايت شده است.

633- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (وکفي الله المؤمنين القتال) قال: کفاهم الله القتال يوم الخندق بعلي بن أبي طالب حين قتل عمرو بن عبدودّ.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «وکفي الله المؤمنين القتال» گفت: خداوند آنها را در جنگ خندق به وسيله عليّ بن ابي طالب (ع) از جنگيدن کفايت کرد و آن هنگامي بود که او عمروبن عبدودّ را کشت.

634- عن حذيفة، قال:لمّا کان يوم الخندق عبر عمروبن عبدود، حتي جاء فوقع علي عسکر النبي صلي الله عليه وآله وسلم فنادا البراز. فقال رسول الله: أيکم يقوم إلي عمرو؟ فلم يقم أحد إلا عليّ بن أبي طالب فإنه قام فقال له النبي: اجلس، ثم قال النبي (ص): أيکم يقوم إلي عمرو؟ فلم يقم أحد، فقام إليه علي فقال: أنا له. فقال النبي: اجلس، ثم قال النبي (ص) لأصحابه: أيکم يقوم إلي عمرو؟ فلم يقم أحد، فقام علي فقال: أنا له. فدعاه النبي صلي الله عليه وآله فقال: إنه عمروبن

[صفحه 244]

عبدود. قال: وأنا عليّ بن أبي طالب فألبسه درعه ذات الفضول وأعطاه سيفه ذا الفقار وعمّمه بعمامته السحاب علي رأسه تسعة أکوار ثم قال له: تقدّم، فقال النبي (ص) لما ولي: اللهم احفظه من بين يديه ومن خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوق رأسه و من تحت قدميه.

فجاء حتي وقف علي عمرو فقال: من أنت؟ فقال عمرو: ما ظننت أني أقف موقفاً أجهل فيه، أنا عمروبن عبدودّ؛ فمن أنت؟ قال: أنا علي بن أبي طالب فقال: الغلام الذي کنت أراک في حجر أبي طالب؟ قال: نعم. قال: إنّ أباک کان لي صديقاً وأنا أکره أن أقتلک، فقال له عليّ: لکنّي لاأکره أن أقتلک، بلغني أنک تعلقت بأستار الکعبة وعاهدت الله عزّوجلّ أن لا يخيّرک رجل بين ثلاث خلال إلا اخترت منها خلّة؟ قال: صدقوا. قال إمّا أن ترجع من حيث جئت. قال: لا، تحدّث بها قريش. قال: أو تدخل في ديننا فيکون لک مالنا و عليک ما علينا. قال ولا هذه. فقال له علي فأنت فارس وأنا راجل فنزل عن فرسه وقال: ما لقيت من أحد ما لقيت من هذا الغلام! ثم ضرب وجه فرسه فأدبرت، ثم أقبل إلي علي، وکان رجلاً طويلاً- يداوي دبر البعيرة وهو قائم- وکان علي في تراب دق لايثبت قدماه عليه، فجعل علي ينکص إلي ورائه يطلب جلداً من الأرض يثبت قدميه ويعلوه عمرو بالسيف وکان في درع عمرو قصر فلمّا تشاک بالضربة تلقّاها علي بالترس فلحق ذباب السيف في رأس عليّ، حتي قطعت تسعة أکوار حتّي خطّ السيف في رأس عليّ، وتسيّف علي رجليه بالسيف من أسفل فوقع علي قفاه فثارت بينهما عجاجة فسُمِع عليٌّ يکبّر، فقال رسول الله صلي الله عليه وآله: قتله والذي نفسي بيده.

فکان أوّل من ابتدر العجاج عمربن الخطاب فإذا عليّ يمسح سيفه بدرع عمرو، فکبّر عمربن الخطّاب فقال: يا رسول الله قتله. فحزّ عليّ رأسه ثم أقبل يخطر في مشيته، فقال له رسول الله صلي الله عليه وآله: يا علي إن هذه مشبة يکرهها الله عزّ وجلّ إلاّ في هذا الموضع. فقال رسول الله صلي الله عليه وآله لعليّ: ما منعک من سلبه فقد کان ذا سلب؟ فقال: يا رسول الله: إنه تلقاني بعورته. فقال النبي (ص):

[صفحه 245]

أبشر يا علي فلو وزن اليوم عملک بعمل أمة محمد لرجح عملک بعملهم وذلک إنه لم يبق بيت من بيوت المشرکين إلا وقد دخله وهن بقتل عمرو، ولم يبق بيت من بيوت المسلمين إلا وقد دخله عزّ بقتل عمرو.

حذيفه گفت: چون جنگ خندق پيش آمد، عمروبن عبدودّ از خندق گذشت تا اينکه نزديک سپاه پيامبر آمد و مبارز طلبيد. پيامبر فرمود: کدام يک از شما پاسخ عمرو را مي دهد؟ هيچ کس بلند نشد جز عليّ بن ابي طالب (ع) که بلند شد ولي پيامبر به او فرمود: بنشين، بار ديگر پيامبر فرمود: کدام يک از شما پاسخ عمرو را مي دهد؟ کسي بلند نشد جز عليّ بن ابي طالب (ع) که بلند شد و گفت: من پاسخ او را مي دهم. پس پيامبر فرمود: بنشين، باز پيامبر به اصحاب خود فرمود: کدام يک از شما پاسخ عمرو را مي دهد؟ هيچ کس بلند نشد و علي بلند شد و گفت: من پاسخ او را مي دهم. پس پيامبر او را دعا کرد و گفت: او عمروبن عبدودّ است، گفت: من هم عليّ بن ابي طالب هستم!

پيامبر زره خود را به علي پوشانيد و شمشيرش ذوالفقار را به او داد و عمامه مخصوص خود را نه دور بر سر او پيچانيد آنگاه گفت: پيش برو! و چون علي رفت گفت: خدايا او را از سمت جلو و سمت عقب و از راست و چپ و از بالاي سر و زير قدم ها حفظ کن، علي آمد و مقابل عمرو ايستاد و گفت: تو کيستي؟ گفت: من عليّ بن ابي طالب هستم، عمرو گفت: تو همان کودکي هستي که در آغوش ابوطالب مي ديدم؟ گفت: آري، گفت: پدر تو دوست من بود و من نمي خواهم تو را بکشم، علي گفت: ولي من مي خواهم تو را بکشم، به من خبر رسيده که تو به استار کعبه آويختي و با خدا پيمان بستي که هيچ کس از تو سه تا درخواست نمي کند مگر اينکه يکي از آنها را برآورده کني، گفت: راست گفته اند، گفت: يا از آنجا که آمدي برگرد، گفت: هرگز، چون قريش همواره از آن سخن مي گويند، گفت: يا در دين ما داخل شو و آنچه به نفع ماست به نفع تو و آنچه به ضرر ماست به ضرر تو باشد، گفت: اين درخواست را نيز نمي پذيرم، علي گفت: تو سواره اي و من پياده، در اين هنگام از

[صفحه 246]

اسب خود پياده شد و گفت: آنچه از اين کودک ديدم از هيچ کس نديدم، پس بر صورت اسب خود زد و اسب پشت نمود، آنگاه به سوي علي آمد.

او مردي بلند قد بود به طوري که پشت شتر ايستاده را مداوا مي کرد و علي بر روي خاک نرمي ايستاده بود و قدم هاي او بر زمين ثابت نبود و شمشير عمرو بالاي سر علي بود و زره عمرو کوتاه بود، وقتي عمرو ضربه خود را فرود آورد، علي سپر خود را مقابل آن قرار داد ولي انتهاي شمشير به سر علي اصابت کرد، به گونه اي که آن نه دور عمامه را بريد و به سر علي رسيد، علي دوپاي عمرو را از پايين با شمشير زد و عمرو به پشت خود بر زمين افتاد و ميان آنان گردي برخاست و شنيدند که علي تکبير مي گويد، پيامبر خدا فرمود: سوگند به کسي که جانم در دست اوست که او را کشت.

نخستين کسي که به طرف آن گرد و غبار رفت عمربن خطاب بود که علي را ديد که شمشيرش را به زره عمرو مي کشد، پس عمربن خطاب تکبير سرداد و گفت: يا رسول الله او را کشته است، پس علي سر او را از بدن جدا کرد سپس به راه افتاد در حالي که در راه رفتن حالت مخصوصي به خود گرفته بود. پيامبر به او گفت: يا علي اين نوع راه رفتن را خداوند دوست ندارد مگر در اين موضع. آنگاه پيامبر به علي گفت: چه باعث شد که چيزهاي قيمتي او را برنداشتي؟ گفت يا رسول الله او با عورت خود مانع از اين کار شد، پيامبر فرمود: مژده باد بر تو يا علي! اگر عمل امروز تو را با عمل امت محمد مقايسه کنند، عمل تو به عمل آنان ترجيح داده مي شود و اين بدان جهت است که خانه اي از خانه هاي مشرکان نيست مگر اينکه با کشته شدن عمرو، سستي بر آن وارد شد و خانه اي از خانه هاي مسلمانان نيست مگر اينکه با کشته شدن عمرو، عزت بر آن وارد شد.

635- عن علي قال: خرج عمرو بن عبدودّ يوم الخندق معلّماً مع جماعة من قريش فأتوا نقرة من نقر الخندق فأقحموا خيلهم فعبروه وأتوا النبي (ص) ودعا عمرو البراز فنهضتُ إليه، فقال رسول الله (ص): يا علي إنه عمرو. قلت: يا رسول

[صفحه 247]

الله وإني علي! فخرجت إليه ودعوت بدعاء علّمنيه رسول اللهن صلي الله عليه وآله وسلم: اللهم بک أصول وبک أجول و بک أدرء في نحره. فنازلته وثار العجاج فضربني ضربة في رأسي فعملت فضربته فجندلته وولّت خيله.

علي (ع) گفت: روز خندق، عمروبن عبدودّ با گروهي از قريش کنار قسمتي از خندق آمدند و با اسب هايشان از آن گذشتند و نزديک پيامبر آمدند و عمرو مبارز طلبيد، پس من براي دفع او برخاستم، پيامبر فرمود: يا علي او عمرو است. گفتم: يا رسول الله من هم علي هستم! پس بيرون شدم و دعايي را که پيامبر به من ياد داده بود خواندم، «پروردگارا به مدد تو حمله مي کنم و به مدد تو جولان مي دهم و به مدد تو گلويش را مي شکافم، پس بر او فرود آمدم و غباري برخاست و ضربتي بر سر من زد، من نيز دست به کار شدم و ضربتي بر او زدم و بر زمين انداختم و سپاه او شکست خورده فرار کردند.

636- عن بهز بن حکيم عن أبيه عن جده عن النبي (ص) أنه قال: لمبارزة علي بن أبي طالب لعمروبن عبدودّ يوم الخندق أفضل من عمل أمتي إلي يوم القيامة.

بهزبن حکيم از پدر و جدّ خود نقل مي کند که پيامبر فرمود: مبارزه عليّ بن ابي طالب (ع) با عمرو بن عبدودّ در روز خندق از عمل امت من تا روز قيامت افضل است.[14] .

(130)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيرًا

[صفحه 248]

همانا خداوند اراده کرده است که از شما خاندان پليدي را بر دارد و شما را پاکيزه کند پاکيزه کردني.

(سوره احزاب آيه 33)

637- عن أنس بن مالک: أنّ رسول الله صلي الله عليه وآله سلم کان يمرّ بباب فاطمة ستة أشهر إذا خرج إلي صلاة الفجر يقول: الصلاة يا أهل البيت (إنما يريد الله ليذهب عنکم الرّجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً).

انس بن مالک گفت: پيامبر خدا (ص) شش ماه هر روز که به نماز صبح مي رفت از مقابل در خانه فاطمه مي گذشت و مي گفت: وقت نماز است اي اهل بيت: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا»

638- 644- همين مضمون با هفت سند ديگر نيز نقل شده است.

645- عن البراء بن عازب قال: جاء عليّ وفاطمة والحسن والحسين إلي باب النبي فخرج النبي صلي الله عليه وآله وسلم فقال بردائه فطرحه عليهم وقال: اللهم هؤلاء عترتي.

براء بن عازب گفت: علي و فاطمه و حسن و حسين به در خانه پيامبر آمدند، پس پيامبر بيرون آمد و رداي خود را خواست و در برابر آنان پهن کرد و گفت: خداوندا اينان عترت من هستند.

646- همين مضمون با سند ديگري هم نقل شده است.

647- عن جابر بن عبدالله: أن رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم دعا علياً وابنيه وفاطمة فألبسهم من ثوبه ثم قال: اللهم هؤلاء أهلي؛ هؤلاء أهلي.

جابربن عبدالله گفت: پيامبر خدا علي و دو فرزندش و فاطمه را خواند و لباس خود را بر آنان پوشانيد و گفت: خدايا اينان خاندان من هستند، اينان خاندان من هستند.

648- عن جابر قال: نزلت هذه الآية علي النبي صلي الله عليه وآله وسلم وليس

[صفحه 249]

في البيت إلاّ فاطمة والحسن والحسين وعلي: (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً) فقال النبي صلي الله عليه وآله: اللهم هؤلاء أهلي.

جابر گفت: اين آيه بر پيامبر نازل شد در حالي که در خانه کسي جز فاطمه و حسن و حسين و علي نبود: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» پيامبر گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند.

649- عن زاذان عن الحسن بن عليّ قال: لمّا نزلت آية التطهير جمعنا رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم وإياه في کساء لأمّ سلمة خيبري ثمّ قال: اللهم هؤلاء أهل بيتي وعترتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً.

حسن بن علي گفت: چون آيه تطهير نازل شد. پيامبر خدا ما را در زير عباي خيبري که مال ام سلمه بود جمع کرد و گفت: خدايا اينان اهل بيت و عترت من هستند، پس پليدي را از آنان بردار و آنان را پاکيزه کن.

650- عن أبي جميلة قال: خرج الحسن بن علي يصلّي بالناس وهو بالکوفة، فطعن بخنجر في فخذه فمرض شهرين، ثمّ خرج فحمد الله وأثني عليه ثمّ قال: يا أهل العراق اتّقوا الله فينا فإنّا أمراؤکم وضيفانکم وأهل البيت الذين سمّي الله في کتابه (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً).

ابوجميله گفت: حسن بن علي در کوفه براي خواندن نماز با مردم بيرون آمد، پس خنجري به ران او زدند و او دو ماه مريض بود تا اينکه بيرون آمد و خدا را با حمد و ثنا ياد کرد و گفت: اي مردم عراق درباره ما از خدا بترسيد همانا ما اميران شما و مهمانان شما و همان اهل بيت هستيم که خداوند در کتاب خود از آنان نام برده است: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا»

651- 653- همين مضمون با سه سند ديگر نيز نقل شده است.

654- عن عامر بن سعد، عن سعد أنه قال لمعاوية بالمدينة: لقد شهدت من رسول الله (ص) في عليّ ثلاثاً لأن يکون ليواحدة منها أحبّ إليّ من حمر النعم، شهدته وقد أخذ بيد ابنيه الحسن والحسين وفاطمة وقد جأر إلي الله عزّوجلّ وهو

[صفحه 250]

يقول: اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرّجس وطهرهم تطهيراً.

عامر بن سعد از پدرش نقل مي کند که گفت: سعد در مدينه به معاويه گفت: از پيامبر خدا درباره علي سه چيز را مشاهده کردم که اگر يکي از آنها در حق من بود، براي من محبوب تر از داشتن گله اي چارپا بود، او را ديدم که دست دو فرزندش حسن و حسين و فاطمه را گرفته و با خدا راز و نياز مي کند و مي گويد: پروردگارا اينان اهل بيت من هستند، پليدي را از آنان بردار و آنان را پاکيزه کن.

655- قال سعد: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم لعلي ثلاثاً لأن يکون لي واحدة منهنّ أحبّ إلي من حمر النعم، نزل علي رسول الله الوحي فأدخل علياً وفاطمة وابنيها تحت ثوبه ثم قال: اللهم هؤلاء أهلي وأهل بيتي.

سعد گفت: پيامبر خدا به عليّ بن ابي طالب (ع) سه چيز گفت که اگر يکي از آنها در حق من بود براي من محبوب تر از داشتن گله اي چارپا بود، بر رسول خدا وحي نازل شد پس او علي و فاطمه و دو پسر او را زير لباس خود گرفت آنگاه گفت: خدايا اينان خاندان من و اهل بيت من هستند.

656- عن عامر بن سعد، عن أبيه قال: مرّ معاوية بسعد فقال: ما يمنعک أن تسبّ أباتراب؟! فقال سعد: أمّا ما ذکرت ثلاثاً قالهنّ له رسول الله فلا أسبّه، لأن يکون لي واحدة منهنّ أحبّ إليّ من حمر النعم، سمعت رسول الله يقول له وخلّفه في بعض مغازيه فقال عليّ: يا رسول الله أتخلّفني مع النساء والصبيان؟ فقال رسول الله صلي الله عليه وآله: أما ترضي أن تکون مني بمنزلة هارون من موسي إلاّ أنّه لا نبيّ بعدي. وسمعته يقول: لأعطينّ الراية غداً رجلا يحبّ الله ورسوله ويحبّه الله ورسوله، فتطاولنا لها فقال رسول الله: ادعوا علياً. فأتي به أرمد فبصق في عينيه ودفع إليه الراية ففتح الله عليه، ولما نزلت هذه الآية: (إنّما يريد الله) الآية، دعا رسول الله علياً وفاطمة وحسناً وحسيناً وقال: اللهمّ هؤلاء أهلي.

عامر بن سعد گفت: معاويه با سعد روبرو شد و گفت: چه چيزي مانع شده که ابوتراب را دشنام دهي؟ سعد گفت: سه چيز را به ياد دارم که پيامبر خدا به او گفته

[صفحه 251]

است و لذا او را دشنام نمي دهم، اگر يکي از آنها در حق بود براي من محبوب تر از گله اي چارپا بود، شنيدم که رسول خدا که او را در يکي از جنگ ها جانشين خود (در مدينه) کرده بود و علي گفته بود که يا رسول الله آيا مرا با زن ها و کودکان رها مي کني؟ پيامبر به او گفت: آيا راضي نمي شوي که تو نسبت به من به منزله هارون از موسي باشي جز اينکه پس از من پيامبري نيست. و نيز شنيدم که فرمود: فردا پرچم را به مردي خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند، سپس پيامبر فرمود: علي را بخوانيد، علي آمد در حالي که چشم او درد مي کرد و پيامبر از آب دهان خود به چشم او زد و پرچم را به او داد و خدا به وسيله او فتح کرد. و نيز هنگامي که اين آيه نازل شد: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت» پيامبر، علي و فاطمه و حسن و حسين را خواند و گفت: خدايا اينان خاندان من هستند.

657- عن أبي سعيد الخدري في قول الله عزّوجلّ: (إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً) قال: جمع رسول الله صلي الله عليه وآله علياً وفاطمة والحسن والحسين؛ ثم أدار عليهم الکساء فقال: هؤلاء أهل بيتي اللهمّ أذهب عنهم الرّجس وطهرهم تطهيراً.

ابوسعيد خدري راجع به سخن خداوند:«انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت ويطهر کم تطهيرا» گفت: پيامبر خدا، علي و فاطمه و حسن و حسين را خواند، آنگاه عبا را دور آنان قرار داد و فرمود: اينان اهل بيت من هستند، خدايا پليدي را از آنان بردار و آنان را پاکيزه کن.

658- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

659- عن عمران بن ابي مسلم قال: سألت عطية عن هذه الآية: (إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت و يطهرکم تطهيراً) فقال: أحدثک عنها بعلم، حدثني أبو سعيد الخدري أنها نزلت في رسول الله وفي الحسن والحسين وفي فاطمة وعلي، وقال رسول الله: اللهمّ هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس

[صفحه 252]

وطهرهم تطهيراً. وکانت أم سلمة بالباب فقالت: وأنا. فقال رسول الله: إنّک بخير وإلي خير.

عمران بن ابي مسلم گفت: از عطيه درباره اين آيه پرسيدم: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت ويطهرکم تطهيرا» او گفت: از روي آگاهي درباره آن با تو سخن مي گويم: ابوسعيد خدري به من گفت: اين آيه راجع به رسول خدا و حسن و حسين و فاطمه و علي نازل شده است و پيامبر خدا گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند پس پليدي را از آنان بردار و آنان را پاکيزه کن. ام سلمه که بر در خانه بود گفت: و من؟ پيامبر فرمود: تو برخير و به سوي خير هستي.

660- 664- شبيه اين مضمون با پنج سند ديگر از ابوسعيد خدري نقل شده است.

665- عن عطية عن أبي سعيد قال: جاء رسول الله (ص) وسلم أربعين صباحاً إلي باب عليّ بعد ما دخل بفاطمة فقال: السلام عليکم أهل البيت ورحمة الله وبرکاته، الصلاة رحمکم الله (إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً) أنا حرب لمن حاربتم وسلم لمن سالمتم.

عطيه از ابوسعيد نقل مي کند که گفت: پيامبر خدا پس از عروسي فاطمه با علي، چهل بامداد به در خانه علي مي آمد و مي گفت: سلام بر شما خاندان و رحمت و برکات خدا بر شما باد، وقت نماز است خدا شما را رحمت کند، «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت ويطهرکم تطهيرا» من دشمن کسي هستم که با شما دشمني کند و دوست کسي هستم که با شما دوستي کند.

666- شبيه اين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

667- عن أبي سعيد الخدري قال: لمّا نزلت هذه الآية: (وأمر أهلک بالصلاة) کان يجيء نبي الله (ص) إلي باب عليّ صلاة الغداة ثمانية أشهر، ثم يقول: الصلاة رحمکم الله (إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً).

[صفحه 253]

ابوسعيد خدري گفت: وقتي اين آيه نازل شد: «وأمرا هلک بالصلوة[15] و خاندان خود را به نماز فرمان بده» پيامبر خدا هشت ماه در وقت نماز صبح به در خانه علي مي آمد و مي گفت: خدا شما را رحمت کند، وقت نماز است: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت ويطهرکم تطهيرا».

668- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

669- عن ابن عباس قال: قال رسول الله (ص) إن الله تبارک وتعالي قسّم الخلق قسمين فجعلني في خيرهم قسماً، فذلک قوله: (وأصحاب اليمين ما أصحاب اليمين و أصحاب الشمال ما أصحاب الشمال) فأنا من أصحاب اليمين، وأنا خير أصحاب اليمين، ثم جعل القسمين أثلاثاً فجعلني في خيرها ثلثاً، فذلک قوله: (فأصحاب الميمنة ما أصحاب الميمنة وأصحاب المشأمة ما أصحاب المشأمة والسابقون السابقون أولئک المقربون) فأنا من السابقين وأنا خير السابقين. ثم جعل الأثلاث قبائل فجعلني في خيرها قبيلة فذلک قوله: (وجعلناکم شعوباً وقبائل لتعارفوا) الآية 13 / الحجرات، فأنا أتقي ولد آدم وأکرمهم علي الله ولا فخر، ثم جعل القبائل بيوتاً فجعلني في خيرها بيتاً فذلک قوله: (إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً).

ابن عباس گفت: پيامبر خدا فرمود: خداوند مردم را دو قسم کرده و مرا از بهترين آنان قرار داده و اين است سخن خداوند: «واصحاب اليمين ما اصحاب اليمين و اصحاب الشمال ما اصحاب الشمال[16] ياران راست و چيست ياران راست و ياران چپ و چيست ياران چپ» و من از ياران راست هستم و من بهترين ياران راست هستم، سپس خداوند اين دو قسم را سه قسم قرار داده و مرا بهترين سومي قرار داده و اين است سخن خداوند: «فاصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة و اصحاب المشأمة و ما اصحاب المشأمة والسابقون السابقون اولئک المقربون[17] ياران راست، چيست ياران راست و

[صفحه 254]

ياران چپ، چيست ياران چپ، و پيشي گرفتگان پيشي گرفتگان، آنان مقربان هستند» و من از سابقان و بهترين سابقان هستم، سپس خداوند آن سه گروه را به صورت قبيله هايي قرار داده و مرا در بهترين قبيله قرار داده است و اين است سخن خداوند: «وجعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا[18] و خدا شما را تيره تيره و قبيله قبيله قرار داده تا شناخته شويد» و من با تقواترين و گرامي ترين فرزندان آدم نزد خدا هستم و خودستايي نمي کنم، سپس قبيله ها را به صورت خاندان ها قرار داده و مرا از بهترين خاندان قرار داده است و اين است سخن خداوند: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت ويطهرکم تطهيرا»

670- عن ابن عبّاس قال: دعا رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم الحسن والحسين و علياً وفاطمة و مدّ عليهم ثوباً ثم قال: اللهم هؤلاء أهل بيتي وحامّتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً.

ابن عباس گفت: پيامبر خدا حسن و حسين و علي و فاطمه را خواند و لباسي بر آنان پهن کرد سپس گفت: خدايا اينان اهل بيت من و نزديکان من هستند، پس پليدي را از آنان بردار و آنان را پاکيزه کن.

671- عن أبي صالح، عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (إنّما يريد الله) قال: نزلت في رسول الله وعلي وفاطمة والحسن والحسين. والرجس الشک.

ابن عباس راجع به سخن خداوند: «انما يريد الله» گفت: درباره پيامبر خدا و علي و فاطمه و حسن و حسين نازل شده است و منظور از پليدي شرک است.

672- عن علي عليه السلام قال: جمعنا رسول الله في بيت أمّ سلمة أنا وفاطمة وحسناً وحسيناً، ثم دخل رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم في کساء له، وأدخلنا معه ثمّ ضمّنا ثمّ قال: اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً. فقالت أمّ سلمة: يا رسول الله فأنا- ودنت منه- فقال: أنت ممّن أنت منه و أنت علي

[صفحه 255]

خير. أعادها رسول الله ثلاثاً يصنع ذلک.

علي (ع) گفت: پيامبر خدا من و فاطمه و حسن و حسين را در خانه ام سلمه جمع کرد سپس پيامبر وارد عباي خود شد و ما را هم وارد کرد و ما را به هم چسبانيد سپس گفت: پروردگارا اينان اهل بيت من هستند، پس پليدي را از آنان بردار و آنان را پاکيزه کن. پس ام سلمه در حالي که به پيامبر نزديک شد گفت: و من؟ پيامبر فرمود: تو از کسي هستي که متعلق به او هستي و تو برخيري، سه بار چنين مي کرد و پيامبر اين سخن را اعاده مي نمود.

673- عن إسماعيل بن عبدالله بن جعفر الطيار، عن أبيه قال: لما نظر النبي صلي الله عليه وآله وسلم إلي جبرئيل هابطاً من السماء قال: من يدعو لي؟ فقالت زينب: أنا يا رسول الله. فقال: ادعي لي علياً وفاطمة وحسناً وحسيناً، فجعل حسناً عن يمينه و حسيناً عن يساره وعلياً وفاطمة تجاههم ثم غشّاهم بکساء خيبري وقال: اللهم إن لکل نبي أهلاً، وإن هؤلاء أهلي فأنزل الله تالي: (إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت) الآية فقالت زينب: يا رسول الله ألا أدخل معکم؟ قال: مکانک فإنّک علي خير إن شاء الله.

عبدالله بن جعفر طيار گفت: چون پيامبر به جبرئيل نگاه کرد که از آسمان فرود مي آيد، گفت: چه کسي به سوي من مي خواند؟ زينب گفت: من يا رسول الله، پس فرمود: علي و فاطمه و حسن و حسين را پيش من بخوان، پس حسن را در طرف راست خود و حسين را در طرف چپ خود و علي و فاطمه را در برابر خود قرار داد و عباي خيبري را به روي آنان کشيد و گفت: خدايا هر پيامبري خانداني دارد و اينان خاندان من هستند، پس خداوند چنين نازل فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» زينب گفت: يا رسول الله آيا من هم داخل شوم؟ فرمود: در جاي خود باش که تو ان شاءالله برخير هستي.[19] .

[صفحه 256]

674- 675- شبيه همين مضمون با دو سند ديگر نيز از عبدالله بن جعفر نقل شده است.

676- عن صفية بنت شيبة قال: قالت عائشة: خرج النبي غداة وعليه مرط مرحل من شعر أسود، فجاء الحسن بن علي فأدخله ثم جاء الحسين فدخل معه، ثم جاءت فاطمة فأدخلها، ثم جاء عليّ فأدخله ثم قال: (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً).

صفيّه دختر شيبه از عائشه نقل مي کند که گفت: صبحگاهي پيامبر بيرون آمد در حالي که بر او جامه اي از موي سياه بود، پس حسن بن علي آمد او را وارد آن کرد سپس حسين آمد او را نيز وارد آن کرد سپس فاطمه آمد او را نيز وارد آن کرد سپس علي آمد او را نيز وارد آن کرد، سپس گفت: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا».

677- 681- همين مضمون با پنج سند ديگر از عايشه نقل شده است.

672- عن جميع بن عمير قال: إنطلقت مع أمّي إلي عائشة فسألتها أمي عن عليّ. قالت: ما ظّنک برجل کانت فاطمة تحته والحسن والحسين ابنيه، ولقد رأيت رسول الله (ص) التفّ عليهم بثوبه وقال: اللهمّ هؤلاء أهلي أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً. فقلت: يا رسول الله ألست من أهلک؟ قال: إنّک علي خير.

جميع بن عمير گفت: با مادرم نزد عايشه رفتم، مادرم از او درباره علي پرسيد، او گفت: چه گمان مي بري درباره کسي که فاطمه همسر او و حسن و حسين دو پسر او بودند؟ و من پيامبر خدا را ديدم که با لباس خود آنان را پوشانيد و گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند پليدي را از آنان ببر و آنان را پاکيزه کن، پس من گفتم: يا رسول الله آيا من از خاندان تو نيستم؟ فرمود: تو برخير هستي.

683- 685- همين مضمون با سه سند ديگر نيز نقل شده است.

[صفحه 257]

686- واثلة بن الأسقع الليثي قال: جئت أريد عليّاً فلم أجده فقالت فاطمة: انطلق إلي رسول الله يدعوه فاجلس. قال: فجاء مع رسول الله صلي الله عليه وآله فدخلا ودخلت معهما، فدعا رسول الله حسناً وحسيناً فأجلس کلّ واحد منهما علي فخذه وأدني فاطمة من حجره و زوجها؛ ثم لفّ عليهم ثوبه وأنا منتبذ فقال: (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً) اللهم هؤلاء أهلي، اللهم هؤلاء أهلي وأهلي أحقّ.

قال واثلة: قلت: يا رسول الله وأنا من أهلک؟ قال: وأنت من أهلي. قال واثلة إنه لمن أرجا ما أرجو.

واثلة بن اسقع گفت: به قصد ديدار علي آمدم و او را نيافتم، فاطمه گفت: او نزد پيامبر رفته که او را بخواند، تو بنشين. گفت: او با پيامبر آمد و وارد شدند، من نيز وارد شدم، پيامبر خدا حسن و حسين را خواند و هر کدام را روي يک زانوي خود نشاند و فاطمه و همسرش را نزديک خود قرار داد و لباس خود را بر آنان پوشانيد و من در کناري بودم پس فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» خدايا اينان خاندان من هستند، خدايا اينان خاندان من هستند و خاندان من شايسته ترند.

واثله گفت: گفتم: يا رسول الله من نيز از خاندان تو هستم؟ فرمود: تو از خاندان مني، واثله گفت: اين سخن از اميدوار کننده ترين چيزهايي بود که من آرزو داشتم.

687- 688- همين مضمون با دو سند ديگر نيز نقل شده است.

689- عن شدّاد أبي عمّار؛ قال: دخلت علي واثلة وعنده قوم فذکروا علياً فشتموه فشتمته معهم فلمّا قاموا قال: شتمت هذا الرجل؟ قلت: رأيت القوم شتموه فشتمته معهم. قال: ألا أخبرک بما رأيت من رسول الله؟ قلت: بلي. قال أتيت فاطمة أسألها عن عليّ فقالت: توجّه إلي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فجلست أنتظره حتّي جاء رسول الله ومعه عليّ وحسن و حسين أخذ کلّ واحد منهما بيده حتّي دخل، فأدني عليّاً وفاطمة فأجلسهما بين يديه، وأجلس حسناً وحسيناً کلّ

[صفحه 258]

واحد منهما علي فخذه ثمّ لفّ عليهم ثوبه أو کساءه ثمّ تلا هذه الآية: (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت) ثمّ قال: اللهم هؤلاء أهل بيتي وأهل بيتي أحق.

شداد ابوعمار گفت: نزد واثله رفتم و نزد او گروهي بودند که علي را دشنام مي دادند، من نيز دشنام دادم، پس چون آنان رفتند به من گفت: تو هم اين مرد را دشنام دادي؟ گفتم: ديدم که اينان دشنام مي دهند من نيز چنين کردم، گفت: آيا به تو خبر ندهم آنچه را که از رسول الله ديدم؟ گفتم: آري. گفت: نزد فاطمه رفتم و از او علي را پرسيدم، گفت: او نزد پيامبر خدا رفته است، پس نشستم و منتظر شدم تا اينکه پيامبر خدا آمد و علي و حسن و حسين با او بودند و هر کدام از يک دست پيامبر گرفته بودند تا اينکه وارد شد و علي و فاطمه را نزديک خود آورد و آن دو را رو به روي خود نشاند و حسن و حسين را روي زانوي خود قرار داد، سپس لباس يا عباي خود را به آنان پوشانيد آنگاه اين آيه را خواند: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» سپس گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند و اهل بيت من شايسته ترند.

690- 693- شبيه اين مضمون با چهار سند ديگر نيز از واثله نقل شده است.

694- عن أبي الحمراء خادم رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم قال: کان رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم يجيء عند کلّ صلاة فجر فيأخذ بعضادة هذا الباب؛ ثم يقول: السلام عليکم يا أهل البيت ورحمة الله وبرکاته. فيردّون عليه من البيت و عليکم السلام ورحمة الله وبرکاته فيقول: الصلاة رحمکم الله (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً). قال: فقلت: يا أبا الحمراء من کان في البيت؟ قال: عليّ وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام.

ابوالحمراء خادم پيامبر خدا گفت: پيامبر خدا در هر نماز صبح مي آمد و دو طرف اين در را مي گرفت و مي گفت: سلام بر شما اي اهل بيت و رحمت و برکات خدا بر شما باد و آنان از دورن خانه پاسخ سلام را مي دادند و مي گفتند: سلام و رحمت و برکات خدا برتو باد، پس مي فرمود: وقت نماز است خدا شما را رحمت

[صفحه 259]

کند «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» راوي گفت: از ابوالحمراء پرسيدم در آن خانه چه کساني بودند؟ گفت: علي و فاطمه و حسن و حسين.

695- شبيه اين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

696- عن أبي الحمراء قال: رابطنا النبي صلي الله عليه وآل وسلم ستة أشهر يجيء إلي باب فاطمة وعليّ فيقول: السلام عليکم (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت و يطهرکم تطهيراً).

ابوالحمراء گفت: شش ماه پيامبر را نگاهباني مي دادم و او به در خانه فاطمه و علي مي آمد و مي گفت: سلام بر شما «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» اين مطلب با عبارت هاي ديگري هم نقل شده است.

697ـ 703- حديث ابوالحمراء با هفت سند ديگر با عبارت هاي مختلف نقل شده است و در يکي از آنها (روايت 702) چنين اضافه شده است: ام سلمه گفت: اين آيه در خانه من نازل شد: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» و در خانه، پيامبر خدا و علي و حسن و حسين و فاطمه بودند و من نيز بر در خانه نشسته بودم، گفتم: يا رسول الله آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمود: تو از همسران پيامبري.

704- عن فاطمة ابنة رسول الله صلي الله عليه وآله أنها أتت النبي (ص) فبسط لها ثوباً فأجلسه معها ثمّ جاء عليّ فأجلسه معهم ثمّ ضمّ عليهم الثوب ثمّ قال: اللهم هؤلاء منّي وأنا منهم اللهمّ ارض عنهم کما أنا عنهم راض.

از فاطمه دختر پيامبر خدا نقل شده که او نزد پيامبر رفت و پيامبر لباسي را پهن کرد و او را روي آن نشاند، سپس پسرش حسن آمد او را نيز همراه فاطمه نشاند سپس حسين آمد او را نيز همراه آنان نشاند سپس علي آمد او را نيز با آنان نشاند آنگاه لباس را بر آنان پيچيد سپس گفت: خدايا اينان از من هستند و من از آنان هستم، خدايا از آنان خوشنود باش همانگونه که من از آنان خشنود هستم.

[صفحه 260]

705- ربعي بن حراش قال: بلغني أنّ عليّاً دخل علي النبي صلي الله عليه وآله وسلم فأخذ النبي شملة کساء له فبسطها فقعد عليه علي وفاطمة وحسن و حسين فأخذ بمجاميعها فعقد- أو فعقدها- فقال اللهم هؤلاء مني وأنا منهم فارض عنهم کما أنا عنهم راض.

ربعي بن حراش گفت: به من رسيده است که علي (ع) بر پيامبر وارد شد پس پيامبر عباي خود را پهن کرد و علي و فاطمه و حسن و حسين بر آن نشستند و پيامبر اطراف آن را گرفت و گره زد و گفت: خدايا اينان از من هستند و من از آنان هستم، از آنان خوشنود باش همانگونه که من از آنان خوشنود هستم.

706- عن أبي سعيد قال: قالت أم ّ سلمة نزلت هذه الآية: (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت) وأنا جالسة علي باب البيت فقلت: يا رسول الله ألست من أهل البيت؟ قال: أنت إلي خير، أنت من أزواج النبي.

ابوسعيد گفت: ام سلمه گفت: اين آيه نازل شد: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت» و من بر در خانه نشسته بودم، گفتم: يا رسول الله من نيز از اهل بيت هستم؟ گفت: تو برخير هستي، تو از همسران پيامبر هستي.

707- عن أبي سعيد، قال: حدّثتني أمّ سلمة أنّ هذه الآية نزلت في بيتها: (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت و يطهرکم تطهيراً) قالت: وفي البيت رسول الله صلي الله عليه وآله و علي وفاطمة و حسن و حسين، قالت: وأنا جالسة علي الباب فقلت: يا رسول الله ألست من أهل البيت؟ قال: إنّک إلي خير إنک من أزواج النبي.

ابوسعيد گفت: ام سلمه گفت: اين آيه در خانه من نازل شد: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» گفت: در خانه، پيامبر خدا و علي و فاطمه و حسن و حسين بودند، گفت: و من بر در خانه نشسته بودم، گفتم: يا رسول الله آيا من از اهل بيت نيستم؟ گفت: تو بر خير هستي، تو از همسران پيامبري.

709- 739- همين مضمون با عبارات گوناگوني با سندهاي مختلف نيز نقل

[صفحه 261]

شده است.

740- عن عبدالواحد بن عمر قال: أتيت شهر بن حوشب فقلت: إني سمعت حديثاً يروي عنک فأحببت أن أسمعه منک. فقال: ابن أخي وما ذاک؟ فقد حدّث عني أهل الکوفة ما لم أحدّث به قلت: هذه الآية: (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت- وهي في قراءة عبدالله هکذا- ويطهرکم تطهيراً). قال: نعم أتيت أمّ سلمة زوج النبي فقلت لها: يا أمّ المؤمنين إنّ أناساً من قبلنا قد قالوا في هذه الآية أشياء قالت: وماهي؟ قلت ذکروا هذه الآية: (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت و يطهرکم تطهيراً) فقال بعضهم: في نسائه، وقال بعضهم: في أهل بيته.

قالت: يا شهر بن حوشب والله لقد نزلت هذه الآية في بيتي هذا: وفي مسجدي هذا، أقبل النبي صلي الله عليه وآله وسلم ذات يوم حتي جلس معي في مسجدي هذا، علي مصلاي هذا، فبينا هو کذلک إذ أقبلت فاطمة معها خبز لها ومعها ابناها الحسن والحسين تمشي بينهما فوضعت طعامها قدّام النبي فقال لها النبي: أين بعلک يا فاطمة؟ قالت: بالأثر يا رسول الله؛ يأتي الآن. فلم يلبث أن جاء عليّ فجلس معهم إذ أحسّ النبي بالروح، فسلّ مصلاي هذا من تحتي فتجافيت له عنها حتي سلّه فإذا عباءة قطوانية فجلّل بها رؤسهم ثم أدخل رأسه معهم ويده فوق رؤسهم فقال: اللهم هؤلاء أهل بيتي قد اجتمعوا (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت). قالها ثلاثاً، قلت: يا رسول الله أدخل رأسي معکم؟ قال: يا أم سلمة: إنک علي خير. قالت: فبينا النبي کذلک إذ أحسّ بالروح.

عبدالواحد بن عمر گفت: نزد شهربن حوشب رفتم و گفتم: من حديثي را شنيدم که از تو نقل مي کنند، دوست دارم که آن را از تو بشنوم، گفت: پسر برادرم آن حديث چيست؟ اهل کوفه چيزهايي را از من نقل مي کنند که من نگفته ام. گفتم: راجع به اين آيه: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهّرکم تطهيرا» (در قرائت ابن مسعود و يطهرکم تطهيرا) گفت: آري نزد ام سلمه همسر پيامبر رفتم و به او گفتم: اي مادر

[صفحه 262]

مؤمنان مردمي از ما درباره اين آيه چيزهايي گفته اند، گفت: آن چيست؟ گفتم: اين آيه را: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت» ذکر کرده اند و بعضي از آنان گفته اند که درباره همسران پيامبر نازل شده و بعضي از آنان هم گفته اند که درباره اهل بيت او نازل شده است.

ام سلمه گفت: اي شهر بن حوشب! به خدا سوگند که اين آيه در همين خانه من و همين محل سجده من نازل شده است، روزي پيامبر آمد و با من در همين محل سجده من و محل نماز من نشست، در اين حال فاطمه آمد در حالي که همراه او ناني بود و دو پسرش حسن و حسين با او بودند و او ميان دو پسرش راه مي رفت، غذاي خود را مقابل پيامبر گذاشت. پيامبر به او گفت: شوهرت کجاست يا فاطمه؟ گفت: دنبال من بود اکنون مي آيد، مدتي نگذشت که علي آمد و با آنان نشست، در اين حال پيامبر نزول جبرئيل را احساس کرد، پس سجاده مرا از زيرم کشيد و من بر خاستم تا آن را بکشد و آن عبايي بلند بود سرهاي آنان را با آن پوشانيد و سر خود را نيز داخل آن کرد و دستش روي سر آنان بود، پس گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند که جمع شده اند «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت» و آن را سه بار تکرار کرد، گفتم: يا رسول الله من هم سر خود را با شما وارد کنم؟ گفت: اي ام سلمه تو بر خير هستي. ام سلمه گفت: در آن زمان که پيامبر در اين حالت بود، احساس به نزول جبرئيل کرد.

741- شهر بن حوشب قال: سمعت أم سلمة- حين جاء نعي الحسين بن علي-: لعنت أهل العراق. فقالت: قتلوه قتلهم الله، غرّوه وذلّوه لعنهم الله، وإني رأيت رسول الله جاءته فاطمة غدية ببرمة لها قد صنعت له فيها عصيدة تحملها في طبق لها حتي وضعتها بين يديه، فقال لها: أين ابن عمک؟ قالت: هو في البيت. قال اذهبي فادعي به وائتيني بابنيه، فجاءت تقود ابنيها کلّ واحد منهما بيد؛ وعليّ يمشي في أثرهم، حتي دخلوا علي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فأجلسهما في حجره و جلس عليّ علي يمينه وفاطمة علي يساره، فاجتبذ من تحتي کساءاً خيبرياً کان

[صفحه 263]

بساطاً لنا علي المنامة بالمدينة، فلفّه رسول الله عليهم جميعاً فأخذ بشماله بطرفي الکساء وألوي بيده اليمني إلي ربّه وقال: اللهم إنّ هؤلاء أهلي أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً، قاله ثلاث مرّات، قلت: يا رسول الله ألست من أهلک؟ قال: بلي. فأدخلني في الکساء، فدخلت في الکساء بعدما قضي دعاؤه لابن عمه وابنيه وابنته فاطمة عليهم السلام.

شهربن حوشب گفت: هنگامي که خبر کشته شدن حسين بن علي رسيد، شنيدم که ام سلمه به اهل عراق لعنت کرد و گفت: خدا آنان را بکشد که او را کشتند، او را فريب دادند و خوار کردند خدا بر آنان لعنت کند، من ديدم که صبحگاهي فاطمه ديکي را نزد پيامبر آورد که در آن حلوايي درست کرده بود و در طبقي حمل مي کرد، تا اينکه آن را مقابل پيامبر گذاشت پيامبر به او گفت: پسر عمويت کجاست؟ گفت: او در خانه است. گفت: برو او و دو پسرش را نزد من بياور، پس فاطمه آمد و دو پسرش را که هر کدام از يک دست او گرفته بودند با خود آورد و علي پشت سر آنان قدم برمي داشت تا اينکه وارد بر پيامبر شدند پيامبر آن دو پسر را در آغوش خود نشانيد و علي در طرف راست او و فاطمه در طرف چپ او نشستند، پس عبايي را که خيبري بود و در مدينه فرش ما بود از زير من کشيد و آن را روي همه آنان کشيد و با دست چپ خود دو طرف عبا را گرفت و با دست راست خود به سوي پروردگار اشاره کرد و گفت: خدايا اينان خاندان من هستند، پليدي را از آنها دور کن و آنها را پاکيزه گردان. اين سخن را سه بار تکرار کرد. گفتم: يا رسول الله آيا من از خاندان تو نيستم؟ گفت: آري پس مرا زير آن عبا وارد کرد و من وقتي زير عبا رفت

م که دعاي او در حق پسر عمو و دو فرزندش و دخترش فاطمه تمام شده بود.

742- 746- همين مضمون با پنج سند ديگر نيز نقل شده است.

747- عن شهر بن حوشب، عن أمّ سلمة أنّ رسول الله (ص) قال لفاطمة: يا بنيّة ائتيني بزوجک وابنيه فجاءت بهم فألقي رسول الله عليهم کساءاً فدکياً ثمّ وضع يده عليهم ثمّ قال: اللهم إنّ هؤلاء آل محمد فاجعل صلواتک علي محمد و آل

[صفحه 264]

محمد؛ فإنک حميد مجيد.

قالت أمّ سلمة: فرفعت الکساء لأدخل معهم فجذبه من يديّ فقال: إنک علي خير.

شهر بن حوشب از ام سلمه نقل مي کند که رسول خدا به فاطمه گفت: دخترم همسرت و دو پسرت را نزد من آور، او آنها را آورد، پس پيامبر عباي فدکي را روي آنان انداخت و دو دستش را روي آنان گذاشت سپس گفت: خدايا اينان آل محمد هستند، پس صلوات خود را بر محمد و آل محمد قرار بده که تو ستوده و بزرگوار هستي. ام سلمه گفت: من عبا را بلند کردم تا من هم داخل شوم پيامبر آن را از دست من گرفت و گفت: تو بر خير هستي.[20] .

748- 750- همين مضمون با سه سند ديگر نيز نقل شده است.

751- عن شهر بن حوشب قال: کنت و أنا شاب بالمدينة، فقتل الحسين، فأتينا أم سلمة فدخلنا عليها و بيننا و بينها حجاب فقالت: ألا أخبرکم بشيء سمعته من رسول الله وشهدته؟ قلنا: بلي يا أم المؤمنين قالت: إني قرّبت إلي رسول الله طعاماً فأعجبه فقال: لو کان هنا علي وفاطمة والحسن والحسين. قالت فأرسلنا إليهم فجاؤا فقربت الطعام، فلما فرغنا جعل النبي صلي الله عليه وآله وسلم يدعو لهم، فتناول کساءاً کان تحتي أصبناه من خيبر، وأثاره علي عليّ وفاطمة والحسن والحسين وهو يقول: (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً).

شهر بن حوشب گفت: من در مدينه بودم و جوان بودم که حسين کشته شد، نزد ام سلمه آمديم و وارد بر او شديم و ميان ما و او پرده اي بود، گفت: آيا به شما خبر بدهم از چيزي که از رسول خدا شنيدم و آن را مشاهده کردم؟ گفتيم: آري اي مادر مؤمنان! گفت: من نزد پيامبر خدا غذايي بردم که از آن خوشش آمد و گفت: کاش

[صفحه 265]

علي و فاطمه و حسن و حسين اينجا بودند، مي گويد: پيش آنان کس فرستاديم و آنها آمدند و طعام را نزد آنان بردم، پس چون فارغ شديم، پيامبر به آنان دعا کرد و عبايي را که زير من بود و آن از خيبر به ما رسيده بود برداشت و آن را روي علي و فاطمه و حسن و حسين کشيد در حالي که مي گفت: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا»

752- عن شهر، عن أم سلمة زوج النبي صلي الله عليه وآله أن رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم قال لفاطمة: ائتيني بزوجک وابنيک. فجاءت بهم فألقي عليهم رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم کساءاً کان تحتي خيبرياً أصبناه من خيبر، ثم قال: اللهم هؤلاء آل محمد فاجعل صلواتک وبرکاتک علي آل محمد کما جعلتها علي آل إبراهيم إنک حميد مجيد. قالت أم سلمة: فرفعت الکساء لأدخل معهم فجذبه رسول الله من يدي وقال: إنک علي خير.

شهر از ام سلمه همسر پيامبر نقل مي کند که رسول خدا به فاطمه گفت: همسر و دو پسرت را نزد من آور، پس آنها را آورد و پيامبر عبايي را که زير من بود و آن از خيبر به ما رسيده بود، روي آنان انداخت و گفت: خدايا اينان آل محمد هستند، پس صلوات و برکات خود را بر آل محمد قرار بده همانگونه که آن را بر آل ابراهيم قرار دادي همانا تو ستوده و بزرگواري. ام سلمه گفت: پس من عبا را بالا زدم تا من هم در آن داخل شوم، پيامبر آن را از دست من گرفت و گفت: تو بر خير هستي.

753- عن عمر بن أبي سلمة قال: لمّا نزلت: (إنّما يريد الله) الآية قالت أمّ سلمة: أنا منهم يا رسول الله؟ قال: اجلسي مکانک فإنک علي خير.

عمر بن ابي سلمه گفت: چون آيه: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت» نازل شد، ام سلمه گفت: يا رسول الله آيا من هم از آنان هستم؟ پيامبر فرمود: در جاي خود بنشين که تو بر خير هستي.

754- عن عمر بن أبي سلمة قال: نزلت هذه الآية: (إنّما يريد الله) في بيت أمّ سلمة فدعا عليّاً وفاطمة والحسن والحسين فأجلسهم بين يديه، ودعا علياً

[صفحه 266]

فأجلسه خلف ظهره، ثم جلّلهم بالکساء ثم قال: اللهم هؤلاء أهل البيت فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً.

ثم قالت أمّ سلمة: قلت: اجعلني فيهم يا رسول الله. قال: مکانک و أنت علي خير.

عمر بن ابي سلمه گفت: اين آيه «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس» در خانه ام سلمه نازل گرديد، پيامبر، علي و فاطمه و حسن و حسين را خواند و آنان را مقابل خود نشانيد و علي را خواند و او را پشت سر خود نشانيد آنگاه آنان را با عبايي پوشانيد سپس گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند، پليدي را از آنان بردار و آنان را پاکيزه کن، ام سلمه مي گويد: گفتم يا رسول الله مرا هم در ميان آنان جاي ده، گفت: در جاي خود باش و تو بر خير هستي.

755- همين مضمون با سند ديگر نيز نقل شده است.

756- عن حکيم بن سعد، عن أم سلمة في هذه الآية: (إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت) قالت: إنّها نزلت في رسول الله وعلي وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام.

حکيم بن سعيد از ام سلمه درباره اين آيه: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت» نقل مي کند که گفت: آن راجع به رسول خدا و علي و فاطمه و حسن و حسين نازل شده است.

757- عن عمرة بنت أفعي، عن أمّ سلمة قالت: نزلت هذه الآية في بيتي: (إنّما يريد الله) وفي البيت سبعة جبرئيل و ميکائيل و رسول الله وعليّ وفاطمة والحسن والحسين، وأنا علي باب البيت فقلت: يا رسول الله: ألست من أهل البيت؟! فقال: إنّک إلي خير اءنّک من أزواج النبي. وما قال: إنّک من أهل البيت.

عمره دختر افعي از ام سلمه نقل مي کند که گفت: اين آيه «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس» در خانه من نازل شد و در آن خانه هفت نفر بودند، جبرئيل و ميکائيل و پيامبر و علي و فاطمه و حسن و حسين، و من هم بر در خانه بودم، پس گفتم: يا

[صفحه 267]

رسول الله آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمود: تو بر خير هستي و تو از همسران پيامبر هستي و نگفت که تو از اهل بيت هستي.

758- امّ سلمة تقول: أنّ النبي کان في بيتي علي منامة و عليها کساء خيبري فأتته فاطمة بقدر لها فيه خزيرة وقد صنعته، فقال لها: ادعي لي بعلک. فدعت علياً واجتمع النبي صلي الله عليه وآله، وعلي وحسن وحسين وفاطمة، فأصابوا من ذلک الطعام، قالت أم سلمة: وأنا في الحجرة أصلّي فنزلت هذه الآية: (إنما يريد الله) فأخذ فضل الکساء فغشّاهم الکساء جميعاً وهو معهم ثم أخرج احدي يديه وألوي بإصبعه إلي السماء، ثم قال: هؤلاء أهل بيتي وحامّتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً. قالت أم سلمة: فأدخلت رأسي في البيت فقلت: يا رسول الله وأنا معکم؟ قال: أنت إلي خير؛ إنّک علي خير.

ام سلمه گفت: پيامبر در خانه من بر منامه بود و عبايي خيبري بر تن داشت، پس فاطمه با ديکي که در آن حريره بود آمد و او آن را درست کرده بود. پيامبر به او گفت: شوهرت را نزد من بخوان و او علي را خواند و پيامبر و علي و حسن و حسين و فاطمه در آنجا جمع شدند و از اين طعام خوردند، ام سلمه مي گويد: و من در حجره بودم و نماز مي خواندم، پس اين آيه نازل شد: «انما يريد الله» پيامبر اضافه عبا را گرفت و همه آنها را با عبا پوشانيد و خود او هم با آنان بود، سپس يکي از دست هاي خود را بيرون آورد و به آسمان اشاره کرد، آنگاه گفت: اينان اهل بيت من و خاندان من هستند، پس پليدي را از آنان ببر و آنان را پاکيزه کن. گفتم: يا رسول الله آيا من هم با شما هستم؟ فرمود: تو بر خير هستي، تو بر خير هستي.

759- 761- همين مضمون با چند سند ديگر و گاهي با اندک تغييري نيز از ام سلمه نقل شده است.

762- 763- مضمون حديث 757 با دو سند ديگر نيز نقل شده است.

764- عن ابي معاوية البجلي، عن عمرة الهمداية أنّها دخلت علي أمّ سلمة زوج النبي وقالت: يا أمّتاه ألا تخبريني عن هذا الرجل الذي قتل بين أظهرنا

[صفحه 268]

فمحبّ و مبغض له. قالت لها أم سلمة: أتحبينه؟ قالت: لا أحبّه ولا أبغضه- تريد علي بن أبي طالب- فقالت لها أم سلمة: أنزل الله تعالي: (إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً) ومافي البيت إلا جبرئيل ورسول الله وعلي وفاطمة والحسن والحسين وأنا، فقلت: يا رسول الله أنا من أهل البيت؟ فقال رسول الله: أنت من صالح نسائي.فلو کان قال: نعم کان أحبّ إليّ مما تطلع عليه الشمس وتغرب.

ابومعاويه بجلي گفت: عمره همداني بر ام سلمه همسر پيامبر وارد شد و گفت: اي مادر آيا به من درباره اين مردي که در ميان ما کشته شد خبر نمي دهي؟ چون بعضي ها او را دوست دارند و بعضي ها دشمن او هستند. ام سلمه به او گفت: آيا تو او را دوست داري؟ گفت: نه دوست دارم و نه دشمن او هستم (منظور عليّ بن ابي طالب (ع) بود) ام سلمه به او گفت: خداوند نازل کرده: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» و اين در حالي بود که در خانه جز جبرئيل و پيامبر خدا و علي و فاطمه و حسن و حسين و من کس ديگري نبود و من به پيامبر گفتم: يا رسول الله آيا من هم از اهل بيت هستم؟ پيامبر فرمود: تو از نيکان زنان من هستي. اگر مي گفت: آري، براي من دوست داشتني تر از همه آن چيزهايي بود که خورشيد بر آنها طلوع و غروب مي کند.

765- عن ام سلمة قالت:اتي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم منزلي فقال لي: لاتأذني لاحد عليّ.فجاءت فاطمة فلم استطع ان احجبها عن ابيها،ثم جاء الحسن فلم استطع ان احجبه عن أمه وجدّه، ثمّجاء الحسين فلم أستطع أن أحجبه عن أمّه وجدّه وأخيه ثمّ جاء عليّ فلم أستطع أن أحجبه عن زوجته وابنيه، قالت: فجمعهم رسول الله حوله و تحته کساء خيبري فجلّلهم رسول الله جميعا ثمّ قال: اللهم هؤلاء اهل بيتي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا. فقلت: يا رسول الله وأنا معهم؟ فوالله ما قال: وأنت معهم ولکنّه قال: إنّک علي خير، وإلي خير. فنزلت عليه: (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيراً).

[صفحه 269]

ام سلمه گفت: پيامبر به منزل من آمد و به من گفت: کسي را اجازه ورود بر من مده، پس فاطمه آمد و نتوانستم او را از پدرش منع کنم، سپس حسن آمد و نتوانستم او را از مادر و جدش منع کنم، سپس حسين آمد و نتوانستم او را از مادر و جد و برادرش منع کنم سپس علي آمد و نتوانستم او را از همسر و دو فرزندش منع کنم. مي گويد: پيامبر خدا همه آنها را دور خود جمع کرد و عباي خيبري زير او بود پس آنها را با آن عبا پوشانيد آنگاه گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند، پس پليدي را از آنان ببر و آنان را پاک کن. گفتم: يا رسول الله آيا من هم از آنان هستم؟ به خدا سوگند: نفرمود که تو هم از آنان هستي بلکه گفت: تو بر خير و به سوي خير هستي و اين آيه بر او نازل شد: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا»

766- عن أبي سعيد الخدري عن النبي صلي الله عليه وآله وسلم قال حين نزلت (وأمر أهلک بالصلاة) 132 / طه. کان النبي يجيء إلي باب عليّ صلاة الغداة ثمانية أشهر؛ يقول: الصلاة رحمکم الله (إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس)

ابوسعيد خدري گفت: وقتي که اين آيه نازل شد: «وامر اهلک بالصلوة = و خاندان خود را به نماز امر کن»[21] پيامبر خدا هشت ماه در نماز صبح به در خانه علي مي آمد و مي گفت: نماز، خدا شما را رحمت کند «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا»

767- عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية في نبي الله وعلي وفاطمة والحسنوالحسين عليهم السلام.

ابو سعيد گفت: اين آيه «انما يريد الله» درباره پيامبر خدا و علي و فاطمه و حسن و حسين نازل شد.

768- عن أبي سعيد، قال: لمّا نزلت الآية: (إنّما يريد الله) في نبي الله وعليّ

[صفحه 270]

وفاطمة والحسن والحسين جلّلهم رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم بکساء خيبري فقال: اللهمّ هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً. وأمّ سلمة علي باب البيت فقالت: وأنا؟ قال: وأنت إلي خير.

ابوسعيد گفت: چون اين آيه «انما يريد الله» درباره پيامبر خدا و علي و فاطمه و حسن و حسين نازل شد، پيامبر آنان را با عباي خيبري پوشانيد و گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند، پس پليدي را از آنان ببر و آنان را پاکيزه کن. ام سلمه بر در خانه بود و گفت: و من؟ پيامبر گفت: تو بر خير هستي.

769- عن أبي سعيد قال: قال رسول الله: نزلت هذه الآية في خمسة: فيّ وفي علي وحسن و حسين وفاطمة (إنّما يريد الله) الآية.

ابوسعيد گفت: پيامبر فرمود: اين آيه درباره پنج نفر نازل شد، من و علي و حسن و حسين و فاطمه «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت»

770- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

771- أبا الحمراء يقول: حفظت من رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم سبعة أشهر- أو ثمانية- يجيء عند وقت کلّ صلاة إلي باب فاطمة وحسن و حسين فيقول: الصلاة يرحکم الله (إنما يريد الله) الآية.

ابوالحمراء گفت: از پيامبر هفت يا هشت ماه مراقبت کردم، وقت هر نمازي به در خانه فاطمه و حسن و حسين مي آمد و مي گفت: نماز، خدا شما را رحمت کند «انما يريد الله»

772- عن أبي الحمراء قال: رابطت المدينة سبعة أشهر مع رسول الله کيوم واحد، فسمعت النبي صلي الله عليه وآله وسلم إذا طلع الفجر جاء إلي باب عليّ وفاطمة فقال: الصلاة ثلاثاً: (إنّما يريد الله) الآية.

ابوالحمراء گفت: هفت ماه در مدينه نگهباني رسول خدا را به عهده داشتم که چون يک روز بود، شنيدم که در هر طلوع فجري پيامبر به در خانه علي و فاطمه

[صفحه 271]

مي آمد و سه بار مي گفت: نماز «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت»

773- عن أنس إن رسول الله کان يمرّ ببيت فاطمة بعد أن بني بها عليّ ستة أشهر فيقول: الصلاة (إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت) الآية.

انس بن مالک گفت: پس از ازدواج علي و فاطمه، پيامبر تا شش ماه از کنار خانه فاطمه مي گذشت و مي گفت: نماز «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت»

774- عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية (إنّما يريد الله) في النبي وفاطمة والحسن والحسين وعلي فألقي عليهم الکساء وقال: اللهم هؤلاء أهل بيتي فاذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً.

ابوسعيد خدري گفت: آيه: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت» درباره پيامبر و فاطمه و حسن و حسين و علي نازل شد، پيامبر عبايي بر روي آنان انداخت و گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند، پس پليدي را از آنان ببر و آنان را پاکيزه کن.

(131)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذابًا مُهيناً وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتانًا وَ اِثْمًا مُبينًا

همانا کساني که خدا و پيامبر او را اذيت مي کنند، خدا در دنيا و آخرت به آنان لعنت مي کند و براي آنان عذابي دردناک آماده کرده است. و کساني که مؤمنين و مؤمنات را بي آنکه کاري انجام داده باشند اذيت مي کنند، بهتان و گناه آشکاري را متحمل مي شوند.

(سوره احزاب آيات 57- 58)

775- عن مقاتل بن سليمان البلخي بتفسيره وفيه: (والذين يؤذون المؤمنين

[صفحه 272]

والمؤمنات بغير ما اکتسبوا- يعني بغير جرم- فقد احتملوا بهتاناً- وهو ما لم يکن- إثماً مبيناً) يعني بيّناً، يقال: نزلت في عليّ بن أبي طالب، وذلک إنّ نفراً من المنافقين کانوا يؤذونه ويکذبون عليه، وإنّ عمر بن الخطاب في خلافته قال لأبي بن کعب: إنّي قرأت هذه الآية فوقعت منّي کلّ موقع، والله إنّي لأضربهم وأعاقبهم. فقال له أبيّ: إنّک لست منهم إنّک مؤدّب معلّم.

فإن ثبت النزول فيه خاصّة فقد ثبت، وإلا فالآية متناولة له بالاخبار المتظاهرة عن النبي صلي الله عليه وآله وسلم علي الخصوص، منها الحديث المسلسل، وفي بعض رواياته: (من آذي شعرة منک) فهو خاصّ له- وفي بعضها: (شعرة مني) وهي متناولة له لقوله صلي الله عليه وآله وسلم في عِدّة أخبار: (أنت مني وأنا منک) ومنها رواية عمر وجابر وسعد وأم سلمة وابن عباس وأبي هريرة وأبي سعيد وعمروبن شاس.

مقاتل بن سليمان بلخي در تفسير خود گفت: «والذين يؤذون المؤمنين والمؤمنات بغير ما اکتسبوا» يعني بدون اينکه گناهي از آنان سرزند. آنان را اذيت مي کنند «فقد احتملوا بهتانا» يعني آنچه واقع نشده است «واثما مبينا» گناهي آشکار. گفته شده که اين آيه درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است و اين زماني بود که جمعي از منافقان او را اذيت مي کردند و بر او دروغ مي بستند. عمر بن خطاب در زمان خلافت خود به ابيّ بن کعب گفت: من اين آيه را خواندم و در من تأثير کلي گذاشت، به خدا سوگند آنان را خواهم زد و شکنجه خواهم کرد. پس ابيّ به او گفت: تو از آنان نيستي و تو تعليم دهنده ادب و علم هستي.

اگر ثابت شود که اين آيه در خصوص علي است، که ثابت شده وگرنه اين آيه با توجه به اخبار بسياري که از پيامبر رسيده، شامل علي هم مي شود. از جمله آن اخبار حديث مسلسلي است که در برخي از روايات آن آمده: «هر کس مويي از تو را اذيت کند» که در اين صورت مخصوص علي مي شود، و در بعضي از روايات آمده: «مويي از مرا» اين تعبير نيز شامل او مي شود، چون پيامبر در چندين خبر گفته است:

[صفحه 273]

«تو از مني و من از تو هستم» از جمله اين روايات، روايت هاي عمر و جابر و سعد و ام سلمه و ابن عباس و ابوهريره و ابوسعيد و عمروبن شاس است.

776- قال علي بن أبي طالب وهو أخذ بشعره، قال: حدّثني رسول الله وهو أخذ بشعره فقال: من آذي شعرة منک فقد آذاني ومن آذاني فقد آذي الله، ومن آذي الله فعليه لعنة الله.

عليّ بن ابي طالب (ع) در حالي که موي خود را گرفته بود گفت: پيامبر در حالي که موي خود را گرفته بود فرمود: هر کس به مويي از تو اذيت کند، مرا اذيت کرده است و هر کس مرا اذيت کند، خدا را اذيت کرده و هر کس خدا را اذيت کند، لعنت خدا بر اوست.

777- عن جابر قال: سمعت النبي صلي الله عليه وآله وسلم يقول لعلي: من آذاک فقد آذاني.

جابر گفت: از پيامبر شنيدم که به علي مي گفت: هر کس تو را بيازارد مرا آزرده است.

778- عن أم سلمة زوج النبي صلي الله عليه وآله وسلم قالت: قد سمعت رسول الله يقول لعلي بن أبي طالب: انت اخي وحبيبي من آذاک فقد آذاني.

ام سلمه همسر پيامبر گفت: از رسول خدا شنيدم که عليّ بن ابي طالب (ع) مي گفت: تو برادر من و دوست من هستي، هر کس تو را بيازارد مرا آزرده است.

(132)

و از طوره فاطر نازل شده است:

اِنَّما يَخْشَي اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمآءُ

همانا از خدا، دانشمندان از بندگان او مي ترسند.

(سوره فاطر آيه 27)

[صفحه 274]

779- عن ابن عباس في قوله تعالي: (انما يخشي الله من عباده العلماء) قال: يعني عليّاً کان يخشي الله ويراقبه.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «انما يخشي الله من عباده العلماء» گفت: منظور علي است که از خدا مي ترسيد و او را مراقب خود مي دانست.

780- عن ابن عباس قال: في قوله تعالي: (إنما يخشي الله من عباده العلماء) العلماء بالله الذين يخافونه عزوجل.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «انما يخشي الله من عباده العلماء» گفت: دانشمندان الهي کساني هستند که از خدا مي ترسند.

(133)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمي وَ الْبَصيرُ وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْيآءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ

کور و بينا مساوي نيستند و نه تاريکي ها و نور و نه سايه و گرماي آفتاب و زندگان و مردگان نيز مساوي نيستند.

(سوره فاطر آيات 19- 20)

781- عن ابن عباس في قوله الله تعالي: (وما يستوي الأعمي) قال: أبو جهل ابن هشام «والبصير» قال: عليّ بن أبي طالب، ثم قال: ولا الظلمات» يعني أبوجهل المظلم قلبه بالشرک «ولا النور» يعني قلب علي المملوء من النور، ثم قال: «ولا الظل» يعني بذلک مستقر علي في الجنة «ولا الحرور» يعني به مستقر أبي جهل في جهنم، ثم جمعهم فقال: «وما يستوي الأحياء» علي و حمزة وجعفر و حسن و حسين و فاطمة و خديجة «ولا الاموات» کفار مکة.

ابن عباس درباره سخن خداوند «و ما يستوي الاعمي» گفت: او ابوجهل بن هشام

[صفحه 275]

بود «والبصير» او عليّ بن ابي طالب بود. سپس گفت: «ولا الظلمات» يعني ابوجهل که به سبب شرک قلبش تاريک بود «ولا النور» يعني قلب علي که پر از نور بود. سپس گفت: «ولا الظلّ» يعني جايگاه علي در بهشت «ولا الحرور» يعني جايگاه ابوجهل در جهنم، سپس همه را يک جا جمع کرد و فرمود: «ومايستوي الاحياء و لا الاموات» يعني کفار مکه.

(134)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِه وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِاِذْنِ اللّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبيرُ

سپس کتاب را به آن بندگان خود که برگزيديم به ميراث داديم، سپس برخي از آنان ستم کننده به نفس خود هستند و برخي از آنان ميانه روند و برخي با امر خداوند در کارهاي نيک پيشرو هستند، اين توفيق بزرگي است.

(سوره فاطر آيه 32)

782- عن أبي حمزة الثمالي عن علي بن الحسين، قال: إنّي لجالس عنده إذ جاءه رجلان من أهل العراق فقالا: يا ابن رسول الله جئناک کي تخبرنا عن آيات من القرآن. فقال: وما هي؟ قالا: قول الله تعالي: (ثم أورثنا الکتاب الذين اصطفينا) فقال: يا أهل العراق وأيّش يقولون؟ قالا: يقولون: إنّها نزلت في أمّة محمد (ص) فقال لهم عليّ بن الحسين: أمّة محمد کلّهم إذاً في الجنّة! قال: فقلت من بين القوم: يا ابن رسول الله فيمن نزلت؟ فقال: نزلت والله فينا أهل البيت- ثلاث مرات- قلت: أخبرنا من فيکم الظالم لنفسه؟ قال: الذي استوت حسناته و سيئاته- وهو في الجنّةـ فقلت: والمقتصد؟ قال: العابد لله في بيته حتّي يأتيه اليقين. فقلت: السابق بالخيرات؟ قال: من شهر سيفه ودعا إلي سبيل ربّه.

[صفحه 276]

ابوحمزه ثمالي گفت: نزد عليّ بن الحسين (ع) نشسته بودم که دو نفر از اهل عراق آمدند و گفتند: اي پسر پيامبر نزد تو آمده ايم تا درباره آياتي از قرآن به ما خبر بدهي، گفت: کدام آيات؟ گفتند: سخن خداوند: «ثم اورثنا الکتاب الذين اصطفينا» گفت: اي اهل عراق، مردم در اين خصوص چه مي گويند؟ گفتند: آنها مي گويند که اين آيه درباره امت محمد (ص) نازل شده است. عليّ بن الحسين گفت: در اين صورت همه امت محمد در بهشت هستند!

مي گويد: من از ميان آنها گفتم: اي پسر پيامبر اين آيه درباره چه کساني نازل شده است؟ گفت: درباره ما اهل بيت نازل شده است (اين جمله را سه بار تکرار کرد) گفتم: به من خبر بده که در ميان شما «الظالم لنفسه = ستم کننده به نفس خويش» چه کسي است؟ گفت: او کسي است که نيکي ها و بدي هاي او مساوي باشد و البته در بهشت خواهد بود. گفتم: «المقتصد = ميانه رو» کيست؟ گفت: کسي که در خانه اش خدا را عبادت مي کند تا وقتي که مرگ فرا رسد. گفتم: «السابق بالخيرات = پيشگام در نيکي ها» چه کسي است؟ گفت: کسي که شمشير برگيرد و به سوي راه خدا بخواند.

783- عن زيد بن عليّ في قوله تعالي: (ثم أورثنا الکتاب) وساق الآية إلي آخرها وقال: (الظالم لنفسه) المختلط منّا بالناس (والمقتصد) العابد (والسابق) الشاهر سيفه يدعو إلي سبيل ربّه.

زيد بن علي درباره آيه: «واورثنا الکتاب الذين اصطفينا» گفت: «الظالم لنفسه» کسي از خاندان ماست که با مردم مختلط شود و «المقتصد» يعني عابد و «السابق بالخيرات» کسي است که شمشير خود را کشيده و به راه خدا دعوت مي کند.

784- عن عبد خير عن عليّ قال: سألت رسول الله (ص) عن تفسير هذه الآية فقال: هم ذرّيتک و ولدک؛ إذا کان يوم القيامة خرجوا من قبورهم علي ثلاثة أصناف: ظالم لنفسه يعني الميّت بغير توبة، ومنهم مقتصد استوت حسناته و سيئاته من ذريتک، ومنهم سابق بالخيرات من زادت حسناته علي سيئاته من ذرّيّتک.

عبدخير از علي (ع) نقل مي کند که گفت: از پيامبر خدا از تفسير اين آيه پرسيدم،

[صفحه 277]

گفت: آنان ذريّه و فرزندان تو هستند، وقتي قيامت برپا شد، آنان به صورت سه گروه از قبرهايشان برمي خيزند، ستمگر بر خود، يعني کسي که بدون توبه مرده است و برخي از آنان ميانه روند يعني نيکي ها و بدي هاي آنان مساوي است و از ذريّه توهستند. و برخي از آنان هم پيشگام در خيرات هستند و او کسي است که نيکي هاي او بر بدي هايش افزون است و از ذريه توست.

(135)

و نيز از سوره صافات نازل شده است:

وَ قِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ

آنان را نگهداريد که آنان مورد پرسش خواهند بود.

(سوره صافات آيه 24)

785- عن مندل العنزي يرفعه إلي النبي صلي الله عليه وآله وسلم في قوله: (وقفوهم إنَّهُمْ مسئولون) قال: عن ولاية علي.

مندل عنزي از پيامبر (ص) درباره سخن خداوند: «وقفوهم انهم مسؤلون» نقل مي کند که از ولايت علي پرسيده مي شوند.

786- عن أبي سعيد الخدري في قوله: (وقفوهم انهم مسئولون) قال: (عن إمامة عليّ بن أبي طالب.

ابوسعيد خدري راجع به سخن خداوند: «وقفوهم انهم مسؤلون» گفت: از امامت علي پرسيده مي شوند.

787- 788- همين مضمون با سندهاي ديگري از ابوسعيد خدري نقل شده است.

789- عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله: إذ ا کان يوم القيامة أوقف أنا و عليّ علي الصراط، فما يمّربنا أحد إلا سألناه عن

[صفحه 278]

ولاية علي، فمن کانت معه وإلاّ ألقيناه في النار، وذلک قوله: (وقفوهم إنّهم مسئولون).

سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مي کند که گفت: پيامبر خدا فرمود: وقتي روز قيامت شود من و علي بر صراط مي ايستيم و کسي از کنار ما عبور نمي کند مگر اينکه از ولايت علي از او مي پرسيم پس هر کس با علي باشد (به بهشت مي رود)وگرنه او را به آتش مي اندازيم و اين است معناي سخن خداوند: «وقفوهم انهم مسؤلون»

790- عن الشعبي عن ابن عباس في قوله تعالي: (وقفوهم إنّهم مسئولون) قال: عن ولاية علي ّ بن أبي طالب.

شعبي از ابن عباسي نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «وقفوهم انهم مسؤلون» گفت: از ولايت علي پرسيده مي شوند.

همين مضمون از ابوجعفر نيز نقل شده است.

(136)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

سَلامٌ عَلي اِلْياسينَ[22] .

درود بر خاندان ياسين.

(سوره صافات آيه 37)

791- عن ابن عبّاس في قوله: (سلام علي آل ياسين) قال: علي آل محمد.

ابن عباس راجع به سخن خداوند: «سلام علي آل ياسين» گفت: سلام بر آل

[صفحه 279]

محمد (ص)

792- همين مضمون با طرق ديگر نيز از ابن عباس نقل شده است.

793- عن جعفر بن محمد عن آبائه: عن عليّ عليهم السلام في قوله: (سلام علي آل ياسين) قال: ياسين محمد و نحن آل ياسين.

جعفر بن محمد از پدرانش از علي نقل مي کند که راجع به سخن خداوند: «وسلام علي آل ياسين» گفت: ياسين محمد است و ما آل ياسين هستيم.

794- عن سليم بن قيس العامري قال: سمعت علياً يقول: رسول الله ياسين و نحن آله.

سليم بن قيس عامري گفت: از علي شنيدم که مي گفت: پيامبر خدا ياسين است و ما خاندان او هستيم.

795- عن ابن عباس في قوله: (وإنّ إلياس لمن المرسلين- إلي قوله:- سلام علي آل ياسين) يقول: سلام علي آل محمد.

ابن عباس راجع به به سخن خداوند: «سلام علي آل ياسين» گفت: سلام بر آل محمد (ص)

796- عن عبدالله بن عباس في قوله الله تعالي: (سلام علي آل ياسين) يعني علي آل محمد، وياسين بالسريانية: يا إنسان يا محمد.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «سلام علي آل ياسين» گفت: يعني آل محمد و «ياسين» در زبان سرياني: اي انسان اي محمد.

797- عن أبي مالک الغفاري في قوله: (سلام علي آل ياسين) قال: هو محمّد، وآله أهل بيته.

ابومالک غفاري درباره سخن خداوند: «سلام علي آل ياسين» گفت: آنان محمد و اهل بيت او هستند.

[صفحه 280]

(137)

و نيز در سوره ص نازل شده است:

أَمْ نَجْعَلُ الّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ * أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ کَالْفُجّارِ

آيا کساني را که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته انجام داده اند مانند مفسدان قرار مي دهيم؟ يا پرهيزگاران را مانند فاجران؟

(سوره ص آيه 28)

798- عن ابن عباس قال: وأمّا قوله: (أم نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات) الآية قال: نزلت هذه الآية في ثلاثة من المسلمين وهم المتّقون الذين عملوا الصالحات، وفي ثلاثة من المشرکين و هم المفسدون الفجّار، فأما الثلاثة من المسلمين فعليّ بن أبي طالب، و حمزة بن عبدالمطلب، و عبيدة بن الحارث بن عبدالمطلب؛ وهم الذين بارزوا يوم بدر؛ فقتل عليّ الوليد، وقتل حمزة عتبة، وقتل عبيدة شيبة.

ابن عباس گفت: و اما سخن خداوند: «ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات» اين آيه درباره سه نفر از مسلمانان که همان پرهيزگاراني بودند که کارهاي شايسته انجام مي دادند و سه نفر از مشرکان که همان مفسدان فاجر بودند، نازل شده است. آن سه نفر از مسلمانان عبارت بودند از: عليّ بن ابي طالب (ع) و حمزة بن عبدالمطلب و عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب که در روز بدر مبارزه کردند، علي وليد را و حمزه عتبه را و عبيده شيبه را کشت.

799- عن عليّ في قوله تعالي: (أم نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدين في الأرض أم نجعل المتقين کالفجّار) قال: نزلت في حمزة وعلي و عبيدة بن الحارث بن عبدالمطلب، وفي عتبة وشيبة.

علي (ع) درباره سخن خداوند: «ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدين في

[صفحه 281]

الارض ام نجعل المتقين کالفجار» گفت: درباره حمزه و علي و عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب و نيز عتبه و شيبه و وليد بن عتبه نازل شده است.

800- عن ابن عبّاس في قوله: (أم نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات) يقول: الطاعات فيما بينهم و بين ربهم و هم علي و حمزة و عبيدة بن الحارث (کالمفسدين في الأرض) يعني شيبة و عتبة والوليد بن المغيرة، (أم نجعل المتقين) الشرک وهم عليّ و حمزة و عبيدة (کالفجّار) يعني عتبة و شيبة والوليد وهؤلاء الذين تبارزوا يوم بدر، فقتل علي الوليد، وقتل حمزة عتبة، وقتل عبيدة شيبة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات، گفت: صالحات يعني طاعات ميان آنان و پروردگارشان، و آنان علي و حمزه و عبيدة بن حرث بودند «کالمفسدين في الارض» يعني شيبه و عتبه و وليد بن مغيره. «ام نجعل المتقين» پرهيزگاران از شرک يعني علي و حمزه و عبيدة «کالفجار» يعني عتبه و شيبه و وليد، اينان کساني بودند که در روز بدر با يکديگر مبارزه کردند علي وليد را کشت و حمزه عتبه را و عبيده شيبه را.

801- عن ابن عباس قال: إنّها نزلت في عتبة وشيبة ابني ربيعة، والوليد بن عتبة؛ وهم الذين بارزوا بني هاشم عليّاً وحمزة و عبيدة بن الحارث فقتلهم الله وأنزل فيهم: (أم حسب الذين يعملون السيئات أن يسبقونا- أي يعجزونا بالنقمة- ساء ما يحکمون) لأنفسهم فقتلوا يوم بدر، ونزلت في الثلاثة من المسلمين علي و حمزة و عبيدة (من کان يرجو لقاء الله) يقول: يخاف البعث بعد الموت، فإن البعث لآت أي لکائن.

ابن عباس گفت: اين آيه درباره عتبه و شيبه فرزندان ربيعه و وليد بن عتبه نازل شده که با بني هاشم يعني علي و حمزه و عبيدة بن حارث مبارزه کردند که خداوند آنها را کشت و درباره آنها اين آيه را نازل کرد: «ام حسب الذين يعملون السيئات ان يسبقونا» يعني ما را به وسيله نقمت ناتوان سازند «ساءما يحکمون» بد است آنچه

[صفحه 282]

برخود داوري مي کننند. آنان در روز بدر کشته شدند همچنين اين آيه درباره سه نفر از مسلمانان علي و حمزه و عبيدة بن حارث نازل شده است «من کان يرجو لقاء الله» يعني از برانگيخته شدن پس از مرگ مي ترسد و اينکه رستاخيز واقع خواهد شد.

802- 803- شبيه اين مضمون با دو سند ديگر نيز از ابن عباس نقل شده است.

804- عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جدّه في قوله: (أم نجعل) الآية قال نزلت في علي بن أبي طالب عليه السلام.

جعفر بن محمد از پدرانش نقل مي کند که سخن خداوند: «ام نجعل الذين آمنوا» درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است.

(138)

و نيز از سوره زمر نازل شده است:

قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ اِنَّما يَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ

بگو آيا کساني که مي دانند و کساني که نمي دانند يکسان هستند؟ همانا خردمندان پند مي گيرند.

(سوره زمر آيه 9)

805- عن جابر: عن أبي جعفر في قول الله تعالي: (قل هل يستوي الذين يعلمون) الآية، قال: (الذين يعلمون) نحن (والذين لايعلمون) عدوّنا (إنما يتذکر أولو الألباب) قال: شيعتنا.

جابر از ابوجعفر نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «قل هل يستوي الذين يعلمون» گفت: «کساني که مي دانند» ما هستيم و «کساني که نمي دانند» دشمنان ما هستند. و «خردمندان» شيعيان ما هستند.

[صفحه 283]

806- عن ابن عبّاس في قوله: (هل يستوي الذين يعلمون) قال: يعني بالذين يعلمون، عليّاً وأهل بيته من بني هاشم (والذين لايعلمون) بني أميّة و (أولو الألباب) شيعتهم.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «هل يستوي الذين يعلمون» گفت: منظور از «کساني که مي دانند» علي و اهل بيت او از بني هاشم هستند و منظور از «کساني که نمي دانند» بني اميّه هستند و «خردمندان» شيعيان اهل بيت هستند.

(139)

و نيز در آنجا نازل شده است:

ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَکآءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَمًا لِرَجُل هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً

خداوند مثالي زده است: مردي را که مملوک شريکاني است که درباره او اختلاف مي کنند و مردي را که تنها تسليم يک نفر است، آيا اين دو يکسانند؟

(سوره زمر آيه 29)

807- عن محمد بن الحنفية عن عليّ عليه السلام في قوله تعالي: (ورجلا سلماً لرجل) قال: أنا ذلک الرجل السليم لرسول الله صلي الله عليه وآله و سلم.

محمد بن حنفيه از علي (ع) درباره سخن خداوند: «و رجلا سلما لرجل» نقل مي کند که گفت: من همان مردي هستم که تسليم پيامبر خدا بودم.

808- عن أبي جعفر قال: الرجل السالم لرجل علي وشيعته.

ابوجعفر گفت: آن مرد که براي يک نفر تسليم بود، علي و شيعه او هستند.

809- عن عبدالله بن عباس في قول الله تعالي: (ضرب الله رجلا فيه شرکاء) فالرجل هو أبوجهل، والشرکاء آلهتهم التي يعبدونها، کلهم يدّعيها يزعم أنه أولي

[صفحه 284]

بها (ورجلا) يعني عليّاً (سلماً) يعني سلماً دينه لله يعبده وحده لا يعبد غيره (هل يستويان مثلا) في الطاعة والثواب.

عبدالله بن عباس درباره سخن خداوند: «ضرب الله رجلا فيه شرکاء» گفت: آن مرد ابوجهل است و شريکان، خداياني است که آنها را عبادت مي کردند و هر کدام از آنها درباره آن معبودها ادعا مي کردند و گمان داشتند که او مال آنهاست «ورجلا سلما» يعني علي که دين او خالص براي خدا بود و تنها او را پرستش مي کردو چيز ديگري را پرستش نمي کرد «هل يستويان مثلا» يعني در طاعت و ثواب.

(140)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ الَّذي جآءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِه أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ

کسي که سخن راست بياورد و کسي که آن را تصديق کند، آنان همان پرهيزگاران هستند.

(سوره زمر آيه 33)

810- عن عبدالوهاب بن مجاهد، عن أبيه في قول الله تعالي: (والذي جاء بالصدق وصدّق به) قال: الذي جاء بالصدق رسول الله (ص) والذي صدّق به عليّ.

مجاهد درباره سخن خداوند: «والذي جاء بالصدق و صدّق به» گفت: آن کس که سخن راست آورده پيامبر خداست و آن کس که آن را تصديق کرده علي است.

811- 812- همين مضمون با سه سند ديگر از مجاهد نقل شده است.

813- عن ابن عبّاس في تفسير قوله تعالي: (والذي جاء بالصدق وصدّق به) قال: هو النبيّ جاء بالصدق، والذي صدّق به عليّ بن أبي طالب.

ابن عباس در تفسير سخن خداوند: «والذي جاء بالصدق و صدّق به» گفت: او پيامبر است که سخن راست آورد و کسي که آن را تصديق کرد عليّ بن ابي طالب (ع) بود.

[صفحه 285]

814- همين مضمون با سند ديگري از ابن عباس نقل شده است.

815- عن أبي الطفيل عن علي قال: والذي جاء بالصدق رسول الله. وصدّق به أنا؛ والناس کلّهم مکذّبون کافرون غيري و غيره.

ابوالطفيل از علي (ع) نقل مي کند که گفت: آن کس که سخن راست آورد پيامبر خدا بود و آن کس که آن را تصديق کرد من هستم و اين در حالي بود که همه مردم تکذيب مي کردند و کافر بودند جز من و او.


صفحه 171، 172، 173، 174، 175، 176، 177، 178، 179، 180، 181، 182، 183، 184، 185، 186، 187، 188، 189، 190، 191، 192، 193، 194، 195، 196، 197، 198، 199، 200، 201، 202، 203، 204، 205، 206، 207، 208، 209، 210، 211، 212، 213، 214، 215، 216، 217، 218، 219، 220، 221، 222، 223، 224، 225، 226، 227، 228، 229، 230، 231، 232، 233، 234، 235، 236، 237، 238، 239، 240، 241، 242، 243، 244، 245، 246، 247، 248، 249، 250، 251، 252، 253، 254، 255، 256، 257، 258، 259، 260، 261، 262، 263، 264، 265، 266، 267، 268، 269، 270، 271، 272، 273، 274، 275، 276، 277، 278، 279، 280، 281، 282، 283، 284، 285.








  1. منظور، امام محمد باقر است.
  2. سوره طلاق آيه 10.
  3. اين حديث با سندهاي گوناگون درکتب حديثي ديگر نيز نقل شده است از جمله:حاکم نيشابوري،المستدرک ج 2 ص 366 وابن عساکر، تاريخ دمشق ج13ص 110.
  4. اين روايت در کتاب هاي متعددي نقل شده از جمله: طبراني، المعجم الکبير، ج3 ص 172 و سيوطي، الدر المنثور ذيل همين آيه.
  5. اين روايت در کتاب هاي ديگر هم آمده: محب طبري، الرياض النضره ج 2 ص 163 و احمد بن حنبل، الفضائل ص 202.
  6. سوره شعراء آيه 214.
  7. اين حديث را ابن عساکر به طور مفصل آورده است: تاريخ دمشق ج 20 ص 52.
  8. سوره احزاب آيه 33.
  9. طبق تحقيقي که محقق متن عربي کتاب شواهد التنزيل به عمل آورده است، اين روايت از نظر سند ضعيف است.
  10. متن اين دو قصيده در کتاب شواهد التنزيل آمده و ما به جهت اينکه ربطي به موضوع کتاب ندارد از آوردن آن خود داري کرديم.
  11. اين روايت در کتاب هاي متعددي نقل شده است از جمله: ابن عساکر، تاريخ دمشق 1 ص 91 و طبري، جامع البيان ج 11 ص 122 و گنجي،کفاية الطالب ص 204.
  12. سوره شوري آيه 23.
  13. اين روايت را ابن عساکر نيز نقل کرده: تاريخ دمشق ج 2 ص 420.
  14. اين روايت در کتابهاي ديگر هم نقل شده از جمله، حاکم، المستدرک ج 3 ص 32 و حموي، فرائد السمطين ج 1 ص 255 و متقي هندي، کنز العمال ج 6 ص 158.
  15. سوره طه آيه 122.
  16. سوره واقعه ايه 27 و 41.
  17. سوره واقعه آيات 8- 11.
  18. سوره حجرات آيه 13.
  19. اين که در اين روايت اين سخن از زينب و در روايت قبلي از ام سلمه و در روايت هايي که پس از اين خواهد آمد، از کسان ديگري نقل شده، اين احتمال را تقويت مي کند که اين جريان چندين بار اتفاق افتاده و پيامبر در موارد متعددي اين عمل را انجام داده و اين آيه را خوانده است.
  20. اين حديث در کتاب هاي ديگري هم آمده از جمله: طبراني، المعجم الکبير ج 3 ص 47 و هيثمي، مجمع الزوائد ج 9 ص 194.
  21. سوره طه آيه 132.
  22. ابن عامر و نافع و ورش، اين عبارت را «آل ياسين = خاندان ياسين» خوانده اند ولي بقيه قاريان آن را به صورت «اِلياسين = منسوبين به الياس» خوانده اند و از آنجا که در مصحف مادر لام جدا از يا نوشته شده و به صورت «ال ياسين» است قرائت نخست درست تر به نظر مي رسد به اضافه اينکه روايات متعددي از اهل بيت رسيده که آن را به همين صورت خوانده اند. نمونه هايي از اين روايات را در متن مي خوانيد.