ذكر آياتي كه درباره اهل بيت پيامبر نازل شده (فاتحه- رعد)











ذکر آياتي که درباره اهل بيت پيامبر نازل شده (فاتحه- رعد)



به تفصيل و به ترتيب سوره ها

از سوره فاتحه درباره آنان نازل شده است:

اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ

ما را به راه راست هدايت فرما.

(سوره فاتحه آيه 5)

86- عن أبي بريدة في قول الله تعالي: (اهدنا الصراط المستقيم) قال: صراط محمد و آله.

ابو بريده درباره سخن خداوند: «اهدنا الصراط المستقيم» گفت: راه محمد و خاندان او.

87- عن ابن عباس في قول الله تعالي: (اهدنا الصراط المستقيم) قال: يقول: قولوا معاشر العباد: اهدنا إلي حب النبي و أهل بيته.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «اهدنا الصراط المستقيم» گفت: مي گويد: اي بندگان بگوييد ما را به محبت پيامبر و اهل بيت او هدايت فرما.

88- عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله لعليّ بن ابي طالب: أنت الطريق الواضح و أنت الصراط المستقيم، وأنت يعسوب المؤمنين.

ابن عباس گفت: پيامبر (ص) به عليّ بن ابي طالب (ع) فرمود: تو راه روشن و تو صراط مستقيم و تو سرور مؤمنان هستي.

[صفحه 34]

89- عن جابربن عبدالله قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: إنّ الله جعل عليّاً وزوجته و أبناءه حجج الله علي خلقه و هم أبواب العلم في أمتي من اهتدي بهم هدي إلي صراط مستقيم.

جابربن عبدالله گفت: پيامبر خدا فرمود: همانا خداوند علي و همسر و پسران او را حجت هاي خود بر مردم قرار داده و آنان در ميان امت من دربهاي علم هستند، هر کس به وسيله آنان هدايت شود به صراط مستقيم هدايت شده است.

90- عن أبي جعفر الباقر، عن أبيه، عن جدّه قال: قال رسول الله (ص): من سرّه أن يجوز علي الصراط کالريح العاصف ويلج الجنة بغير حساب فليتول وليي و وصيي و صاحبي و خليفتي علي أهلي عليّ بن ابي طالب، ومن سره أن يلج النار فليترک ولايته فوعزّة ربّي وجلاله إنّه لباب الله الذي لا يؤتي إلاّ منه، و أنّه الصراط المستقيم و أنه الذي يسأل الله عن ولايته يوم القيامة.

ابوجعفر باقر (ع) از پدرش، از جدش پيامبرخدا (ص) نقل مي کند که فرمود: هرکس دوست داشته باشد که از صراط مانند بادي تند بگذرد و بدون حساب وارد بهشت گردد، وليّ و وصيّ و دوست و جانشين من براي خاندانم، عليّ بن ابي طالب (ع) را دوست بدارد و هرکس مي خواهد وارد آتش شود ولايت او را ترک کند، پس سوگند به عزت و جلال پروردگارم که او دروازه خداوند است که جز از طريق او نمي توان وارد شد و او صراط مستقيم است و او کسي است که در روز قيامت از ولايت او پرسيده خواهد شد.

91- عن جابربن عبدالله الأنصاري قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: اهتدوا بالشمس، فإذا غاب الشمس فاهتدوا بالقمر، فإذا غاب القمر فاهتدوا بالزهرة، فإذا غابت الزهرة فاهتدوا بالفرقدين.

فقيل: يا رسول الله ما الشمس و ما القمر وما الزهرة وما الفرقدان؟ قال: الشمس أنا، والقمر علي والزهرة فاطمة، والفرقدان الحسن والحسين عليهم السلام.

جابر بن عبدالله انصاري گفت: پيامبر خدا (ص) فرمود: راه خود را با آفتاب پيدا

[صفحه 35]

کنيد و اگر آفتاب نبود با ماه و اگر ماه غايب شد با ستاره زهره و اگر ستاره زهره غايب شد با فرقدين (دو ستاره قطبي) راه خود را بيابيد.

گفته شد: يا رسول لله منظور از خورشيد و ماه و زهره و فرقدين چيست؟ فرمود: آفتاب من هستم و ماه علي و زهره فاطمه وفرقدين حسن و حسين هستند.

92-عن سلام بن المستنير الجعفي قال: دخلت علي أبي جعفر- يعني الباقر- فقلت: جعلني الله فداک إني أکره أن أشق عليک فإن أذنت لي أسألک؟ فقال: سلني عما شئت فقلت: أسألک عن القرآن؟ قال: نعم. قلت قول الله تعالي في کتابه: (هذا صراط علَيَّ مستقيم) [الحجر: 15] قال: صراط عليّ بن ابي طالب. فقلت: صراط عليّ بن ابي طالب؟ فقال: صراط عليّ بن ابي طالب.

سلام بن مستنير جعفي گفت: بر ابوجعفر باقر (ع) وارد شدم و گفتم: خدا مرا فداي تو کند من دوست ندارم که شما را به زحمت اندازم اگر اجازه فرمايي مي پرسم. پس گفت: هرچه مي خواهي از من بپرس. گفتم: آيا از قرآن بپرسم؟ فرمود: آري. گفتم: قول خداوند در کتابش «هذا صراط علَيَّ مستقيم = اين راهي است بر من که مستقيم است»[1] گفت: راه عليّ بن ابي طالب. گفتم: راه عليّ بن ابي طالب؟ گفت: راه عليّ بن ابي طالب.

93- عن عبدلله بن سليمان قال: قلت لأبي عبدالله: «قد جاءکم برهان من ربّکم» [النساء: 4] قال: البرهان محمد، والنور علي، والصراط المستقيم عليّ.

عبدالله بن سليمان گفت: از ابوعبدالله اين آيه را پرسيدم: «جاءکم برهان من ربّکم = براي شما برهاني از سوي پروردگارتان آمده»[2] گفت: برهان محمد و نور علي و صراط مستقيم نيز علي است.

94- عن أبي جعفر، قال: آل محمد الصراط الذي دلّ الله عليه.

ابوجعفر گفت: خاندان محمد (ص) همان راهي است که خدا به آن راهنمايي

[صفحه 36]

کرده است.

95- أبو بصير، عن أبي عبدالله قال: الصراط الذي قال إبليس: (لأقعدن لهم صراطک المستقيم) [الأعراف: 16] فهو علي.

ابوبصير از ابوعبدالله (امام صادق) نقل مي کند که گفت: آن راهي که شيطان گفت: «لاقعدنّ لهم صراطک المستقيم = من بر سر راه مستقيم تو در برابر آنان مي نشينم.»[3] آن علي است.

96- عبدالله بن أبي جعفر قال: حدّثني أخي عن قوله: (هذا صراط عليّ مستقيم) قال: هو أمير المؤمنين.

عبدالله بن ابي جعفر گفت: حديث کرد مرا برادرم که قول خداوند «هذا صراط عليّ مستقيم» اميرالمؤمنين است.

97- عن حذيفة قال: قال رسول الله صلي الله عليه وسلم:... وإن ولّيتموها عليّاً يقيمکم علي صراط مستقيم.

حذيفه گفت: پيامبر خدا (ص) فرمود:... اگر علي را والي کنيد شما را به صراط مستقيم استوار مي سازد.[4] .

98- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

99- عن حذيفة قال: ذکرت الخلافة أو الإمارة عند رسول الله (ص) فقال:... وإن تؤمروا علياً تجدوه هادياً مهدياً يسلک بکم الطريق المستقيم.

حذيفه گفت: نزد پيامبر خدا از خلافت و امارت سخن به ميان آمد، پس فرمود:... و اگر علي را امير قرار بدهيد، او را هدايت کننده هدايت شده مي يابيد و شما را به سوي راه راست مي برد.

100- عن علي عليه السلام عن النبي صلي الله عليه و آله وسلم قال:... وإن

[صفحه 37]

يؤمّروا علياً- ولا أظنهم فاعلين- يسلک بهم الصراط المستقيم.

علي (ع) گفت: پيامبر فرمود:... اگر علي را امير قرار دهند- و گمان نمي کنم که چنين کنند- آنان را به سوي راه راست مي برد.

101- 102- مضمون روايت 99 با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

103- قال عمر بن الخطّاب: من ترون أنّهم يولّون الأمر غداً؟ قالوا: عثمان بن عفّان قال: فأين هم عن عليّ بن ابي طالب يحملهم علي الطريق المسقيم.

عمر بن خطاب گفت: به نظر شما فردا چه کسي را والي قرار خواهند داد؟ گفتند: عثمان بن عفان را. گفت: آنان از عليّ بن ابي طالب (ع) به کجا مي روند او آنان را به راه راست مي کشاند.

104- مضمون روايت 99 با سند ديگري نيز نقل شده است.

105- عن عبدالرحمان بن زيد بن أسلم، عن أبيه في قول الله تعالي (صراط الذين أنعمت عليهم) قال: النبي ومن معه وعليّ بن ابي طالب وشيعته.

عبدالرحمان بن زيد بن اسلم از پدرش درباره سخن خداوند: «صراط الذين انعمت عليهم» نقل مي کند که منظور از آن، پيامبر و همراهان او و عليّ بن ابي طالب و شيعيان اوست.

(2)

از سوره بقره درباره آنان نازل شده است:

ذلِکَ الْکِتآبُ لا رَيْبَ فيهِ هُدًي لِلْمُتَّقينَ

آن کتابي است که شکي در آن نيست، مايه هدايت براي پرهيزگاران است.

(سوره بقره آيه2)

106- عن عبد الله بن عباس في قول الله عز وجل: (ذلک الکتاب لا ريب فيه)

[صفحه 38]

يعني لا شک فيه أنه من عند الله نزل «هدي» يعني بياناً و نوراً «للمتقين» عليّ بن ابي طالب الذي لم يشرک بالله طرفة عين، اتقي الشرک وعبادة الأوثان وأخلص لله العبادة، يبعث إلي الجنّة بغير حساب هو و شيعته.

از عبدالله بن عباس درباره سخن خداوند: «ذلک الکتاب لاريب فيه هدي للمتقين» نقل شده که گفت: يعني شکي نيست که آن از جانب خداوند است و به عنوان هدايت نازل شده؛ يعني بيان و نور است براي پرهيزگاران، براي عليّ بن ابي طالب (ع) که يک لحظه به خدا شريک قائل نشد، از شرک و پرستش بتها پرهيز نمود و عبادت را تنها براي خدا انجام داد. او و شيعيانش بدون حساب به سوي بهشت فرستاده مي شوند.

(3)

از آياتي که درباره آنان نازل شده، سخن خداوند است:

وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

و آنان همان رستگارانند.

(سوره بقره آيه 4)

107- عن عليّ بن ابي طالب عليهم السلام قال: قال لي سلمان الفارسي: قلّما طلعتَ علي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) يا أباالحسن و أنا معه إلاّ ضرب بين کتفيّ وقال: يا سلمان هذا و حزبه هم المفلحون.

عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: سلمان فارسي به من گفت: اي ابوالحسن کمتر اتفاق مي افتاد که تو خدمت پبامبر مي رسيدي و من با او بودم مگر اينکه پيامبر به کتف من مي زد و مي فرمود: اي سلمان اين (علي) و گروه او همان رستگارانند.

108- عن علي قال: حدّثني سلمان الخير فقال: يا أبا الحسن قلّما أقبلت أنت و أنا عند رسول الله إلاّ قال: يا سلمان هذا و حزبه هم المفلحون يوم القيامة.

[صفحه 39]

علي (ع) فرمود: حديث کرد مرا سلمان خير گفت: اي ابوالحسن کمتر مي شد که من و تو نزد پيامبر خدا بوديم مگر اينکه پيامبر مي فرمود: اي سلمان او و گروه او همان رستگاران در روز قيامت هستند.[5] .

109- 110ـ همين مضمون با سندهاي ديگر نيز نقل شده است.

(4)

و از آياتي که درباره آنان نازل شده، سخن خداوند است:

وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النّاسُ

و زماني که به آنان گفته مي شود ايمان بياوريد همانگونه که مردم ايمان آورده اند.

(سوره بقره آيه 13)

111- عن ابن عباس في قوله تعالي: (آمنوا کما آمن الناس) قال: عليّ بن ابي طالب و جعفر الطيار، و حمزة و سلمان و أبوذر، و عمّار، ومقداد، و حذيفة بن اليمان و غيرهم.

ابن عباس درباره سخن خداوند «آمنوا کما آمن الناس» گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) و جعفر طيار و حمزه و سلمان و ابوذر و مقداد و حذيفة بن يمان و ديگران.

(5)

و از آياتي که درباره آنان نازل شده، سخن خداوند است:

وَ اِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا

و چون با کساني که ايمان آورده اند ملاقات مي کنند، مي گويند: ايمان آورديم.

[صفحه 40]

(سوره بقره آيه 14)

112- عن محمد بن الحنفية قال: بينما أمير المؤمنين عليّ بن ابي طالب (ع) قد أقبل من خارج المدينة ومعه سلمان الفارسي و عمّار، وصهيب والمقداد، وأبوذر، إذ بصر بهم عبدالله بن أبي بن سلول المنافق و معه أصحابه، فلما دني أميرالمؤمنين قال عبدالله بن أبي: مرحباً بسيد بني هاشم وصي رسول الله و أخيه و ختنه و أبي السبطين الباذل له ماله و نفسه فقال: ويلک يا ابن أبيّ أنت منافق أشهد عليک بنفاقک. فقال ابن أبيّ: وتقول مثل هذا لي؟ والله إني لمؤمن مثلک و مثل أصحابک. فقال عليّ ثکلتک أمک ما أنت إلا منافق. ثم أقبل إلي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فأخبره بما جري فأنزل الله تعالي: (وإذا لقوا الذين آمنوا) وإذا لقي ابن سلول أميرالمؤمنين المصدق بالتنزيل (قالوا آمنا)، يعني صدقنا بمحمد والقرآن، (وإذا خلوا إلي شياطينهم) من المنافقين (قالوا: إنا معکم) في الکفر والشرک (إنما نحن مستهزؤن) بعليّ بن ابي طالب و أصحابه. يقول الله تعالي تبکيتاً لهم: «الله يستهزء بهم» يعني يجازيهم في الآخرة جزاء استهزائهم بعلي و أصحابه رضي الله عنهم.

محمد بن حنفيه گفت: اميرالمؤمنين عليّ بن ابي طالب (ع) از بيرون مدينه مي آمد و سلمان فارسي و عمار و صهيب و مقداد و ابوذر با او بودند، در اين هنگام عبدالله بن ابيّ بن سلول منافق که همراه با يارانش بود، آنها را ديدند، وقتي اميرالمؤمنين نزديک شد، عبدالله بن ابيّ گفت: مرحبا به سرور بني هاشم و وصي پيامبر خدا و برادر و داماد او و پدر دو نوه پيامبر که مال و جانش را در راه پيامبر بذل مي کند، علي فرمود: واي بر تو اي پسر ابيّ تو منافق هستي و من به منافق بودن تو گواهي مي دهم. پس ابن ابيّ گفت: درباره من چنين مي گويي؟ سوگند به خدا من نيز مانند تو و ياران تو مؤمن هستم. علي گفت: مادرت در عزايت نشيند تو جز يک منافق نيستي.

سپس نزد پيامبر خدا آمد و جريان را به آن حضرت خبر داد، پس اين آيه نازل شد: «واذا لقوا الذين آمنوا» يعني وقتي ابن سلول (و ياران او) با اميرالمؤمنين که با قرآن مورد تصديق قرار گرفته، ملاقات مي کنند، مي گويند: ايمان آورديم، يعني محمد و

[صفحه 41]

قرآن را تصديق کرديم و چون با شياطين خود از منافقان خلوت مي کنند، مي گويند ما در کفر و شرک با شما هستيم، همانا ما عليّ بن ابي طالب (ع) و ياران او را مسخره مي کنيم. خداوند جهت کوبيدن آنها مي گويد: خداوند آنان را مسخره مي کند، يعني آنان را در روز آخرت به سزاي اينکه علي و اصحاب او را مسخره کرده اند مجازات خواهد نمود.

(6)

و از آياتي که درباره آنان نازل شده، سخن خداوند است:

وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ

و مژده بده کساني را که ايمان آورده اند و عمل شايسته انجام داده اند.

(سوره بقره آيه 25)

113- عن ابن عبّاس قال: ممّا نزل من القرآن خاصّة في رسول الله وعليّ وأهل بيته من سورة البقرة: (وَبَشِّرِ الَّذِيْنَ آمنوا) الآية، نزلت في عليّ و حمزة و جعفر و عبيدة بن الحارث بن عبدالمطلب.

وأخرجه الحبري في تفسيره برواية أبي بکر محمد بن صفوان الواسطي عنه، رأيته بمرو نسخة عتيقة.

ابن عباس گفت: از آياتي که در خصوص پيامبر و علي و خاندان او از سوره بقره نازل شده، اين آيه است: «وبشّر الذين آمنوا» که درباره علي و حمزه و جعفر و عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب نازل شده است.

اين روايت را حبري در تفسير خود از ابوبکر محمد بن صفوان واسطي نقل کرده و من آن را در نسخه عتيقه اي در مرو ديدم.

(7)

[صفحه 42]

و از آياتي که درباره آنان نازل شد سخن خداوند به فرشتگان است:

اِنّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً

همانا من در روي زمين جانشيني قرار مي دهم.

(سوره بقره آيه 30)

114- عن عبدالله بن مسعود قال: وقعت الخلافة من الله عزوجل في القرآن لثلاثة نفر: لآدم عليه السلام لقول الله عزوجلّ: (وَإذ قال ربّک للملائکة إني جاعل في الأرض خليفة) يعني آدم، قالوا: «أتجعل فيها» يعني أتخلق فيها «من يفسد فيها» يعني يعمل بالمعاصي بعدما صلحت بالطاعة، نظيرها: «ولا تفسدوا في الأرض بعد إصلاحها» يعني لا تعملوا ليفسد فيها» يعني ليعمل فيها بالمعاصي «ونحن نسبّح بحمدک» يعني نذکرک، (ونقدّس لک) يعني ونطهّر لک الأرض. «قال: إنّي أعلم ما لا تعلمون» يعني سبق في علمي أنّ آدم و ذرّيته سکّان الأرض و أنتم سکان السماء.

والخليفة الثاني داود صلوات الله عليه لقوله تعالي: (يا داود إنّا جَعلناک خليفة في الأرض) يعني أرض بيت المقدس.

والخليفة الثالث عليّ بن ابي طالب لقول الله تعالي (ليستخلفنهم في الارض کما استخلف الذين من قبلهم) يعني آدم و داود.

عبدالله بن مسعود گفت: خلافت از جانب خدا در قرآن براي سه نفر ذکر شده است: اول آدم که خداوند مي فرمايد: «وهنگامي که پروردگار تو به فرشتگان گفت: همانا من در روي زمين جانشيني قرار مي دهم» و منظور، آدم بود. فرشتگان گفتند: آيا در آن قرار مي دهي يعني خلق مي کني کسي را که در آن فساد کند؟ يعني گناهان از او سرزند پس از آنکه با اطاعت اصلاح شده است. مانند اين آيه «وچون به ولايت برسد، در زمين سعي مي کند تا در آن فساد کند» يعني گناه کند. (ادامه سخن فرشتگان): «وما به ستايش تو تو را تسبيح مي گوييم» يعني تو را ذکر مي گوييم، و تو را پاک مي داريم يعني زمين را براي تو پاکيزه مي سازيم. خداوند گفت: من چيزي

[صفحه 43]

مي دانم که شما نمي دانيد، يعني در علم من چنين سبقت گرفته که آدم و اولاد او ساکنان زمين و شما ساکنان آسمان خواهيد بود.

جانشين دوم، داود (ع) است که خداوند مي فرمايد: «اي داود همانا تو را جانشين در زمين قرار داديم» يعني در سرزمين بيت المقدس.

جانشين سوم، عليّ بن ابي طالب (ع) است که خداوند مي فرمايد: «تا آنان را در روي زمين جانشينان قرار دهيم همان گونه که پيشينيان آنان را جانشين قرار داديم»[6] يعني آدم و داود.

115- عن سلمان الفارسي قال: سمعت رسول الله (ص) يقول: إن وصيي و خليفتي و خير من أترک بعدي ينجز موعدي و يقضي ديني عليّ بن ابي طالب.

سلمان فارسي گفت: از پيامبر خدا (ص) شنيدم وصي و خليفه من و بهترين کسي که پس از خود او را ترک مي کنم که وعده هاي مرا عملي سازد و دين مرا ادا کند، عليّ بن ابي طالب (ع) است.[7] .

(8)

خداوند مي فرمايد:

وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها

و به آدم همه نام ها را آموخت.

(سوره بقره آيه 31)

پيامبر عليّ بن ابي طالب (ع) را شبيه آدم معرفي کرده:

116- عن أبي الحمراء قال: کنا عند النبي صلي الله عليه و آله و سلم فأقبل علي فقال رسول الله: من سره أن ينظر إلي آدم في علمه، ونوح في فهمه و إبراهيم في

[صفحه 44]

حِلْمِه فلينظر إلي عليّ بن ابي طالب.

ابوالحمراء گفت: نزد پيامبر (ص) بوديم که علي (ع) آمد، پيامبر فرمود هر کس را شادمان مي کند اينکه آدم را در علمش و نوح را در فهمش و ابراهيم را در حلمش ببيند، پس به عليّ بن ابي طالب (ع) بنگرد.

117- عن أبي الحمراء قال: قال رسول الله (ص): من أراد أن ينظر إلي آدم في علمه و إلي نوح في فهمه و إلي إبراهيم في حلمه و إلي يحيي في زهده و إلي موسي في بطشه فلينظر إلي عليّ بن ابي طالب.

ابوالحمراء گفت: پيامبر فرمود: هر کس بخواهد به آدم در عملش و به نوح در فهمش و به ابراهيم در حلمش و به يحيي در زهدش به موسي در شدتش نگاه کند، پس به عليّ بن ابي طالب (ع) بنگرد.

118- عن ابن عباس قال: قال رسول الله (ص) أنا مدينة العلم و علي بابها، فمن أراد العلم فليأت الباب.

ابن عباس گفت: پيامبر (ص) فرمود: من شهر علم هستم و علي دروازه آن است، پس هر کس اراده علم کند از دروازه وارد شود.[8] .

119- 121- عن عليّ قال: قال رسول الله (ص) أنا دار العلم و علي بابها، فمن أراد العلم فليأتها من بابها. قال: وکنت أسمع عليّاً کثيراً ما يقول: إنّ ما بين أضلاعي هذه لعلم کثير.

با سه سند از علي (ع) نقل شده که گفت: پيامبر (ص) فرمود: من خانه علم هستم و علي در آن است، پس هر کس اراده علم کند بايد از درب آن وارد شود.

راوي اين حديث مي گويد: بارها از علي (ع) شنيدم که مي گفت: همانا ميان سينه ام علم بسياري وجود دارد.

[صفحه 45]

اين حديث با سندهاي ديگر نيز نقل شده است.

122- عن أنس بن مالک قال: قال رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم: لفاطمة: زوجتک يا بنية أعظم الناس حلماً، وأقدمهم سلماً و أکثرهم علماً.

انس بن مالک گفت: پيامبر خدا (ص) به دخترش فاطمه فرمود: دخترم تو را به ازدواج کسي درآوردم که بزرگترين مردم از نظر علم و پيشروترين آنها از نظر اسلام و بيشترين آنها از نظر علم است.[9] .

123- عن ابن عباس قال: العلم عشرة أجزاء أعطي عليّ بن ابي طالب منها تسعة، والجزء العاشر بين جميع الناس وهو بذلک الجزء أعلم منهم.

ابن عباس گفت: علم ده جزء دارد که نه جزء آن تنها به علي بن ابي طالب داده شده و يک جزء آن ميان مردم تقسيم شده و علي در اين جزء هم دانشمندترين آنهاست.

اين، باب گسترده اي است و من احاديث آن را در کتاب مستقلي جمع آوري کرده ام، پس هر کس بخواهد به طور مشروح در آن وارد شود، به آن کتاب مراجعه کند.

(9)

و از آياتي که درباره آنان نازل شده، سخن خداوند است:

وَ أَقيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرّاکِعينَ

نماز را به پاداريد و زکات را بپردازيد و با رکوع کنندگان رکوع کنيد.

(سوره بقره آيه 43)

124- عن ابن عباس في قوله: «وارکعوا» قال: مما نزل في القرآن خاصة في رسول الله وعليّ بن ابي طالب و أهل بيته من سورة البقرة: (وارکعوا مع الراکعين)

[صفحه 46]

إنها نزلت في رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و عليّ بن ابي طالب و هما أوّل من صلّي ورکع.

ابن عباس گفت: از جمله چيزهايي که در قرآن در خصوص پيامبر خدا و عليّ بن ابي طالب (ع) و اهل بيت او در سوره بقره نازل شده اين آيه است: «وارکعوا مع الراکعين» اين آيه در حق پيامبر خدا و عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است و اين دو نفر نخستين کساني بودند که نماز خواندند و رکوع کردند.

125- يحيي بن عفيف الکندي عن أبيه عن جده قال: قدمت مکة لأبتاع لأهلي من ثيابها و عطرها فأويت إلي العباس بن عبدالمطلب وکان رجلاً تاجراً، فأنا جالس عنده أنظر إلي الکعبة وقد حلّقت الشمس في السماء وارتفعت إذ جاء شاب فرمي ببصره إلي السماء ثم قام مستقبل الکعبة، فلم ألبث إلاّ يسيراً حتّي جاء غلام فقام عن يمينه، ثم لم ألبث إلاّ يسيراً حتي جاءت امرأة فقامت خلفهما فرکع الشاب فرکع الغلام والمرأة، فرفع الشاب فرفع الغلام والمرأة، فسجد الشاب فسجد الغلام والمرأة فقلت: يا عباس أمر عظيم. فقال العبّاس: نعم أمر عظيم، تدري من هذا الشاب؟ قلت: لا. قال: هذا محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب هذا ابن أخي، هل تدري من هذا الغلام؟ قلت لا. قال: هذا عليّ بن ابي طالب هذا ابن اخي اتدري من هذه المرأة؟ قلت: لا.قال: هذه خديجة بنت خويلد زوجته، إن ابن أخي هذا أخبر أنّ ربّه ربّ السّماوات و الارض أمره بهذا الدين الذي هو عليه و لا والله ما علي ظهر الأرض کلها أحد علي هذا الدين غير هؤلاء الثلاثة.

يحيي بن عفيف کندي از پدرش و او از جدش نقل مي کند که گفت: به مکه درآمدم تا براي خانواده ام لباس و عطر تهيه کنم پس نزد عباس بن عبدالمطلب رفتم و او مرد تاجري بود، نزد او نشسته بودم و به کعبه نگاه مي کردم و آفتاب در آسمان بالا آمده بود، ناگهان جواني آمد و نگاهي به آسمان کرد سپس رو به کعبه ايستاد،اندکي نگذشت تا اينکه پسر بچه اي آمد و در طرف راست او ايستاد و اندکي نگذشت زني آمد و در پشت سر آنها ايستاد، پس آن جوان رکوع کرد و آن پسر بچه و آن زن نيز

[صفحه 47]

رکوع کردند، پس آن جوآن بلند شد آنان هم بلند شدند پس آن جوان سجده کرد و آن پسر بچه و زن نيز سجده کردند.

به عباس گفتم: اي عباس کار بزرگي است. عباس گفت: آري کار بزرگي است، آيا اين جوان را مي شناسي؟ گفتم: نه. گفت: اين محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب پسر برادر من است. آيا اين پسربچه را مي شناسي؟ گفتم: نه. گفت: او عليّ بن ابي طالب (ع) است. او نيز پسر برادر من است. آيا اين زن را مي شناسي؟ گفتم: نه. گفت: او خديجه دختر خويلد همسر اوست. اين پسر برادرم خبر مي دهد که پروردگار او پروردگار آسمانها و زمين است و اوست که وي را به اين ديني که بر آن است فرمان داده. به خدا سوگند در روي زمين جز اين سه نفر، بر اين دين نيستند.

(10)

و از آياتي که درباره آنان نازل شده، سخن خداوند است:

وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوةِ وَ اِنَّها لَکَبيرَةٌ اِلاّ عَلَي الْخاشِعينَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ

و بهوسيله صبر و نماز ياري بجوييد و همانا آن (نماز) گران است مگر براي خاشعان، همانان که مي دانند که پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد.

(سوره بقره آيات 45- 46)

126- عن ابن عباس في قوله: (استعينوا بالصبر والصلاة وإنّها لکبيرة إلاّ علي الخاشعين) قال: الخاشع: الذليل في صلاته، المقبل عليها، يعني رسول الله صلي الله عليه و علياً، عليه السلام. و قوله: (الَّذينَ يَظُنُّوْنَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إلَيْهِ راجِعُوْنَ)، نزلت في علي و عثمان بن مظعون، و عمّار بن ياسر و أصحاب لهم رضي الله عنهم.

[صفحه 48]

ابن عباس درباره آيه: «استعينوا بالصبر والصلوة و انهالکبيرة الا علي الخاشعين» گفت: «خاشع» کسي است که در نماز خود فروتن باشد و به آن روي آورد؛ يعني پيامبر خدا و علي (ع) و درباره آيه «الذين يظنون انهم ملاقوا ربهم و انهم اليه راجعون» درباره علي و عثمان بن مظعون و عماربن ياسر و ياران آنان که خدا از آنان خوشنود باشد، نازل شده است.[10] .

(11)

و از آياتي که درباره آنان نازل شده، سخن خداوند است:

وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ

وکساني که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند، آنان ياران بهشتند و در آن جاودانه هستند.

(سوره بقره آيه82)

127- عن ابن عباس قال: مما نزل من القرآن خاصة في رسول الله و عليّ و أهل بيته من سورة البقرة قوله تعالي: (والذين آمنوا و عملوا الصالحات أولئک أصحاب الجنة هم فيها خالدون) نزلت في علي خاصة وهو أوّل مؤمن و أوّل مصلٍّ بعد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.

ابن عباس گفت: از جمله آياتي که در سوره بقره در خصوص پيامبر خدا و علي و اهل بيت او نازل شده، سخن خداوند است: «والذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنة هم فيها خالدون» که در خصوص عليّ بن ابي طالب نازل شده و او نخستين کسي بود که ايمان آورد و نخستين کس پس از پيامبر خدا بود که نماز

[صفحه 49]

خواند.

128- عن ابن عباس قال: لعلي أربع خصال: هو أول عربي و عجمي صلي مع النبي صلي الله عليه و آله، وهو الذي کان لواؤه معه في کل زحف، وهو الذي صبر معه يوم المهراس انهزم الناس کلهم غيره، وهو الذي غسله، وهو الذي أدخله قبره.

ابن عباس گفت: علي چهار خصلت داشت: او نخستين کس از عرب و عجم بود که با پيامبر نماز خواند و او کسي بود که پرچم پيامبر در هر جنگي با او بود و او کسي بود که در روز سختي همراه پيامبر بود و همه مردم جز او شکست خوردند، و او کسي بود که پيامبر را غسل داد و او را وارد قبر کرد.

(12)

و از آياتي که درباره آنان نازل شده، سخن خداوند است:

وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدآءَ عَلَي النّاسِ

و اين چنين شما را امتي نمونه قرار داديم تا گواهان بر مردم باشيد.»

(سوره بقره آيه 143)

129- عن سليم بن قيس عن علي عليه السلام قال: إنّ الله إيّانا عني بقوله تعالي: (لتکونوا شهداء علي الناس) فرسول الله شاهد علينا، ونحن شهداء الله علي الناس علي خلقه و حجته في أرضه، ونحن الذين قال الله جلّ اسمه فيهم: (وکذلک جعلناکم أمة وسطاً).

سليم بن قيس از علي (ع) نقل مي کند که گفت: همانا خداوند در اين سخن خود: «شهداء علي الناس» ما را اراده کرده است، پيامبر گواه بر ما و ما گواهان خدا بر مردم و حجت او در زمينش هستيم و ما همان کساني هستيم خدا درباره آنان

فرموده: «وکذلک جعلناکم امة وسطا»

[صفحه 50]

(13)

و نيز درباره آنان نازل شده است:

وَ اِن کانَتْ لَکَبيرَةً اِلاّ عَلَي الَّذينَ هَدَي الله

و البته آن گران است مگر براي کساني که خدا آنان را هدايت کرده است.

(سوره بقره آيه 143)

130- عن الحسن قال: کان عليّ بن ابي طالب من أوّل المهتدين ثم تلا: (وما جعلنا القبلة التي کنت عليها) الآية [البقرة: 143] فکان علي أوّل من هَداه الله مع النبي صلي الله عليه و آله و أوّل من لحق بالنبي صلي الله عليه و آله فقال له الحجاج: ترابي عراقي. قال: فقال الحسن: هو ما أقول لک.

حسن[11] گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) نخستين هدايت شده بود و اين آيه را تلاوت کرد: «وما جعلنا القبلة التي کنت عليها... الا علي الذين هدي الله» و گفت: علي نخستين کسي بود که خدا او را با پيامبر هدايت کرد و نخستين کسي بود که به پيامبر ملحق شد. حجاج به او گفت: اين سخن از طرفداران ابوتراب و عراقي هاست. حسن گفت: همانگونه است که به تو گفتم.

131- قال الشعبي: قدمنا علي الحجاج بن يوسف البصرة وکان الحسن آخر من دخل، ثم جعل الحجاج يذاکرنا و ينتقص علياً وينال منه، فنلنا منه مقاربة له وخوفاً من شرّه والحسن ساکت عاض علي إبهامه، فقال له الحجاج: يا أبا سعيد ما لي أراک ساکتاً؟ فقال الحسن: ما عسيت أن أقول؟ قال الحجاج: أخبرني برأيک في أبي تراب. فقال الحسن: سمعت الله يقول: (وما جعلنا القبلة التي کنت عليها إلا لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب علي عقبيه، وإن کانت لکبيرة إلا علي الذين هدي الله، وما کان الله ليضيع إيمانکم إن الله بالناس لرؤف رحيم). فعلي ممن هداه

[صفحه 51]

الله و من أهل الإيمان، وعلي ابن عمّ رسول الله وختنه علي ابنته أحبّ الناس إليه، وصاحب سوابق مبارکات سبقت له من الله؛ لاتستطيع أنت ردها و لا أحد من الناس أن يحظرها عليه.

شعبي گفت: در بصره بر حجاج بن يوسف وارد شديم و حسن آخرين کسي بود که وارد شد، آنگاه حجاج با ما صحبت مي کرد و از علي خورده مي گرفت و ايراد مي کرد. ما نيز جهت نزديک شدن به او و از روي ترس از شرّ او، بااو همصدا بوديم ولي حسن ساکت بود و انگشت ابهامش را مي گزيد، حجاج به او گفت: اي ابوسعيد چه شده است که تو را ساکت مي بينم؟ حسن گفت: مي خواستي چه بگويم؟ حجاج گفت: نظر خود را درباره ابوتراب بگو. حسن گفت: شنيدم که خداوند فرمود: «وما جعلنا القبلة التي کنت عليها... الا علي الذين هدي الله» علي از کساني است که خدا او را هدايت کرده و از اهل ايمان است و علي پسر عموي پيامبر و داماد او و محبوب ترين مردم نزد او بود و او داراي سابقه هاي مبارکي است که از سوي خدا به او رسيده است؛ تو و هيچ يک از مردم نمي توانيد آن ها را از او باز داريد.

132- عن عبدالله بن عمر: قال الحجاج للحسن: ما تقول في أبي تراب؟ قال: و من أبوتراب؟ قال: عليّ بن ابي طالب. قال: أقول إن الله جعله من المهتدين. قال: هات علي ما تقول برهاناً. قال: قال الله تعالي في کتابه: (وما جعلنا القبلة التي کنت عليها إلا لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب علي عقبيه، وإن کانت لکبيرة إلا علي الذين هدي الله، وما کان الله ليضيع إيمانکم إن الله بالناس لرؤف رحيم). فکان علي أول من هداه الله مع النبي (ص). قال الحجاج: ترابي عراقي. قال الحسن: هو ما أقول لک. فأمر بإخراجه قال الحسن: فلما سلمني الله تعالي منه و خرجت ذکرت عفو الله عن العباد.

عبدالله بن عمر گفت: حجاج به حسن گفت: نظر تو درباره ابوتراب چيست؟ او گفت: ابوتراب کيست؟ گفت: عليّ بن ابي طالب. گفت: مي گويم: خداوند او را از هدايت شدگان قرار داد. حجاج گفت: دليل خود را بياور. گفت: خداوند مي فرمايد:

[صفحه 52]

«وما جعلنا القبلة التي کنت عليها... الا علي الذين هدي الله...» و علي نخستين کسي بود که به پيامبر ايمان آورده بود. حجاج گفت: اين سخن طرفداران ابوتراب و عراقي هاست. حسن گفت: آن همانگونه است که به تو گفتم. حجاج دستور داد که او را از مجلس بيرون کنند. حسن مي گويد: وقتي خدا مرا از او نجات داد و من از نزد او بيرون آمدم به ياد عفو خدا نسبت به بندگانش افتادم.

(14)

و از آياتي که درباره آنان نازل شده سخن خداوند است:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبادِ

و از مردم کسي است که جان خود را در برابر خوشنودي هاي خدا مي فروشد و خدا بر بندگان مهربان است.

(سوره بقره آيه 207)

133- عن أبي سعيد الخدري قال: لما اسري بالنبي صلي الله عليه و آله و سلم يريد الغار، بات عليّ بن ابي طالب علي فراش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فأوحي الله إلي جبرئيل و ميکائيل: إني قد آخيت بينکما وجعلت عمر أحدکما أطول من الاخر فأيّکما يؤثر صاحبه بالحياة؟ فکلاهما اختارها و أحبّا الحياة، فأوحي الله اليهما أفلا کنتما مثل عليّ بن ابي طالب آخيت بينه وبين نبيّي محمد (ص) فبات علي فراشه يقيه بنفسه، اهبطا إلي الأرض فاحفظاه من عدوه. فکان جبرئيل عند رأسه و ميکائيل عند رجليه و جبرئيل ينادي بخ بخ من مثلک يابن ابي طالب، الله عز وجل يباهي لک الملائکة فأنزل الله تعالي: (ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضاة الله، والله رؤف بالعباد).

ابوسعيد خدري گفت: چون پيامبر شبانه سير کرد و مي خواست به غار برود،

[صفحه 53]

عليّ بن ابي طالب (ع) در بستر او خوابيد، پس خداوند به جبرئيل و ميکائيل وحي کرد: همانا من شما دو نفر را برادر هم قرار داده ام و عمر يکي از شما را از ديگري طولاني تر کرده ام، پس کدام يک از شما ديگري را به زنده بودن بر مي گزيند؟ هر دو تاي آنان زندگي را انتخاب کردند و آن را براي خود خواستند، پس خداوند به آنان وحي کرد که چرا شما مانند عليّ بن ابي طالب نيستيد او را با پيامبر خودم محمد برادر کردم پس او در بستر محمد خوابيد تا او را با جان خود حفظ کند، شما به زمين فرود آييد و او را از دشمنش حفظ کنيد. پس جبرئيل نزد سر او و ميکائيل نزد پاهاي او قرار گرفتند و جبرئيل ندامي داد: آفرين به کسي مانند تو که خداوند با وجود تو به فرشتگان مباهات مي کند، پس خدا اين آيه را نازل کرد: «ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله»[12] .

134- عن ابن عباس قال: وکان- يعني علياً- أول من أسلم من الناس بعد خديجة برسول الله صلي الله عليه و آله وسلم ولبس ثوبه و نام مکانه فجعل المشرکون يرمونه کما کانوا يرمون رسول الله وهم يحسبون أنه نبي الله، فجاء أبوبکر و قال: يا نبي الله. فقال علي: إن نبي الله قد ذهب نحو بئر ميمون. وکان المشرکون يرمون علياً وهو يتضور حتي أصبح فکشف عن رأسه فقالوا: کنا نرمي صاحبک ولايتضور، وأنت تتضور، استنکرنا ذلک منک.

ابن عباس گفت: علي نخستين کس از مردم بود که پس از خديجه به رسول خدا ايمان آورد و لباس او را پوشيد و در جاي او خوابيد و مشرکان با او همان رفتار مي کردند که با پيامبر خدا رفتار مي کردند و گمان مي نمودند که او همان پيامبر خداست. پس ابوبکر آمد و گفت: اي پيامبر خدا. علي گفت: پيامبر خدا به طرف چاه ميمون رفته است. مشرکان علي را مي زدند و او از درد به خود مي پيچيد تا صبح شد پس سر خود را باز کرد آنان گفتند: رفيق تو را مي زديم و از درد به خود

[صفحه 54]

نمي پيچيد و تو از درد به خود مي پيچي، اين را از تو سراغ نداشتيم.

135- عن ابن عباس قال: إن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لما انطلق ليلة الغار أنام علياً في مکانه و ألبسه برده فجاءت قريش تريد أن تقتل النبي فجعلوا يرمون علياً وهم يرونه النبي صلي الله عليه و آله و سلم و قد لبس برده، وجعل علي يتضور، فنظروا فإذا هو علي فقالوا: إنک أنت تتضور وکان صاحبک لايتضور و قد أنکرنا ذلک.

ابن عباس گفت: چون پيامبر خدا (ص) آن شب را به غار مي رفت علي را در جاي خود خوابانيد و لباس خود را به او پوشانيد، قريش در حالي که اراده قتل پيامبر را داشتند آمدند و علي را مي زدند و او را مي ديدند که لباس پيامبر را پوشيده و علي از درد به خود مي پيچيد، پس نگاه کردند ديدند او علي است، گفتند: تو از درد به خود مي پيچيدي و رفيق تو چنين نمي کرد و اين براي ما غريب بود.

136- عن ابن عبّاس قال: شري علي نفسه و لبس ثوب النبي صلي الله عليه و آله و سلم ثم نام مکانه.

ابن عباس گفت: علي، جان خود را در کف قرار داد و لباس پيامبر را پوشيد سپس در جاي او خوابيد.

137- عن عبدالله بن عباس أنه سمعه يقول: أنام رسول الله علياً علي فراشه ليلة انطلق إلي الغار، فجاء أبوبکر يطلب رسول الله فأخبره علي أنه قد انطلق، فاتبعه أبوبکر و باتت قريش تنظر علياً وجعلوا يرمونه، فلما أصبحوا إذا هم بعلي فقالوا: أين محمد؟ قال: لا علم لي به. فقالوا: قد أنکرنا تضورک کنا نرمي محمداً فلا يتضور وأنت تتضور وفيه نزلت هذه الآية: (ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضاة الله).

ابن عباس گفت: پيامبر خدا در شبي که به سوي غار مي رفت علي را در بستر خود خوابانيد، ابوبکر آمد و سراغ پيامبر را از او گرفت علي به او خبر داد که او رفته است، ابوبکر پيامبر را دنبال کرد و قريش در آن شب به علي نگاه مي کرد و او را مي

[صفحه 55]

زد، چون صبح شد ناگهان علي را ديدند و گفتند: محمد کجاست؟ گفت: علمي به او ندارم. گفتند: اينکه از درد به خود مي پيچيدي براي ما غريب بود چون، وقتي محمد را مي زديم او به خود نمي پيچيد ولي تو چنين مي کني. در اين باره اين آيه نازل شد: «من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله»

138- همين حديث با سند ديگري نيز از ابن عباس نقل شده است.

139- حدّثني السدي في حديث الغار، قال: فأتي غار ثور، و أمر عليّ بن ابي طالب فنام علي فراشه فانطلق النبي (صلي الله عليه و آله وسلم)؛ فجاء أبوبکر في طلب النبي صلي الله عليه و آله و سلم فقال له علي: قد خرج، فخرج في اثره فسمع النبي و طيء أبي بکر خلفه فظنّ أنه من المشکرين فأسرع فکره ابوبکر أن يشقّ علي النبي فتکلم فعلم النبي کلامه فانطلقا حتي أتيا الغار، فلما أراد النبي (ص) أن يدخل دخل أبوبکر قبله فلمس بيده مخافة أن يکون دابة أو حية أو عقرب يؤذي النبي صلي الله عليه و آله و سلم فلما لم يجد شيئاً قال لرسول الله أدخل فدخل و کانت عيون المشرکين يختلفون ينظرون إلي علي نائماً علي فراش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و عليه برد لرسول الله أخضر، فقال بعضهم لبعض شدوا عليه. فقالوا: الرجل نائم ولو کان يريد أن يهرب لهرب، ولکن دعوه حتي يقوم فتأخذوه أخذاً. فلما أصبح قام علي فأخذوه فقالوا: أين صاحبک؟ قال: ما أدري. فأيقنوا أنه قد توجه إلي يثرب وأنزل الله في علي: (ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضاة الله) الآية.

سدّي در بيان حديث غار گفت: پيامبر به غار ثور رفت و به عليّ بن ابي طالب (ع) دستور داد که در بستر او بخوابد و پيامبر رهسپار شد، ابوبکر در طلب پيامبر آمد و علي به او گفت: پيامبر بيرون رفته است و ابوبکر دنبال پيامبر رفت، پس پيامبر صداي پاي ابوبکر را شنيد و گمان کرد که او از قريش است و به راه رفتن خود سرعت داد، ابوبکر نخواست پيامبر به زحمت بيفتد و لذا با او سخن گفت و پيامبر او را شناخت پس با هم رفتند تا به غار رسيدند، چون پيامبر خواست واردشود،

[صفحه 56]

پيش از او ابوبکر وارد شد و آنجا را با دست خود لمس کرد از ترس اينکه حيواني يا ماري يا عقربي در آنجا باشد و پيامبر را آسيب برساند. وقتي چيزي پيدا نکرد، به پيامبر گفت: داخل شود و او داخل شد؛ و جاسوسان مشرکان آمد و شد مي کردند و به علي مي نگريستند که بر بستر پيامبر خدا خوابيده و برد سبز پيامبر بر روي اوست، بعضي از آنها به بعضي ديگر گفتند: بر او سخت گيري کنيد، گفتند: اين مرد خوابيده و اگر مي خواست فرار کند تا به حال فرار کرده بود، او را رها کنيد تا برخيزد، آنگاه او را بگيرد، چون صبح شد، علي برخاست و او را گرفتند و گفتند: رفيق تو کجاست؟ گفت: نمي دانم، يقين پيدا کردند که او به سوي يثرب رفته است و اين آيه درباره علي نازل شد: «ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله»

140- عن عليّ بن الحسين قال: إن أول من شري نفسه ابتغاء مرضاة الله عليّ بن ابي طالب.

عليّ بن الحسين گفت: نخستين کسي که جان خود را در برابر خوشنودي هاي خداوند فروخت، عليّ بن ابي طالب بود.

141- عن عليّ بن الحسين قال: أوّل من شري نفسه لله عزوجل عليّ، ثم قرأ: (ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضاة الله).

زاد الحاکم: عند مبيته علي فراش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم. ثم قالا: وقال عليّ بن ابي طالب عليه السلام:


وقيت بنفسي خير من وطيء الحصي
و من طاف بالبيت العتيق وبالحجر


رسول الهي خاف ان يمکروا به
فنجّاه ذوالطول الاله من المکر


و بات رسول الله في الغار آمنا
موقي و في حفظ الاله و في ستر


و بتُّ اراعيهم و مايثبتونني
وقد وطنت نفسي علي القتل والاسر


عليّ بن الحسين گفت: نخستين کسي که جان خود را به خدا فروخت، عليّ بن ابي طالب (ع) بود، آنگاه اين آيه را خواند: «ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله»

[صفحه 57]

حاکم (در مستدرک از قول عليّ بن الحسين) اضافه مي کند که موقع خوابيدن عليّ بن ابي طالب (ع) در بستر پيامبر، علي چنين گفت:

با جان خودم نگهداري کردم کسي را که بهترين راه روندگان روي ريک زمين بود و بهترين کسي بود که بيت عتيق و حجرالاسود را طواف کرد.

پيامبري از سوي خدا که ترسيد از اينکه درباره او نيرنگ کنند، پس خداوند صاحب احسان او را از نيرنگ نجات داد.

رسول خدا در غار در امنيت و حفظ شده در حفظ خدا و در پوشش ماند.

ومن همواره آنها را مراقبت کردم و نتوانستند مرا زنداني کنند و من خودم را براي کشته شدن و اسير شدن آماده کرده بودم.

142- با سند ديگري از عليّ بن الحسين، شبيه همين روايت با همين اشعار نقل شده است.

(15)

و از آياتي که درباره آنان نازل شده، سخن خداوند است:

وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّه ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السّآئِلينَ وَ فِي الرِّقابِ

و مال را با همه علاقه اي که به آن دارد به خويشاوندان و يتيمان و مسکينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مي کند.

(سوره بقره آيه 177)

143- عن السدي قال: نزلت في عليّ بن ابي طالب في ناسخ القرآن و منسوخه.

سدي گفت: اين آيه در ناسخ و منسوخ قرآن درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است.

[صفحه 58]

(16)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللّهِ...

ومَثَل کساني که اموال خود را براي جلب خوشنودي هاي خدا انفاق مي کنند...

(سوره بقره آيه 265)

144- عن أبي جعفر عليه السلام قال: قوله: (ومثل الذين ينفقون أموالهم) قال: نزلت في علي عليه السلام.

ابوجعفر گفت: سخن خداوند: «ومثل الذين ينفقون اموالهم» درباره علي نازل شده است.

145- عن أبي عبدالله قال: (ومثل الذين ينفقون أموالهم ابتغاء مرضاة الله) قال: عليّ أفضلهم وهو کان ممّن ينفق ماله ابتغاء مرضاة الله.

ابوعبدالله گفت: «ومثل الذين ينفقون اموالهم» علي بهترين آنهاست و او از کساني بود که مال خود را براي جلب خوشنودي هاي خدا انفاق مي کرد.

(17)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

يُؤْتِي الْحِکْمَةَ مَنْ يَشآءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا کَثيرًا

خداوند حکمت را به هر کسي که بخواهد مي دهد و به هر کس حکمت داده شود، به او خير فراوان داده شده.

(سوره بقره آيه 249)

146- عن علقمة عن عبدالله قال: کنت عند رسول الله (ص) فسئل عن علي فقال: قسمت الحکمة عشرة أجزاء فأعطي عليّ تسعة أجزاء وأعطي الناس جزءاً

[صفحه 59]

واحداً.

علقمه از عبدالله نقل مي کند که گفت: نزد پيامبر خدا بودم از او راجع به علي پرسيده شد، گفت: حکمت به ده جزء تقسيم شده و نه جزء آن به علي و يک جزء آن به مردم داده شده است.

147- عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم: من أراد أن ينظر إلي إبراهيم في حلمه و إلي نوح في حکمته و إلي يوسف في اجتماعه فلينظر إلي عليّ بن ابي طالب.

ابن عباس گفت: پيامبر فرمود: هرکس بخواهد به ابراهيم در حلمش و به نوح در حکمتش و به يوسف در اجتماعش بنگرد، پس به عليّ بن ابي طالب (ع) نگاه کند.

148- قال الربيع بن خثيم: مارأيت رجلا من يحبه أشد حباً من عليّ بن ابي طالب، ولا من يبغضه أشد بغضاً من علي ثم التفت فقال: (ومن يؤت الحکمة فقد أوتي خيراً کثيراً) يعني علياً.

ربيع بن خثيم گفت: مردي چون علي را نديدم که هر کس او را دوست بدارد، شديدترين محبت را داشته باشد و هر کس او را دشمن بدارد شديدترين دشمني را داشته باشد. سپس گفت: «ومن يؤت الحکمة فقد اوتي خيرا کثيراً» يعني علي.

149- عامر بن مفضّل التغلبي قال: حضرت حسن بن صالح غير مرّة أسأله عن المسألة فيقول: قال فيه حکيم الحکماء عليّ بن ابي طالب.

عامربن مفضل گفت: بارها در مجلس حسن بن صالح حاضر شدم و از او مسأله پرسيدم و او گفت: در اين باره حکيم حکيمان عليّ بن ابي طالب (ع) چنين گفت.

150- عن الربيع بن خثيم أنهم ذکروا عنده علياً فقال: لم أرهم يجدون عليه في حکمه والله تعالي يقول: (ومن يؤت الحکمة فقد أوتي خيراً کثيراً).

از ربيع بن خثيم نقل شده که نزد او سخن از علي به ميان آمد، اوگفت: آنان را نديدم که درحکمت بالاتر از او را پيدا کنند و خداوند مي فرمايد: «ومن يؤت الحکمة

[صفحه 60]

فقد اوتي خيرا کثيراً»

151- ذکر عند الربيع بن خثيم علي فقال: مارأيت أحداً محبّه أشد حباً له منه، ولا مبغضه أشدّ بغضاً له منه، وما رأيت أحداً من الناس يجد عليه في الحکم ثم قرأ: (ومن يؤتي الحکمة فقد أوتي خيراً کثيراً) الآية. فقال الناس: ربيع بن خثيم ترابي. ولم يکونوا يدرون ما هو.

نزد ربيع بن خثيم صحبت از علي شد، او گفت: کسي را چون علي نديدم که دوستدار او شديدترين محبت را به او داشته باشد و دشمن او شديدترين دشمني را با او داشته باشد و کسي از مردم را نديدم که بالاتر از او را در حکمت پيدا کند، سپس اين آيه را قرائت کرد: «ومن يؤتي الحکمة فقد اوتي خيراً کثيراً» مردم گفتند: ربيع بن خثيم ترابي است و نمي دانستند که او چه مي گويد.

152- با سند ديگري شبيه همين مطلب از ربيع نقل شده است.

153- عن طارق بن شهاب قال: کنت عند عبدالله بن عباس فجاء أناس من أبناء المهاجرين فقالوا له: يا ابن عباس أي رجل کان عليّ بن ابي طالب؟ قال: مليء جوفه حکماً وعلماً و بأساً ونجدة و قرابة من رسول الله.

طارق بن شهاب گفت: نزد عبدالله بن عباس بودم کساني از فرزندان مهاجران پيش او آمدند و به او گفتند: اي ابن عباس عليّ بن ابي طالب چگونه مردي بود؟ گفت: درون او مملوّ از حکمت و علم و قوّت و بزرگي و قرابت نسبت به پيامبر خدا بود.

154- عن الربيع بن خثيم قال: قال عليّ العالم بالقضاء ثم قال: قال الله عزوجل: (ومن يؤت الحکمة) الآية.

ربيع بن خثيم گفت: علي که آگاه به قضاوت بود، چنين گفت، سپس گفت: خداوند مي فرمايد: «ومن يؤت الحکمة»

[صفحه 61]

(18)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً

کساني که اموال خود را در شب و روز، پنهاني و آشکار انفاق مي کنند.

(سوره بقره آيه 274)

155- عن ابن عباس في قوله عز وجل: (الذين ينفقون أموالهم بالليل والنهار سرّاً وعلانية) قال: نزلت في عليّ بن ابي طالب لم يکن عنده غير أربعة دراهم فتصدّق بدرهم ليلاً، وبدرهم نهاراً، وبدرهم سرّاً و بدرهم علانية، فقال له رسول الله: ما حملک علي هذا؟ قال: حملني عليها رجاء أن أستوجب علي الله الذي وعدني. فقال رسول الله: ألا إنّ ذلک لک. فأنزل الله الآية في ذلک.

ابن عباس گفت: سخن خداوند: «الذين ينفقون اموالهم بالليل والنهار سرا و علانية» درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است، نزد او جز چهار درهم نبود درهمي را شب و درهمي را روز و درهمي را پنهاني و درهمي را آشکارا صدقه داد.

پيامبر خدا به او گفت: چه چيزي تو را وادار به اين کار کرد؟ گفت: اميدواري به اينکه شايسته چيزي باشم که خدا به من وعده داده است. پيامبر گفت: اين براي توست. پس خداوند اين آيه را نازل کرد.[13] .

156- 157- شبيه اين روايت با دو سند از محمد بن مروان نيز نقل شده است.

158- 160- با سه سند جداگانه همين مضمون و اينکه اين آيه درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده، از عبدالله بن عباس روايت شده است.

161- عن ابن عباس في قول الله: (الَّذِيْنَ يُنْفِقُوْنَ أَمْوالَهُم) الآية قال: نزلت في عليّ کان عنده أربعة دراهم فتصدّق بالليل منها درهماً وبدرهم نهاراً، وبدرهم سرّاً

[صفحه 62]

وبدرهم علانية، کلّ ذلک لله، فأنزل الله الآية، فقال عليّ: والله ما تصدّقت إلاّ بأربعة دراهم وأسمع الله يقول: (أموالهم). فقال رسول الله: إنّ الدرهم الواحد من المقلّ أفضل من مائة ألف درهم من الموسر عند الله عزّوجلّ.

ابن عباس گفت: آيه «الذين ينفقون اموالهم» درباره علي نازل شده او چهار درهم داشت که درهمي از آن را شب و درهمي را روز و درهمي را پنهاني و درهمي را آشکارا صدقه داد و همه اينها براي خدا بود و اين آيه نازل شد. علي گفت: به خدا سوگند جز چهار درهم صدقه ندادم و مي بينم خداوند مي فرمايد: «اموالهم = مالهايشان را» پيامبر خدا گفت: يک درهم از کسي که مال اندکي دارد نزد خدا از صد هزار درهم ثروتمند افضل است.

162- عن عباس قال: لمّا أنزل الله تعالي قوله: (للفقراء الذين أحصروا في سبيل الله) [2/ البقرة: 732] بعث عبدالرحمان بن عوف بدنانير کثيرة إلي أصحاب الصفة، و بعث عليّ بن ابي طالب في جوف الليل بوسق من تمر؛ فکان أحبّ الصدقتين إلي الله عزّوجلّ صدقة عليّ بن ابي طالب فأنزل الله فيهما: (الذين ينفقون أموالهم) الآية، يعني بالنهار علانية صدقة عبدالرحمان بن عوف و بالليل سرّاً صدقة عليّ بن أبي طالب.

ابن عباس گفت: چون آيه «للفقراء الذين احصروا = براي فقرايي که در تنگنا قرار گرفته اند...» نازل شد، عبدالرحمان بن عوف دينارهاي بسياري را به اصحاب صفّه فرستاد و عليّ بن ابي طالب (ع) در دل شب مقداري خرما فرستاد، محبوبترين اين دو صدقه نزد خداوند صدقه عليّ بن ابي طالب (ع) بود، پس خداوند درباره اين دو نفر اين آيه را نازل کرد: «الذين ينفقون اموالهم» منظور از روز و آشکار صدقه عبدالرحمان بن عوف و منظور از شب و پنهاني صدقه عليّ بن ابي طالب (ع) بود.

163- عن ابن عباس في قوله تعالي: (الذين ينفقون أموالهم بالليل والنهار سرّاً وعلانية) نزلت في عليّ خاصّة في أربعة دنانير کانت له تصدّق بعضها نهاراً و بعضها ليلا، وبعضها سرّاً و بعضها علانية.

[صفحه 63]

ابن عباس گفت: آيه: «الذين ينفقون اموالهم بالليل والنهار سرا و علانية» در خصوص علي نازل شده که چهار درهم داشت بعضي از آن را روز و بعضي از آن را شب و بعضي را پنهاني و بعضي را آشکارا صدقه داد.

(19)

از آيات سوره آل عمران آياتي درباره آنان نازل شده از جمله اين سخن خداوند:

قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَيْر مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ

بگو آيا به شما بهتر از اين را خبر بدهم؟ براي کساني که پرهيزگاري کنند نزد پروردگارشان بهشت هايي است که از زير آن جوي ها روان است.

(سوره آل عمران آيه 13)

164- عن ابن عباس قال في قوله تعالي: (قُلْ أَؤُنِّبِئکُمْ بِخَيْر مِنْ ذَلِکُمْ) الآية کلها نزلت في عليّ و حمزة و عبيدة بن الحارث.

ابن عباس گفت: آيه «قلء انبئکم بخيرمن ذلکم» همه اش درباره علي و حمزه و عبيدة بن حارث نازل شده است.

(20)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّ اللّهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ اِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمينَ

همانا خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر

[صفحه 64]

جهانيان برگزيد.

(سوره آل عمران آيه 31)

165- عن الأعمش عن شقيق قال: قرأت في مصحف عبدالله- وهو ابن مسعود- (انّ الله اصطفي آدم و نوحاً و آل إبراهيم و آل عمران و آل محمد علي العالمين).

اعمش از شقيق نقل مي کند که در مصحف عبدالله بن مسعود چنين خواندم: «ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران و آل محمد علي العالمين»

166- همين مضمون با سند ديگري هم نقل شده است.

167- عن نمير بن عريب: أن ابن مسعود کان يقر: (إنَّ اللهَ اصطَفي آدمَ و نوحاً) الآية، يقول ابن عباس (وآل عمران و آل أحمد علي العالمين).

نمير بن عريب گفت: ابن مسعود آيه «ان الله اصطفي آدم و نوحا» را مي خواند ابن عباس مي گفت: «و آل عمران و آل احمد علي العالمين».

حسکاني مي گويد: اگر اين قرائت هم ثابت نشود، شکي نيست که خاندان پيامبر در اين آيه داخل هستند چون آنان خاندان ابراهيم هستند.

(21)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

فَمَنْ حآجَّکَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْنآءَنا وَ أَبْنآءَکُمْ وَ نِسآءَنا وَ نِسآءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَي الْکاذِبينَ

پس هر کس درباره آن، پس از علمي که بر تو آمده با تو محاجّه کند، بگو بياييد پسران ما و پسران شما و زنهاي ما و زنهاي شما و جان هاي ما و جان هاي شما را بخوانيم، آنگاه مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.

[صفحه 65]

(سوره آل عمران آيه 3)

168- عن عمروبن سعد بن معاذ قال: قدم وفد نجران العاقب والسيد فقالا: يا محمد إنک تذکر صاحبنا؟ فقال النبيّ صلي الله عليه و آله وسلم: و من صاحبکم؟ قالوا: عيسي بن مريم. فقال النبيّ هو عبدالله ورسوله، فقال النبي صلي الله عليه و آله وسلم: هو عبدالله ونبيّه، قالا: فأرنا فيمن خلق الله مثله و فيما رأيت وسمعت. فأعرض النبي صلي الله عليه و آله وسلم عنهمايومئذ ونزل عليه جبرئيل بقول تعالي: (إن مثل عيسي عندالله کمثل آدم خلقه من تراب) الآية [ آل عمران:59] فعادا وقالا: يا محمد هل سمعت بمثل صاحبنا قط؟ قال: نعم. قالا: من هو؟ قال: آدم، ثم قرأ رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم: (إن مثل عيسي عند الله کمثل آدم) الآية. قالا: فإنه ليس کما تقول. فقال لهم رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم: (تعالوا ندع ابناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم) الآية، فأخذ رسول الله بيد علي ومعه فاطمة و حسن و حسين و قال: هؤلاء ابناؤنا و انفسنا و نساؤنا. فهمّا أن يفعلا، ثم إنّ السيد قال للعاقب: ما تصنع بملاعنته؟ لئن کان کاذباً ما تصنع بملاعنته، ولئن کان صادقاً لنهلکن. فصالحوه علي الجزية، فقال النبي صلي الله عليه و آله و سلم يومئذ: والذي نفسي بيده لو لاعنوني ما حال الحول و بحضرتهم منهم أحد.

عمروبن سعد بن معاذ گفت: گروه نجران، عاقب و سيد وارد شدند و گفتند: اي محمد آيا تو سرور ما را مي شناسي؟ پيامبر گفت: سرور شما کيست؟ گفتند: عيسي بن مريم. پيامبر گفت: او بنده خدا و پيامبر او بود. گفتند: به ما نشان بده کسي را که خدا مانند او آفريده باشد در آنچه ديده و شنيده اي. پيامبر آن روز از آنان روي برگردانيد و جبرئيل بر وي اين آيه را آورد: «انّ مثل عيسي عندالله کمثل آدم خلقه من تراب = همانا مَثَل عيسي نزد خدا چون مثل آدم است که خدا او را از خاک آفريد» آنان دوباره برگشتند و گفتند: اي محمد آيا مانند سرور ما را شنيده اي؟ پيامبر گفت: آري. گفتند: او کيست؟ گفت: آدم. سپس پيامبر اين آيه را قرائت کرد: «ان مثل عيسي عندالله کمثل آدم» آنان گفتند: او چنين نبود که تو مي گويي. پيامبر به آنان گفت: «تعالوا ندع ابناء

[صفحه 66]

نا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم...» پس پيامبر دست علي را گرفت و فاطمه و حسن و حسين هم با او بود و گفت: اينان پسران و جان ها و زن هاي ما هستند. آنان تصميم گرفتند که مباهله کنند. سيد به عاقب گفت: با ملاعنه[14] او چه مي کني؟ اگر دروغگو باشد ملاعنه با او را چه مي کني و اگر راستگو باشد ما هلاک مي شويم. اين بود که آنان با پيامبر به دادن جزيه مصالحه کردند. در اين هنگام پيامبر گفت: سوگند به کسي که جانم در دست اوست، اگر آنان با من ملاعنه مي کردند يک سال نمي گذشت مگر اينکه کسي از آنان نمي ماند.

169- عن ابن عباس في قوله: (إنَّ مَثَلَ عِيْسي عِنْدَ اللهِ کَمَثَلِ آدَمَ) فبلغنا- والله أعلم- أنّ وفد نجران قدموا علي نبيّ الله وهو بالمدينة ومعهم السيد والعاقب و أبو حنس و أبو الحرث- واسمه عبدالمسيح- وهو رأسهم وهو الأسقف وهم يومئذ سادة أهل نجران فقالوا: يا محمد لم تذکر صاحبنا؟- وساق نحوه إلي قوله: ونزل جبرئيل فقال: (إنَّ مَثَلَ عِيْسي عِنْدَ اللهِ- إلي قوله- لَهُوَ العَزِيزُ الْحَکِيْمُ). وساق نحوه إلي قوله: قالوا: نلاعنک. فخرج رسول الله وأخذ بيد عليّ بن ابي طالب و معه فاطمة و حسن و حسين فقال: هؤلاء أبناؤنا و نساؤنا و أنفسنا فهمّوا أن يلاعنوا ثمّ إنّ أباالحرث قال للسيّد والعاقب: والله ما نصنع بملاعنة هذا شيئاً، فصالحوه علي الجزية. قالوا: صدقت يا أبا الحرث. فعرضوا علي رسول الله الصلح والجزية فقبلها وقال: أما والذي نفسي بيده لو لاعنوني ما أحال الله لي الحول و بحضرتهم منهم بشر إذاً لأهلک الله الظالمين.

ابن عباس درباره آيه: «ان مثل عيسي عندالله کمثل آدم...» گفت: به ما چنين رسيد- و خدا داناتر است- که گروه نجران نزد پيامبر آمدند و او در مدينه بود و سيد و عاقب و ابو حنس و ابوالحرث که نامش عبدالمسيح بود با آنان بود و او رئيس آنان و اسقف بود و آنان در آن روز بزرگان اهل نجران بودند، پس گفتند: اي محمد سرور ما را

[صفحه 67]

چگونه ياد مي کني؟ حديث را مانند قبلي ادامه داد تا اينجا که گفت: جبرئيل با اين آيه نازل شد: «ان مثل عيسي عندالله- تا- لهو العزيز الحکيم» تا آنجا که آنان گفتند: با تو ملاعنه مي کنيم.

پيامبر بيرون آمد و دست علي را گرفت و فاطمه و حسن و حسين با او بودند، پس گفت: اينان پسران و زن ها و جان هاي ما هستند، آنها خواستند که ملاعنه کنند، ابوالحرث به سيّد و عاقب گفت: به خدا سوگند ما با ملا عنه با اينان کاري انجام نمي دهيم. پس با او بر جزيه مصالحه کنيد. گفتند: راست گفتي اي ابوالحرث. پس به رسول خدا صلح و دادن جزيه را پيشنهاد کردند و پيامبر آن را پذيرفت و گفت: سوگند به کسي که جان من در دست اوست اگر با من ملاعنه مي کردند، خداوند سالي را بر من سپري نمي کرد مگر اينکه کسي از آنان باقي نمي ماند و در اين صورت خدا ستمگران را هلاک مي کرد.

170- عن جابربن عبدالله قال: قدم وفد أهل نجران علي النبي (ص) وفيهم العاقب والسيد فدعاهما إلي الإسلام فقالا: أسلمنا قبلک. قال: کذبتما إن شئتما أخبرتکما بما يمنعکما من الإسلام. فقالا: هات أنبائنا. قال: حب الصليب و شرب الخمر و أکل لحم الخنزير، فدعاهما إلي الملاعنة فوعداه أن يغاديانه بالغداة فغدا رسول الله و أخذ بيد عليّ و فاطمة والحسن و الحسين ثمّ أرسل إليهما فأبيا أن يجيئا، و أقرّا له بالخراج فقال النبي: والذي بعثني بالحق لو فعلا لأمطر الوادي عليهما ناراً قال جابر: فنزلت هذه الآية: (ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم) قال الشعبي: أبناءنا الحسن و الحسين عليهما السلام و نساءنا فاطمة و أنفسنا عليّ بن ابي طالب عليه السلام.

جابربن عبدالله گفت: گروه اعزامي اهل نجران نزد پيامبر آمدند و عاقب و سيد در ميان آنان بود. پيامبر آنان را به اسلام دعوت کرد آنان گفتند: پيش از تو ما مسلمان شده بوديم. پيامبر گفت: دروغ مي گوييد اگر بخواهيد به شما خبر مي دهم که چه چيزي مانع مي شود که شما اسلام بياوريد. گفتند: اخبارما را بيان کن. گفت: دوست

[صفحه 68]

داشتن صليب و خوردن مشروب و خوردن گوشت خوک. آنگاه آنان را به ملا عنه دعوت کرد و آنان وعده دادند که صبح فردا چنين کنند. پيامبر طرف صبح در حالي که دست علي و فاطمه و حسن و حسين را گرفته بود، کسي را نزد آنان فرستاد ولي آنان از آمدن خودداري کردند و پذيرفتند که خراج بدهند. پس پيامبر فرمود: سوگند به کسي که مرا به حق مبعوث کرده اگر ملاعنه مي کردند بيابان بر آنان پر از آتش مي شد. جابر مي گويد: اين آيه نازل شد: «ندع ابناء نا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم» شعبي گفت: منظور از فرزندان حسن و حسين و منظور از زنان فاطمه و منظور از جان ها عليّ بن ابي طالب (ع) بود.[15] .

171- عن ابن عبّاس في قوله جل و عزّ: (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا و أَبْنَاءُکُمْ وَنساءَکُمْ و أنفسنا وأنفسکم ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنجعَلْ لَعْنَةَ اللهِ علي الکاذِبينَ). قال: نزلت في رسول الله و علي (أنفسنا) و (نساءنا) فاطمة و (أبناءنا) حسن و حسين. والدعاء علي الکاذبين نزلت في العاقب والسيد و عبدالمسيح و أصحابهم.

ابن عباس درباره آيه «فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناء کم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علي الکاذبين» گفت: اين آيه درباره پيامبر است و «انفسنا» علي و «نساءنا» فاطمه و «ابناءنا» حسن و حسين است و نفرين بر دروغگويان درباره عاقب و سيد و عبدالمسيح و ياران آنها نازل شده است.

172- عن عامر بن سعد، عن أبيه قال: ولمّا نزلت هذه الآية: (نَدْعُ أَبْناءَنَا وَأَبْناءَکُمْ) دعا رسول الله عليّاً و فاطمة و حسناً فقال: اللهم هؤلاء أهلي.

رواه مسلم بن الحجاج في مسنده الصحيح و أبو عيسي الترمذي في جامعه جميعاً عن قتيبة و ذکرا الحديث بطوله.

عامر بن سعد از پدرش نقل مي کند که چون آيه «ندع ابناءنا و ابناءکم» نازل شد، پيامبر، علي و فاطمه و حسن و حسين را خواند و گفت: خدايا اينان خاندان من

[صفحه 69]

هستند.[16] .

اين روايت را مسلم بن حجاج در صحيح خود و ابوعيسي ترمذي در جامع خود از قتيبه نقل کرده اند و تمامي حديث را آورده اند.

173- عن جابربن عبدالله قال: قدم علي النبي صلي الله عليه و آله و سلم العاقب والسيد، فدعاهما إلي الإسلام فتلاحيا وردّا عليه، فدعاهما إلي الملاعنة، فواعداه علي أن يغادياه بالغداة فغدا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وأخذ بيد عليّ و فاطمة والحسن و الحسين ثمّ أرسل إليهما فأبيا أن يجيئا و أقرّا له بالخراج، فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: والذي بعثني بالحقّ لو فعلا لأمطر عليهما الوادي ناراً. وفيهم نزلت: (فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا و نِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَانْفُسَکُم). قال الشعبي: قال جابر: (أنفسنا) رسول الله وعليّ بن ابي طالب، و (أبناءنا) الحسن و الحسين، و (نساءنا) فاطمة عليهم السلام.

جابربن عبدالله گفت: عاقب و سيد نزد پيامبر (ص) آمدند پيامبر آنان را به سوي اسلام دعوت کرد، آنان سخنان ناشايستي گفتند و اين دعوت را رد کردند، پيامبر آنان را به ملاعنه دعوت کرد، آنان و عده دادند که فردا چنين خواهند کرد. فرداي آن روز پيامبر دست علي و فاطمه و حسن و حسين را گرفت و نزد آنان کس فرستاد که بيايند ولي آنان امتناع کردند و به دادن خراج راضي شدند. پيامبر فرمود: سوگند به کسي که مرا به حق مبعوث کرده اگر ملاعنه مي کردند، بيابان براي آنان پر از آتش مي شد. و درباره آنهااين آيه نازل شده: «فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم»

شعبي گفت: جابر مي گفت: «انفسنا» پيامبر و علي و «ابناءنا» حسن و حسين و «نساءنا» فاطمه است.

اين روايت با سندهاي ديگري هم نقل شده است.

[صفحه 70]

174- عن حذيفة بن اليمان قال: جاء العاقب والسيد أسقفا نجران يدعوان النبي صلي الله عليه و آله و سلم إلي الملاعنة؛ فقال العاقب للسيّد: إن لاعن بأصحابه فليس بنبيّ وإن لاعن بأهل بيته فهو نبيّ! فقام رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم فدعا علياً فأقامه عن يمينه ثم دعا الحسن فأقامه عن يساره ثم دعا الحسين فأقامه عن يمين علي ثم دعا فاطمة فأقامه خلفه فقال العاقب للسيد: لا تلاعنه إنک إن لاعنته لانفلح نحن و لا أعقابنا! فقال رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم: لو لاعنوني ما بقيت بنجران عين تطرف.

حذيفة بن يمان گفت: عاقب و سيد دو اسقف از نجران آمدند و پيامبر (ص) را به ملاعنه دعوت کردند. عاقب به سيد گفت: اگر با اصحاب خود ملاعنه کند پيامبر نيست ولي اگر با خاندان خود ملاعنه کند پيامبر است. رسول خدا برخاست و علي را خواند و او را در طرف راست خود قرار داد و حسن را خواند و او را در طرف چپ خود قرار داد، سپس حسين را خواند و او را در طرف راست علي قرار داد، آنگاه فاطمه را خواند و او را پشت سر خود قرار داد. عاقب به سيد گفت: با او ملاعنه مکن، اگر ملاعنه کني نه ما و نه نسل ما رستگار نمي شويم. پيامبر خدا فرمود: اگر ملاعنه مي کردند در نجران کسي باقي نمي ماند.

175- با سند ديگري جريان مباهله از ابن عباس شبيه روايت 169 نقل شده و تفاوتهاي اندکي در عبارت روايت وجود دارد.

176- عن أبي البختري ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أراد أن يلاعن أهل نجران بالحسن و الحسين و فاطمة عليهم السلام.

ابوالبختري گفت: پيامبر خدا خواست، با اهل نجران با حسن و حسين و فاطمه ملاعنه کند.

هر کس بخواهد راجع به مفهوم اين آيه شريفه استقصا کند، به تفسير قرآن و به کتاب «الارشاد الي اثبات نسب الاحفاد» مراجعه کند. آنچه ما آورديم، خلاصه اي از آن کتاب بود. هر کس دوست دارد که بر آن اطلاع حاصل کند، به آن کتاب رجوع

[صفحه 71]

نمايد.[17] .

(22)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا

وهمگي به ريسمان خدا چنگ بزنيد.

(سوره آل عمران آيه 103)

177- عن عليّ عليه السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: من أحبّ أن يرکب سفينة النجاة و يستمسک بالعروة الوثقي و يعتصم بحبل الله المتين فليوال علياً وليأتمّ بالهداة من ولده.

علي (ع) گفت: پيامبر خدا فرمود: هر کس دوست دارد به کشتي نجات سوار شود و به ريسمان محکم چنگ بزند وبه ريسمان خدا پناه برد، علي را دوست داشته باشد و هدايت کنندگان از فرزندان او را پيشواي خود قرار دهد.

178- عن جعفر بن محمد قال: نحن حبل الله الذي قال الله: (واعتصموا بحبل الله جميعاً) الآية فالمستمسک بولاية عليّ بن ابي طالب المستمسک بالبر فمن تمسک به کان مؤمناً، ومن ترکه کان خارجاً من الإيمان.

جعفر بن محمد گفت: ما همان «حبل الله = ريسمان خدا» هستيم که در اين آيه آمده: «واعتصموا بحبل الله جميعا» پس کسي که به ولايت عليّ بن ابي طالب (ع) چنگ زده، به نيکويي چنگ زده است. هر کس به آن چنگ زند مؤمن است و هرکس آن را رها کند از ايمان بيرون رفته است.

179- مضمون همين روايت با سند ديگري نيز نقل شده است.

[صفحه 72]

180- عن جعفر بن محمد في قوله: (واعتصموا بحبل الله جميعاً ولا تفرقوا) قال: نحن حبل الله.

جعفر بن محمد درباره آيه: «واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا» گفت: ما حبل الله هستيم.

181- عن ابن عمر قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال لي جبرئيل قال الله تعالي: ولاية عليّ بن ابي طالب حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي.

ابن عمر گفت: پيامبر (ص) فرمود: جبرئيل به من گفت: خداوند مي فرمايد: ولايت عليّ بن ابي طالب (ع) حصار من است پس هر کس داخل در حصار من شود از عذاب من ايمن خواهد بود.

(23)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

الَّذينَ اسْتَجابُوا لِلّه وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مآ أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ

کساني که پس از آنکه جراحاتي به آنان رسيد، خدا و پيامبر را استجابت کردند، براي نيکوکاران از آنها پاداشي بزرگ است.

(سوره آل عمران آيه 172)

182- عن أبي رافع: إنّ رسول الله عليه و آله و سلّم بعث علياً في أناس من الخزرج حين انصرف المشرکون من أحد، فجعل لا ينزل المشرکون منزلا إلاّ نزله علي عليه السلام فأنزل الله في ذلک (الذين استجابوا الله والرسول من بعدما أصابهم القرح- يعني الجراحات (الذين قال لهم الناس) هو نعيم بن مسعود الأشجعي (إنّ الناس) هو أبو سفيان بن حرب- قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم

[صفحه 73]

إيماناً وقالوا: حسبنا الله ونعم الوکيل، فانقبلبوا بنعمة من الله وفضل، لم يمسسهم سوء واتّبعوا رضوان الله، والله ذوفضل عظيم.

ابورافع گفت: هنگامي که مشرکان از احد برگشتند، رسول خدا (ص) علي را با جمعي از قبيله خزرج فرستاد، مشرکان در هيچ منزلي فرود نمي آمدند مگر اينکه علي نيز فرود مي آمد، در اين باره خداوند اين آيات را فرستاد: «کساني که پس از آنکه جراحاتي به آنان رسيد، خدا و پيامبر را استجابت کردند، براي نيکوکاران از آنها پاداشي بزرگ است، کساني که مردم به آنان گفتند (يعني نعيم بن مسعود اشجعي به آنان گفت) که مردم براي حمله به شما اجتماع کرده اند (يعني ابوسفيان و همراهانش) از آنها بترسيد، پس بر ايمان آنان افزوده شد و گفتند: خدا ما را بس است و او بهترين نگهبان است، به همين جهت آنها با نعمت و فضل خداوند بازگشتند در حالي که هيچ بدي به آنان نرسيده بود و از خوشنودي خداوند پيروي کردند و خدا داراي فضل بزرگي است (آيات 172 تا 174 از سوره آل عمران)

183- عن ابن عباس في قوله: (الَذِيْنَ اسْتَجابُوا للهِ وَالرَّسُولِ) هم أبوبکر و عمر و عليّ و ابن مسعود.

ابن عباس گفت منظور از «الذين استجابوا لله والرسول» ابوبکر و عمر و علي و ابن مسعود است.

184- عن ابن عباس في قوله: (ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْکُمْ مِنْ بَعْدِ الغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً) الآية [آل عمران: 154] نزلت في عليّ بن ابي طالب غشيه النعاس يوم أحد.

وقوله: (الَذِيْنَ اسْتَجابُوا للهِ والرَّسُولِ- إلي قوله- أَجْرٌ عَظِيْمٌ) نزلت في عليّ بن ابي طالب و تسعة نفر معه بعثهم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في اثر أبي سفيان حين ارتحل.

ابن عباس گفت: آيه «ثم انزل عليکم من بعد الغم امنة نعاسا = سپس به دنبال اين غم و

[صفحه 74]

اندوه آرامشي به صورت خوابي سبک براي شما فرستاد.»[18] درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شد هنگامي که در روز احد خوابي سبک او را فرا گرفت همچنين آيه: «الذين استجابوا لله و الرسول- تا- اجر عظيم» درباره عليّ بن ابي طالب (ع) و نه نفر ديگر نازل شده که پيامبر خدا آنان را در تعقيب ابوسفيان که کوچ کرده بود فرستاد.

185- عن ابي عبدالله قال: إن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بعث علياً في عشرة استجابوا لله والرسول من بعدما أصابهم القرح وقوله: (لِلَّذِيْنَ أَحْسَنُوْا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أجْرٌ عَظِيْمٌ إنّما أنزلت في أميرالمؤمنين عليه السلام.

ابوعبدالله گفت: رسول خدا عليّ بن ابي طالب (ع) را در ميان ده نفري فرستاد که آنان پس از جراحاتي که به آنان رسيده بود خدا و پيامبر را استجابت کردند. و بقيه آيه «براي کساني از آنان که نيکي کردند و پرهيزگاري نمودند پاداشي بزرگ است» درباره اميرالمؤمنين عليه السلام است.

186- عن ابن عباس في قوله: (ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْکُمْ مِنْ بَعْدِ الغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً) نزلت في علي غشيه النعاس يوم أحد.

وقوله: (وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِيْنَ أَوْتُوا الکِتابَ) [آل عمران: 186] نزلت في رسول الله خاصّة و أهل بيته. وقوله: (الَذِيْنَ اسْتَجابُوا للهِ وَالرَّسُوْلِ) الآية، نزلت في عليّ و تسعة نفر معه بعثهم رسول الله (ص) في أثر أبي سفيان حين ارتحل، فاستجابوا الله و رسوله.

وقوله: (يا أَيُّهَا الَّذِيْنَ آمَنُوا اصْبِرُوْا) أي أنفسکم (وَصابِرُوْا) أي في جهاد عدوکم (وَرابِطُوا) أي في سبيل الله، نزلت في رسول الله وعليّ وحمزة بن عبدالمطلّب.

وقوله: (وَاتَّقُوا اللهَ الَّذِي تَساءَلُوْنَ بِهِ وَالاَْرْحامُ) [4/ النساء:1] نزلت في رسول الله و أهل بيته و ذوي أرحامه، و ذلک أنّ کلَّ سبب و نسب منقطع يوم القيامة إلاّ

[صفحه 75]

ماکان من سببه و نسبه (إنَّ الله کَانَ عَلَيْکُمْ رَقِيْباً) يعني حفيظاً.

وقوله: (أَمْ يَحْسُدُوْنَ النّاسَ عَلي ما آتَاهُمُ اللهُ) الآية: [4/َ النساء: 54] نزلت في رسول الله خاصّة مما أعطاه الله من الفضل.

وقوله: (إذْ همَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوْا إِلَيْکُمْ أَيْدِيَهُمْ) [5/ المائدة: 11] نزلت في رسول الله وعليّ وزيره حين أتاهم يستعينهم في القتيلين.

ابن عباس گفت: آيه «ثم انزل عليکم من بعد الغم امنة نعاسا» درباره علي نازل شد هنگامي که در روز احد خوابي سبک او را فرا گرفت.

آيه «ولتسمعن من الذين اوتوا الکتاب= و از کساني که کتاب به آنان داده شده، مي شنويد»[19] درباره پيامبر و خاندان او نازل شده است.

و آيه «الذين استجابوا لله والرسول» درباره علي و نه نفر ديگري نازل شده که پيامبر آنان را در تعقيب ابوسفيان که کوچ کرده بود فرستاد و آنان خدا و پيامبر را استجابت کردند.

و آيه «يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا = اي کساني که ايمان آورده ايد شکيبايي کنيد و در جهاد با دشمن مقاومت کنيد و در راه خدا به يکديگر بپيونديد.»[20] درباره پيامبر خدا و علي و حمزة بن عبدالمطلب نازل شده است.

و آيه «واتقوا الله الذي تسائلون به و الارحام = و بترسيد از خداوندي که از او و خويشاوندي مورد بازخواست خواهيد شد.»[21] درباره پيامبر خدا و اهل بيت و خويشاوندان او نازل شده است و اين براي آن است که در روز قيامت هر سبب و نسبي قطع مي شود مگر آنچه مربوط به سبب و نسب آن حضرت باشد (در دنباله آيه) «ان الله کان عليکم رقيبا = خداوند براي شما رقيب است» منظور از «رقيب» نگهدارنده مي باشد.

[صفحه 76]

و آيه «ام يحسدون الناس علي ما آتيهم الله = آيا آنان از مردم به خاطر آنچه خدا به آنان داد حسد مي کنند؟»[22] در خصوص پيامبر خدا که خدا به او از فضل خود عطا کرده بود، نازل شده است.

و آيه «اذ هم قوم ان يبسطوا اليکم ايديهم = هنگامي که گروهي خواستند دستان خود را به سوي شما دراز کنند.»[23] درباره پيامبر خدا و علي وزير او نازل شده هنگامي که نزد آنان (يهود) آمدند و درباره دو نفر که کشته شده بودند از آنان کمک خواستند.

حسکاني مي گويد: اين احاديث از تفسير حبري نقل شد و من آنها را جمع آوري کردم و او اين روايت را با همان اسناد آورده است.

(24)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ سَيَجْزِي اللّهُ الشّاکِرينَ

و به زودي خداوند سپاسگزاران را پاداش مي دهد.

(سوره آل عمران آيه 144)

187- قال ابن عباس: ولقد شکر الله تعالي فعال عليّ بن ابي طالب في موضعين من القرآن: (وسيجزي الله الشاکرين) و (سنجزي الشاکرين) [آل عمران: 445].

ابن عباس گفت: خداوند در دو مورد از قرآن از کارهاي عليّ بن ابي طالب (ع) تشکر کرده است يکي «وسيجزي الله الشاکرين» و ديگري: «وسنجزي الشاکرين» = به زودي سپاسگزاران را پاداش مي دهيم.»

188- عن حذيفة بن اليمان قال: لما التقوا مع رسول الله بأحد وانهزم أصحاب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و أقبل علي يضرب بسيفه بين يدي رسول الله مع أبي دجانة الأنصاري حتي کشف المشرکين عن رسول الله، فأنزل الله: (ولقد

[صفحه 77]

کنتم تمنّون الموت- إلي قوله- وسيجزي الله الشاکرين). علياً وأبا دجانة و أنزل تبارک وتعالي: (وکأين من نبي قاتل معه ربّيون کثير) والکثير عشرة آلاف. إلي قوله: (والله يحب الصابرين) علياً وأبا دجانة.

حذيفة بن يمان گفت: وقتي سپاه دشمن در احد با پيامبر خدا روبرو شدند و اصحاب پيامبر شکست خوردند، علي در مقابل او همراه با ابودجانه شمشير مي زد تا اينکه مشرکان را از پيامبر دور ساخت، در اين هنگام اين آيه نازل شد: «ولقد کنتم تمنون الموت- تا- وسيجزي الله الشاکرين» که منظور علي و ابودجانه است و نيز اين آيه نازل شد: «وکأيّن من نبيّ قاتل معه ربيّون کثير = و چه بسا پيامبري که خداشناسان بسياري همراه با او جنگيدند (کثير در اينجا ده هزار نفر است.) «والله يحب الصابرين = وخدا صبر کنندگان را دوست دارد.» که منظور علي و ابودجانه است.

(25)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

ثَوابا مِن عِنْدِالله وَاللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثّوابِ وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ

پاداشي از جانب خدا و بهترين پاداش نزد خداست و آنچه نزد خداست براي نيکوکاران بهتر است.

(سوره آل عمران آيه 195)

189- عن الأصبغ بن نباتة قال: سمعت علياً يقول: أخذ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بيدي ثم قال: يا أخي قول الله تعالي: (ثواباً من عند الله والله عنده حسن الثواب و ما عند الله خير للأبرار) أنت الثواب و شيعتک الأبرار.

اصبغ بن نباته گفت: شنيدم عليّ بن ابي طالب (ع) مي گفت: پيامبر خدا دست مرا گرفت سپس گفت: اي برادر من، در سخن خداوند: «والله عنده حسن الثواب و ما عندالله

[صفحه 78]

خير للابرار» ثواب تو هستي و نيکوکاران شيعيان تو هستند.

190- با سند ديگري همين روايت از اصبغ بن نباته نقل شده است.

(26)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

اي کساني که ايمان آورده ايد صبر کنيد و مقاومت نماييد و با هم پيوند داشته باشيد و از خدا پروا کنيد، باشد که رستگار شويد.

(سوره آل عمران آيه 200)

191- عن ابن عباس قال في تفسيره: (يَا أَيُّهَا الَّذِيْنَ آمَنُوا اصْبِرُوْا وَصابِرُوْا) علي محبّة عليّ بن ابي طالب عليه السلام (واتقوا الله) في محبة عليّ بن ابي طالب صلوات الله عليه و أولاده.

ابن عباس در تفسير سخن خداوند: «يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا» گفت: يعني بر محبت عليّ بن ابي طالب (ع) شکيبايي کنيد. «واتقوا الله» يعني در محبت عليّ بن ابي طالب (ع) و فرزندان او از خدا پروا کنيد.

192- عن ابن عباس في قوله: (اِصْبِرُوا) يعني في أَنْفِسُکُمْ (وَصابِرُوا) يعني مع عدوّکم. (وَرابِطُوْا) في سَبِيْلِ الله (وَاتَّقُوا الله لَعَلکُمْ تُفَلِحُوْنَ) نزلت في رسول الله وعليّ و حمزة بن عبدالمطلب رضي الله تعالي عنهم.

ابن عباس گفت: «اصبروا» يعني در نفس خود صبر کنيد «وصابروا» در برابر دشمن مقاومت کنيد «ورابطوا» در راه خدا به هم بپيونديد «واتقوا الله لعلکم تفلحون» اين آيه درباره پيامبر خدا و علي و حمزه بن عبدالمطلب نازل شده است.

[صفحه 79]

(27)

و از سوره نساء نازل شده است:

وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ

خويشتن را نکشيد.

(سوره نساء آيه 29)

193- عن ابن عباس في قول الله تعالي: (ولا تقتلوا أنفسکم) قال: لا تقتلوا أهل بيت نبيکم (ص).

ابن عباس درباره سخن خداوند: «لاتقتلوا انفسکم» گفت: يعني اهل بيت پيامبرتان را نکشيد.

194- عن ابن عباس في قوله تعالي: (ولا تقتلوا أنفسکم) قال: لا تقتلوا أهل بيت نبيکم إن الله يقول: (تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم) وکان أبناؤنا الحسن و الحسين، وکان نساؤنا فاطمة، و أنفسنا النبي و علي عليهم السلام.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «لاتقتلوا انفسکم» گفت: يعني اهل بيت پيامبرتان را نکشيد، همانا خداوند مي فرمايد: «تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم» منظور از «ابناءنا = فرزندان ما» حسن و حسين و منظور از «نساءنا = زنان ما» فاطمه و منظور از «انفسنا = جان هاي ما» پيامبر و علي عليهم السلام است.

(28)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

أَمْ يَحْسُدُونَ النّاسَ عَلي مآ آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِه

آيا به مردم در برابر آنچه که خداوند از فضل خود به آنان داده است، حسد مي کنند؟

(سوره نساء آيه 54)

[صفحه 80]

195- عن جعفر بن محمد في قوله تعالي: (أم يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله) قال: نحن المحسودون.

جعفر بن محمد درباره سخن خداوند «ام يحسدون الناس علي ما آتاهم من فضله» گفت: حسد شدگان ما هستيم.

196- عن ابن عباس في قوله تعالي: (أم يحسدون الناس) قال: نحن الناس المحسدون و فضلة النبوة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ام يحسدون الناس» گفت: مردمي که حسد شده اند و باقي ماندگان نبوت ما هستيم.

197- عن أبي الصباح قال: قال لي جعفر بن محمد: يا أباالصباح أما سمعت الله يقول في کتابه: (أم يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله) الآية قلت: بلي أصلحک الله. قال: نحن و الله هم، نحن والله المحسودون.

ابوالصباح گفت: جعفر بن محمد به من گفت: اي ابوالصباح آيا سخن خداوند را نشنيدي که فرمود: «ام يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله» گفتم: آري، خداوند حال تو را نيکو گرداند. گفت: به خدا سوگند آنان ما هستيم و ماييم که مورد حسد واقع شده ايم.

198- نظر خزيمة إلي عليّ بن ابي طالب فقاله له علي عليه السلام أماتري کيف أحسد علي فضل الله بموضعي من رسول الله وما رزقنيه الله من العلم فيه؟ فقال خزيمة:

رأوا نعمة الله ليست عليهم

به خاطر فضل خدا مورد حسد واقع شده ام؟ (و اين به سبب) موقعيت من نسبت به پيامبر و به سبب علمي است که خداوند به من روزي کرده است، پس خزيمه گفت:

نعمت خدا را که آنان ندارند و نيز فضيلت والايي را که کسي نمي توانند درباره آن با تو نزاع کند، بر تو ديدند. از دين و دنيا آنچه مورد آرزوست، تو داري و بالاتر از آرزو اخلاق و طبيعت آن است. آنان از خشم طولاني خود دست هاي خود را درباره تو برهم زدند و هر کس راضي نباشد، خداوند خوار کننده اوست.

(29)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

فَقَدْ آتَيْنآ آلَ اِبْراهيمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْکًا عَظيمًا

به تحقيق به خاندان ابراهيم کتاب و حکمت داديم و به آنان سلطنتي بزرگ داديم.

(سوره نساء آيه 54)

199- عن جعفر بن محمد عليهما السلام في قوله: (وآتيناهم ملکاً عظيماً) قال: جعل فيهم أئمة من أطاعهم فقد أطاع الله، ومن عصاهم فقد عصي الله.

جعفر بن محمد درباره سخن خداوند: «وآتيناهم ملکا عظيما» گفت: خداوند در ميان آنان پيشواياني قرار داد که هر کس آنان را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هرکس آنان را نافرماني کند، خدا را نافرماني کرده است.

200- 201ـ همين حديث با دو سند ديگر نيز نقل شده است.

(30)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ

[صفحه 82]

مِنْکُمْ

اي کساني که ايمان آورده ايد از خدا اطاعت کنيد و نيز از پيامبر و صاحبان امر اطاعت کنيد.

(سوره نساء آيه 59)

202- عن سليم بن قيس الهلالي عن علي قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: شرکائي الذين قرنهم الله بنفسه وبي وأنزل فيهم: (يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول) الآية، فإن خفتم تنازعاً في أمر فارجعوه إلي الله والرسول وأولي الأمر. قلت: يا نبي الله من هم؟ قال: أنت أوَّلهم.

سليم بن قيس از علي (ع) نقل مي کند که پيامبر گفت: شريکان من کساني هستند که خداوند آنان را به خويشتن و به من نزديک کرده و فرموده است: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول» اگر در کاري نزاع داشتيد آن را به خدا و رسول و صاحبان امر برگردانيد. گفتم: آنان چه کساني هستند اي پيامبر خدا؟ فرمود: نخستين آنان تو هستي.

203- عن مجاهد في قوله تعالي: (يا أيها الذين آمنوا) يعني الذين صدقوا بالتوحيد (أطيعوا الله) يعني في فرائضه (وأطيعوا الرسول) يعني في سنته (وأولي الأمر منکم) قال: نزلت في أمير المؤمنين حين خلّفه رسول الله بالمدينة فقال: أتخلفني علي النساء والصبيان؟ فقال: أما ترضي أن تکون مني بمنزلة هارون من موسي حين قال له: اخلفني في قومي و أصلح. فقال الله: (وأولي الأمر منکم) قال: هو عليّ بن ابي طالب ولاّه الله الأمر بعد محمد في حياته حين خلّفه رسول الله بالمدينة، فأمر الله العباد بطاعته و ترک خلافه.

مجاهد گفت: «يا ايها الذين آمنوا» يعني کساني که توحيد را تصديق کردند «اطيعوا الله» يعني در واجبات او «واطيعوا الرسول» يعني در سنت او «و اولي الامر منکم درباره اميرالمؤمنين نازل شده هنگامي که پيامبر او را در مدينه جانشين خود کرد و او گفت: آيا مرا بر زنان و کودکان جانشين قرار مي دهي؟ پيامبر فرمود: آيا دوست نداري که تو

[صفحه 83]

نسبت به من مانند هارون نسبت به موسي باشي هنگامي که به موسي گفت: مرا در ميان قوم خود جانشين قرار بده و نيکويي کن. لذا خداوند فرمود: «اولي الامر منکم» گفت: او عليّ بن ابي طالب (ع) است که خدا او را در زمان حيات پيامبر جانشين او کرد و اين زماني بود که پيامبر او را در مدينه جانشين خود نمود و خدا بندگانش را فرمان داد که از او اطاعت کنند و با او مخالفت نکنند.

203- عن أبي بصير، عن أبي جعفر، أنه سأله عن قول الله تعالي: (أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منکم) قال: نزلت في عليّ بن ابي طالب. قلت: إن الناس يقولون: فما منعه أن يسمي علياً وأهل بيته في کتابه؟ فقال أبو جعفر: قولوا لهم: إن الله أنزل علي رسوله الصلاة ولم يسمّ ثلاثاً ولا أربعاً حتي کان رسول الله هو الذي فسّر ذلک، وأنزل الحج فلم ينزل: طوفوا سبعاً حتي فسر ذلک لهم رسول الله و أنزل: (أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منکم) فنزلت في علي والحسن و الحسين، وقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: أوصيکم بکتاب الله وأهل بيتي إني سألت الله أن لا يفرق بينهما حتي يوردهما عليّ الحوض فأعطاني ذلک.

ابوبصير از ابوجعفر از اين سخن خداوند پرسيد: «اطيعوا الله واطيعوا الرسول و اولي الامر منکم» گفت: درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است. ابوبصير گفت: مردم مي گويند: چرا خداوند نام علي و اهل بيت او را در کتاب خود نياورده است؟ ابوجعفر گفت: به آنان بگوييد: خداوند بر پيامبرش نماز را فرستاده ولي تعيين نکرده که سه رکعت باشد يا چهار رکعت و خود پيامبر آن را تفسير کرده است. و نيز حج را فرستاده ولي نگفته که هفت بار طواف کنيد و خود پيامبر آن را تفسير کرده است و نيز اين آيه را نازل کرده: «اطيعو الله واطيعوا الرسول و اولي الامر منکم» و اين آيه درباره علي و حسن و حسين نازل شده است و پيامبر خدا فرموده است: شما را به کتاب خدا و اهل بيت خودم وصيت مي کنم، من از خداوند خواسته ام که ميان اين دو جدايي نياندازد تا در حوض بر من وارد شوند و خدا اين دعوت مرا اجابت کرده است.

204- عن سعد بن وقاص قال: لما نزل رسول الله (ص) الجرف لحقه عليّ بن

[صفحه 84]

ابي طالب يحمل سلاحاً؛ فقال: يا رسول الله خلّفتني عنک ولم أتخلف عن غزوة قبلها، وقد ارجف المنافقون بي إنک خلفتني لما استثقلتني! قال سعد: فسمعت رسول الله (ص) يقول: يا علي أما ترضي أن تکون مني بمنزلة هارون من موسي إلا.نه لا نبي بعدي فارجع فاخلفني في أهلي وأهلک.

سعد بن ابي وقاص از پدرش نقل مي کند که چون پيامبر خدا بر «جرف» فرود آمد عليّ بن ابي طالب (ع) در حالي که سلاحي حمل مي کرد بر او ملحق شد و گفت: اي پيامبر خدا مرا از خود جداکردي و من پيش از اين از هيچ جنگي تخلف نکرده ام، منافقان بر من خورده مي گيرند که گويا تو از آن جهت مرا در مدينه ترک کردي که من بر تو گراني مي کنم. سعد مي گويد: شنيدم که پيامبر خدا فرمود: يا علي آيا راضي نيستي که نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسي باشي جز اين که پس از من پيامبري نخواهد آمد. برگرد و جانشين من در خانواده ام و خانواده ات باش.

205- عن علي أن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أراد أن يغزو غزوة له، فدعا جعفراً فأمره أن يتخلّف علي المدينة فقال: لا أتخلّف بعدک يا رسول الله أبداً. قال: فدعاني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فعزم عليّ لمّا تخلّفت قبل أن أتکلّم. فبکيت فقال: ما يبکيک يا علي؟ قلت: يا رسول الله يبکيني خصال غير واحدة تقول قريش غداً: ما أسرع ما تخلّف عن ابن عمه و خذله، و تبکيني خصلة أخري: کنت أريد أن أتعرّض الجهاد في سبيل الله لأن الله يقول: (ولا يطئون موطئاً يغيظ الکفار) إلي آخر الآية [9/ التوبة: 119] وکنت أريد أن أتعرّض لفضل الله، وما بي غنيً عن سهم أصيبُهُ مع المسلمين وأعود به عليّ وعلي أهل بيتک. فقال صلي الله عليه و اله و سلم: أنا مجيب في جميع ما قلت، أمّا قولک: إنّ قريشاً ستقول: ما أسرع ما خذل ابن عمّه، فقد قالوا لي أشدّ من ذلک، فقد قالوا: ساحر وکاهن و کذّاب. وأمّا قولک: أتعرّض للأجر من الله أفما ترضي أن تکون مني بمنزلة هارون من موسي غير أنه لا نبي بعدي وأما قولک: أتعرّض لفضل الله فهذا بهار من فلفل

[صفحه 85]

جاءنا من اليمن فبعه واستمتع به أنت و فاطمة حتي يأتيکم الله من فضله.

علي (ع) گفت: رسول خدا اراده کرد در جنگي بجنگد، پس جعفر را خواند و به او فرمان داد که در مدينه بماند او گفت: اي رسول خدا من هرگز از تو جدا نمي شوم. پس مرا خواند و پيش از آنکه من حرفي بزنم تصميم گرفت که من بمانم، من گريه کردم، او گفت: يا علي چه چيزي تو را وادار به گريه کرده؟ گفتم: يا رسول الله چند چيز مرا به گريه واداشته، فردا قريش مي گويند: چه زود پسر عموي خودش را رها کرد و او را خوار نمود. چيز ديگري که مرا مي گرياند اين است که من مي خواستم در جهاد در راه خدا شرکت کنم چون خداوند مي فرمايد: «آنان گامي برنمي دارند که کفار را به خشم آورد... مگر اينکه براي آنان عمل صالح نوشته مي شود»[24] و من مي خواستم خود را در معرض فضل خدا قرار دهم. همچنين من از سهم (غنائمي) که همراه با مسلمانان به من برسد و با آن به خودم و اهل بيت تو سودي برسانم، بي نياز نيستم.

پيامبر خدا (ص) فرمود: به همه آنچه گفتي پاسخ مي دهم: اما اين سخن تو که قريش خواهند گفت که چه زود پسر عموي خودش را خوار کرد، آنان درباره من شديدتر از اين را گفته اند، آنها گفتند: جادوگر و کاهن و کذّاب است.

و اما اينکه گفتي مي خواهم خود را در معرض پاداش خدا قرار دهم، آيا تو راضي نيستي که از من به منزله هارون از موسي باشي جز اينکه پس از من پيامبري نخواهد آمد.

و اما اينکه گفتي مي خواهم از فضل خدا بهره مند شوم، اين سيصد رطل فلفل است که از يمن براي ما آمده، است به وسيله آن تو و فاطمه بهره جويي کنيد تا وقتي که خداوند از فضل خود به شما برساند.

اين حديث را جماعت ديگري هم نقل کرده اند و اين همان حديث «منزله»

[صفحه 86]

است که استاد ما ابوحازم حافظ مي گفت: اين حديث را با پنج هزار سند تخريج کرده ام.

(31)

و از جمله آن آيات است سخن خداوند:

وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ

مِنَ النَّبِيّنَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفيقًا ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللّهِ وَ کَفي بِاللّهِ عَليمًا

وهر کس خدا و پيامبر را اطاعت کند، آنان با کساني خواهند بود که

خدا به آنان نعمت داده است، از پيامبران و راستگويان و شهدا و نيکوکاران و اينان چه دوستان خوبي هستند! اين عنايتي از سوي خداست و از نظر آگاهي خداوند بسنده است.

(سوره نساء آيه 69)

206- عن عبدالله بن عباس في قوله تعالي: (ومن يطع الله) يعني في فرائضه (والرسول) في سنته (فأولئک مع الذين أنعم الله عليهم من النبيين- يعني محمّداً- والصّدّيقين) يعني عليّ بن ابي طالب وکان أوّل من صدّق برسول الله صلي الله عليه و آله و سلم (والشهداء) يعني عليّ بن ابي طالب و جعفر الطيار، وحمزة بن عبدالمطلب والحسن والحسين، هؤلاء سادات الشهداء (والصالحين) يعني سلمان و أباذرّ وصهيب وبلالاً و خبّاباً وعمّاراً (وحسن أولئک) أي الأئمة الأحد عشر رفيقاً يعني في الجنة ذلک الفضل من الله وکفي بالله عليماً) إن منزل عليّ وفاطمة والحسن و الحسين ومنزل رسول الله وهم في الجنّة واحد.

عبدالله بن عباس گفت: «ومن يطع الله» يعني کسي که خدا را در واجباتش اطاعت کند «والرسول» و پيامبر را در سنتش «فاولئک مع الذين انعم الله عليهم من النبيين» يعني

[صفحه 87]

محمد «والصديقين» يعني عليّ بن ابي طالب و او نخستين کسي بود که رسول خدا را تصديق کرد «والشهداء» يعني عليّ بن ابي طالب (ع) و جعفر طيار و حمزة بن عبدالمطلب و حسن و حسين، اينان سروران شهيدان هستند «والصالحين» يعني سلمان و ابوذر و صهيب و بلال و خبّاب و عمّار «ذلک الفضل من الله» همانا منزل علي و فاطمه و حسن و حسين و منزل پيامبر در بهشت يکي است.

207- عن عليّ بن موسي الرضا، قال: أخبرني أبي، عن أبيه جعفر، عن أبيه محمد، عن أبيه علي عن أبيه الحسين عن أبيه عليّ بن ابي طالب عليهم السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في هذه الآية: (فأولئک الذين أنعم الله عليهم) قال: (من النبيين) محمد، و (من الصّديقين) عليّ بن ابي طالب، و (من الشهداء) حمزة، و (من الصالحين) الحسن والحسين (وحسن أولئک رفيقاً) قال: القائم من آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم.

عليّ بن موسي الرضا از پدرانش نقل مي کند که پيامبر خدا درباره اين آيه گفت: «فاولئک الذين انعم الله عليهم» از پيامبران محمد (ص) و از صديقين عليّ بن ابي طالب (ع) و از شهدا حمزه و از صالحان حسن و حسين هستند «وحسن اولئک رفيقا» قائم آل محمد است.

208- اصبغ نباته همين مضمون را از ابن عباس نقل کرده است.

209- عن حذيفة بن اليمان قال: دخلت علي النبي صلي الله عليه وآله وسلم ذات يوم و قد نزلت عليه هذه الآية: (أولئک الذين أنعم الله عليهم من النبيين والصدّيقين والشهداء والصالحين و حسن أولئک رفيقاً) فأقرأنيها صلي الله عليه و آله و سلم فقلت: يا نبي الله فداک أبي وأمي من هؤلاء إني أجد الله بهم حفيّاً! قال: يا حذيفة أنا من النبيين الذين أنعم الله عليهم أنا أوّلهم في النبوة وآخرهم في البعث، ومن الصدّيقين عليّ بن ابي طالب، ولمّا بعثني الله عزّوجلّ برسالته کان أوّل من صدّق بي، ثمّ من الشهداء حمزة وجعفر، ومن الصالحين الحسن والحسين سيّدا شباب أهل الجنة، وحسن أولئک رفيقاً المهدي في زمانه.

[صفحه 88]

حذيفة بن يمان گفت: روزي نزد پيامبر (ص) رفتم و اين آيه نازل شده بود: «فاولئک الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين والشهداء والصالحين و حسن اولئک رفيقا» پيامبر اين آيه را به من ياد داد، گفتم: اي پيامبر خدا پدر و مادرم فداي تو باد! اينان چه کساني هستند که من خدا را به اينان مهربان مي بينم؟ فرمود: اي حذيفه من از پيامبراني هستم که خدا به آنان نعمت داده است. من نخستين آنان در نبوت و آخرين آنان در مبعوث شدن هستم و از صديقان عليّ بن ابي طالب است که چون خداوند مرا به رسالت خود مبعوث نمود، او نخستين کسي بود که مرا تصديق کرد، سپس از شهدا حمزه و جعفر هستند و از صالحان حسن و حسين سروران جوانان اهل بهشت هستند و «حسن اولئک رفيقا» مهدي در زمان خود است.

(32)

و نيز از سوره مائده نازل شده است:

الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَکُمُ الاْسِْلامَ دينًا

امروز دين شما را براي شما کامل کردم و نعمت خودم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دين به شما راضي شدم.

(سوره مائده آيه 3)

210- عن أبي هريرة، قال: من صام يوم ثمانية عشر من ذي الحجة کتب الله له صيام ستين شهراً، وهو يوم غدير خمّ لما أخذ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بيد عليّ بن ابي طالب فقال: من کنت مولاه فعلي مولاه. فقال له عمربن الخطاب: بخّ بخّ لک يا ابن ابي طالب.

ابوهريره گفت: هر کس روز هيجدهم ذيحجه را روزه بگيرد، خداوند روزه شصت ماه را براي او مي نويسد و آن روز روز غدير خم است، هنگامي که پيامبر

[صفحه 89]

خدا دست عليّ بن ابي طالب (ع) را گرفت و گفت: به به تو را اي پسر ابي طالب!

211- عن أبي سعيد الخدري أن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لما نزلت عليه هذه الآية قال: الله أکبر علي إکمال الدين وإتمام النعمة، ورضا الرب برسالتي و ولاية عليّ بن ابي طالب من بعدي. ثم قال: من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله.

ابوسعيد خدري گفت: وقتي اين آيه بر پيامبر نازل شد، فرمود: الله اکبر بر کامل کردن دين و تمام کردن نعمت و خوشنودي پروردگار به رسالت من و ولايت عليّ بن ابي طالب (ع) پس از من. سپس گفت: هرکس که من مولاي اويم علي مولاي اوست، خداوندا دوست بدار کسي را که او را دوست بدارد و دشمن بدار کسي را که او را دشمن بدارد و کمک کن کسي را که او را کمک کند و خوار کن کسي را که او را خوار کند.

212- همين مضمون با سند ديگري از ابوسعيد خدري نقل شده است.

213- عن أبي هريرة قال: من صام يوم ثمانية عشر من ذي الحجة کتب الله له صيام ستّين شهراً، وهو يوم غدير خمّ لما أخذ النبي صلي الله عليه و آله وسلم بيد عليّ فقال: ألست وليّ المؤمنين؟ قالوا: بلي يا رسول الله. فقال: من کنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لک يا ابن ابي طالب أصبحت مولاي ومولا کل مؤمن!! وأنزل الله: (اليوم أکملت لکم دينکم).

ابوهريره گفت: هر کس روز هيجدهم ذيحجه را روزه بدارد خداوند براي او روزه شصت ماه را مي نويسد و آن روز روز غدير خم است. چون پيامبر دست علي را گرفت و گفت: آيا من وليّ مؤمنان نيستم؟ گفتند: آري اي رسول خدا! پس گفت: هر کس که من مولاي اويم، علي مولاي اوست. پس عمر بن خطاب گفت: به به تو را اي پسر ابي طالب، مولاي من و مولاي هر مؤمني شدي! و خداوند اين آيه را نازل

[صفحه 90]

کرد: «اليوم اکملت لکم دينکم...»[25] .

214- عن ابن عباس قال: بينما نحن مع رسول الله في الطواف إذ قال: أفيکم عليّ بن ابي طالب؟ قلنا: نعم يا رسول الله فقرّبه النبي صلي الله عليه وآله وسلم فضرب علي منکبه وقال: طوباک يا علي، أنزلت علي في وقتي هذا آية ذکري وإياک فيها سواء: (اليوم أکملت لکم دينکم و أتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الإسلام ديناً) قال: أکملت لکم دينکم بالنبي وأتممت عليکم نعمتي بعليّ ورضيت لکم الإسلام ديناً بالعرب.

ابن عباس گفت: ما با رسول خدا در طواف بوديم که فرمود: آيا عليّ بن ابي طالب (ع) در ميان شماست؟ گفتيم: آري اي رسول خدا. پيامبر او را به خود نزديک کرد و بر شانه او زد و گفت: خوشا به حال تو اي علي در اين هنگام آيه اي بر من نازل شد که من و تو در آن به طور مساوي ذکر شده ايم: «اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا» گفت: به وسيله پيامبر دينم را بر شما کامل کردم و به وسيله علي نعمتم را بر شما تمام کردم و به وسيله عرب اسلام را به عنوان دين بر شما پسنديدم.

215- عن ابن عباس قال: بينما النبي صلي الله عليه و آله و سلم بمکة أيام الموسم إذ التفت إلي علي فقال: هنيئاً لک يا أبا الحسن إن الله قد أنزل عليّ آية محکمة غير متشابهة؛ ذکري و إياک فيها سواء: (اليوم أکملت لکم دينکم).

ابن عباس گفت: هنگامي که ما در ايام حج در مکه بوديم، پيامبر رو به علي کرد و گفت: گوارا باد بر تو اي ابوالحسن، همانا خداوند براي من آيه محکم و غير متشابهي نازل کرده که من و تو در آن به طور مساوي ذکر شده ايم: «اليوم اکملت لکم دينکم»

(33)

[صفحه 91]

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّما وَلِيُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ

جزاين نيست که سرور شما خدا و پيامبر او و کساني است که ايمان آورده اند آنها که نماز را به پا مي دارند و زکات را مي پردازند در حالي که آنان در حال رکوع هستند.

(سوره مائده آيه 55)

216- عن ابن عباس في قوله تعالي: (إنما وليکم الله ورسوله والذين آمنوا) قال: نزلت في عليّ بن ابي طالب عليه السلام.

ابن عباس گفت: آيه: «انما وليکم الله ورسوله والذين آمنوا» درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است.

217- عن ابن طاووس عن أبيه قال: کنت جالساً مع ابن عباس إذ دخل عليه رجل فقال: أخبرني عن هذه الآية: (إنما وليکم الله ورسوله) فقال: ابن عباس: أنزلت في عليّ بن أبي طالب.

ابن طاووس از پدرش نقل مي کند که گفت: با ابن عباس نشسته بوديم که مردي وارد شد و گفت: مرا از اين آيه خبر بده: «انما وليکم الله ورسوله» ابن عباس گفت: درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است.

218- 220- همين مضمون با سه سند ديگر نيز روايت شده است.

221- عن ابن عبّاس في قول الله تعالي: (إنّما وليّکم الله ورسوله) يعني ناصرکم الله (ورسوله) يعني محمّداً (ص) ثم قال: (والذين آمنوا) فخصّ من بين المؤمنين عليّ بن ابي طالب فقال: (الذين يقيمون الصلاة) يعني يتمّون وضوءها و قراءتها ورکوعها و سجودها و خشوعها في مواقيتها (ويؤتون الزکاة وهم راکعون) وذلک انّ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم صلّي يوماً بأصحابه صلاة الظهر

[صفحه 92]

وانصرف هو و أصحابه فلم يبق في المسجد غير عليّ قائماً يصلّي بين الظهر والعصر إذ دخل المسجد فقير من فقراء المسلمين فلم ير في المسجد أحداً خلا عليّاً فأقبل نحوه فقال: يا وليّ الله بالذي يصلي له أن تتصدّق عليّ بما أمکنک. وله خاتم عقيق يماني أحمر کان يلبسه في الصلاة في يمينه فمدّ يده فوضعها علي ظهره و أشار إلي السائل بنزعه، فنزعه ودعا له، و مضي و هبط جبرئيل فقال النبي (ص) لعليّ: لقد باهي الله بک ملائکته اليوم، اقرأ (إنّما وليّکم الله ورسوله).

ابن عباس گفت: «انما وليکم الله ورسوله» يعني ياور شما خدا و پيامبر او محمد (ص) است، سپس فرمود: «والذين آمنوا» از ميان مؤمنان عليّ بن ابي طالب (ع) را برگزيد و گفت: «الذين يقيمون الصلوة» يعني وضوء و قرائت و رکوع و سجود و خشوع آن را در اوقات آن کامل مي کنند «ويؤتون الزکوة و هم راکعون» و اين مربوط به اين جريان است که روزي پيامبر با اصحاب خود نماز ظهر را خواند و او و اصحابش رفتند و در مسجد کسي جز علي نماند که ميان ظهر وعصر نماز مي خواند، در اين هنگام فقيري از فقراي مسلمانان به مسجد وارد شد و در مسجد جز علي کسي را نديد، پس به طرف او آمد و گفت: اي وليّ خدا تو را سوگند به کسي که به او نماز خوانده مي شود، آن مقدار که در توان داري مرا صدقه بده، علي که يک انگشتر عقيق يمني سرخ داشت و آن را در وقت نماز به دست راست خود مي کرد، دستش را دراز کرد و آن را بر پشت خود نهاد و به سائل اشاره کرد که آن را در آورد و او انگشتر را در آورد و به علي دعا کرد و رفت. جبرئيل نازل شد. پيامبر به علي گفت: همانا امروز خداوند به وسيله تو بر فرشتگانش مباهات کرد، بخوان: «انما وليکم الله ورسوله».

222- عن أنس: إن سائلا أتي المسجد وهو يقول: من يقرض الوفيّ المليّ؟ وعلي عليه السلام راکع يقول بيده خلفه للسائل أي اخلع الخاتم من يدي. فقال رسول الله (ص): يا عمر وجبت. قال: بأبي وأمي يا رسول الله ما وجبت؟ قال: وجبت له الجنة، والله ماخلعه من يده حتي خلعه من کل ذنب ومن کل خطيئة. قال:

[صفحه 93]

بأبي وأمي يا رسول الله هذا لهذا؟ قال: هذا لمن فعل هذا من أمتي.

انس بن مالک گفت: سائلي به مسجد آمد در حالي که مي گفت: چه کسي خداوند را قرض مي دهد؟ در اين هنگام علي (ع) که در حال رکوع بود دستش را به سائل نشان داد، يعني آن را از دست من درآور. پيامبر فرمود: اي عمر واجب شد. عمر گفت: پدر و مادرم فدايت اي رسول خدا چه چيزي واجب شد؟ گفت: بهشت بر او واجب شد، به خدا سوگند آن را از دست او در نياورد مگر اينکه او را از هر گناه و خطايي در آورد. گفت: پدر و مادرم فدايت اي رسول خدا، اين به آن؟ فرمود: اين براي هر کسي از امت من که چنين کند.

223- عن أنس قال: خرج النبي صلي الله عليه و آله و سلم إلي صلاة الظهر فإذاً هو بعليّ يرکع ويسجد، وإذا بسائل يسأل فأوجع قلب علي کلام السائل فأومأ بيده اليمني إلي خلف ظهره فدنا السائل منه فسلّ خاتمه عن إصبعه فأنزل الله فيه آية من القرآن و انصرف عليّ إلي المنزل فبعث النبي صلي الله عليه و آله و سلم إليه فأحضره فقال: أي شيء عملت يومک هذا بينک وبين الله تعالي؟ فأخبره فقال له: هنيئاً لک يا أبا الحسن قد أنزل الله فيک آية من القرآن: (إنما وليکم الله ورسوله).

انس گفت: پيامبر خدا به نماز ظهر رفت پس علي را ديد که رکوع و سجود مي کند و سائلي اظهار حاجت مي کند، سخن سائل دل علي را به درد آورد، پس اشاره کرد و دست راست خود را به پشت خود برد، سائل نزديک شد و انگشتر را از انگشت او درآورد، پس خداوند آيه اي از قرآن را نازل کرد و علي به منزل برگشت، پيامبر کسي نزد علي فرستاد و او را احضار نمود و گفت: امروز ميان خود و خدا چه عملي انجام داده اي؟ علي جريان را خبر داد، پيامبر گفت: گوارا باد بر تو اي ابوالحسن! خداوند درباره تو آيه اي از قرآن را نازل کرده است: «انما وليکم الله ورسوله»

224- عن محمد بن الحنفية أن سائلا سأل في مسجد رسول الله فلم يعطه غير علي أحد شيئاً، فخرج رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و قال: هل أعطاک أحد شيئاً؟ قال: لا إلا رجل مررت به وهو راکع فناولني خاتمه. فقال النبي صلي الله عليه

[صفحه 94]

و آله وسلم: وتعرفه؟ قال: لا. فنزلت هذه الآية: (إنّما وليکم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقمون الصلاة ويؤتون الزکاة وهم راکعون) فکان عليّ بن ابي طالب.

محمد بن حنفيه گفت: سائلي در مسجد پيامبر سؤال کرد و جز علي کسي به او چيزي نداد، پيامبر بيرون شد و گفت: آيا کسي چيزي به تو داد؟ او گفت: نه، مگر مردي که از کنار او عبور کردم و او در حال رکوع بود، او انگشترش را به من داد. پيامبر فرمود: آيا او را شناختي؟ گفت: نه. پس اين آيه نازل شد: «انما وليکم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون» و آن شخص عليّ بن ابي طالب (ع) بود.

225- همين مضمون با سند ديگري از محمد بن حنفيه نقل شده است.

226- عن عطاء بن السائب في قوله تعالي: (إنما وليکم الله ورسوله) الآية قال: نزلت في علي مرّ به سائل وهو راکع فناوله خاتمه.

عطاء بن سائب راجع به آيه شريفه: «انما وليکم الله ورسوله» گفت: اين آيه درباره علي نازل شده است. سائلي از کنار او رد مي شد و او در حالت رکوع بود و انگشترش را به او داد.

227- عن ابن جُرَيج قال: لما نزلت: (إنما وليکم الله ورسوله) الآية، خرج النبي صلي الله عليه و آله وسلم إلي المسجد فإذاً سائل يسأل في المسجد فقال له النبي صلي الله عليه و آله: هل أعطاک أحد شيئاً وهو راکع؟ قال: نعم رجل لا أدري من هو. قال: ماذا أعطاک؟ قال: هذا الخاتم. فإذا الرجل عليّ بن ابي طالب و الخاتم خاتمه عرفه النبي صلي الله عليه و آله و سلم.

ابن جريح گفت: چون آيه: «انما وليکم الله ورسوله» نازل شد، پيامبر خدا به مسجد آمد و سائلي را در مسجد ديد و به او گفت: آيا کسي چيزي به تو داده در حالي که در رکوع باشد؟ گفت: آري، مردي که نمي دانم کيست. گفت: چه چيزي به تو داد؟ گفت: اين انگشتر را. آن مرد عليّ بن ابي طالب (ع) و انگشتر انگشتر او بود و پيامبر آن را شناخت.

[صفحه 95]

228- عن عبدالملک بن أبي سليمان قال: سألت أبا جعفر عن قوله: (إنما وليکم الله ورسوله والذين آمنوا). قال: أصحاب النبي صلي الله عليه و آله و سلم. قلت: يقولون: عليّ قال: عليّ منهم.

عبدالملک بن سليمان گفت: از ابوجعفر اين آيه را پرسيدم «انما وليکم الله ورسوله والذين آمنوا» گفت: اصحاب پيامبر. گفتم: مي گويند: علي. گفت: علي هم از آنان بود.

229- 230- همين مضمون با دو سند ديگر هم نقل شده است.

231- عمار بن ياسر يقول: وقف لعليّ بن ابي طالب سائل وهو راکع في صلاة التطوع فنزع خاتمه فأعطاه السائل فأتي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فأعلمه ذلک، فنزل علي النبي صلي الله عليه و آله و سلم هذه الآية: (إنما وليکم الله ورسوله) إلي آخر الآية فقال رسول الله: من کنت مولاه فإن علياً مولاه، اللهم والِ من والاه وعادِ من عاداه.

عمار ياسر گفت: سائلي نزد عليّ بن ابي طالب (ع) توقف کرد و او در حال رکوع در نماز مستحبي بود، او انگشتر خود را در آورد و به آن سائل داد پس پيامبر خدا آمد و جريان را به او گفت و اين آيه نازل شد: «انما وليکم الله و رسوله» پيامبر فرمود: هر کس که من مولاي او هستم، علي مولاي اوست، خدايا هرکس را که او را دوست بدارد دوست بدار و هر کس را که او را دشمن بدارد دشمن بدار.

232- عن جابر قال: جاء عبدالله بن سلام و أناس معه يشکون إلي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مجانبة الناس إياهم منذ أسلموا فقال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: ابتغوا إلي سائلا. فدخلنا المسجد فوجدنا فيه مسکيناً فأتينا به النبي صلي الله عليه و آله و سلم فسأله هل أعطاک أحد شيئاً قال: نعم مررت برجل يصلي فأعطاني خاتمه قال اذهب فأرهم إياه قال جابر: فانطلقنا و علي قائم يصلي قال: هو هذا، فرجعنا وقد نزلت هذه الآية: (إنما وليکم الله ورسوله).

جابر گفت: عبدالله بن سلام با گروهي نزد پيامبر آمدند و از اينکه مردم از وقتي که آنان مسلمان شده اند از آنان دوري مي کنند، به پيامبر شکايت کردند. پيامبر گفت:

[صفحه 96]

سائل را نزد من آوريد، پس داخل مسجد شديم و مسکيني را در آنجا يافتيم و او را نزد پيامبر آورديم، پيامبر پرسيد: آيا کسي چيزي به تو داده است؟ گفت: آري از پيش مردي عبور کردم و او نماز مي خواند او انگشتر خود را به مي داد. گفت: برو و آن مرد را به اينان نشان بده. جابر مي گويد: آمديم و ديديم که علي نماز مي خواند، سائل گفت: اين همان مرد است پس برگشتيم و اين آيه نازل شده بود: «انما وليکم الله ورسوله».

233- عن عليّ قال: نزلت هذه الآية علي رسول الله في بيته: (إنّما وَليُّکُم الله ورسوله) الآية. فخرج رسول الله ودخل المسجد وجاء الناس يصلون بين راکع وساجد وقائم فإذاً سائل فقال: يا سائل هل أعطاک أحد شيئاً؟ قال: لا إلا ذاک الراکع- لعلي- أعطاني خاتمه.

عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: اين آيه براي پيامبر خدا در خانه اش نازل شد: «انما وليکم الله و رسوله» پس پيامبر بيرون آمد و وارد مسجد شد و مردم آمدند و نماز مي خواندند، بعضي از آنها در حال رکوع و برخي در حال سجده و برخي در حال قيام بودند، پس سائلي آمد و پيامبر پرسيد: اي سائل آيا کسي چيزي به تو داد؟ گفت: نه، مگر اين شخصي که در حال رکوع است او انگشترش را به من داد و اشاره به علي مي کرد.

234- عن المقداد بن الأسود الکندي قال: کنا جلوساً بين يدي رسول الله إذ جاء أعرابي بدوي متنکّب علي قوسه.

وساق الحديث بطوله حتي قال: وعليّ بن ابي طالب قائم يصلي في وسط المسجد رکعات بين الظهر والعصر فناوله خاتمه فقال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: بخ بخ بخ وجبت الغرفات. فأنشأ الأعرابي يقول:


يا ولي المؤمنين کلهم
وسيد الاوصياء من آدم


قد فزت بالنفل يا ابا حسن
اذ جادت الکف منک بالخاتم


فالجود فرع و انت مغرسه
وانتم سادة لذا العالم

[صفحه 97]

فعندها هبط جبرئيل بالآية: (إنما وليکم الله ورسوله والذين آمنوا الذين).

مقداد بن اسود مي گويد: نزد پيامبر خدا نشسته بوديم که يک عرب بدوي در حالي که به کمان خود تکيه مي کرد آمد (حديث را با تمام تفصيل بيان کرد تا آنجا که گفت) و عليّ بن ابي طالب (ع) که در حال قيام بود و در وسط مسجد رکعاتي را ميان ظهر و عصر مي خواند، انگشتر خود را به او داد. پيامبر فرمود: به به غرفه هاي بهشتي واجب شد. و آن اعرابي چنين سرود:

اي ولي همه مؤمنان و سرور اوصيا از آدم، اي ابوالحسن به کار نيکويي موفق شدي هنگامي که دست تو انگشتر را بخشيد. سخاوت شاخه اي است و تو ريشه آن هستي و شما سروران اين عالميد.

در اين هنگام جبرئيل با اين آيه نازل شد: «انما وليکم الله ورسوله»

235- بينما عبدالله بن عباس جالس علي شفير زمزم يقول: قال رسول الله صلي الله عليه وآله إذ أقبل رجل متعمم بعمامة فجعل ابن عباس لا يقول قال رسول الله صلي الله عليه و آله إلا قال الرجل: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، فقال ابن عباس سألتک بالله من أنت؟ فکشف العمامة عن وجهه وقال: أيها الناس من عرفني فقد عرفني ومن لم يعرفني فأنا جندب بن جنادة البدري أبوذر الغفاري سمعت النبي صلي الله عليه و آله وسلم بهاتين وإلاّ فصمّتا، ورأيته بهاتين وإلاّ فعميتا وهو يقول: عليّ قائد البررة وقاتل الکفرة، منصور من نصره ومخذول من خذله.

أما إنّي صلّيت مع رسول الله صلي الله عليه و آله و سلّم يوماً من الأيّام صلاة الظهر فسأل سائل في المسجد فلم يعطه أحد، فرفع السائل يده إلي السماء وقال: اللهمّ اشهد أني سألت في مسجد رسول الله فلم يعطني أحد شيئاً. وکان علي راکعاً فأومي إليه بخنصره اليمني- وکان يتختّم فيها- فأقبل السائل حتي أخذ الخاتم من خنصره، وذلک بعين النبي فلمّا فرغ النبي صلي الله عليه و آله و سلم من صلاته رفع رأسه إلي السماء وقال: اللهم إنّ أخي موسي سألک فقال: رب اشرح لي صدري

[صفحه 98]

ويسّرلي أمري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي واجعل لي وزيراً من أهلي هارون أخي أشدد به أزري وأشرکه في أمري فأنزلت عليه قرآناً ناطقاً: (سنشدّ عضدک بأخيک) اللهمّ وأنا محمّد نبيّک وصفيّک اللهمّ فاشرح لي صدري ويسّرلي أمري واجعل لي وزيراً من أهلي علياً أخي أشدد به أزري.

قال أبوذرّ: فوالله ما استتمّ رسول الله (صلي الله عليه و آله وسلّم) الکلام حتي هبط عليه جبرئيل من عند الله وقال: يا محمد هنيئاً لک ما وهب الله لک في أخيک. قال:.وما ذاک جبرئيل؟ قال: أمر الله أمتّک بموالاته إلي يوم القيامة وأنزل قرآناً عليک: (إنّما وليّکم الله ورسوله والذين آمنوا الّذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزکاة وهم راکعون).

عبدالله بن عباس در کنار زمزم نشسته بود و مي گفت: پيامبر خدا چنين فرمود، در اين هنگام مردي که عمامه بر روي انداخته بود آمد و هر وقت که ابن عباس مي گفت: پيامبر خدا فرمود، او نيز مي گفت: پيامبر خدا فرمود. ابن عباس گفت: تو را به خدا تو کيستي؟ او عمامه از صورت خود کنار زد و گفت: مردم هر کس مرا شناخت که شناخته و هر کس مرا نمي شناسد من جندب جناده بدري، ابوذر غفاري هستم. از پيامبر خدا با اين دو گوشم شنيدم وگرنه کر شوند. و نيز با اين دو چشمم ديدم وگرنه کور شوند که فرمود: علي رهبر نيکان و کشنده کافران است، هر کس او را ياري کند، ياري مي شود و هر کس او را خوار سازد خوار مي شود.

آگاه باشيد که من در روزي از روزها نماز ظهر را با پيامبر خدا خواندم، سائلي در مسجد سؤال کرد و کسي به او چيزي نداد، سائل دست خود را به سوي آسمان دراز کرد و گفت: خدايا گواه باش که در مسجد پيامبر خدا سؤال کردم و کسي چيزي به من نداد. در اين هنگام علي در حال رکوع بود و به انگشت کوچک دست راست خود که انگشتري در آن بود، اشاره کرد، پس سائل جلو آمد و انگشتر را از انگشت او در آورد و اين کار مقابل چشمان پيامبر بود و چون پيامبر از نماز فارغ شد سر خود را به سوي آسمان بلند کرد و گفت: خدايا برادرم موسي از تو تقاضايي کرد و گفت:

[صفحه 99]

پروردگارا سينه مرا گشاد کن و کار مرا آسان ساز و از زبان من لکنت راباز کن تا سخن مرا دريابند و براي من وزيري از خاندان خودم قرار بده هارون برادرم را و به وسيله او پشت مرا محکم کن و او را در کار من شريک ساز، پس تو به او قرآن ناطق نازل کردي (وگفتي) به زودي پشت تو را به وسيله برادرت محکم خواهيم کرد. خدايا من محمد پيامبر تو و برگزيده تو هستم، خدايا سينه مرا گشاد کن و کار مرا آسان نما و براي من از خاندانم وزيري قرار بده علي برادرم را، به وسيله او پشت مرا محکم کن.

ابوذر مي گويد: به خدا سوگند هنوز سخن پيامبر تمام نشده بود که جبرئيل از جانب خدا بر او نازل شد و گفت: يا محمد آنچه خداوند راجع به برادرت بر تو بخشيد، گوارايت باد. گفت: آن چيست اي جبرئيل؟ گفت: خداوند امت تو را تا روز قيامت به دوست داشتن او امر کرده و قرآن بر تو نازل کرده: «انما وليکم الله ورسوله والذين آمنوا...»

236- عن ابن عباس في قوله: (إنما وليکم الله ورسوله) الآية قال: إن رهطاً من مسلمي أهل الکتاب منهم عبدالله بن سلام و أسد و أسيد وثعلبة، لمّا أمرهم الله أن يقطعوا مودّة اليهود والنصاري ففعلوا قالت قريظة والنضير: فما بالنا نودّ أهل دين محمّد وقد تبرّأوا منّا و من ديننا ومودّتنا فوالله الذي يحلف به لا يکلّم رجل منّا رجلا منهم دخل في دين محمد. فأقبل عبدالله بن سلام و أصحابه فشکوا ذلک إلي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و قالوا: قد شقّ علينا و لا نستطيع أن نجالس أصحابک لبعد المنازل. فبينما هم يشکون إلي رسول الله أمرهم إذ نزل: (إنما وَلِيُّکُمُ اللهُ وَرَسُوْلُهُ) وأقرأها رسول الله إيّاهم فقالوا: رضينا بالله وبرسوله وبالمؤمنين. قال: وأذّن بلال للصلاة فخرج رسول الله صلي الله عليه و آله والناس في المسجد يصلّون من بين قائم في الصلاة وراکع وساجد، فإذا هو بمسکين يطوف ويسأل فدعاه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فقال: هل أعطاک أحد شيئاً؟ قال: نعم. قال: ماذا؟ قال: خاتم فضة. قال: من أعطاکه؟ قال: ذاک القائم. فنظر رسول الله فإذاً هو عليّ بن ابي طالب، قال: علي أيّ حال أعطاکه؟ قال: أعطانيه وهو راکع، فقال رسول

[صفحه 100]

الله صلي الله عليه وآله وسلم: (إنما وليکم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزکاة وهم راکعون).

ابن عباس راجع به آيه: «انما وليکم اللهورسوله» گفت: گروهي از تازه مسلمانان اهل کتاب را که از جمله آنها عبدالله بن سلام و اسد و اسيد و ثعلبه بودند، خداوند دستور داده بود که دوستي با يهود و نصاري را قطع کنند و آنان نيز چنين کرده بودند. بني قريظه و بني نضير گفتند: ما را چه شده که اهل دين محمد را دوست بداريم در حالي که آنان از ما و از دين ما بريده اند؟ پس سوگند به خدايي که به او سوگند مي خورند هيچ کس از ما با هيچ کدام از آنها که وارد دين محمد شده اند سخن نگويد.

عبدالله بن سلام و اصحاب او شکايت نزد پيامبر خدا بردند و گفتند: بر ما سخت مي گذرد و ما به سبب دوري منازل نمي توانيم با اصحاب تو همنشيني کنيم، در اين هنگام که آنان به پيامبر شکايت مي کردند، اين آيه نازل شد: «انما وليکم الله ورسوله» و پيامبر اين آيه را بر آنان قرائت کرد، آنها گفتند: به خدا و به رسول خدا و به مؤمنين راضي هستيم. گفت: در اين هنگام بلال براي نماز اذان گفت و پيامبر و مردم وارد مسجد شدند و نماز مي خواندند، بعضي در حال قيام و برخي در حال رکوع و برخي در حال سجود بودند. فقيري دور مي زد و سؤال مي کرد، پيامبر او را به سوي خود خواند و گفت: آيا کسي چيزي به تو داده است؟ گفت: آري. گفت: آن چيست؟ گفت: انگشتر نقره. گفت: چه کسي آن را به تو داده؟ گفت: اين شخص که در حال قيام است. پيامبر نگاه کرد و ديد او عليّ بن ابي طالب (ع) است، پس گفت: در چه حالتي آن را به تو داد؟ گفت: در حالي که در رکوع بود به من داد، پيامبر گفت: «انما وليکم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون»

237- شبيه همين مضمون با سند ديگري هم از ابن عباس نقل شده و در پايان آمده که حسان بن ثابت در اين باره چنين سروده است:


ابا حسن تفديک نفسي و مهجتي
وکل بطيء في الهدي و مسارع

[صفحه 101]

ايذهب مدحي و المحبر ضائعاً
وما المدح في جنب الاله بضائع


وانت الذي اعطيت اذکنت راکعا
زکاتا فدتک النفس يا خير راکع


فانزل فيک الله خير ولاية
فبيّنها في نيّرات الشرايع


يعني: اي ابوالحسن! جان و دل من و هر کسي که در هدايت، کند يا تند است فداي تو باد! آيا مدح من و سخن آراسته تباه مي گردد؟ در حالي که مدح براي خدا تباه نخواهد شد. و تو کسي هستي که در حالي که در رکوع بودي زکات دادي، جانم فدايت اي بهترين رکوع کنندگان. پس خدا درباره تو بهترين نوع ولايت را نازل کرد و آن را در درخشندگي هاي شرايع بيان نمود.

238- در اين باره نيز چنين سروده شده است:


اوفي الصلاة مع الزکاة فقامها
والله يرحم عبده الصبارا


من ذا بخاتم تصدق راکعا
واسرّه في نفسه اسرارا


من کان بات علي فراش محمد
ومحمد يسري و ينحو الغارا


من کان جبريل يقوم بيمينه
فيها و ميکال يقوم يسارا


من کان في القرآن سمّي مؤمنا
في تسع آيات جعلن کبارا[26] .


يعني: نماز را همراه با زکات انجام داد پس آن را به پا داشت و خدا بنده شکيباي خود را رحم مي کند. کيست که در حال رکوع انگشتر خود را صدقه داد و آن را در نفس خود پنهان نمود؟ کيست که در بستر محمد خوابيد و محمد شبانه سير مي کرد و به جانب غار مي رفت؟ کيست که جبرئيل در طرف راست او و ميکائيل در طرف چپ او قرار گرفت؟ کيست که قران در نه آيه که بزرگ قرار داده شده اند، او را مؤمن ناميد؟

239- عن عبدالله بن محمّد بن الحنفية قال: کان عليّ يصلّي إذ جاء سائل

[صفحه 102]

فسأله فقال بإصبعه فمدّها فأعطي السائل خاتماً، فجاء السائل إلي النبي صلي الله عليه و آله و سلم فقال له النبي: هل أعطاک أحداً شيئاً؟ فنزلت فيه: (إنما وليکم الله ورسوله).

عبدالله بن محمد بن حنفيّه گفت: علي نماز مي خواند که سائلي آمد و از او سؤال کرد او انگشت خود را دراز کرد و انگشترش را به آن سائل داد، سائل نزد پيامبر آمد و پيامبر به او گفت: آيا کسي چيزي به تو داد؟ پس در اين باره نازل شد: «انما وليکم الله ورسوله»

240- عن ابن عبّاس في قوله: (إنَّما وَليُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ) قال: نزلت في عليّ خاصّة، وقوله: (وَمَنْ يَتَولَّي اللهَ وَرَسُولَهُ وَالذينَ آمَنُوا) في علي نزل. وقوله: (بلّغْ ما أنْزِلَ إلَيْکَ) نزلت في عليّ، أمر رسول الله أن يبلّغ فيه فأخذ بيد عليّ وقال: من کنت مولاه فعليّ مولاه.

وقوله: (لا تحرّموا طيّبات ما أحلّ الله لکم) نزلت في عليّ وأصحابه منهم عثمان بن مظعون و عمار، حرّموا علي أنفسهم الشهوات وهمّوا بالإخصاء.

ابن عباس درباره آيه: «انما وليکم الله ورسوله» گفت: اين آيه در خصوص علي نازل شده و آيه: «ومن يتولّي الله و رسوله و الذين آمنوا» درباره علي نازل شده و آيه: «بلغ ما انزل اليک» درباره علي نازل شده که پيامبر را امر کرد که در حق او مطلب را به مردم برساند، پس دست علي را گرفت و گفت: هر کس که من مولاي اويم علي مولاي اوست. و آيه «لاتحرموا طيبات ما احل الله لکم» درباره علي و ياران او مانند عثمان بن مظعون و عمار نازل شده و آنان شهوات را برخود حرام کرده بودند و مي خواستند خود را خصي کنند.

(34)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللّهَوَ رَسُولَهُوَ الَّذينَ آمَنُوا فَاِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ

[صفحه 103]

وهر کس خدا و پيامبرش و کساني را که ايمان آورده اند دوست بدارد، همانا حزب خدا همانان پيروزند.

(سوره مائده آيه 55)

241- عن ابن عبّاس قال: (وَمَنْ يَتَوَلَّي اللهُ) يعني يحبّ الله (وَرَسُولَهُ) يعني محمّداً (وَالَّذيْنَ آمَنُوا) يعني ويحبّ عليّ بن ابي طالب (فإنْ حِزْبَ اللهِ هُمُ الغَالِبُوْنَ) يعني شيعة الله وشيعة محمّد وشيعة عليّ هم الغالبون يعني العالون علي جميع العباد الظاهرون علي المخالفين لهم قال ابن عبّاس:، فبدأ الله في هذه الآية بنفسه ثم ثني بمحمّد، ثم ثلّث بعليّ ثم قال: فلمّا نزلت هذه الآية قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: رحم الله عليّاً اللهم أدر الحق معه حيث دار. قال ابن مؤمن: لاخلاف بين المفسرين أن هذه الآية نزلت في أميرالمؤمنين علي عليه السلام.

ابن عباس گفت: «ومن يتولّ الله» يعني خدا را دوست بدارد و «رسوله» يعني محمد (ص) را «والذين آمنوا» يعني عليّ بن ابي طالب (ع) را دوست داشته باشد «فان حزب الله هم الغالبون» يعني شيعه خدا و شيعه محمد و شيعه علي آنان هستند که پيروزند؛ يعني بر تمام بندگان برتر و بر مخالفانشان چيره اند. ابن عباس گفت: خداوند در اين آيه از خودش شروع کرد، در مرحله دوم محمد و در مرحله سوم علي را گفت، او اضافه کرد: وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر خدا فرمود: خدا رحمت کند علي را، خدايا حق را با او بگردان هر کجا که بگردد.

ابن مؤمن گفته است: ميان مفسران اختلافي نيست که اين آيه درباره اميرالمؤمنين عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است.

242- عن ابن عباس قال: أتي عبدالله بن سلام ورهط معه مع أهل الکتاب نبي الله (ص) عند صلاة الظهر فقالوا: يا رسول الله إنّ بيوتنا قاصية ولا نجد مسجداً دون هذا المسجد، وإن قومنا لما رأونا قد صدقنا الله رسوله و ترکنا دينهم أظهروا لنا العداوة وأقسموا أن لا يخالطونا ولا يجالسونا ولايکلّمونا فشقّ ذلک علينا فبينما هم يشکون إلي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم إذ نزلت هذه الآية: (إنّما وَليُّکُمُ

[صفحه 104]

اللهُ ورَسُولُهُ- الآية إلي قوله:- الغالبون). فلمّا قرأها عليهم قالوا: رضينا بالله وبرسوله وبالمؤمنين. فأذّن بلال بالصلاة وخرج رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم إلي المسجد والناس يصلون بين راکع وساجد وقائم وقاعد، وإذاً مسکين يسأل، فدعاه رسول الله فقال له هل أعطاک أحد شيئاً؟ قال: نعم. قال: ماذا؟ قال: خاتم من فضة. قال: من أعطاکه؟ قال: ذاک الرجل القائم. فإذا هو عليّ بن ابي طالب، قال: علي أي حال أعطاکه؟ قال: أعطانيه وهو راکع. فزعموا أن رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم کبّر عند ذلک، وقال: يقول الله تعالي: (ومن يتول الله ورسوله والذين آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون).

ابن عباس گفت: عبدالله بن سلام با گروهي از اهل کتاب هنگام نماز ظهر نزد پيامبر خدا آمدند و گفتند: يا رسول الله خانه هاي ما دور است و مسجدي جز اين مسجد پيدا نمي کنيم و قوم ما چون ديدند ما خدا و رسول او را تصديق مي کنيم و دين خود را ترک کرده ايم، دشمني با ما را آشکار کردند و سوگند خوردند که با ما معاشرت و همنشيني نکنند و با ما سخن نگويند و اين براي ما ناراحت کننده است، در اين هنگام که آنان به پيامبر خدا شکايت مي کردند اين آيه نازل شد: «انما وليکم الله ورسوله- تا- هم الغالبون» پس چون اين آيات را بر آنان خواند، گفتند: به خدا و رسول او و مؤمنان خرسند شديم، در اين موقع بلال اذان نماز گفت و پيامبر به سوي مسجد رفت و مردم نماز مي خواندند برخي از آنان در حال قيام و برخي در حال رکوع و برخي در حال سجده بودند، در اين زمان فقيري سؤال مي کرد، پيامبر او را خواند و به او گفت: آيا کسي به تو چيزي داده است؟ گفت: آري. گفت: چه چيزي؟ گفت: انگشتري از نقره. گفت: چه کسي آن را به تو داد؟ گفت: اين مرد که در حال قيام است. گفت: آن را در چه حالتي به تو داد؟ گفت: در حال رکوع به من داد. پنداشتندکه پيامبر خدا در اين هنگام تکبير گفت و فرمود: خدا

وند مي فرمايد: «و من يتول الله ورسوله والذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون»

243- همين روايت با سند ديگري هم نقل شده است.

[صفحه 105]

(35)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

يآ أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرينَ

اي پيامبر آنچه را که از پروردگارت به تو نازل شده ابلاغ کن و اگر چنين نکني رسالت او را ابلاغ نکرده اي و خدا تو را از مردم حفظ مي کند، همانا خداوند گروه کافران را هدايت نمي کند.

(سوره مائده آيه 67)

244- عن أبي هريرة، عن النبي صلي الله عليه و آله وسلم قال: لمّا أسري بي إلي السماء سمعت نداءاً من تحت العرش أنّ عليّاً راية الهدي و حبيب من يؤمن بي بلّغ يا محمد، قال: فلمّا نزل النبي صلي الله عليه وآله وسلم أسرّ ذلک، فأنزل الله عزّوجلّ: (يا أيُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ) في عليّ بن ابي طالب، (وَإنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتُه، وَاللهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ).

ابوهريره از پيامبر نقل مي کند که فرمود: چون (شب معراج) مرا به آسمانها بردند صدايي را از زير عرش شنيدم که علي پرچم هدايت و دوست هر کسي است که به من ايمان دارد، اي محمد برسان. پس خداوند درباره علي نازل کرد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک...»

244- عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية في عليّ بن ابي طالب: (يا أيُّها الرسول بَلَّغْ ما أُنْزِلَ إلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ).

ابوسعيد خدري گفت: اين آيه درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک»

[صفحه 106]

245- عن ابن عبّاس في قوله عزّوجلّ: (يَا أَيُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ) الآية؛ قال: نزلت في عليّ، أمر رسول الله صلي الله عليه أن يبلّغ فيه فأخذ رسول الله بيد عليّ فقال: من کنت مولاه فعليّ مولاه اللهمّ وال من والاه وعادِ من عاداه.

ابن عباس گفت: آيه: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک» درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است، پيامبر مأموريت يافت که درباره او ابلاغ کند، پس دست او را گرفت و گفت: هر کس که من مولاي اويم علي مولاي اوست، خدايا هر کس را که او را دوست بدارد دوست بدار و هر کس را که او را دشمن بدارد دشمن بدار.

246- همين روايت با سند ديگري هم نقل شده است.

طرق اين حديث را به طور کامل در کتاب «دعاء الهداة الي اداء حق الموالاة» که در ده جزء تصنيف کرده ام، آورده ام.[27] .

247- عن عبدالله بن أبي أوفي قال: سمعت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم يقول يوم غدير خمّ وتلا هذه الآية: (يَا أَيُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ، وَإنْ لَمْ تَفْعَل فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ) ثمّ رفع يديه حتي يري بياض إبطيه ثم قال: ألا من کنت مولاه فعليّ مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه. ثم قال: اللهم اشهد.

عبدالله بن ابي اوفي گفت: ازپيامبر خدا شنيدم که در روز غدير خم مي گفت و اين آيه را تلاوت کرد: «يا ايّها الرسول بلّغ ماأنزل اليک من ربّک...» سپس دستان خودرا بلند کرد، بگونه اي که سفيدي زير بغل هايش ديده مي شد، آنگاه گفت: آگاه باشيد هرکس را که من مولاي او هستم، علي مولاي اوست، خدايا دوست بدار کسي را که اورا دوست داشته باشد و دشمن بدار کسي را که اورا دشمن بدارد. سپس گفت: خداوندا گواه باش.

[صفحه 107]

248- عن زياد بن المنذر قال: کنت عند أبي جعفر محمد بن عليّ وهو يحدّث الناس إذ قام إليه رجل من أهل البصرة يقال له: عثمان الأعشي- کان يروي عن الحسن البصري- فقال له: يا ابن رسول الله جعلني الله فداک إنّ الحسن يخبرنا أنّ هذه الآية نزلت بسبب رجل ولا يخبرنا من الرجل (يا أيها الرسول بلّغ ما أنزل إليک من ربک). فقال: لو أراد أن يخبر به لأخبر به، ولکنّه يخاف، إنّ جبرئيل هبط علي النبي فقال له: إنّ الله يأمرک أن تدّل أمتک علي صلاتهم. فدلّهم عليها، ثمّ هبط فقال: إنّ الله يأمرک أن تدلّ أمتّک علي صيامهم. فدلّهم، ثمّ هبط فقال: إنّ الله يأمرک أن تدلّ أمتک علي حجّهم ففعل، ثم هبط فقال: إنّ الله يأمرک أن تدلّ أمتک علي وليّهم علي مثل ما دللتهم عليه من صلاتهم و زکاتهم و صيامهم وحجّهم ليلزمهم الحجة في جميع ذلک. فقال رسول الله: يا ربّ إنّ قومي قريبوا عهد بالجاهلية وفيهم تنافس وفخر، وما منهم رجل إلاّ وقد وتره وليّهم وإنّي أخاف، فأنزل الله تعالي: (يا أيّها الرسول بلّغ ما أنزل إليک من ربّک وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته) يريد فما بلّغتها تامّة (والله يعصمک من الناس). فلمّا ضمن الله له بالعصمة وخوّفه، أخذ بيد عليّ بن ابي طالب ثم قال: يا أيها الناس من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعادمن عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله وأحبّ من أحبّه وأبغض من أبغضه.

قال زياد: فقال عثمان: ما انصرفت إلي بلدي بشيء أحبّ إليّ من هذا الحديث.

زياد بن منذر گفت: نزد ابوجعفر محمد بن علي بودم و او به مردم حديث مي گفت: مردي از اهل بصره به نام عثمان الاعشي که از حسن بصري روايت مي کرد، بلند شد و گفت: اي پسر رسول خدا، خدا مرا فداي تو کند، حسن به ما مي گويد که اين آيه: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک» درباره مردي نازل شده است ولي نام آن مرد را نمي گويد. ابوجعفر گفت: اگر مي خواست مي گفت ولي او مي ترسد.

جبرئيل به پيامبر نازل شد و به او گفت: خداوند تو را فرمان مي دهد که امت خود

[صفحه 108]

را به نماز وادار کني، پس به آن وادار کرد. سپس نازل شد و گفت: خداوند تو را فرمان مي دهد که امت خود را به زکات وادار کني، پس به آن وادار کرد، سپس نازل شد و گفت: خداوند تو را فرمان مي دهد که امت خود را به روزه داري وادار کني، پس وادار کرد، سپس نازل شد و گفت: خدا تو را فرمان مي دهد که امت خود را به حج وادار کني، پس وادار کرد. سپس نازل شد و گفت: خداوند تو را فرمان مي دهد که امت خود را به وليّ آنان راهنمايي کني همانگونه که به نماز و زکات و روزه و حج وادارشان کردي تا در همه اينها حجت براي آنان تمام شود، پيامبر گفت: پروردگارا قوم من به عصر جاهليت نزديک هستند و در ميان آنان رقابت و فخر فروشي وجود دارد و مردي در ميان آنان نيست مگر اينکه کينه اي نسبت به وليّ خود دارد و من مي ترسم، پس خداوند نازل کرد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» يعني تمام آن را نرسانيده اي «والله يعصمک من الناس» چون خداوند نگهداري او را تضمين کرد و او را ترسانيد، او دست عليّ بن ابي طالب را گرفت و گفت: اي مردم هر کس که من مولاي اويم علي مولاي اوست، خداوندا هر کس را که او را دوست داشته باشد دوست بدار و هر کس را که او را خوار سازد خوار کن و هر کس را که به او محبت داشته باشد محبت کن و هر کس را که به او بغضي داشته باشد بغض کن.

زياد گفت: عثمان گفت: به سوي شهر خود چيزي را که دوست داشتني تر از اين حديث باشد، نمي برم.

249- عن ابن عباس وجابربن عبدالله قالا: أمر الله محمداً أن ينصب علياً للناس ليخبرهم بولايته فتخوّف رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم أن يقولوا حابا ابن عمه و أن يطعنوا في ذلک عليه، فأوحي الله إليه: (يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليک من ربک) الآية، فقام رسول الله بولايته يوم غدير خم.

ابن عباس و جابر گفتند: خداوند محمد (ص) را امر کرد که علي را براي مردم نصب کند تا ولايت او را به آنان خبر بدهد، پيامبر از اين ترسيد که مردم بگويند از

[صفحه 109]

پسر عموي خودش طرفداري کرد و در اين موضوع طعنه بزنند، پس خداوند به او وحي کرد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک» پيامبر در غدير خم ولايت او را اعلام کرد.

250- عن عبدالله بن عباس عن النبي صلي الله عليه و آله وسلم وساق حديث المعراج إلي أن قال: وإنّي لم أبعث نبيّاً إلاّ جعلت له وزيراً، وإنّک رسول الله وإنّ عليّاً وزيرک. قال ابن عباس: فهبط رسول الله فکره أن يحدث الناس بشيء منها إذ کانوا حديثي عهد بالجاهليّة حتّي مضي من ذلک ستّة أيّام، فأنزل الله تعالي: (فلعلّک تارک بعض ما يوحي إليک) فاحتمل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حتي کان يوم الثامن عشر، أنزل الله عليه (ياأيُّها الرَّسُولُ بلّغ ماأنزل إليک من ربّک)

ثمّ إنّ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أمر بلالا حتي يؤذّن في الناس أن لا يبقي غداً أحداً إلا خرج إلي غديرخمّ، فخرج رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم والناس من الغد؛ فقال: يا أيها الناس إنّ الله أرسلني إليکم برسالة وإنّي ضقت بها ذرعاً مخافة أن تتهموني وتکذبوني حتي عاتبني ربّي فيها بوعيد أنزله عليّ بعد وعيد، ثمّ أخذ بيد عليّ بن ابي طالب فرفعها حتي رأي الناس بياض إبطيهما ثمّ قال: أيها الناس الله مولاي وأنا مولاکم فمن کنت مولاه فعليّ مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله. وأنزل الله: (اليوم أکملت لکم دينکم).

عبدالله بن عباس حديث معراج را از پيامبر نقل مي کند تا آنجا که خداوند فرمود: من پيامبري را مبعوث نکردم مگر اينکه براي او وزيري قرار دادم و تو رسول خدا هستي و علي وزير توست. ابن عباس گفت: پيامبر خدا فرود آمد و دوست نداشت از اين موضوع به مردم سخن بگويد، چون آنان به عصر جاهليت نزديک بودند تا اينکه شش روز گذشت و خداوند اين آيه را نازل کرد: «فلعلک تارک بعض مايوحي اليک = شايد تو ترک کننده قسمتي از آنچه بر تو وحي شده است باشي» پس پيامبر خدا تحمل کرد تا اينکه روز هيجدهم شد و اين آيه نازل گرديد: «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل

[صفحه 110]

اليک من ربک»

آنگاه پيامبر خدا به بلال دستور داد که در ميان مردم اعلام کند که فردا کسي نماند مگر اينکه به غدير خم برود، پيامبر خدا و مردم فردا (به آنجا) رفتند، پيامبر گفت: اي مردم خداوند مرا با پيامي به سوي شما فرستاده است و من در آن درنگ مي کردم از بيم آنکه مرا متهم و تکذيب کنيد تا اينکه پروردگارم با وعيدي پس از وعيدي مرا درباره آن مورد عتاب قرار داد، آنگاه دست عليّ بن ابي طالب (ع) را گرفت و او را بلند کرد تا جايي که مردم سفيدي بغل آنها را ديدند سپس گفت: اي مردم! خدا مولاي من است و من مولاي شمايم، پس هر کس که من مولاي اويم علي مولاي اوست، خداوندا هر کس را که او را دوست بدارد دوست بدار و هر کس را که او را دشمن بدارد دشمن بدار و هر کس را که او را ياري کند ياري کن و هر کس را که او را خوار سازد خوار کن و اين آيه نازل شد: «اليوم اکملت لکم دينکم»

(36)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ مآأَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ

اي کساني که ايمان آورده ايد آنچه را که خدا بر شما حلال کرده است حرام نکنيد.

(سوره مائده آيه 87)

251- عن ابن عباس في قوله تعالي: (لاتحرموا طيبات ما أحلّ الله لکم) قال: نزلت في عليّ بن ابي طالب و أصحاب له منهم عثمان بن مظعون، و عمّار بن ياسر حرّموا علي أنفسهم الشهوات و هموا بالإِخصاء.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «لا تحرموا ما احل الله لکم» گفت: اين آيه در حق عليّ بن ابي طالب (ع) و ياران او از جمله عثمان بن مظعون و عمار ياسر نازل شده

[صفحه 111]

است، آنها شهوات را بر خود حرام کردند و مي خواستند خود را خصي کنند.

252- عن محمد بن إبراهيم بن الحرث التيمي:إنّ عليّاً و عثمان بن مظعون و نفراً من أصحاب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تعاقدوا أن يصوموا النهار و يقوموا الليل و لا يأتوا النساء و لا يأکلوا اللحم فبلغ ذلک رسول الله عليه و آله و سلم فأنزل الله تعالي: (يَا أَيّها الذين آمنوا لا تحرّموا طيّبات ما أحلّ الله لکم).

محمد بن ابراهيم تيمي گفت: علي و عثمان بن مظعون و جمعي ديگر از اصحاب رسول الله با هم پيمان بستند که روز را روزه بگيرند و شب را به نماز ايستند و با زنان همبستر نشوند و گوشت نخورند، اين خبر به پيامبر رسيد و اين آيه نازل شد: «يا ايها الذين آمنوا لا تحرموا طيبات ما احل الله لکم».

253- عن السدي في قوله الله تعالي: (يا أيّها الذين آمنوا لا تحرّموا طيّبات ما أحلّ الله لکم) قال: جلس رسول الله صلي الله عليه و آله ذات يوم فذکّرهم ثم قام و لم يزدهم علي التخويف، فقال ناس من أصحاب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و هم جلوس منهم عليّ بن ابي طالب و عثمان بن مظعون: ما خفنا إن لم نحدث عملا، فحّرم بعضهم أن يأکل اللحم و الودک، و أن يأکل بنهار، و حرّم بعضهم النوم و حرّم بعضهم النساء فأنزل الله تعالي: (لا تحرّموا طيّبات ما أحلّ الله لکم) و قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: ما بال قوم حرّموا النساء و الطعام و النوم، ألا إنّي أنام و أقوم، و أفطر و أصوم و أنکح النساء، فمن رغب عني فليس مني.

سدّي راجع به سخن خداوند: «يا ايها الذين آمنوا لاتحرّموا طيبات ما احل الله لکم» گفت: روزي پيامبر نشست و تذکر داد سپس برخاست و چيزي بر بيم دادن نيفزود. پس گروهي از اصحاب پيامبر که نشسته بودند و از جمله آنان عليّ بن ابي طالب (ع) و عثمان بن مظعون بود، گفتند: اگر هيچ کاري نکنيم ترسي براي ما نيست، پس برخي از آنان خوردن گوشت و چربي و اينکه در روز غذا بخورند را بر خود حرام کردند و برخي از آنان خواب را حرام کردند و برخي از آنان زنان را حرام کردند، پس اين آيه نازل شد: «لا تحرموا طيات ما احل الله لکم» و پيامبر فرمود: چه شده است که

[صفحه 112]

گروهي زنان و طعام و خوابيدن را بر خود حرام کرده اند. آگاه باشيد که من مي خوابم و بيدار مي شوم و افطار مي کنم و روزه مي گيرم و با زنان نکاح مي کنم، پس هر کس از من دوري کند از من نيست.

(37)

آيه اي به شماره فوق در متن عربي کتاب وجود ندارد.

(38)

و از آيات سوره انعام درباره آنان نازل شده است:

وَ اِذا جآءَکَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ

و چون کساني که به آيات ما ايمان آورده اند به سوي تو بيايند، بگو سلام بر شما، پروردگارتان برخود رحمت مقرر کرده است.

(سوره انعام آيه 54)

254- عن ابن عبّاس في قوله: (و إذا جاءک الذين يؤمنون بآياتنا) الآية قال: نزلت في عليّ بن ابي طالب و حمزة و جعفر و زيد صلوات الله عليهم أجمعين.

ابن عباس گفت: آيه «واذا جاءک الذين يؤمنون باياتنا» درباره عليّ بن ابي طالب (ع) و حمزه و جعفر و زيد نازل شده است.

(39)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اَلَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا ايمانَهُمْ بِظُلْم أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ

کساني که ايمان آورده اند و ايمان خود را با ظلم نپوشانده اند، براي آنان است امنيت و هم آنان هدايت شدگانند.

[صفحه 113]

(سوره انعام آيه 83)

255- عن ابن عبّاس في قول الله تعالي: (الذين آمنوا) يعني صدّقوا بالتوحيد هو عليّ بن ابي طالب (و لم يلبسوا) يعني لم يخلطوا، نظيرها: (لم تلسبسون الحق بالباطل) يعني لم يخلطون. و لم يخلطوا إيمانهم (بظلم) يعني الشرک، قال ابن عبّاس: و الله ما آمن أحد إلاّ بعد شرک ماخلا عليّاً فإنّه آمن بالله من غير أن يشرک به طرفة عين (أولئک لهم الأمن) من النار و العذاب (و هم مهتدون) يعني مرشدون إلي الجَنّة يوم القيامد بغير حساب، فکان عليّ أوّل من آمن به و هو من أبناء سبع سنين.

ابن عباس گفت: «الذين آمنوا» يعني توحيد را تصديق کردند و او عليّ بن ابي طالب (ع) است «ولم يلبسوا» يعني خلط نمي کنند مانند آيه: «لم تلبسون الحق بالباطل= چرا حق را به باطل خلط مي کنيد» يعني آنان خلط نکردند ايمان خود را به ظلم و منظور از آن شرک است. ابن عباس گفت: به خدا سوگند هيچ کس ايمان نياورد مگر اينکه قبلا دچار شرک بود جز عليّ بن ابي طالب (ع) که ايمان آورد در حالي که به اندازه چشم به هم زدن هم شرک نورزيد «اولئک لهم الامن» امنيت از آتش و عذاب «وهم مهتدون» يعني در روز قيامت بدون حساب به بهشت راه مي يابند. علي نخستين کسي بود که به او ايمان آورد در حالي که او هفت ساله بود.

(40)

و از سوره اعراف در اين باره نازل شده است:

وَ عَلَي الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسيماهُمْ

و در اعراف مرداني هستند که همه را با چهره هايشان مي شناسند.

(سوره اعراف آيه 46)

256- عن الأصبغ بن نباتة قال: کنت جالساً عند علي فأتاه عبدالله بن الکواء

[صفحه 114]

فقال: يا أمير المؤمنين أخبرني عن قول الله: (و علي الأعراق رجال) فقال: و يحک يا ابن الکواء نحن نوقف يوم القيامة بين الجنّة و النار فمن ينصرنا عرفناه بسيماه فأدخلناه الجنة، و من أبغضنا عرفناه بسيماه فأدخلناه النار.

اصبغ بن نباته گفت: نزد علي نشسته بودم که عبدالله بن کواء آمد و گفت: يا اميرالمؤمنين مرا از اين سخن خداوند: «وعلي الاعراف رجال» خبر بده. فرمود: واي بر تو اي ابن کواء ما در روز قيامت ميان بهشت و جهنم مي ايستيم پس هر کس ما را ياري کرده به چهره اش مي شناسيم و او را وارد بهشت مي کنيم و هر کس که ما را دشمني کرده او را به چهره اش مي شناسيم و اورا وارد جهنم مي کنيم.

257- عن ابن عبّاس في قوله: (وعلي الأعراف رجال) قال: الأعراف موضع عال من الصراط عليه العباس و حمزة و علي و جعفر يعرفون محبيهم ببياض الوجوه و مبغضيهم بسواد الوجوه.

ابن عباس درباره آيه «وعلي الاعراف رجال» گفت: اعراف محلي بلندتر از صراط است و عباس و حمزه و علي و جعفر در آن قرار خواهند داشت، آنها دوستان خود را با سفيدي صورتهايشان و دشمنان خود را با سياهي صورتهايشان مي شناسند.

258- همين مضمون با سند ديگري هم نقل شده است.

(41)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ

و آنچه در سينه هايشان کينه بود کنديم و از زير آنها جويها روان است.

(سوره اعراف آيه 43)

259- عن علي عليه السلام في قوله تعالي: (و نزعنا ما في صدورهم من غلّ) قال: نزلت فينا.

[صفحه 115]

علي (ع) گفت: آيه «ونزعنا ما في صدورهم من غلّ» درباره ما نازل شده است.

260- همين مضمون با سند ديگري هم نقل شده است.

(42)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الظّالِمينَ

ندا دهنده اي در ميان آنان ندا داد که لعنت خدا بر ستمگران باد.

(سوره اعراف آيه 44)

261ـ عن محمد بن الحنفيّة عن عليّ قال: (فاذّن مؤذن من بينهم أن لعنة الله علي الظالمين) فأنا ذلک المؤذّن.

محمد بن حنفيه از علي (ع) نقل مي کند که گفت: «فاذّن مؤذّن بينهم» من همان ندا دهنده هستم.

262- عن ابن عبّاس قال: إنّ لعليّ بن ابي طالب في کتاب الله أسماء لايعرفها الناس، منها قوله: (فأذّن مؤذّن بينهم) فهو المؤذّن بينهم يقول: ألا لعنة الله علي الذين کذّبوا بولايتي و استخفّوا بحقّي.

ابن عباس گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) را در کتاب خدا نام هايي است که مردم آنها را نمي شناسند از جمله آنهاست سخن خداوند: «فاذّن مؤذّن بينهم» او همان مؤذن (ندا دهنده) است که مي گويد: آگاه باشيد لعنت خداوند بر کساني که ولايت مرا تکذيب کردند و حق مرا سبک شمردند.

264- ابن اذينه درباره آيه «فاذّن مؤذّن بينهم» گفت: مؤذن اميرالمؤمنين است.

264- 265- همين مضمون با دو سند ديگر نيز نقل شده است.

(43)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

[صفحه 116]

وَ مِمَّنْ خَلَقْنآ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِه يَعْدِلُونَ

و از کساني که آفريديم امتي هستند که با حق هدايت مي يابند و با آن عدل ميورزند.

(سوره اعراف آيه 281)

266- عن مجاهد: عن ابن عباس في قوله عزوجل: (و ممن خلقنا أمّة) قال: يعني من أمة محمد أمة؛ يعني عليّ بن ابي طالب (يهدون بالحق) يعني يدعون بعدک يا محمد إلي الحق (و به يعدلون) في الخلافة بعدک، و معني الأمة: العَلَم في الخير، نظيرها: (إن ّ إبراهيم کان أمّةً) يعني عَلَماً في الخير، مَعلماً للخير.

مجاهد از ابن عباس درباره آيه: «وممن خلقنا امّة» نقل مي کند که يعني از امت محمد امتي است، يعني عليّ بن ابي طالب (ع) «يهدون بالحق» يعني پس از تو اي محمد به سوي حق دعوت مي کنند «وبه يعدلون» يعني در خلافت پس از تو. امت به معناي نمونه در خير است، مانند «ان ابراهيم کان امَّة» يعني ابراهيم نمونه در خير و نشانه اي براي خير بود.

267- عن الإمام جعفر الصادق في معني قوله: (و ممن خلقنا أمة يهدون بالحق و به يعدلون) قال: هذه الآية لآل محمد صلي الله عليه و آله و سلم.

از جعفر صادق در معناي آيه «وممن خلقنا امة يهدون بالحق و به يعدلون» نقل شده که گفت: اين آيه مربوط به آل محمد است.

(44)

و نيز از سوره انفال نازل شده است:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ

اي کساني که ايمان آورده ايد، به خدا و پيامبر خيانت نکنيد و به

[صفحه 117]

امانتهاي خود خيانت نکنيد.

(سوره انفاق آيه 27)

268- عن أبي جعفر محمد بن علي في قوله تعالي ذکره: (يا أيها الذين أمنوا لاتخونوا الله و الرسول و تخونوا أماناتکم) في آله محمد (و أنتم تعلمون).

ابوجعفر محمد بن علي درباره سخن خداوند: «لاتخونوا الله والرسول و تخونوا اماناتکم» گفت: يعني درباره آل محمد خيانت نکنيد در حالي که شما مي دانيد.

(45)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خآصَّةً

و از فتنه اي بترسيد که تنها به کساني از شما که ستم کرده اند نمي رسد.

(سوره انفال آيه 25)

269- عن ابن عباس قال: لما نزلت: (وَاتَّقُوْا فِتْنَةً لاَ تُصِيْبَنَّ الَّذِيْنَ ظکلکمُوْا مِنْکُمْ خَاصَّةً) قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: من ظلم علياً مقعدي هذا بعد وفاتي فکأنما جحد نبوّتي و نبّوة الأنبياء قبلي.

ابن عباس گفت: وقتي آيه «واتقوا فتنة لاتصبين الذين ظلموا منکم خاصة» نازل شد، پيامبر گفت: هر کس علي را که اکنون با من نشسته پس از وفات من ستم کند گويا نبوت من و نبوت پيامبران پيش از من را انکار کرده است.

270- عن الزبيربن العوّام قال: لمّا نزلت هذه الآية: (و اتَّقُوْا فِتْنَةً لا تُصِيْبَنَّ الَّذِيْنَ ظَلَمُوْا منکم خَاصَّةً) و نحن يومئذ متوافرون فجعلنا نعجب من هذه الآية أيّة فتنة تصيبنا؟ ما هذه الفتنة؟ حتي رأيناها.

زبير بن عوّام گفت: چون اين آيه نازل شد: «واتقوا فتنة لاتصيبن الذين ظلموا منکم خاصة» وما در آن روز فراوان بوديم، از اين آيه تعجب مي کرديم که چه فتنه اي به ما

[صفحه 118]

مي رسد و اين فتنه چيست؟ تا اينکه آن را ديديم.

271- عن الزبير بن العوّام قال: لقد قرأناها زماناً و ما نري أنّا من أهلها، و إذاً نحن المعنّيون بها: (وَاتَّقُوْا فِتْنَةً لا تُصِيْبَنَّ الَّذِيْنَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً).

زبير بن عوّام گفت: اين آيه را زماني مي خوانديم و خود را اهل آن نمي ديديم ولي ناگهان ديديم که منظور از آن ما هستيم: «واتقوا فتنة لاتصيبن الذين ظلموا منکم خاصة»

272- عن الضحاک بن مزاحم في قوله تعالي: (وَاتَّقُوْا فِتْنَةً لا تُصِيْبَنَّ الَّذِيْنَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً) قال: أنزلت في أصحاب النبي صلي الله عليه و آله و سلم خاصَّة.

ضحاک بن مزاحم درباره آيه «واتقوا فتنة...» گفت: اين آيه در خصوص اصحاب محمد (ص) نازل شده است.

273- عن السدي عن أصحابه قالوا في قوله تعالي: (وَاتَّقُوْا فِتْنَةً لاتُصِيْبَنَّ الَّذِيْنَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ) قال: أهل بدر خاصَّةً، قال: فأصابتهم يوم الجمل فاقتتلوا، و کان من المفتونين فلان و فلان و هم من أهل بدر.

سدّي و اصحابش گفتند: آيه: «واتقوا فتنة لاتصيبن الذي ظلموا منکم خاصة» درباره اهل بدر است، اين فتنه در جنگ جمل رخ داد و آنان با يکديگر جنگيدند و از فتنه شدگان فلاني وفلاني بودند که از اهل بدر بودند.

274- عن الزبير بن العوّام أنّه قرأهذه الآية: (وَاتَّقُوْا فتنَةً) إلي آخرها فقال: ما شعرت أنّ هذه الآية نزلت فينا إلاّ اليوم. يعني يوم الجمل في محاربته علياً.

زبير بن عوّام گفت: نمي دانستم که آيه «واتقوا فتنة لاتصيبن الذين ظلموا منکم خاصة» درباره ما نازل شده مگر امروز. يعني روز جمل در جنگ با علي (ع)

275- أنّ الزبير قال: حذرنا فتنة و ما ندري من تخلف لها، ثمّ قرأ (َاتَّقُوْا فِتْنَةً) فقال بعضهم: سبحان الله فما لکم؟ فقال: و يحک إنما نبصر ولکن لا نصبر.

زبير گفت: از فتنه اي بر حذر شديم و نمي دانستيم چه کسي در آن مي ماند؟

[صفحه 119]

سپس اين آيه را خواند: «واتقوا فتنة» بعضي از آنان گفتند: سبحان الله شما را چه شده است؟ پس گفت: واي بر تو ما مي بينيم ولي صبر نمي کنيم.

276- عن مطرف قال: قلنا للزبير: يا أبا عبدالله ضّيعتم الخليفة حتي قتل، ثم جئتم تطلبون بدمه؟ فقال الزبير: إنّا قرأناها علي عهد رسول الله صلي الله عليه و سلم و أبي بکر و عمر: (وَاتَّقُوْا فِتْنَةً لاتُصِيْبَنَّ الَّذِيْنَ ظَلَمُوْا مِنْکُمْ خَاصَّةً) و لم نکن نحسب أنّا أهلها حتي وقعت منّا حيث وقعت.

مطرف مي گويد: به زبير گفتيم: اي ابوعبدالله! خليفه راتباه کرديد تا اينکه کشته شد سپس آمديد و خونخواهي او را کرديد؟ زبير گفت: ما در زمان پيامبر خدا و ابوبکر و عمر مي خوانديم: «واتقوا فتنة لاتصيبن الذين ظلموا منکم خاصة» و گمان نمي کرديم که ما اهل آن هستيم تا اينکه فتنه از ما واقع شد آنجا که واقع شد.

277- عن ابن عبّاس في قوله: (وَاتَّقُوْا فِتْنَةً لاتُصِيْبَنَّ الَّذِيْنَ) الآية، قال: حذّر الله اصحاب محمد صلي الله عليه و آله و سلم أن يقاتلوا علياً.

ابن عباس درباره آيه: «واتقوا فتنة لاتصيبن الذين ظلموا منکم خاصة» گفت: خداوند اصحاب محمد (ص) را از اينکه با علي بجنگند برحذر داشت.

278- قال الزبير بن العوّام: قرأت هذه الآية بضع و عشرين، أو بضع و ثلاثين سنة و لا أخاف أن تصيبني (وَاتَّقُوا فِتْنَةً).

زبير بن عوّام گفت: اين آيه را بيست و چند يا سي و چند سال خواندم و نمي ترسيدم از اين که شامل من شود: «واتقوا فتنة»

279- عن السدي في قوله تعالي (وَاتَّقُوْا فِتْنَةً لاتُصِيْبَنَّ الَّذِيْنَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً) قال: هم أهل الجمل.

سدّي درباره آيه: «واتقوا فتنة لاتصيبن الذين ظلموا منکم خاصة» گفت: آنان اهل جمل هستند.

280- عن أبي عثمان النهدي قال: رأيت علياً يوم الجمل و تلا هذه الآية: (وَإِنْ

[صفحه 120]

نَکَثُوْا أَيمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ) فحلف عليّ بالله ما قوتل أهل هذه الآية منذ نزلت إلاّ اليوم.

ابوعثمان نهدي مي گويد: در روز جمل علي را ديدم که اين آيه را مي خواند: «وان نکثوا ايمانهم من بعد عهدهم = و اگر سوگندهاي خود را پس از پيمانشان شکستند» علي به خدا سوگند خورد که از وقتي که اين آيه نازل شده، اهل آن با همديگر نجنگيده اند مگر امروز.

281- عن أبي عثمان مؤذّن بني أقصي قال: صحبت عليّاً سنةً کلها فما سمعت منه براءة و لا ولاية؛ إلي أني سمعته يقول: من يعذرني من فلان و فلان إنهما بايعاني طائعين غير مکرهين، ثم نکثا بيعتي من غير حدث أحدثت، و الله ما قوتل أهل هذه الآية: (و إن نکثوا أيمانهم من بعد عهدهم) إلا اليوم.

ابوعثمان مؤذن قبيله بني اقصي گفت: يک سال با علي مصاحبت کردم و از او نشنيدم که از کسي برائت کند و يا اظهار ولايت نمايد، جز اينکه شنيدم مي گفت: فلاني و فلاني چه عذري براي من دارند؟ آن دو نفر با ميل خود و بدون اکراه با من بيعت کردند، آنگاه بيعت مرا شکستند بي آنکه من کاري انجام داده باشم و به خدا سوگند اهل اين آيه: «و ان نکثوا ايمانهم من بعد عهدهم» با هم نجنگيده اند جز امروز.

282- شبيه اين مضمون با سند ديگري از حذيفه نقل شده است.

(46)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ اِذْ يَمْکُرُ بِکَ الَّذينَ کَفَرُوا لِيُثْبِتُوکَ أَوْ يَقْتُلُوکَ أَوْ يُخْرِجُوکَ وَ يَمْکُرُونَ وَ يَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَيْرُ الْماکِرينَ

و هنگامي که کافران به تو نيرنگ کردند تا تو را زنداني کنند و يا تو را بکشند و يا تو را اخراج کنند، و آنان نيرنگ مي کنند و خدا نيز نيرنگ

[صفحه 121]

آنان را چاره مي کند و خدا بهترين چاره سازهاست.

(سوره انفال آيه 30)

283- عن ابن عبّاس في قول الله تعالي: (وَإِذْ يَمْکُرُبک الَّذِيْنَ کَفَرُوْا) قال: تشاورت قريش ليلة بمکّة فقال بعضهم: إذا أصبح محمد فأوثقوه بالوثاق. و قال بعضهم: اقتلوه. و قال بعضهم: بل أخرجوه فاطلع الله نبيّه علي ذلک، فبات عليّ بن ابي طالب علي فراش النبي صلي الله عليه و آله و سلم تلک الليلة، فخرج رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حتي لحق بالغار، و بات المشرکون يحرسون علياً و هم يظّنون أنّه رسول الله، فلمّا أصبحوا ثاروا إليه، فلمّا رأوا علياً ردّ الله مکرهم فقالوا: أين صاحبک؟ قال: لا أدري. فاقتصّوا أثره فلمّا بلغوا الجبل اختلط عليهم فصعدوا فوق الجبل فمرّوا بالغار فرأوا علي بابه نسج العنکبوت فقالوا: لو دخل ههنا لم يکن علي بابه نسج العنکبوت.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «واذ يمکر بک الذين کفروا» گفت: شبي قريش در مکه با هم مشورت کردند، بعضي از آنان گفتند: چون محمد صبح کرد او را با زنجير ببنديد و بعضي از آنان گفتند: او را بکشيد و بعضي از آنان گفتند: بلکه او را (از مکه) بيرون کنيد، خداوند پيامبرش را از اين موضوع با خبر کرد، پس عليّ بن ابي طالب (ع) در آن شب در بستر پيامبر خوابيد و پيامبر بيرون رفت و به غار رسيد و مشرکان علي را مي پاييدند و گمان مي کردند که او پيامبر خداست، چون صبح شد به سوي او حمله کردند و چون علي را ديدند خدا مکر آنان را برگردانيد و گفتند: رفيق تو کجاست؟ گفت: نمي دانم ردّ پاي او را گرفتند چون به کوه رسيدند بر آنان مشتبه شد تا اينکه به بالاي کوه صعود کردند و به غار رسيدند و در در آن تار عنکبوتي را ديدند و گفتند: اگر به اينجا وارد مي شد اين تار عنکبوت اينجا نبود.

284- 286- همين مضمون با سه سند ديگر نيز نقل شده است.

287- عکرمه درباره آيه: «واذ يمکر بک الذين کفروا »گفت: چون پيامبر و ابوبکر خواستند به سوي غار بروند، علي را امر کرد و او در بستر پيامبر خوابيد و مشرکان

[صفحه 122]

نگهباني مي دادند و چون او را ديدند که خوابيده گمان کردند که او پيامبر است و رهايش کردند، چون صبح شد بر او حمله بردند و مي پنداشتند که پيامبر است ولي علي را ديدند گفتند: رفيق تو کجاست؟ گفت: نمي دانم و همه به دنبال او رفتند.

288- عن ابن عبّاس قال: لمّا اجتمعوا لذلک واتّعدوا أن يدخلوا دار الندوة ويتشاورا فيها في أمر رسول الله! غدوا في اليوم الذي اتّعدوا، وکان ذلک اليوم يسمّي يوم الرحمة، فاعترضهم إبليس في هيئة شيخ جليل عليه بت فوقف علي باب الدار، فلمّا رأوه واقفاً علي بابها قالوا: من الشيخ؟ قال: شيخ من أهل نجد سمع بالذي اتّعدتم له فحضر معکم ليسمع ما تقولون وعسي أن لايعدمنّکم منه رأي ونصح. قالوا: أجل فادخل. فدخل معهم وقد اجتمع فيها أشراف قريش کلّهم من کل قبيلة، من بني عبد شمس عتبة و شيبه ابنا ربيعة، وأبوسفيان بن حرب، ومن بني نوفل بن عبد مناف طعمة بن عدي و جبيربن مطعم والحرث بن عامربن نوفل، ومن بني عبدالداربن قصّي النضر بن الحرث بن کلدة، ومن بني أسد بن عبدالعزّي أبوالبختري بن هشام وزمعة بن الأسود بن المطلب وحکيم بن حزام، ومن بني مخزوم أبو جهل بن هشام، ومن بني سهم نبيه ومنبه ابنا الحجاج، ومن بني جمح أميّة بن خلف أو من کان منهم و غيرهم ممن لا يعدّ من قريش.

فقال بعضهم لبعض: إنّ هذا الرجل قد کان من أمره ما قد رأيتم و إنّا والله ما نأمنه علي الوثوب علينا بمن قد اتبعه من غيرنا، فأجمعوا فيه رأياً وتشاوروا، ثم قال قائل منهم: احسبوه في الحديد وغلّقوا عليه باباً، ثمّ تربّصوا به ما أصاب أشباهه من الشعراء الذين کانوا قبله مثل زهير و نابغة ومن مضي منهم من هذا الموت حتي يصيبه منه ما أصابهم. فقال الشيخ النجدي: لا والله ما هذا لکم برأي والله لئن حبستموه کما تقولون لخرج أمره من وراء الباب الذي أغلقتم دونه إلي أصحابه، فلأوشکوا أن يثبوا عليکم فينتزعونه من أيديکم ثمّ يکابروکم به حتّي يغلبوکم علي أمرکم، ما هذا لکم برأي فانظروا في غيره.

ثمّ تشاوروا، ثمّ قال قائل منهم: نخرجه من بين أظهرنا فننفيه من بلدنا، فإذا

[صفحه 123]

خرج عنّا فوالله ما نبالي أين يذهب ولاحيث وقع إذا غاب عنّا أذاه وفرغنا منه و أصلحنا أمرنا وألفتنا کما کانت. قال الشيخ النجدي: لا والله ما هذا لکم برأي ألم تروا إلي حسن حديثه وحلاوة منطقه وغلبته علي قلوب الرجال بما يأتي به، والله لو فعلتم ذلک ما آمنتم علي أن يحلّ علي حيّ من العرب فيغلب عليهم بذلک من قوله و حديثه حتّي يبايعوه عليه، ثمّ يسير بهم إليکم حتّي يطأکم بهم فيأخذ أمرکم من أيديکم ثمّ يفعل بکم ما أراد، دبّروا فيه رأياً غير هذا. فقال أبو جهل بن هشام: والله إنّ لي فيه لرأياً ما أراکم وقفتم عليه بعد. قالوا: وما هو يا أباالحکم؟ قال: أري أن تأخذوا من کلّ قبيلة فتيً شاباً جليداً نسيباً وسيطاً فينا، ثمّ نعطي کلّ فتي منهم سيفاً صارماً، ثمّ يعمدون إليه، ثمّ يضربون بها ضربة رجل واحد فيقتلونه فنستريح منه، فإنّهم إذا فعلوا ذلک تفرّق دمه في القبائل کلّها فلم يقدر بنو عبد مناف علي حرب قومهم جميعاً، ورضوا عنّا بالعقل فعقلناه لهم قال: فقال لهم الشيخ النجدي: القول ما قال هذا الرجل، هذا هو الرأي لا رأي لکم غيره. فتفرّق القوم عنه علي ذلک وهم مجمعون له.

فأتي جبرئيل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فقال: لا تبت هذه الليلة علي فراشک الذي کنت تبيت عليه.

قال: فلمّا کان عتمة من الليل اجتمعوا علي بابه يرصدونه حتي ينام فيثبون عليه، فلمّا رأي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مکانهم قال لعلّي: نم علي فراشي واتّشح ببردي هذا الحضرمي الأخضر فنم فيه فإنّه لا يخلص إليک شرّ و کراهة منهم، وکان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ينام في برده ذلک إذا نام.

قلت: إنتهي حديث سلمة، وزاد يونس بن بکير، عن ابن إسحاق: ثمّ دعا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عليّ بن ابي طالب فأمره أن يبيت علي فراشه و يتشح ببرد له أخضر ففعل علي ذلک.

ثمّ خرج رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم علي القوم و هم علي بابه فخرج و معه حفنة من تراب فجعل ينثرها علي رؤسهم و أخذ الله عزوجلّ بأبصارهم عن

[صفحه 124]

رؤية نبيّه وهو يقرأ: (يس والقرآن الحکيم- إلي قوله:- فأغشيناهم فهم لايبصرون)

فلمّا أصبح رسول الله أذن الله له بالخروج إلي المدينة وکان آخر من قدم إلي المدينة من الناس فيمن لم يفتن في دينه- أو لم يحبس- عليّ بن ابي طالب و ذلک إنّ رسول الله أخّره بمکّة وأمره أن ينام علي فراشه و أجّله ثلاثاً وأمره أن يؤدّي إلي کلّ ذي حقّ حقّه ففعل ثمّ لحق برسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و اطمأنّ الناس و نزلوا إلي أرض أمن مع إخوانهم من الأنصار.

ابن عباس گفت: چون قريش براي اين منظور (توطئه بر ضدّ پيامبر) تصميم گرفتند و وعده گذاشتند که در دارالندوه جمع شوند و درباره پيامبر خدا مشورت کنند، در آن روز موعود گرد هم آمدند و آن روز را روز رحمت مي گفتند، شيطان در شکل يک پيرمرد بزرگوار که لباس خشني داشت بر در ايستاد و خود را به آنان نشان داد، چون او را ديدند که بر در ايستاده، گفتند: شيخ کيست؟ گفت: پيرمردي از اهل نجد که آنچه را که شما وعده گذاشته بوديد شنيد و با شما حاضر شد تا آنچه را که مي گوييد بشنود و اميد است که از راي و نصيحت خود بر شما دريغ نکند. گفتند: آري داخل شو. او با آنها داخل شد و در آنجا اشراف قريش از هر قبيله اي حاضر بودند، از بني عبد شمس عتبه و شيبه فرزندان ربيعه و ابوسفيان بن حرب، و از بني نوفل بن عبد مناف طعمة بن عدي و جبير بن مطعم و حرث بن عامر بن نوفل، و از بني عبدالدار بن قصي، نضربن حرث بن کلده، و از بني اسد بن عبدالعزّي، ابوالبختري بن هشام و زمعة الاسود بن مطلب و حکيم بن حزام، و از بني مخزوم، ابوجهل بن هشام و از بني سهم، نبيه و منبّه فرزندان حجاج و از بني جمح، امية بن خلف يا کس ديگري از اين قبيله و کسان ديگري جز آنان که از قريش نبودند.

بعضي از آنان به بعضي ديگر گفتند: کار اين مرد به جايي رسيده که مي بينيد و سوگند به خدا ما در امان نيستيم که با پيروان خود بر ما حمله کند، پس به اتفاق درباره او نظر بدهيد و مشورت کنيد، آنگاه يکي از آنان گفت: او را در آهن زنداني کنيد و در را به روي اوببنديد سپس در انتظار باشيد تا به او همان رسد که به شاعران

[صفحه 125]

پيش از او مانند زهير و نابغه و کساني که به اين طريق مردند، رسيد.

شيخ نجدي گفت: نه به خدا اين راي شما درست نيست، به خدا اگر همانگونه که مي گوييد او را زنداني کنيد، خبر او از پشت اين در که بسته ايد به اصحاب او مي رسد و سعي مي کنند که بر شما حمله کنند و او را از دست شما نجات دهند سپس با شما دعوا کنند تا بر شما غلبه نمايند، اين راي شما درست نيست فکر ديگري بکنيد.

آنگاه به مشورت پرداختند و يکي از آنان گفت: او را از ميان خود بيرون کنيم و از شهر خود تبعيد نماييم، وقتي از پيش ما رفت ديگر به خدا سوگند که باکي نداريم که به کجا رفت و در کجا قرار گرفت.

شيخ نجدي گفت: به خدا سوگند که اين هم رأي درستي نيست آيا زيبايي سخن و شيريني بيان و نفوذ او در دلهاي مردم را نمي بينيد، به خدا اگر چنين کنيد در امان نخواهيد بود از اينکه در قبيله اي از عرب قرار گيرد و با سخن و حديث خود بر آنان چيره شود و آنان با او بيعت کنند، آنگاه آنها را به سوي شما حرکت دهد و شما را به وسيله آنان پايمال کند و کار را از دست شما بگيرد و آنچه را که مي خواهد درباره شما انجام دهد، درباره او تدبيري جز اين انديشه کنيد.

ابوجهل بن هشام گفت: به خدا سوگند که مرا درباره او انديشه اي است که گمان نمي کنم هرگز به چنين انديشه اي واقف شويد. گفتند: آن چيست اي ابوالحکم؟ گفت: نظر من اين است که از هر قبيله اي جوان پر زوري که نسب متوسطي در ميان ما داشته باشد، برگيريد، آنگاه به هر يک از آن جوانان شمشير برنده اي مي دهيم، سپس به او حمله مي کنند و به او ضربتي مانند ضربت يک مرد مي زنند و او را مي کشند و ما از او راحت مي شويم، اگر آنان چنين کنند خون او در ميان همه قبايل پراکنده مي شود و بني عبد مناف قدرت آن را پيدا نمي کنند که با همه قوم خود بجنگند و به ديه راضي مي شوند و ما ديه او را به آنان مي دهيم.

شيخ نجدي گفت: سخن همان است که اين مرد گفت و اين همان نظري است که

[صفحه 126]

نظري جز آن نخواهيد داشت. پس آن قوم با اتفاق نظر به اين رأي، پراکنده شدند.

جبرئيل نزد پيامبر آمد و گفت: اين شب را در بستر خود که هميشه در آن مي خوابيدي، نخواب. مي گويد: وقتي پاسي از شب گذشت بر در خانه پيامبر جمع شد تا به او حمله کنند و چون پيامبر خدا جاي آنان را ديد به علي گفت: در بستر من بخواب و اين روانداز سبز حضرمي مرا روي خود بکش و در آن بخواب همانا شرّ و رنجي از آنان به تو نخواهد رسيد. پيامبر هر وقت مي خوابيد با اين روانداز مي خوابيد.

مي گويم: حديث سلمه در اينجا تمام شد و يونس بن بکير به نقل از ابن اسحاق چنين اضافه مي کند:

سپس پيامبر خدا عليّ بن ابي طالب (ع) را خواند و به او دستور داد که در بستر او بخوابد و روانداز سبز او را به خود بپيچد و علي چنين کرد.

آنگاه پيامبر خدا خارج شد و آن قوم بر در او بودند، خارج شد در حالي که يک مشت خاک با او بود آن را به سرهاي آنان انداخت و خداوند چشمان آنان را از ديدن پيامبر باز داشت و او چنين مي خواند: «يس و القرآن الحکيم- تا- فاغشيناهم فهم لايبصرون»

چون پيامبر صبح کرد خداوند به او اجازه داد که به سوي مدينه برود و آخرين کسي از مردم که در دين او خللي وارد نشد و به مدينه آمد عليّ بن ابي طالب (ع) بود و اين بدانجهت بود که پيامبر او را در مکه به تأخير انداخته بود و گفته بود که در بستر او بخوابد و سه روز به او وقت تعيين کرده بود و به او دستور داده بود که هر کس حقي (بر پيامبر) دارد به او بدهد، او چنين کرد آنگاه به رسول خدا پيوست و مردم مطمئن شدند و به سرزمين امني با برادران انصار وارد شدند.

(47)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

[صفحه 127]

وَ ما کانُوا أَوْلِيآءَهُ اِنْ أَوْلِيآؤُهُ اِلاَّ الْمُتَّقُونَ

آنان دوستان او نبودند، دوستان او نيستند مگر پرهيزگاران.

(سوره انفال ايه 34)

289- عن عبدالله بن عباس في قوله تعالي: (وما کانوا) يعني کفار مکّة (أولياؤه إن أولياؤه) يعني ما أولياؤه (إلا المتقون) يعني عن الشرک والکبائر، يعني عليّ بن ابي طالب و حمزة و جعفراً و عقيلاً، هؤلاء هم أولياؤه (ولکنّ أکثرهم لايعلمون).

عبدالله بن عباس گفت: «و ما کانوا» يعني کفار مکه «اولياؤه ان اولياؤه» يعني دوستان او نيستند «الا المتقون» مگر پرهيزگاران، يعني آنان که از شرک و گناهان کبيره پرهيز کرده اند، يعني عليّ بن ابي طالب (ع) و حمزه و جعفر و عقيل اينان دوستان او بودند «ولي بسياري از آنان نمي دانند»

290- عن أنس بن مالک عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم قال: آل محمد کلٌّ تقيّ.

انس بن مالک گفت: پيامبر فرمود: آل محمد همگي پرهيزگار (تقي) هستند.

291ـ عن السدي، عن أصحابه؟ في قوله تعالي: (إن أولياؤه إلاّ المتّقون) يعني أصحاب محمد صلي الله عليه و آله و سلم.

سدّي از اصحاب خود درباره آيه «ان اولياؤه الا المتقون» نقل مي کند که منظور اصحاب محمد هستند.

(48)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ

و بدانيد که هر چيزي را به غنيمت به دست آورديد، همانا يک پنجم

[صفحه 128]

آن براي خدا و پيامبر و خويشان و يتيمان و مساکين و درماندگان در راه است.

(سوره انفال آيه 41)

292- عن عليّ بن ابي طالب (ع) في قول الله تعالي (وَاعْلَمُوا انَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْء) الآية، قال: لنا خاصّة، ولم يجعل لنا في الصدقة نصيباً، کرامة أکرم الله تعالي نبيّه وآله بها، وأکرمنا عن أوساخ أيدي المسلمين.

عليّ بن ابي طالب (ع) درباره آيه: «واعلموا انما غنمتم من شيء» گفت: اين مخصوص ماست و ما را در صدقه سهمي قرار نداده است اين کرامتي است که خداوند پيامبر خود و خاندان او را با آن گرامي داشته و ما را از چرک هاي دستهاي مسلمانان برتري داده است.

293- عن عکرمة أنّ فاطمة عليها السلام قالت: لمّا اجتمع علي والعبّاس وفاطمة و أسامة بن زيد، عند النبي صلي الله عليه و آله و سلم فقال: سلوني. فقال العبّاس: أسألک کذا و کذا من المال. قال: هو لک. وقالت فاطمة: أسألک مثل ما سأل عمّي العبّاس. فقال: هو لک. وقال أسامة: أسألک أن تردّ عليّ أرض کذا و کذا، أرضاً کان له انتزعه منه، فقال: هو لک. فقال لعليّ: سل. فقال: أسألک الخمس. فقال هو لک؛ فأنزل الله تعالي: (وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْء فَإنَّ للهِ خُمُسَهُ) الآية، فقال النبي (ص): قد نزلت في الخمس کذا کذا. فقال عليّ: فذاک أوجب لحقي. فأخرج الرمح الصحيح والرمح المکسر، والبيضة الصحيحة والبيضة المکسورة فأخذ رسول الله أربعة أخماس وترک في يده خمساً.

عکرمه گفت: فاطمه (ع) گفت: چون علي و عباس و فاطمه و اسامة بن زيد نزد پيامبر خدا جمع شدند، فرمود: از من بخواهيد. عباس گفت: از تو اين مقدار از مال مي خواهم. فرمود: آن براي توست. فاطمه گفت: من هم همان را که عمويم عباس خواست از تو مي خواهم. فرمود: آن براي توست. اسامه گفت: از تو مي خواهم آن زمين فلان را به من بازگرداني (و اين زميني بود که پيامبر از او گرفته بود) فرمود: آن

[صفحه 129]

براي توست. پيامبر به علي گفت: تو هم بخواه. علي گفت: از تو خمس مي خواهم فرمود: آن براي توست و اين آيه نازل شد: «واعلموا انما غنمتم من شيء فانّ لله خمسه» پيامبر فرمود: درباره خمس چنين و چنان نازل شده است. علي گفت: اين در حق من شايسته تر است، پس نيزه سالم و نيزه شکسته و تخم مرغ سالم و تخم مرغ شکسته را آورد و رسول خدا چهار پنجم را گرفت و يک پنجم را در دست او باقي گذاشت.

294- عن عبدالرحمان بن أبي ليلي قال: سمعت أميرالمؤمنين عليّاً يقول: اجتمعت أنا و فاطمة والعبّاس وزيد بن حارثة عند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، فقال العباس: يا رسول الله کبرت سنّي ودقّ عظمي و کثرت مؤنتي فإن رأيت يا رسول الله أن تأمر لي بکذا و کذا وسقاً من الطعام فافعل. فأجابه النبي صلي الله عليه وآله و سلم، فقالت فاطمة: يا رسول الله إن رأيت أن تأمر لي کما أمرت لعمّک فافعل. فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: نعم. ثمّ قال زيد بن حارثة: يا رسول الله کنت أعطيتني أرضاً کانت معيشتي منها، ثمّ قبضتها فإن رأيت أن تردّها عليّ فافعل. فقال: نعم. فقلت أنا: إن رأيت أن تولّيني هذا الحقّ الذي جعله الله لنا في کتابه من هذا الخمس فأقسّمه في حياتک کيلا ينازعنيه أحد بعدک. فقال النبي (ص): فافعل، فولاّنيه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فقسّمته في حياته، ثمّ ولاّنيه أبوبکر فقسّمته في حياته، ثمّ ولاّنيه عمر فقسّمته حتي کان آخر سنة من سني عمر أتاه مال کثير فعزل حقنا ثمّ أرسل إليّ فقال: هذا حقّکم فخذه. فقلت بنا عنه غني العام، وبالمسلمين حاجة، فردّه تلک السنة فلم يدعني إليه أحد بعده حتي قمت مقامي هذا، فلقيني العبّاس فقال: يا علي لقد نزعت اليوم منّا شيئاً لا يردّ إلينا أبداً.

عبدالرحمان بن ابي ليلي گفت: شنيدم اميرالمؤمنين علي گفت: من و فاطمه و عباس و زيدبن حارثه نزد پيامبر جمع بوديم، عباس گفت: يا رسول الله سنّ من بالا رفته و استخوانم ضعيف شده و خرجم زياد شده، اي رسول خدا اگر صلاح

[صفحه 130]

مي داني دستور بده اين مقدار طعام به من بدهند، پيامبر سخن او را پذيرفت، فاطمه گفت: يا رسول الله اگر صلاح مي داني براي من هم همان مقدار که به عمويم دادي بده، پيامبر فرمود: آري. سپس زيد بن حارثه گفت: يا رسول الله به من زميني داده بودي که زندگي من از آن بود سپس آن را از مي گرفتي، اگر صلاح مي داني آن را به من برگردان. فرمود: آري. من (علي) گفتم: اگر صلاح بداني مرا متولي آن حقي که خدا آن را در کتاب خود براي ما قرار داده يعني خمس کن تا آن را در زمان حيات تو تقسيم کنم و کسي بعد از تو در آن با من نزاع نکند. پيامبر فرمود: چنين کن و پيامبر مرا متولي آن کرد و در زمان حيات او من آن را تقسيم مي کردم، سپس ابوبکر مرا متولي آن کرد و در زمان حيات او آن را تقسيم مي کردم، سپس عمر مرا متولي آن کرد و من آن را تقسيم مي کردم، تا اينکه آخرين سال زندگي عمر بود که مال بسياري به او رسيد و او حق ما را جدا کرد و نزد من فرستاد و گفت: اين حق شماست آن را بگير. من گفتم: امسال ما از آن بي نياز هستيم و مسلمان به آن احتياج دارند و آن سال آن را برگردانيد و ديگر بعد از او هيچ کس ما را به سوي آن نخواند، تا اکنون که من در اينجا هست. عباس با من ملاقات کرد و گفت: يا علي آن روز از ما چيزي را گرفتي که هرگز به ما بازگردانيده نشد.

295- عن مجاهد في قوله تعالي: (ولذي القربي) قال: هم أقارب النبي الذين لم يحل لهم الصدقة.

مجاهد درباره «ولذي القربي» گفت: آن خويشاوندان پيامبر هستند که صدقه براي آنان حلال نيست.

296- عن مجاهد، قال: کان النبي صلي الله عليه و آله و سلم وأهل بيته لا تحلّ لهم الصدقة فجعل لهم الخمس.

مجاهد گفت: براي پيامبر و خاندان او صدقه حلال نبود پس براي آنان خمس را قرار داد.

297- عن قتادة قال: سهم ذوي القربي طعمة کانت لقرابة رسول الله صلي الله

[صفحه 131]

عليه و آله و سلم.

قتاده گفت: سهم ذوالقربي خوراکي براي خويشان رسول خدا بود.

298- عن ابن عباس و سئل عن سهم ذوي القربي؟ فقال: هو لقربي رسول الله قسّمه لهم رسول الله بينهم.

از ابن عباس راجع به سهم ذوي القربي پرسيدند، گفت: آن براي خويشان پيامبر است، پيامبر آن را ميان آنان تقسيم کرد.

(49)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

هُوَ الَّذي أَيَّدَکَ بِنَصْرِه وَ بِالْمُؤْمِنينَ

و او کسي است که تو را با ياري خود و به وسيله مؤمنان کمک کرد.

(سوره انفال آيه 8)

299- عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: رأيت ليلة أسري بي إلي السماء علي العرش مکتوباً: لا إله إلاّ أنا وحدي لا شرک لي، ومحمد عبدي ورسولي أيَّدته بعلي. فذلک قوله: (هُوَ الّذي أَيَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنينَ).

ابوهريره گفت: پيامبر فرمود: شبي که مرا به آسمانها بردند، ديدم که بر عرش نوشته شده: معبودي جز من نيست که يگانه ام و شريکي براي من وجود ندارد و محمد بنده و پيامبر من است که او را به وسيله علي تأييد کردم. اين است قول خداوند: «هو الذي ايّدک بنصره وبالمؤمنين»

300- عن أنس قال: قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: لمّا عرج بي رأيت علي ساق العرش مکتوباً: لا إله إلا الله، محمد رسول الله أيّدته بعليّ نصرته بعليّ.

انس گفت: پيامبر فرمود: چون مرا بالا بردند ديدم که در ساق عرش نوشته شده: معبودي جز الله نيست، محمد پيامبر اوست که او را با علي تأييد کردم و با علي

[صفحه 132]

ياري نمودم.

301- عن أنس بن مالک أنّ النبي صلي الله عليه و آله و سلم جاع جوعاً شديداً؛ فهبط عليه جبرئيل بلوزة خضراء من الجنّة فقال: افککها. ففکّها فإذا فيها مکتوب: بسم الله الرحمن الرحيم، لا إله إلا الله محمد رسول الله أيّدته بعليّ ونصرته به.

انس بن مالک گفت: پيامبر به شدت گرسنه شد، جبرئيل بادام سبزي از بهشت آورد و گفت: آن را بشکن، آن را شکست ناگهان ديد که در آن نوشته شده معبودي جز الله نيست، محمد پيامبر خداست او را با علي تأييد کردم و با علي ياري نمودم.

302- عن جابربن عبدالله قال: قال رسلول الله صلي الله عليه و آله وسلم: مکتوب علي باب الجنّة قبل أن يخلق السماوات والأرش بألفي عام: لا إله إلا الله، محمد رسول الله، أيّدته بعليّ.

جابربن عبدالله گفت: دو هزار سال پيش از آنکه آسمانها و زمين آفريده شود بر در بهشت نوشته شده: معبودي جز الله نيست، محمد پيامبر خداست او را با علي تأييد کردم.

303- عن أبي الحمراء قال: قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: لمّا أسري بي رأيت في العرش «لا إله إلا الله، محمّد رسول الله أيّدته بعلي».

ابوالحمراء گفت: پيامبر فرمود: چون مرا به معراج بردند، در عرش ديدم: معبودي جز الله نيست، محمد پيامبر خداست، او را با علي تأييد کردم.

304- همين مضمون به چند طريق ديگر نيز نقل شده است.

(50)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

[صفحه 133]

يآ أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ

اي پيامبر، خدا و کساني از مؤمنان که از تو پيروي کردند، تو را بس است.

(سوره انفال آيه 84)

305- عن جعفر بن محمد، عن أبيه في قوله تعالي: (يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُکَ اللهُ ومَن اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤْمِنينَ) قال: نزلت في عليّ بن ابي طالب عليه السلام.

جعفر بن محمد از پدرش نقل مي کند که آيه «يا ايها النبي حسبک الله و من اتبعک من المؤمنين» درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است.

306- اين مضمون با سند ديگري هم نقل شده است.

(51)

و از سوره توبه نازل شده است:

وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِه اِلَي النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْرِکينَ وَ رَسُولُهُ

واعلامي است از خدا و پيامبر او به مردم در روز حج اکبر که خدا و پيامبرش از مشرکان بي زار است..

(سوره توبه آيه3)

307- عن عليّ بن الحسين قال: إنّ لعليّ أسماء في کتاب الله لا يعلمه الناس. قلت: وماهو؟ قال: (وأذان من الله ورسوله) عليّ والله هو الأذان يوم الحج الأکبر.

عليّ بن الحسين گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) را در قرآن نام هايي است که مردم آنها را نمي دانند. گفتم: آن چيست؟ گفت: «واذان من الله ورسوله» به خدا سوگند اذان در روز حج اکبر، علي است.

اخبار فراواني داريم که اعلام کننده، عليّ بن ابي طالب (ع) است.

[صفحه 134]

308- عن ابن عباس قال: کان بين نبي الله وبين قبائل من العرب عهد، فأمر الله نبيّه أن ينبذ إلي کل ذي عهد عهده إلاّ من أقام الصلاة المکتوبة والزکاة المفروضة، فبعث عليّ بن ابي طالب بتسع آيات متواليات من أول براءة، وأمره رسول الله (ص) أن ينادي بهنّ يوم النحر، وهو يوم الحجّ الأکبر، وأن يبريء ذمّة رسول الله من أهل کلّ عهد، فقام عليّ بن ابي طالب يوم النحر عند الجمرة الکبري فنادي بهؤلاء الآيات.

ابن عباس گفت: ميان پيامبر خدا و قبائلي از عرب پيمان بود، پس خداوند به پيامبرش فرمان داد پيمان هر صاحب پيماني را به خودشان برگرداند مگر کسي که نماز واجب را بپادارد و زکات واجب را بپردازد، پس عليّ بن ابي طالب (ع) را با نه آيه متوالي از اول سوره برائت مبعوث کرد و پيامبر به او فرمان داد که آن آيات را در روز عيد قربان که روز حج اکبر است نزد جمره بزرگ بخواند و او اين آيات را خواند.

309- عن أنس بن مالک أنّ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بعث ببراءة مع أبي بکر إلي أهل مکة، فلمّا بلغ ذا الحليفة بعث إليه فردّه وقال: لايذهب به إلاّ رجل من أهل بيتي فبعث علياً.

انس بن مالک گفت: پيامبر خدا سوره برائت را با ابوبکر به جانب اهل مکه فرستاد، چون به ذوالحليفه رسيد کسي را دنبال او فرستاد و او را برگردانيد و گفت: آن را جز مردي از اهل بيت من نبرد، پس علي را فرستاد.

310- عن أنس قال: بعث النبي (ص) ببرائة مع أبي بکر الصديق رضي الله عنه، ثم دعاه فقال: لاينبغي أن يبلّغ هذا إلاّ رجل منيّ من أهلي. فدعا علياً فأعطاه إياها.

انس گفت: پيامبر سوره برائت را با ابوبکر فرستاد سپس او را خواند و گفت: شايسته نيست که اين را کسي جز مردي از اهل بيت من ابلاغ کند، پس علي را خواند و آن را به علي داد.

311- 318- همين مضمون با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

319- عن حنش عن عليّ بن ابي طالب أن النبي (ص) حين بعثه ببراءة قال: يا

[صفحه 135]

نبي الله إني لست باللسن ولا بالخطيب. قال: ما بدّ من أن أذهب بها أنا أو تذهب بها أنت. قال: فإن کان لابدّ فسأذهب أنا. فقال: انطلق فإن الله عزوجل يثبت لسانک و يهدي قلبک. ثم وضع يده علي فمي وقال: انطلق فاقرأها علي الناس.

حنش از عليّ بن ابي طالب (ع) نقل مي کند که چون پيامبر او را با سوره برائت فرستاد، او گفت: اي پيامبر خدا من زبان باز و خطيب نيستم، پيامبر گفت: ناچار بايد آن را من و يا تو ببريم. علي گفت: اگر به ناچار چنين است، من آن را مي برم، پس گفت: برو، خداوند زبانت را محکم و قلبت را هدايت خواهد کرد، سپس دست خود را به دهان من گذاشت و گفت: برو، و آن را بر مردم بخوان.[28] .

320- عن عامر الشعبي عن عليّ قال: لمّا بعثه رسول الله حين أذّن في الناس بالحجّ الأکبر، قال علي: ألا لايحج بعد هذا العام مشرک ألا ولايطوف بالبيت عريان، ألا و لايدخل الجنة إلا مسلم ومن کانت بينه و بين محمد ذمة فأجله إلي مدته، والله بريء من المشرکين ورسوله.

عامر شعبي از عليّ بن ابي طالب (ع) نقل مي کند که چون پيامبر خدا او را برانگيخت که در ميان مردم در حج اکبر اعلام کند، علي گفت: آگاه باشيد پس از اين سال هيچ مشرکي حج نکند، آگاه باشيد هيچ کس به طور عريان طواف نکند، آگاه باشيد هيچ کس به بهشت نمي رود مگر اينکه مسلمان باشد و هر کس که با محمد (ص) پيماني داشته باشد وقت آن تا پايان مدت آن است و خدا و پيامبرش از مشرکان بي زارند.

321- عن المحرز بن أبي هريرة عن أبيه قال: کنت مع علي حين بعثه النبي (ص) بالبراءة فکنت أنادي حتي صحل صوتي.

محرز بن ابوهريره از پدرش نقل مي کند که وقتي پيامبر علي را با سوره برائت فرستاد من با او بودم و ندا مي دادم تا جايي که صدايم گرفت.

[صفحه 136]

322- عن ابن عبّاس أن النبي صلي الله عليه و آله و سلم بعث أبا بکر وأمره أن ينادي بهؤلاء الکلمات، ثمّ أتبعه عليّاً فدفع إليه کتاب رسول الله،، فبينا أبوبکر في الطريق إذ سمع رغاء ناقة رسول الله القصوي فخرج أبوبکر فزعاً وظنّ أنّه رسول الله، فإذا هو عليّ فدفع إليه کتاب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فأمره علي الموسم و أمر عليّاً أن ينادي بهؤلاء الکلمات، فانطلقا فحجّا فقام عليّ أيّام التشريق فنادي: ذمّة الله ورسوله بريئة من کلّ مشرک، فسيحوا في الأرض أربعة أشهر، ولايحجنّ بعد العام مشرک ولا يطوفنّ بالبيت عريان، ولا يدخل الجنّة إلاّ مؤمن.

فکان علي ينادي بها فاذا بحّ،قام أبوهريرة فنادي بها.

ابن عباس گفت: پيامبر، ابوبکر را فرستاد تا آن کلمات را ندا دهد آنگاه علي را به دنبال او فرستاد تا نامه پيامبر را به او دهد، در آن هنگام که ابوبکر در راه بود صداي ناقه پيامبر را از دور شنيد و با نگراني بيرون شد و گمان کرد که پيامبر است ولي او علي بود که نامه پيامبر خدا را به او داد و در آن ابوبکر مأموريت يافته بود که در موسم باشد و علي مأموريت يافته بود اين کلمات را ندا دهد، پس رفتند و حج به جاي آوردند و علي در ايّام تشريق به پا خاست و ندا در داد که ذمه خدا و رسول او از هر مشرکي بي زار است، چهار ماه در زمين بگرديد و پس از اين سال هيچ مشرکي حج نکند و هيچ کس در بيت عريان طواف نکند و جز مؤمن کسي وارد بهشت نخواهد شد. پس علي اين کلمات را ندا مي داد و هر وقت خسته مي شد ابوهريره ندا مي داد.

323- عن سعد، قال: بعث رسول الله صلي الله عليه و آله وسلّم أبا بکر ببراءة، فلمّا انتهي إلي ضجنان تبعه عليّ، فلمّا سمع وقع ناقة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ظنّ أنه رسول الله فخرج فإذا هو بعليّ، فدفع إليه براءة فکان هو الذي ينادي بها.

سعد گفت: پيامبر خدا ابوبکر را با سوره برائت فرستاد پس چون به «ضجنان»

[صفحه 137]

رسيد علي به او پيوست و چون ابوبکر صداي ناقه پيامبر را شنيد گمان کرد که پيامبر است پس بيرون شد ولي علي را ديد و سوره برائت را به او داد و او بود که آن را ندا مي داد.

324- 325- مشابه اين مضمون با دو سند ديگر نيز نقل شده است.

326- عن جابربن عبدالله أن النبي (ص) حين رجع من عمرة جعرّانة، بعث أبابکر علي الحج، فأقبلنا معه إذا کنّا بالعرج ثوي بالصبح فلمّا استوي ليکبّر إذ سمع الرغوة خلف ظهره فوقف عند التکبير فقال: هذه رغوة ناقة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الجدعاء، لقد بدا لرسول الله في الحجّ فلعلّه أن يکون رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فنصلّي معه فإذا عليّ عليها فقال له أبوبکر: أمير أم رسول؟ فقال: لابل رسول أرسلني رسول الله ببرائة أقرأها علي الناس في مواقف الحج قال: فقدمنا مکّة، فلمّا کان قبل يوم التروية بيوم قام أبوبکر فخطب الناس وحدّثهم عن مناسکهم حتّي إذا فرغ قام عليّ عليه السلام فقرأ علي الناس براءة حتي ختمها، وکذلک يوم عرفة ويوم النحر، ويوم النفر الأوّل.

جابر بن عبدالله گفت: وقتي پيامبر از عمره جعرانه برگشت: ابوبکر را به حج فرستاد، ما هم با او رفتيم چون به «عرج» رسيديم صبح شد، وقتي آماده شد که تکبير بگويد، پشت سر خود صداي شتر شنيد از گفتن تکبير باز ايستاد و گفت: اين صداي شتر پيامبر است، حتما براي رسول خدا در امر حج کاري پيش آمده، شايد او پيامبر باشد پس با او نماز مي خوانيم، ناگهان علي را بر آن ناقه ديد و به او گفت: آيا اميري و يا پيامي داري؟ گفت: بلکه پيام آورم، رسول خدا مرا با سوره برائت فرستاده که آن را در مواقف حج براي مردم بخوانم، پس به مکه آمديم و چون يک روز مانده به روز ترويه فرا رسيد، ابوبکر به پا ايستاد و براي مردم خطبه خواند و از مناسک آنها سخن گفت و چون فارغ شد، علي به پا خواست و سوره برائت را به مردم خواند و آن را به پايان برد و نيز روز عرفه و روز عيد قربان و روز کوچ نخستين آن را خواند.

[صفحه 138]

327- عن ابن عبّاس قال: وجّه رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم بالايات من أوّل سورة براءة مع أبي بکر، وأمره أن يقرأها علي الناس، فنزل عليه جبرئيل فقال: إنّه لا يؤدّي عنک إلاّ أنت أو عليّ فبعث علياً في أثره، فسمع أبوبکر رغاء الناقة فقال: ما وراؤک يا عليّ؟ أنزل فيّ شيء؟ قال: لا ولکن رسول الله قال: لايؤدّي عنّي إلاّ أنا أو عليّ. فدفع إليه الآيات؛ وقرأها عليّ علي الناس.

ابن عباس گفت: پيامبر خدا آيات نخستين سوره برائت را با ابوبکر فرستاد و به او فرمان داد که آنها را به مردم بخواند، پس جبرئيل نازل شد و گفت: آنها را نخواند مگر تو و يا علي، پس علي را به دنبال ابوبکر فرستاد و ابوبکر صداي ناقه شنيد و گفت: پشت سر تو چيست يا علي؟ آيا درباره من چيزي نازل شده است؟ گفت: نه ولي پيامبر خدا فرمود: آن را نخواند مگر من يا علي، ابوبکر آن آيات را به علي داد و علي آنها را به مردم خواند.[29] .

(52)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

أَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحآجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ جاهَدَ في سَبيلِ اللّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللّهِ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ اَلَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سَبيلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفآئِزُونَ

آيا شما آب دادن به حاجي و تعمير مسجد الحرام را مانند کار کسي قرار مي دهيد که به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟ نزد خداوند يکسان نيستند، و خدا قوم ستمگر را هدايت

[صفحه 139]

نمي کند. کساني که ايمان آورده اند وهجرت کرده اند و در راه خدا با مال ها و جان هايشان جهاد نموده اند، از نظر رتبه نزد خدا بالاترند، و آنان همان نجات يافتگانند.

(سوره توبه آيات 19-20)

328- عن الشعبيّ قال: نزلت في علي والعبّاس تکلّما في ذلک.

شعبي گفت: اين آيه درباره علي و عباس نازل شده که راجع به اين موضوع با يکديگر گفتگو کرده بودند.[30] .

329- 331- اين مضمون با سه سند ديگر نيز نقل شده است.

332- عن ابن سيرين قال: قدم عليّ بن ابي طالب من المدينة إلي مکّة فقال للعباس: يا عمّ ألا تهاجر؟ ألا تلحق برسول الله؟ فقال: أعمّر المسجد الحرام، وأحجب البيت. فأنزل الله: (أجعلتم سقاية الحاجّ وعمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله واليوم الآخر وجاهد في سبيل الله لايستوون عند الله، والله لايهدي القوم الظالمين).

وقال لقوم قد سمّاهم: ألا تهاجرون؟ ألا تلحقون برسول الله؟ فقالوا: نقيم مع إخواننا و عشائرنا و مساکننا. فأنزل الله تعالي: (قل إن کان آباؤکم و أبناؤکم)

ابن سيرين گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) از مدينه به مکه آمد و به عباس گفت: اي عمو چرا هجرت نمي کني؟ چرا به پيامبر خدا ملحق نمي شوي؟ عباس گفت: مسجد الحرام را تعمير مي کنم و بيت را حفظ مي کنم. پس اين آيه نازل شد: «اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله واليوم الاخر و جاهد في سبيل الله لايستوون عندالله»

[صفحه 140]

و نيز به گروهي که نام آن را برده بود گفت: چرا هجرت نمي کنيد؟ چرا به پيامبر خدا ملحق نمي شويد؟ آنها گفتند: با برادران و خويشان و خانه هاي خود زندگي مي کنيم، پس اين آيه نازل شد: «قل ان کان آباءکم و ابناءکم...»[31] .

333- عن عروة بن الزبير: أنّ العباس بن عبدالمطّلب، و شيبة بن عثمان أسلما ولم يهاجرا، فقام العبّاس علي سقايته و شيبة علي حجابته، فقال العباس لعليّ بن ابي طالب: أنا أفضل منک، أنا ساقي بيت الله- وکان بينهما کلام- فأنزل الله تعالي فيما تنازعا فيه: (أجعلتم سقاية الحاج).

عروة بن زبير گفت: عباس بن عبدالمطلب و شيبة بن عثمان مسلمان شدند ولي (به مدينه) هجرت نکردند، عباس به آب دادن حجاج و شيبه به نگهباني بيت مشغول بودند، عباس به عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: من از تو افضل هستم، من ساقي بيت خدايم و ميان اين دو گفتگويي بود، پس خداوند اين آيه را نازل کرد: «اجعلتم سقاية الحاج»

334ـ عن الحسن قال: لمّا نزلت: (أجعلتم سقاية الحاج) في عبّاس وعليّ وشيبة بن عثمان تکلموا في ذلک.

حسن گفت: آيه چون آيه: «اجعلتم سقاية الحاج» درباره عباس و علي و شيبة بن عثمان نازل شد، در اين باره گفتگو کردند.

335- عن السدي عن أصحابه في قوله تعالي: (أجعلتم سقاية الحاج) إلي آخر الآيات قال: افتخر عليّ بن ابي طالب و شيبة والعبّاس ورجل قد سمّاه فقال العبّاس: أنا أسقي حجيج بيت الله وأنا أفضلکم. وقال عليّ: أنا هاجرت مع رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و جاهدت معه. وقال شيبة: أنا أعمّر مساجد الله، فأنزل الله تعالي: (أجعلتم سقاية الحاجّ و عمارة المسجد الحرام- إلي قوله:- الفائزون).

[صفحه 141]

سدّي درباره آيه «اجعلتم سقاية الحاج» گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) و عباس و شبيه و مردي که نام او را برده اند، به يکديگر افتخار کردند، عباس گفت: من حجاج بيت الله را آب مي دهم و من از شما افضل هستم، علي گفت: من با رسول خدا هجرت کردم و با او جهاد نمودم و شيبه گفت: من مساجد خدا را تعمير مي کنم، پس خدا اين آيه را نازل کرد: «اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله- تا- الفائزون»

336- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (أجعلتم سقاية الحاجّ) قال: افتخر العبّاس بن عبدالمطّلب فقال: أنا عمّ محمّد، وأنا صاحب سقاية الحاجّ، وأنا أفضل من علي و قال شيبة بن عثمان: أنا أعمّر بيت الله و صاحب حجابته و أنا أفضل. فسمعهما عليّ وهما يذکران ذلک، فقال: أنا أفضل منکما، أنا المجاهد في سبيل الله، فأنزل الله فيهم: (أجعلتم سقاية الحاجّ) يعني العبّاس، (وعمارة المسجد الحرام) يعني شيبة، (کمن آمن بالله واليوم الآخر) إلي قوله: (أجر عظيم) ففضّل علياً عليهما.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «اجعلتم سقاية الحاج» گفت: عباس بن عبدالمطلب افتخار کرد و گفت: من عموي محمد (ص) هستم و من صاحب مقام سقايت حجاج هستم و من افضل از علي هستم و شيبة بن عثمان گفت: من خانه خدا را تعمير مي کنم و نگهبان آن هستم و من برترم، سخنان اين دو نفر را عليّ بن ابي طالب (ع) شنيد و گفت: من از هر دوي شما برترم، من مجاهد در راه خدا هستم، پس اين آيه نازل شد: «اجعلتم سقاية الحاج» يعني عباس «وعمارة المسجد الحرام» يعني شيبه «کمن آمن بالله واليوم الاخر- تا- اجر عظيم» و بدينگونه علي را به آنان برتري داد.

337- عن أنس بن مالک قال: قعد العبّاس بن عبدالمطلب، و شيبة صاحب البيت يفتخران حتّي أشرف عليهما عليّ بن ابي طالب فقال له العباس: علي رسلک يا ابن أخي. فوقف له عليّ فقال له العباس: إنّ شيبة فاخرني فزعم أنّه أشرف منّي. قال: فماذا قلت له يا عمّاه؟ قال: قلت له: أنا عمّ رسول الله و وصيّ أبيه و ساقي

[صفحه 142]

الحجيج أنا أشرف منک. فقال علي لشيبة: فماذا قلت يا شيبة؟ قال: قلت له: أنا أشرف منک، أنا أمين الله علي بيته و خازنه أفلا ائتمنک عليه کما ائتمنني! فقال لهما عليّ: اجعلا لي معکما فخراً. قالا: نعم. قال: فأنا أشرف منکما، أنا أوّل من آمن بالوعيد من ذکور هذه الأمة؛ وهاجر وجاهد.

فانطلقوا ثلاثتهم إلي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فجثوا بين يديه فأخبر کلّ واحد منهم بمفخرته فما أجابهم رسول الله بشيء، فانصرفوا عنه فنزل الوحي بعد أيّام فيهم فأرسل إليهم ثلاثتهم حتّي أتوه فقرأ عليهم النبي صلي الله عليه وآله: (أجعلتم سقاية الحاج) إلي آخر العشر. قرأها أبو معمر مختصراً.

انس بن مالک گفت: عباس بن عبدالمطلب و شيبه متصديان بيت نشسته بودند و به يکديگر فخر مي فروختند، عليّ بن ابي طالب (ع) از نزد آنان مي گذشت، عباس به او گفت: پسر برادرم آهسته برو، پس علي ايستاد و عباس به او گفت: شيبه به من افتخار مي کند و گمان دارد که او از من شريف تر است، گفت: عمو تو به او چه گفتي؟ گفت: به او گفتم: من عموي پيامبر خدا و وصي پدر او و ساقي حجاج هستم و من از او شريف ترم، علي به شيبه گفت: اي شيبه تو چه گفتي؟ گفت: به او گفتم: من از تو شريف ترم، من امين خدا بر خانه او و خازن آن هستم، چرا به تو اعتماد نکرده آن گونه که به من اعتماد کرده است؟ علي به آن دو نفر گفت: بگذاريد من هم با شما فخر کنم، گفتند: آري. گفت: من از هر دوي شما شريف ترم، من نخستين کس از مردان اين امت هستم که به وعيد (الهي) ايمان آورد و هجرت و جهاد کرد.

سه نفر نزد پيامبر خدا (ص) رفتند و مقابل او نشستند و هر کدام مايه افتخار خود را گفتند و پيامبر چيزي نگفت و آنان برگشتند. پس از چند روز درباره آنان وحي نازل شد، پيامبر دنبال آن سه نفر فرستاد و آنان آمدند و پيامبر به آنان چنين خواند: «اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله» تا آخر آيات که راوي اين حديث «معمر» مختصري از آن را قرائت کرد.

338- عن ابن بريدة عن أبيه قال: بينما شيبة والعباس يتفاخران إذ مرّ بهما

[صفحه 143]

عليّ بن ابي طالب فقال: فيماذا تفاخران؟ فقال العبّاس: يا عليّ لقد أوتيت من الفضل ما لم يؤت أحد. فقال: وما أوتيت يا عبّاس؟ قال: أوتيت سقاية الحاجّ. فقال: ما تقول أنت يا شيبة؟ قال: أوتيت ما لم يؤت أحد. فقال وما أعطيت؟ قال أعطيت عمارة المسجد الحرام.

فقال لهما علي: استحييت لکما يا شيخان فقد أوتيت علي صغري مالم تؤتياه. فقالا: و ماأوتيت يا علي؟ قال: ضربت خراطيمکما بالسيف حتي آمنتما بالله و رسوله.

فقام العباس مغضباً يجرّ ذيله حتّي دخل علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فقال له النبي: ما وراؤک يا عباس؟ فقال: ألاتري ما يستقبلني به هذا الصبيّ؟ قال: ومن ذلک؟ قال: عليّ بن ابي طالب.

فقال النبيّ: ادعوا لي علياً. فدعي فقال له: يا عليّ ما الذي حمل علي ما استقبلت به عمّک؟ فقال: يا رسول الله صدمته بالحقّ أن غلظت له آنفاً فمن شاء فليغضب و من شاء فليرض. إذ نزل جبرئيل فقال: يا محمّد إنّ ربّک يقرؤک السلام ويقول: أتل عليهم هذه الآية: (أجعلتم سقاية الحاج وعمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله واليوم الآخر وجاهد في سبيل الله، لايستوون عند الله) فقال العباس: إنّا قد رضينا. ثلاث مرات.

ابن بريده از پدرش نقل مي کند که گفت: هنگامي که شيبه و عباس با يکديگر مفاخره مي کردند، عليّ بن ابي طالب (ع) از کنار آنان مي گذشت پس به آنان گفت: درباره چه چيزي به يکديگر افتخار مي کنيد؟ عباس گفت: يا علي به من فضيلتي داده شد که به هيچ کس داده نشده است. گفت: اي عباس چه چيزي به تو داده شده است؟ گفت: آب دادن حاجيان به من داده شده. علي گفت: اي شيبه تو چه مي گويي؟ گفت: چيزي به من داده شده که به هيچ کس داده نشده است. گفت: چه چيزي به تو داده شده؟ گفت: تعمير کردن مسجد الحرام. علي به آنان گفت: از شما پيران شرم دارم، به من با کوچکي سنّم چيزي داده شده که به شما داده نشده است.

[صفحه 144]

گفتند: يا علي چه چيزي به تو داده شده؟ گفت: من با شمشير، دماغ شما را زدم تا به خدا و رسول او ايمان آورديد.

عباس در حالي که خشمناک بود بلند شد و دامن خود را مي کشيد تا اينکه وارد بر رسول خدا شد، پيامبر به او گفت: چه چيزي با خود داري اي عباس؟ گفت: آيا نمي بيني که اين کودک چه گونه با من روبرو مي شود؟ گفت: آن کودک کيست؟ گفت: عليّ بن ابي طالب.

پيامبر (ص) گفت: علي را نزد من بخوانيد، پس او را خواندند به او گفت: يا علي چه چيزي تو را وادار کرد که با عمويت چنين رودررو شوي؟ گفت: يا رسول الله او را به حق کوبيدم چون تو پيشتر به او تندي کردي، پس هر کس مي خواهد خشمناک شود و هر کس مي خواهد خوشنود باشد. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت: اي محمد پروردگارت به تو سلام مي رساند و مي گويد: به آنان چنين تلاوت کن: «اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المجسد الحرام کمن آمن بالله واليوم الاخر و جاهد في سبيل الله لايستون عندالله» عباس سه بار گفت: ما راضي شديم.

339- همين مضمون با سند ديگري در تفسير عتيق آمده است.

(53)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکينَتَهُ عَلي رَسُولِه وَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ

آنگاه آرامش خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان فرود آورد.

(سوره توبه آيه 26)

340- عن الضحاک بن مزاحم في قول الله تعالي: (ثمّ أنزل الله سکينته علي رسوله و علي المؤمنين) الآية، قال: نزلت في الذين ثبتوا مع رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم يوم حنين، عليّ والعبّاس وأبوسفيان بن الحارث بن عبدالمطلب

[صفحه 145]

في نفر من بني هاشم.

ضحاک بن مزاحم درباره سخن خداوند: «ثمّ انزل الله سکينته علي رسوله و علي المؤمنين» گفت: اين آيه درباره کساني که در جنگ حنين همراه با پيامبر مقاومت کردند، علي و عباس و ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب با گروهي از بني هاشم نازل شد.

341- عن الحکم بن عُتَيْبة قال: أربعة لا شک فيهم أنهم ثبتوا يوم حنين فيهم عليّ بن ابي طالب عليه السلام.

حکم بن عتيبه گفت: درباره چهار نفر شکي نيست که در جنگ حنين مقاومت کردند و از جمله آنهاست عليّ بن ابي طالب (ع)

(54)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ السّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسان رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ

وسابقان نخستين از مهاجران و انصار و کساني که به نيکي از آنان پيروي کردند، خدا از آنان خوشنود است و آنان نيز از خدا خوشنودند.

(سوره توبه آيه 100)

342- عن عبدالرحمان بن عوف في قوله تعالي: (والسابقون الأوّلون) قال: هم ستّة من قريش أوّلهم إسلاماً عليّ بن ابي طالب.

عبدالرحمن بن عوف درباره سخن خداوند: «والسابقون الاولون» گفت: آنان شش نفر از قريش بودند که اولين آنان از نظر اسلام، عليّ بن ابي طالب (ع) بود.

343- عن ابن عباس في قوله تعالي: (السابقون الأوّلون) قال: عليّ بن

[صفحه 146]

ابي طالب، وحمزة و عمّار، وأبوذرّ، وسلمان و مقداد.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «السابقون الاولون» گفت: آنان عليّ بن ابي طالب (ع) و حمزه و عمار و ابوذر و سلمان و مقدار بودند.

344- همين مضمون با سند ديگري هم نقل شده است.

345- عن سليم بن قيس عن الحسن بن عليّ عليهما السلام انّه حمد الله وأثني عليه وقال: (السابِقون الأوّلون) الآية، فکما أنّ للسابقين فضلهم علي من بعدهم کذلک لأبي عليّ بن ابي طالب فضيلة علي السابقين بسبقه السابقين.

سليم بن قيس گفت: حسن بن علي (ع) خدا را سپاس و ثنا کرد و گفت: «السابقون الاولون» همانگونه که سابقان بر کساني که پس از آنان آمدند برتري دارند، پدرم عليّ بن ابي طالب (ع) به سبب سبقت بر سابقان بر آنان برتري دارند.

346- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (والسابقون الأوّلون) قال: نزلت في عليّ سبق الناس کلّهم بالإيمان بالله و برسوله وصلّي القبلتين وبايع البيعتين وهاجر الهجرتين ففيه نزلت هذه الآية.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «السابقون الاولون» گفت: اين آيه درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده و او در ايمان به خدا و رسولش از همه مردم پيشي گرفت و به دو قبله نماز خواند و دو بار بيعت کرد و دوبار هجرت نمود و اين آيه درباره او نازل شد.

347- عن أسامة بن زيد، قال: جاء العبّاس وعليّ يستأذنان علي رسول الله صلي الله عليه و آله فقال لي رسول الله: هل تدري مالهما؟ قلت: لا. قال: لکنيّ أدري إئذن لهما. قال: فأذنت لهما فدخلا فقال عليّ: يا رسول الله من أحبّ أهلک اليک؟ قال: فاطمة. قال: انّما أعني من الرجال. قال: من أنعم الله عليه و أنعمت عليه. قال: ثم من؟ قال: ثمّ أنت. قال العبّاس؛ يا رسول الله جعلت عمّک آخرهم؟ قال: إنّ عليّاً سبقک بالهجرة.

[صفحه 147]

اسامة بن زيد گفت: عباس و علي از پيامبر اجازه ورود خواستند. پيامبر به من گفت: آيا مي داني که آنان را چه شده است؟ گفتم: نه. گفت: ولي من مي دانم، به آنان اجازه بده. پس من به آنان اجازه دادم و وارد شدند، علي گفت: يا رسول الله محبوب ترين فرد از خاندان تو براي تو چه کسي است؟ گفت: فاطمه. گفت: منظور من از مردان است. گفت: کسي که خدا به او نعمت داده و من به او نعمت داده ام. گفت: سپس چه کسي؟ گفت:تو. عباس گفت: يا رسول الله عموي خودت را در آخر قرار مي دهي؟ پيامبر گفت: همانا علي در هجرت از تو پيشي گرفته است.

348- 349- اين مضمون با دو سند ديگر نيز نقل شده است.

(55)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقينَ

اي کساني که ايمان آورده ايد از خدا پروا کنيد و با راستگويان باشيد.

(سوره توبه آيه 119)

350- عن جعفر بن محمّد، في قوله: (اتّقوا الله وکونوا مع الصادقين) قال: يعني مع محمّد وعليّ.

جعفر بن محمد درباره سخن خداوند: «اتقوا الله وکونوا مع الصادقين» گفت: يعني با محمد (ص) و علي (ع)

351- عن ابن عبّاس في قوله: (اتّقوا الله وکونوا مع الصادقين) قال: نزلت في عليّ بن ابي طالب خاصّة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «اتقوا الله وکونوا مع الصادقين» گفت: اين آيه در خصوص عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است.

352- عن ابن عبّاس، في هذه الآية: (يا أيّها الذين آمنوا اتّقوا الله وکونوا مع

[صفحه 148]

الصادقين). قال: مع عليّ و أصحاب عليّ.

ابن عباس درباره اين آيه: «اتقوا الله وکونوا مع الصادقين» گفت: با علي و اصحاب علي باشيد.

353- عن أبي جعفر و هو الباقر عليه السلام في قوله: (و کونوا مع الصادقين) قال: مع آل محمد عليهم السلام.

ابوجعفر باقر (ع) درباره سخن خداوند: «وکونوا مع الصادقين» گفت: با آل محمد (ص) باشيد.

354- عن ابن عبّاس قال: وعظ قوماً من الانصار أن يکونوا مع عليّ في الحرب کيلا يغتال، ويتأدّبوا بأدبه و نصيحته لله ولرسوله، فأخبرهم نبي الله (ص) بأسمائهم.

ابن عباس گفت: (پيامبر) گروهي از انصار را موعظه کرد که در جنگ همراه علي باشند تا به او حمله نشود و اينکه با ادب و نصيحت او براي خدا و رسولش متأدب شوند، پيامبر خدا نام هاي آنان را خبر داد.

355- عن أبي جعفر في قوله تعالي: (اتّقوا الله وکونوا مع الصادقين) قال: مع عليّ بن ابي طالب.

ابوجعفر گفت: «وکونوا مع الصادقين» با عليّ بن ابي طالب (ع) باشيد.

356- مضمون روايت شماره 352 با سند ديگري نيز نقل شده است.

357- عن عبدالله بن عمر في قوله تعالي: (اتّقوا الله) قال: أمر الله أصحاب محمّد بأجمعهم أن يخافوا الله ثم قال لهم: (وکونوا مع الصادقين). يعني محمّداً وأهل بيته.

عبدالله بن عمر درباره آيه: «اتقوا الله» گفت: خداوند همه اصحاب محمد را امر مي کند که از خدا بترسند، سپس به آنان مي گويد: «وکونوا مع الصادقين» يعني با محمد و اهل بيت او باشند.

[صفحه 149]

(56)

و در سوره يونس نازل شده است:

وَ اللّهُ يَدْعُوا اِلي دارِ السَّلامِ وَ يَهْدي مَنْ يَشآءُ اِلي صِراط مُسْتَقيم

و خدا به سوي خانه امن دعوت مي کند و هرکه را بخواهد به راه راست هدايت مي کند.

(سوره يونس آيه 25)

358- عن عبدالله بن عبّاس في تفسير قول الله تعالي: (والله يدعو إلي دار السلام) يعني به الجنّة، (ويهدي من يشاء إلي صراط مستقيم) يعني به ولاية عليّ بن ابي طالب عليه السلام.

عبدالله بن عباس در تفسير سخن خداوند: «والله يدعو الي دارالسلام» گفت: منظور از آن بهشت است «ويهدي من يشاء الي صراط مستقيم» منظور از آن ولايت عليّ بن ابي طالب (ع) است.

359- قال زيد بن علي عليه السلام في هذه الآية: (ويهدي من يشاء إلي صراط مستقيم) قال: إلي ولاية عليّ بن ابي طالب.

زيدبن علي درباره اين آيه: «ويهدي من يشاء الي صراط مستقيم» گفت: به ولايت عليّ بن ابي طالب (ع).

360- همين مضمون باسند ديگري نيز نقل شده است.

(57)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

أَفَمَنْ يَهْدي اِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمْ مَنْ لا يَهِدّي اِلاّ أَنْ يُهْدي فَما

[صفحه 150]

لَکُمْ کَيْفَ تَحْکُمُونَ

آيا کسي که به سوي حق هدايت مي کند شايسته تر است که از او پيروي شود يا کسي که راه نمي يابد مگر اينکه هدايت شود، شما را چه شده است چگونه داوري مي کنيد.

(سوره يونس آيه 35)

361- عن ابن عبّاس قال: اختصم قوم إلي النبي صلي الله عليه و آله وسلم فأمر بعض أصحابه أن يحکم بينهم فحکم فلم يرضوا به، فأمر عليّاً أن يحکم بينهم فحکم بينهم فرضوا به، فقال لهم بعض المنافقين: حکم عليکم فلان فلم ترضوا به، وحکم عليکم عليّ فرضيتم به بئس القوم أنتم. فأنزل الله تعالي في عليّ: (أفمن يهدي إلي الحقّ أحق أن يتّبع) إلي آخر الآية، وذلک إنّ عليّاً کان يوفق لحقيقة القضاء، من غير أن يُعلّم.

ابن عباس گفت: گروهي داوري نزد پيامبر آوردند، پس آن حضرت به بعضي از اصحاب خود فرمود که ميان آنان داوري کند و او داوري کرد ولي آنان راضي نشدند، پس به علي دستور داد که ميان آنان داوري کند و او داوري کرد و آنان راضي شدند، بعضي از منافقان به آنان گفتند: فلاني بر شما داوري کرد راضي نشديد ولي علي داوري کرد راضي شديد، شما چه بد گروهي هستيد! پس خداوند درباره علي اين آيه را نازل کرد: «افمن يهدي الي الحق احقّ ان يتّبع» و اين بدان جهت است که علي بدون اينکه تعليم داده شود، به حقيقت قضاء موفق بود.

362- عن أبي جعفر، قال: أمر عمر علياً أن يقضي بين رجلين فقضي بينهما فقال الذي قضي عليه: هذا الذي يقضي بيننا؟ وکأنّه ازدري عليّاً، فأخذ عمر بتلبيبه فقال: ويلک و ما تدري من هذا؟ هذا عليّ بن ابي طالب، هذا مولاي و مولي کل مؤمن فمن لم يکن مولاه فليس بمؤمن!

ابوجعفر گفت: عمر علي را مأمور کرد که ميان دو نفر داوري کند و او ميان آنان داوري کرد، کسي که عليه او داوري شده بود گفت: اين است کسي که ميان ما

[صفحه 151]

داوري مي کند. گويا عليّ بن ابي طالب (ع) را تحقير مي کرد، پس عمر گفت: واي بر تو آيا مي شناسي که او کيست؟ او علي بن ابي طالب است او مولاي من و مولاي هر مؤمني است و هر کس را که او مولا نباشد مؤمن نيست.[32] .

(58)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ يَسْتَنْبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ اي وَ رَبّي اِنَّهُ لَحَقٌّ وَ مآ أَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ

از تو خبر مي گيرند که آيا آن حق است؟ بگو آري سوگند به پروردگارم که آن حق است و شما ناتوان کنندگان نيستيد.

(سوره يونس آيه 53)

363- عن جعفر الصادق عن أبيه في قول الله تعالي: (ويستنبؤنک أحقّ هو) قال: يستنبئک يا محمّد أهل مکّة عن عليّ بن ابي طالب أإمام؟! قل إي وربّي إنه لحق.

جعفر صادق درباره آيه: «ويستنبئونک احق هو» از پدرش نقل مي کند که گفت: يعني اي محمد اهل مکه از تو مي پرسند که آياعليّ بن ابي طالب (ع) امام است؟ بگو: آري سوگند به پروردگارم که او حق است.

364- همين مضمون با سند ديگري هم نقل شده است.

(59)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

[صفحه 152]

قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِه فَبِذلِکَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ

بگو بافضل و رحمت خداوند و به همين شادمان باشند، آن بهتر از چيزي است که جمع مي کنند.

(سوره يونس آيه 58)

365- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (قل بفضل الله وبرحمته) الآية قال: بفضل الله: النبي. وبرحمته: عليّ.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «قل بفضل الله و برحمته» گفت: فضل خدا پيامبر و رحمت او علي است.[33] .

و مانند اين روايت از باقر (ع) نيز روايت شده است.

(60)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

أَلا اِنَّ أَوْلِيآءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

آگاه باشيد دوستان خدا را ترسي نيست و نه آنان اندوهگين مي شوند.

(سوره يونس آيه 62)

366- عن أبي هريرة قال: قال رسول الله: إنّ من العباد عباداً يغبطهم الأنبياء تحابوا بروح الله علي غير مال ولا عرض من الدنيا، وجوههم نور، لايخافون إذا خاف الناس، ولايحزنون إذا حزنوا، أتدرون من هم؟ قلنا:لا يا رسول الله. قال: هم عليّ بن ابي طالب و حمزة بن عبدالمطلب و جعفر و عقيل، ثمّ قرأ رسول الله (ص): (ألا إنّ أولياء الله لا خوف عليهم ولا هم يحزنون».

[صفحه 153]

ابوهريره گفت: پيامبر خدا فرمود: از بندگان کساني هستند که پيامبران به آنان غبطه مي خورند، آنها بدون داشتن مال و متاع دنيا، با رحمت خدا يکديگر را دوست دارند و چهره هايشان نوراني است و چون مردم مي ترسند آنها نمي ترسند و چون مردم اندوهگين مي شوند آنها اندوهگين نمي شوند، آيا مي دانيد آنان کيانند؟ گفتيم: نه رسول الله، گفت: آنان عليّ بن ابي طالب و حمزة بن عبدالمطلب و جعفر وعقيل هستند، سپس اين آيه را قرائت فرمود: «الا ان اولياء الله لاخوف عليهم و لاهم يخزنون»

(61)

و نيز از سوره هود نازل شده است:

وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَيْهِ يُمَتِّعْکُمْ مَتاعًا حَسَنًا اِلي أَجَل مُسَمًّي وَ يُؤْتِ کُلَّ ذي فَضْل فَضْلَهُ

و از پروردگارتان طلب آمرزش کنيد، آنگاه به سوي او برگرديد تا شما را تا وقتي معين به صورت نيکويي برخوردار کند و به هر صاحب فضلي فضل او را بدهد.

(سوره هود آيه 3)

367ـ عن جعفر بن محمد في قوله تعالي: (ويؤت کل ذي فضل فضله) قال: قال الباقر: هو عليّ بن ابي طالب عليه السلام.

جعفربن محمد (ع) درباره سخن خداوند: «ويؤت کل ذي فضل فضله» گفت: باقر (ع) مي گفت: او عليّ بن ابي طالب (ع) است.

(62)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما يُوحي اِلَيْکَ وَ ضآئِقٌ بِه صَدْرُکَ أَنْ

[صفحه 154]

يَقُولُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْهِ کَنْزٌ أَوْ جآءَ مَعَهُ مَلَکٌ اِنَّمآ أَنْتَ نَذيرٌ وَ اللّهُ عَلي کُلِّ شَيْء وَکيلٌ

شايد که تو برخي از آنچه را که بر تو وحي شده رها کني و سينه ات به آن تنگ باشد از اينکه بگويند: چرا به او گنجي نازل نمي شود يا همراه او فرشته اي نمي آيد، همانا تو بيم دهنده اي و خدا بر همه چيز نگهبان است.

(سوره هود آيه 12)

368- عن زيد بن أرقم قال: إنّ جبرئيل الروح الأمين نزل علي رسول الله بولاية عليّ بن ابي طالب عشيّة عرفة فضاق بذلک رسول الله (ص) مخافة تکذيب أهل الإفک والنفاق فدعا قوماً أنا فيهم فاستشارهم في ذلک ليقوم به في الموسم فلم ندر ما نقول له، فبکي النبي (ص) فقال له جبرئيل: يا محمد أجزعت من أمر الله؟ فقال: کلا يا جبرئيل ولکن قد علم ربي ما لقيت من قريش إذ لم يقرّوا لي بالرسالة حتي أمرني بجهادهم وأهبط إليّ جنوداً من السماء فنصروني فکيف يقرون لعليّ من بعدي فانصرف عنه جبرئيل فنزل عليه (فلعلک تارک بعض ما يوحي إليک وضائق به صدرک).

زيدبن ارقم گفت: شامگاه عرفه جبرئيل روح الامين با ولايت عليّ بن ابي طالب (ع) بر پيامبر نازل شد، پيامبر از ترس اهل تهمت و نفاق دلتنگ شد و گروهي از جمله مرا دعوت کرد و با آنان در اين باره مشورت نمود تا در موسم آن را ابلاغ کند، ما نمي دانستيم به او چه بگوييم، پس پيامبر گريست، جبرئيل به او گفت: يا محمد آيا از کار خدا ناراحت هستي؟ گفت: اي جبرئيل هرگز! ولي خداي من مي داند که از قريش چه کشيدم هنگامي که به پيامبري من اقرار نکردند تا اينکه خدا مرا به جهاد با آنان فرمان داد و سپاهياني از آسمان براي من فرستاد و آنها به من ياري کردند، پس چگونه پس از من به علي اقرار خواهند کرد، جبرئيل از پيش پيامبر رفت پس اين آيه را آورد: «فلعلک تارک بعضي ما يوحي اليک و ضائق به صدرک»

[صفحه 155]

369- عن جعفر بن محمد: عن أبيه قال: قال رسول الله (ص): سألت ربي خلاص قلب عليّ و موازرته و مرافقته؛ فأعطيت ذلک، فقال رجل من قريش: لو سأل محمد ربه شنّاً فيه صاع من تمر کان خيراً له مما سأله، فبلغ ذلک النبي فشقّ عليه فأنزل الله تعالي: (فلعلک تارک بعض ما يوحي إليک وضائق به صدرک).

جعفر بن محمد از پدرش نقل مي کند که گفت: پيامبر خدا فرمود: از پروردگارم خلوص در قلب علي و ياري او و همراهي او را طلب کردم و خدا آن را به من داد، مردي از قريش گفت: اگر محمد از پروردگارش مشک کهنه اي مي خواست که يک صاع خرما در آن بود، براي او بهتر از آن چيزي بود که طلب کرده است، اين مطلب به پيامبر رسيد و بر او گران آمد و اين آيه نازل شد: «فلعلک تارک بعضي ما يوحي اليک و ضائق به صدرک»

370- عن أبي جعفر محمد بن عليّ قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: إنّي سألت ربّي مواخاة عليّ ومودّته فأعطاني ذلک ربّي فقال رجل من قريش: والله لصاع من تمر أحبّ إلينا ممّا سأل محمد ربّه، أفلا سأل ملکاً يعضده أو ملکاً يستعين به علي عدّوه، فبلغ ذلک رسول الله فشقّ عليه ذالک فأنزل الله تعالي عليه: (فلعلک تارک بعض ما يوحي اليک وضائق به صدرک)

ابوجعفر محمد بن علي (ع) گفت: پيامبر خدا فرمود: من از پروردگارم برادري علي و دوستي او را درخواست کردم و پروردگارم اين را به من داد، مردي از قريش گفت: به خدا سوگند صاعي از خرما براي ما محبوب تر است از آنچه محمد از پروردگارش خواسته است، چرا او سلطنتي که او را کمک کند و بر دشمن خود پيروز شود نخواست، اين مطلب به پيامبر رسيد و بر او گران آمد پس اين آيه نازل شد: «فلعلک تارک بعض ما يوحي اليک و ضائق به صدرک»

371- اين مضمون با اسناد ديگري هم نقل شده است.

(63)

[صفحه 156]

و نيز در اين سوره نازل شده است:

أَفَمَنْ کانَ عَلي بَيِّنَة مِنْ رَبِّه وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ

آيا کسي که دليلي از پروردگارش داشته باشد و شاهدي از خودش او را دنبال کند...

(سوره هود آيه 17)

372- عن عباد بن عبدالله، عن عليّ عليه السلام في قوله تعالي: (أفمن کان علي بيّنة من ربّه) قال: هو رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: (ويتلوه شاهد منه) قال: و أنا الشاهد منه.

عبادبن عبدالله درباره سخن خداوند: «افمن کان علي بينة من ربّه» از عليّ بن ابي طالب (ع) نقل مي کند که او رسول الله است و «يتلوه شاهد منه» من هستم.

373- عن عباد بن عبدالله قال: کنا مع عليّ في الرحبة فقام إليه رجل فقال: يا أمير المؤمنين أرأيت قول الله تعالي: (أفمن کان علي بيّنة من ربّه و يتلوه شاهد منه) فقال عليّ: والذي فلق الحبّة وبريء النسمة ما جرت المواسي علي رجل من قريش إلا وقد نزلت فيه من کتاب الله آية أو آيتان ولأن تعلموا ما فرض الله لنا علي لسان النبيّ الأمّي أحبّ إليّ من مليء الأرض فضّة، وإني لأعلم أنّ القلم قد جري بما هو کائن.

أما والذي فلق الحبّة وبرأ النسمة انّ مثلنا فيکم کمثل سفينة نوح في قومه، ومثل باب حطّة في بني اسرائيل، أتقرأ سورة هود؟ (أفمن کان علي بينة من ربه و يتلوه شاهد منه). فرسول الله علي بينة من ربه و أنا أتلوه والشاهد منه.

عبادبن عبدالله گفت: با علي در رحبه بوديم، مردي بلند شد و گفت: يا اميرالمؤمنين سخن خداوند: «افمن کان علي بينة من ربه و يتلوه شاهد منه» را ملاحظه کردي؟ علي گفت: سوگند به کسي که دانه را شکافت و موجود زنده را آفريد مردي از قريش نيست مگر اينکه در کتاب خدا درباره او يک يا دو آيه نازل شده است و

[صفحه 157]

اينکه شما بدانيد که خداوند بر زبان پيامبر امّي چه چيزي را واجب کرده، براي من محبوب تر از زمين پر از نقره است وهمانا من مي دانم که قلم آنچه را که بايد باشد رقم زده است.

آگاه باشيد، سوگند به کسي که دانه را شکافت و موجود زنده را آفريد، مَثَل ما در ميان شما مَثَل کشتي نوح در قوم خود و مَثَل دروازه آمرزش در بني اسرائيل است. آيا سوره هود را خوانده اي؟ «افمن کان علي بينة من ربه و يتلوه شاهد منه» پيامبر خدا بر بينه اي از پروردگارش بود و من دنبال او و شاهد از (خاندان) او بودم.[34] .

376- عن الحارث عن عليّ بن ابي طالب قال: رسول الله علي بيّنة من ربّه و أنا الشاهد منه (ص) أتلوه اتبعه.

حارث از عليّ بن ابي طالب (ع) نقل مي کند که گفت: رسول خدا بر بينه اي از پروردگارش بود و من شاهدي از خاندان اويم که او را دنبال مي کردم و پيرو او بودم.

377- عن أبي الطفيل قال: خطبنا عليّ بن ابي طالب علي منبر الکوفة، فقام إليه ابن الکوّاء فقال: هل أنزلت فيک آية لم يشارکک فيها أحد؟ قال: نعم أما تقرأ: (أفمن کان علي بيّنة من ربّه ويتلوه شاهد منه) فالنبي (ص) کان علي بيّنة من ربّه و أنا الشاهد منه).

ابوالطفيل گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) در منبر کوفه بر ما خطبه خواند، پس ابن کواء برخاست و گفت: آيا درباره تو آيه اي نازل شده که کس ديگري در آن شريک تو نبوده؟ گفت: آري آيا نخوانده اي: «افمن کان علي بينة من ربه و يتلوه شاهد منه» پيامبر بينه اي از پرودگارش داشت و من شاهدي از خاندان او بودم.

378- عن عبدالله بن نجي عن علي عليه السلام قال: ما ضللت ولا ضل بي و ما نَسِيْتُ ما عهد إليّ وإنّي لعلي بيّنة من ربّي بيّنها لنبيّه؛ و بيّنها النبي لي، وإنّي لعلي

[صفحه 158]

الطريق الواضح القطه لقطاً.

عبدالله بن نجيّ گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: به خدا سوگند که گمراه نشده ام و کسي مرا گمراه نکرده و من ترديد نکرده ام و من بربينه اي از پروردگارم هستم که آن را به پيامبرش بيان کرده و او نيز به من بيان کرده است و من بر راه روشني هستم که آن را برگزيده ام.

379ـ 380- همين مضمون با دو سند ديگري نيز نقل شده است.

381- عن ابن عباس في قول الله تعالي: (أفمن کان علي بيّنة من ربّه) قال: النبي صلي الله عليه و آله و سلم (ويتلوه شاهد منه) قال: هو عليّ بن ابي طالب.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «افمن کان علي بينة من ربّه» گفت: منظور پيامبراست و «و يتلوه شاهد منه» منظور عليّ بن ابي طالب (ع) است.

382- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

383- عن أنس بن مالک في قوله عزّوجلّ: (أفمن کان علي بيّنة من ربّه) قال: هو محمّد. (ويتلوه شاهد منه) قال: هو عليّ بن ابي طالب، کان والله لسان رسول الله إلي أهل مکّة في نقض عهدهم مع رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.

انس بن مالک درباره «افمن کان علي بينة من ربه» گفت: او محمد (ص) است «و يتلوه شاهد منه» عليّ بن ابي طالب (ع) است، او به خدا سوگند زبان پيامبر خدا بر اهل مکه بود، هنگامي که آنان پيمان خود را با رسول خدا شکستند.

384- عن زاذان قال: سمعت عليّاً يقول: لو ثنيت لي الوسادة فجلست عليها لحکمت بين أهل التواراة بتوارتهم و بين أهل الإنجيل بإنجيلهم وبين أهل الزبور بزبورهم وبين أهل الفرقان بفرقانهم بقضاء يزهر يصعد إلي الله، والله ما نزلت آية في ليل أو نهار ولا سهل ولا جبل ولا برّو لا بحر إلاّ وقد عرفت أي ساعة نزلت و فيمن نزلت، وما من قريش رجل جري عليه المواسي إلاّ قد نزلت فيه آية من کتاب الله تسوقه إلي جنّة أو تقوده إلي نار.

[صفحه 159]

فقال قائل: فما نزل فيک يا أمير المؤمنين؟ قال: (أفمن کان علي بيّنة من ربّه ويتلوه شاهد منه) فمحمد صلي الله عليه و آله و سلم علي بينة من ربّه وأنا الشاهد منه أتلو آثاره.

زاذان گفت: شنيدم علي (ع) مي گفت: اگر براي من پشتي گذاشته مي شد و من بر آن مي نشستم، ميان اهل تورات با توراتشان و ميان اهل انجيل با انجيلشان و ميان اهل زبور با زبورشان و ميان اهل فرقان با فرقانشان حکم مي کردم با حکمي که شکوفا مي شود و به سوي خدا بالا مي رود، سوگند به خدا آيه اي در شب يا روز در دره و کوه و بيابان و دريا نازل نشده مگر اينکه دانستم که در چه ساعتي و درباره چه کسي نازل شده است و هيچ کس از قريش وجود ندارد مگر اينکه آيه اي درباره او نازل شده که او را به سوي بهشت يا جهنم سوق مي دهد.

گوينده اي گفت: درباره تو چه چيزي نازل شده است يا اميرالمؤمنين؟ گفت: «افمن کان علي بينة من ربه و يتلوه شاهد منه» پس محمد (ص) بر بينه اي از پروردگارش بود و شاهد من هستم که پشت سر او مي رفتم.

385- 386- همين مضمون با دو سند ديگر نيز نقل شده است.

387- مضمون روايت شماره 381 با سند ديگري از ابن عباس نقل شده است.

(64)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ اِنّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوص

و همانا ما سهم آنان را بدون کاستي به تمامي مي دهيم.

(سوره هود آيه 109)

388- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (وإنّا لموفّوهم نصيبهم غير منقوص) يعني بني هاشم نوّفيهم ملکهم الذي أوجب الله لهم غير منقوص، قال ابن عباس: و

[صفحه 160]

هو ستون مائة وسنة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «و انا لموفّوهم نصيبهم غير منقوص» گفت: يعني بني هاشم، که خدا سلطنتي را که بر آنان مقرر کرده بي کاستي مي دهد. ابن عباس گفت: آن ششصد و يک سال است.

(65)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

فَلَوْلا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُو بَقِيَّة يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ

چرا از امت هاي پيش صاحبان قدرتي نبودند که از فساد در زمين نهي کنند.

(سوره هود آيه 116)

389- عن زيد بن علي عليهما السلام في قوله: (فلولا کان من القرون من قبلکم أولوا بقية ينهون عن الفساد في الأرض) قال: نزلت هذه فينا.

زيدبن علي درباره سخن خداوند: «فلولا کان من القرون من قبلکم اولوبقية» گفت: اين آيه درباره مانازل شده است.

(66)

و از سوره يوسف درباره آنان نازل شده است:

قُلْ هذِه سَبيلي أَدْعُوا اِلَي اللّهِ عَلي بَصيرَة أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ مآ أَنَا مِنَ الْمُشْرِکينَ

بگو اين راه من است که با بينشي، خودم و کساني را که از من پيروي کنند به سوي خدا مي خوانم و خدا منزه است و من از مشرکان نيستم.

[صفحه 161]

(سوره يوسف آيه 108)

390- عن أبي جعفر قال: لا نالتني شفاعة جدّي إن لم يکن هذه الآية نزلت في علي خاصّة (قل هذه سبيلي أدعو إلي الله علي بصيرة أنا ومن اتّبعني).

ابوجعفر گفت: شفاعت جدّم شامل من نشود اگر اين آيه در خصوص عليّ بن ابي طالب (ع) نازل نشده باشد: «قل هذه سبيلي ادعو الي الله علي بصيرة انا و من اتبعني، و سبحان الله و ما انا من المشرکين»

391- عن نجم عن أبي جعفر قال: سألته عن قوله الله تعالي: (قل هذه سبيلي أدعو إلي الله علي بصيرة أنا و من أتبعني) قال: (ومن اتّبعني) عليّ بن ابي طالب.

نجم گفت: از ابوجعفر درباره آيه: «قل هذه سبيلي ادعو الي الله علي بصيرة انا و من اتبعني، و سبحان الله و ما انا من المشرکين» پرسيدم، گفت: منظور از «و من اتبعني» عليّ بن ابي طالب (ع) است.

392- همين مضمون با سند ديگري هم نقل شده است.

393- عن زيد بن علي عليه السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم في قول الله تعالي: (قل هذه سبيلي أدعوا إلي الله علي بصيرة أنا ومن اتّبعني) من أهل بيتي لايزال الرجل بعد الرجل يدعو إلي ماأدعو إليه.

زيدبن علي گفت: پيامبر درباره سخن خداوند: «قل هذه سبيلي ادعو الي الله علي بصيرة انا و من اتبعني» فرمود: از اهل بيت من همواره مردي پس از مردي به سوي همان چيزي مي خوانند که من مي خوانم.

394- عن جعفر بن محمد في هذه الآية: (أدعو إلي الله علي بصيرة) قال: هي والله ولايتنا أهل البيت لاينکره أحد إلا ضالّ، ولا ينتقض عليّاً إلاّ ضالّ.

جعفربن محمد (ع) درباره اين آيه: «ادعوالي الله علي بصيرة» گفت: به خدا سوگند آن ولايت ما خاندان است و آن را جز کسي که گمراه باشد انکار نمي کند و جز گمراه کسي بر علي خرده نمي گيرد.

[صفحه 162]

(67)

و از سوره رعد نازل شده است:

وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنّاتٌ مِنْ أَعْناب وَ زَرْعٌ وَ نَخيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوان

و در زمين قطعه هاي همجوار و باغ هايي از انگورها و زراعت و خرما مشابه هم و غير مشابه هم وجود دارد.

(سوره رعد آيه 4)

395- عن جابر بن عبدالله قال: سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول لعلي عليه السلام: يا علي الناس من شجر شتي وأنا وأنت من شجرة واحدة، ثم قرأ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم (وجنات من أعناب وزرع ونخيل صنوان وغير صنوان يسقي بماء واحد).

جابر بن عبدالله گفت: از پيامبر خدا شنيدم که به علي مي گفت: اي علي مردم از درختان مختلفي هستند و من و تو از يک درخت هستيم سپس پيامبر اين آيه را خواند: «و جنات من اعناب وزرع و نخيل صنوان و غير صنوان».

396- عن أبي هارون العبدي قال: سألت أبا سعيد الخدري عن عليّ بن ابي طالب خاصّة فقال: سمعت رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم و هو يقول: خلق الناس من أشجار شتّي، وخلقت أنا وعليّ من شجرة واحدة فأنا أصلها وعليّ فرعها، فطوبي لمن استمسک بأصلها وأکل من فرعها.

ابو هارون عبدي گفت: از ابوسعيد خدري راجع به عليّ بن ابي طالب (ع) پرسيدم، گفت: از پيامبر خدا شنيدم که مي فرمود: مردم از درختان گوناگوني آفريده شده اند و من و علي از يک درخت آفريده شده ايم و من ريشه آن و علي شاخه آن است، پس خوشا به حال کسي که به ريشه آن تمسک جويد و از شاخه آن

[صفحه 163]

بخورد.[35] .

397- عن جابر أن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم کان بعرفات وعلي تجاهه فقال: يا علي ادن منّي و ضع خمسک في خمسي يا علي خلقت أنا و أنت من شجرة أنا أصلها و أنت فرعها والحسن والحسين أغصانها، يا علي من تعلق بغصن منها أدخله الله الجنة.

جابر گفت: پيامبر خدا در عرفات بود و علي (ع) در مقابل او بود، گفت: يا علي نزد من آي و لباس خود را بر لباس من بچسبان! يا علي من و تو از يک درخت آفريده شده ايم، من ريشه آن درخت و تو شاخه آن و حسن و حسين شاخه هاي فرعي آن هستند. يا علي هر کس به شاخه اي از آن بياويزد خدا او را به بهشت وارد مي کند.

(68)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّمآ أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْم هاد

همانا تو بيم دهنده اي و براي هر قومي هدايت کننده اي است.

(سوره رعد آيه 7)

398- عن سعيد بن جبير: عن ابن عبّاس قال: لما نزلت: (إنما أنت منذر ولکل قوم هاد) قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: أنا المنذر و علي الهادي من بعدي وضرب بيده إلي صدر علي فقال: «أنت الهادي بعدي يا علي بک يهتدي المهتدون».

سعيد بن جبير گفت: ابن عباس گفت: چون آيه: «انما انت منذر و لکل قوم هاد» نازل شد، پيامبر خدا (ص) فرمود: بيم دهنده من هستم و هادي پس از من علي است و

[صفحه 164]

دست خود را به سينه علي زد و گفت: يا علي تو هدايت کننده پس از من هستي و هدايت شدگان به وسيله تو هدايت مي شوند.

399- 402- همين مضمون با چهار سند ديگر نيز نقل شده است.

403- عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: ليلة أسري بي ما سألت ربّي شيئاً إلا أعطانيه، وسمعت منادياً من خلفي يقول: يا محمّد إنّما أنت منذر ولکلّ قوم هاد. قلت: أنا المنذر فمن الهادي؟ قال: علي الهادي المهتدي، القائد أمتک إلي جنّتي غرّاء محجّلين برحمتي.

سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مي کند که پيامبر خدا (ص) فرمود: شبي که مرا به معراج بردند، چيزي از پروردگارم نخواستم مگر اينکه به من عطا کرد و ندا دهنده اي از پشت سر من ندا داد: اي محمد همانا تو بيم دهنده هستي و براي هر قومي هدايت کننده اي است. گفتم: من بيم دهنده ام، هدايت کننده کيست؟ گفت: علي هدايت کننده وهدايت شده است و با رحمت من رهبر امّتِ پيشاني سفيد و دست و پا سفيد تو به سوي بهشت من است.

404- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (ولکلّ قوم هاد) قال: هو عليّ عليه السلام.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ولکلّ قوم هاد» گفت: آن علي (ع) است.

405- عن أبي برزة قال: سمعت رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم يقول: (إنّما أنت منذر) ثم يردّ يده إلي صدره ثم يقول: (ولکل قوم هاد) ويشير إلي عليّ بيده.

ابوبرزه گفت: از پيامبر خدا شنيدم که مي گويد: «انما انت منذر» و دست خود را به سينه اش مي برد، سپس مي گويد: «ولکل قوم هاد» و با دست خود به علي اشاره مي کند.

406- عن أبي هريرة في قوله تعالي: (إنما أنت منذر) يعني رسول الله صلي

[صفحه 165]

الله عليه وآله وفي قوله: (ولکلّ قوم هاد) قال: سألت عنها رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم فقال: إنّ هادي هذه الأمّة عليّ بن ابي طالب.

ابوهريره درباره سخن خداوند: «انما انت منذر» گفت: يعني رسول خدا و درباره «ولکلّ قوم هاد» گفت: آن را از پيامبر خدا پرسيدم، فرمود: هدايت کننده اين امّت عليّ بن ابي طالب (ع) است.

407- 408- مضمون روايت 405 با دو سند ديگر از ابوبرزه اسلمي نقل شده است.

409- يعليّ بن مرة قال: قرأ رسول الله (ص): (إنّما أنت منذر، ولکلّ قوم هاد) فقال: أنا المنذر، وعليّ الهادي.

يعليّ بن مرّه گفت: پيامبر خدا خواند: «انما انت منذر ولکل قوم هاد» و گفت: بيم دهنده من هستم و هدايت کننده علي است.

410- عن عبد خير عن عليّ في قوله: (إنّما أنت منذر ولکلّ قوم هاد) قال: رسول الله صلي الله عليه و آله المنذر، والهادي رجل من بني هاشم.

عبد خير از علي (ع) نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «انما انت منذر و لکل قوم هاد» گفت: رسول خدا بيم دهنده و مردي از بني هاشم هدايت کننده است.

411- 412- همين مضمون با دو سند ديگر هم نقل شده است.

413- عن عباد بن عبدالله قال: قال علي: ما نزلت من القرآن آية إلاّ وقد علمت فيمن نزلت. قيل: فما نزل فيک؟ فقال: لولا أنّکم سألتموني ما أخبرتکم؛ نزلت فيّ هذه الآية: (إنّما أنت منذر ولکلّ قوم هاد) فرسول الله المنذر، وأنا الهادي إلي ما جاء به.

عبادبن عبدالله گفت: علي گفت: هيچ آيه اي از قرآن نازل نشده مگر اينکه دانستم که درباره چه کسي نازل شده است. گفته شد: درباره تو چه چيزي نازل شده است؟ گفت: اگر از من نمي پرسيديد به شما خبر نمي دادم، درباره من اين آيه نازل شده

[صفحه 166]

است: «انما انت منذر و لکل قوم هاد» رسول خدا بيم دهنده است و من هدايت کننده به چيزي هستم که او آورده است.

414- عن أبي برزة الأسلمي قال: دعا رسول الله (ص) بالطهور وعنده عليّ بن ابي طالب، فأخذ رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم بيد علي بعد ما تطهّر- فألزقها بصدره، فقال: (إنّما أنت منذر) ثمّ ردّها إلي صدر علي ّ ثم قال: (ولکلّ قوم هاد) ثم قال: إنّک منارة الأنام و غاية الهدي و أمير القراء، أشهد علي ذلک أنّک کذلک.

ابوبرزه اسلمي گفت: پيامبر خدا (ص) آب براي وضو خواست و عليّ بن ابي طالب (ع) نزد او بود پيامبر پس از آنکه وضو ساخت، دست علي را گرفت و آن را به سينه اش چسبانيد و گفت: «انما انت منذر» سپس آن را به سينه علي برگردانيد و گفت: «ولکلّ قوم هاد» سپس گفت:همانا تو نور مردم و غايت هدايت و امير قاريان هستي، گواهي مي دهم بر اينکه تو چنين هستي.

415- عن عبدالله بن عامر، قال: أزعجت الزرقاء الکوفية إلي معاوية فلمّا أدخلت عليه، قال لها معاوية: ما تقولين في مولي المؤمنين علي، فأنشأت تقول:


صلّي الا له علي قبر تضّمنه
نور فاصبح فيه العدل مدفونا


من حالف العدل و الايمان مقترنا
فصار بالعدل و الايمان مقرونا


فقال لها معاوية کيف غرّزت فيه هذه الغريزية فقالت: سمعت الله يقول في کتابه لنبيّه: (إنّما أنت منذر ولکلّ قوم هاد) المنذر رسول الله! والهادي عليّ وليّ الله.

عبدالله بن عامر گفت: «زرقاء» کوفي بر معاويه بانگ زد، وقتي او را نزد معاويه بردند، معاويه به او گفت: درباره مولي المؤمنين علي چه مي گويي؟ او چنين سرود:

خدا درود بفرستد بر قبري که نوري را دربرگرفته و عدالت در آن مدفون شده است، کسي که عدالت و ايمان را در کنار هم داشت، و به عدل و ايمان نزديک بود.

معاويه به او گفت: اين قريحه را از کجا آوردي؟ گفت: شنيدم که خدا در کتاب خود که به پيامبرش نازل کرد، فرمود: «انما انت منذر و لکل قوم هاد» بيم دهنده رسول

[صفحه 167]

خدا وهدايت کننده علي ولي الله است.

416- عن عبدالوهّاب بن مجاهد، عن أبيه في قول الله عزّوجلّ: (إنّما أنت منذر ولکلّ قوم هاد) قال: محمّد المنذر، وعليّ الهادي.

مجاهد درباره سخن خداوند: «انماانت منذر ولکلّ قوم هاد» از پدرش نقل مي کند که گفت: محمد (ص) بيم دهنده و علي (ع) هدايت کننده است.

(69)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اَلَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبي لَهُمْ وَ حُسْنُ مَاب

کساني که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته انجام داده اند خوشابه آنان و بازگشت نيکويي دارند.

(سوره رعد آيه 29)

417- عن موسي بن جعفر، عن أبيه عن آبائه قال: سئل رسول الله صلي الله عليه و آله عن طوبي قال: هي شجرة أصلها في داري وفرعها علي أهل الجنة. ثم سئل عنها مرة أخري فقال: هي في دار علي. فقيل له في ذلک؟ فقال: إن داري ودار علي في الجنة بمکان واحد.

موسي بن جعفر از پدرانش نقل مي کند که از پيامبر خد راجع به «طوبي» پرسيدند، فرمود: آن درختي است که ريشه آن در خانه من و شاخه آن بر اهل بهشت است. بار ديگر از آن پرسيده شد، فرمود: آن در خانه علي است. در اين باره از او سؤال شد، فرمود: همانا خانه من و خانه علي در بهشت در يک مکان است.

418- 420- همين مضمون با سه سند ديگر نيز نقل شده است.

421- عن أبي هريرة قال: قال رسول الله يوماً لعمر بن الخطاب: إنّ في الجنّة لشجرة ما في الجنّة قصر و لا دار و لا منزل و لا مجلس إلاّ و فيه غصن من أغصان

[صفحه 168]

تلک الشجرة وأصل تلک الشجرة في داري. ثم مضي علي ذلک ثلاثة أيّام، ثم قال رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم: يا عمر إن في الجنة لشجرة ما في الجنّة قصر ولا دار ولا منزل ولا مجلس إلاّ وفيه غصن من أغصان تلک الشجرة، أصلها في دار عليّ بن ابي طالب. قال عمر: يا رسول الله قلت ذلک اليوم: إنّ أصل تلک الشجرة في داري واليوم قلت: إنّ أصل تلک الشجرة في دار عليّ؟! فقال رسول الله: أما علمت أن منزلي ومنزل عليّ في الجنة واحدة، وقصري وقصر علي في الجنة واحد، وسريري وسرير علي في الجنة واحد.

ابوهريره گفت: پيامبر خدا به عمر بن خطاب گفت: همانا در بهشت درختي وجود دارد که هيچ خانه اي وقصري و منزلي و مجلسي در بهشت نيست مگر اينکه در آن شاخه اي از شاخه هاي اين درخت قرار دارد و ريشه آن درخت در خانه من است. سه روز گذشت سپس پيامبر خدا فرمود: اي عمر در بهشت درختي وجود دارد که هيچ قصري و خانه اي و منزلي و مجلسي نيست مگر اينکه در آن شاخه اي از شاخه هاي اين درخت است و ريشه آن در خانه عليّ بن ابي طالب (ع) است، عمر گفت: يا رسول الله آن روز گفتي که شاخه آن در خانه من است و امروز مي گويي که شاخه آن در خانه علي بي ابي طالب است؟ پيامبر فرمود: آيا نمي داني که خانه من و خانه علي در بهشت يکي است و قصر من و قصر علي يکي است و تخت من و تخت علي در بهشت يکي است.

(70)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

قُلْ کَفي بِاللّهِ شَهيدًا بَيْني وَبَيْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ

بگو ميان من و شما از نظر گواه بودن، خدا و کسي که علم کتاب نزد اوست، کافي است.

(سوره رعد آيه 43)

[صفحه 169]

422- عن أبي سعيد الخدري قال: سألت رسول الله (ص) عن قول الله تعالي: (ومن عنده علم الکتاب) قال: ذاک أخي عليّ بن ابي طالب.

ابوسعيد خدري گفت: از پيامبر خدا راجع به سخن خداوند: «و من عنده علم الکتاب» پرسيدم، گفت: او برادرم عليّ بن ابي طالب (ع) است.

423- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (ومن عنده علم الکتاب) قال هو عليّ بن أبي طالب.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ومن عنده علم الکتاب» گفت: او عليّ بن ابي طالب است.

424-عن ابن الحنفيّة في قوله تعالي: (ومن عنده علم الکتاب) قال: هو عليّ بن ابي طالب.

ابن الحنفيّه گفت: «ومن عنده علم الکتاب» عليّ بن ابي طالب (ع) است.

425- عن عبدالله بن عطاء قال: کنت جالساً مع أبي جعفر في المسجد فرأيت ابناً لعبد الله بن سلام جالساً في ناحية فقلت لأبي جعفر: زعموا أنّ أبا هذا عنده علم الکتاب يعني عبدالله بن سلام. قال: لا إنّما ذاک عليّ بن ابي طالب.

عبدالله بن عطا گفت: با ابوجعفر در مسجد نشسته بوديم پسر عبدالله بن سلام را ديدم که در گوشه اي از مسجد بود، به ابوجعفر گفتم: گمان مي کنند که علم کتاب نزد پدر اين شخص يعني عبدالله بن سلام بوده است، فرمود: نه، منظور از آن (من عنده علم الکتاب) عليّ بن ابي طالب (ع) است.[36] .

426- عن أبي صالح في قوله عزّوجلّ: (ومن عنده علم الکتاب) قال: قال رجل من قريش: هو عليّ ولکنّا لا نسمّيه.

ابوصالح درباره سخن خداوند: «و من عنده علم الکتاب» گفت: مردي از قريش و او

[صفحه 170]

علي است ولي ما نام او را نمي بريم.

427- عن أبي صالح في قوله تعالي: (ومن عنده علم الکتاب) قال: عليّ بن ابي طالب، کان عالماً بالتفسير والتأويل والناسخ والمنسوخ والحلال والحرام.

قال أبوصالح سمعت ابن عباس مرة يقول: هو عبدالله بن سلام و سمعته في آخر عمره يقول: لا والله ما هو الاّ عليّ بن أبي طالب.

ابوصالح درباره سخن خداوند: «و من عنده علم الکتاب» گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) به تفسير و تأويل و ناسخ و منسوخ وحلال وحرام آگاه بود. ابوصالح گفت: يک بار از ابن عباس شنيدم که گفت: او عبدالله بن سلام است و در اواخر عمرش از او شنيدم که گفت: نه به خدا سوگند که او کسي جز علي بن ابي طالب نيست.

(71)


صفحه 34، 35، 36، 37، 38، 39، 40، 41، 42، 43، 44، 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59، 60، 61، 62، 63، 64، 65، 66، 67، 68، 69، 70، 71، 72، 73، 74، 75، 76، 77، 78، 79، 80، 82، 83، 84، 85، 86، 87، 88، 89، 90، 91، 92، 93، 94، 95، 96، 97، 98، 99، 100، 101، 102، 103، 104، 105، 106، 107، 108، 109، 110، 111، 112، 113، 114، 115، 116، 117، 118، 119، 120، 121، 122، 123، 124، 125، 126، 127، 128، 129، 130، 131، 132، 133، 134، 135، 136، 137، 138، 139، 140، 141، 142، 143، 144، 145، 146، 147، 148، 149، 150، 151، 152، 153، 154، 155، 156، 157، 158، 159، 160، 161، 162، 163، 164، 165، 166، 167، 168، 169، 170.








  1. سوره حجر آيه 15.
  2. سوره نساء آيه 4.
  3. سوره اعراف، آيه 16.
  4. قسمت اول اين روايت و سه روايت بعدي که مربوط به حضرت علي (ع) نبود ترجمه نشد، چون اساس اين کتاب ذکر رواياتي است که مربوط به اهل بيت و بخصوص حضرت علي (ع) است.
  5. اين حديث را به عبارتهاي گوناگون ابن عساکر نيز نقل کرده: تاريخ دمشق ج 2 ص 346.
  6. سوره شوري آيه 55.
  7. مضمون اين حديث در کنز العمال ج 6 ص 154 والرياض النضره ج 2 ص 178 نيز آمده است.
  8. اين حديث به صورت مستفيض وارد شده و از جمله در تاريخ بغداد ج 11 ص 50 و اللالي المصنوعه ج 1 ص 171 و تاريخ دمشق ج 2 ص 469 نيز نقل شده است و برخي از علماء درباره خصوص اين حديث تأليف مستقلي دارند.
  9. اين حديث را بلاذري نيز نقل کرده است: انساب الاشراف ج 1 برگ 215.
  10. اين حديث در کتب ديگر نيز نقل شده از جمله در مجمع الزوائد ج 9 ص 103 و کنزالعمال ج 15 ص 96 والمعجم الکبير ج 3 برگ 78.
  11. منظور، حسن بصري است.
  12. اين حديث در منابع ديگري هم آمده از جمله: ابن جوزي، تذکرة الخواص ص 41 و گنجي شافعي، کفاية الطالب ص 239 و شبلنجي، نور الابصار ص 86.
  13. اين روايت در کتابهاي ديگري هم نقل شده از جمله: محب طبري، الرياض النضره ج 2 ص 206 و واحدي، اسباب النزول ص 322.
  14. ملاعنه و مباهله اين است که دو طرف همديگر را لعن و نفرين کنند که اگر هر طرف دروغ گفته باشد دچار نفرين شود و خدا او را عذاب کند.
  15. اين حديث در کتابهاي ديگر هم نقل شده از جمله: ابونعيم، دلائل النبوه ص 297 و واحدي، اسباب النزول ص 75.
  16. اين روايت را حاکم در المستدرک ج 3 ص 150 نيز نقل کرده است.
  17. جريان مباهله در کتاب هاي بسياري نقل شده از جمله تفسير طبري ج 3 ص 300 که روايات متعددي را با سندهاي گوناگون نقل کرده است.
  18. سوره آل عمران آيه 154.
  19. سوره آل عمران آيه 186.
  20. سوره آل عمران آيه 200.
  21. سوره نساء آيه 1.
  22. سوره نساء آيه 54.
  23. سوره مائده آيه 11.
  24. سوره توبه آيه 119.
  25. اين حديث در کتابهاي متعددي از اهل سنت نقل شده از جمله: ابن کثير، البداية والنهايه ج 7 ص 349 و خطيب بغدادي، تاريخ بغداد ج 8 ص 290 و سيوطي، الدر المنثور در ذيل همين آيه.
  26. درباره جريان خاتم بخشي اميرالمؤمنين شاعران بسياري شعر سروده اند که از جمله آنها از خزيمة بن ثابت و حميري و دعبل مي توان نام برد، رجوع شود به پاورقي هاي متن عربي اين کتاب (ج 1 ص 245).
  27. اين کتاب نزد سيد بن طاوس بوده و در کتاب اقبال الاعمال ص 453 از آن ياد کرده است.
  28. اين روايت را کسان ديگري هم نقل کرده اند از جمله: ابن کثير، البداية والنهايه ج 4 ص 356.
  29. مضمون اين احاديث در کتب بسياري وارد شده از جمله: بلاذري، انساب الاشراف ج 1 ص 316 و سيوطي، الدر المنثور ذيل اين آيه و نسائي، الخصائص ص 91 و ابن سلام، الاموال ص 215.
  30. جريان نزول اين آيه را سيوطي با تفصيل بيشتري نقل کرده است، طبق روايت او، ميان عليّ بن ابي طالب (ع) و عباس گفتگو شد عباس به علي گفت: من عموي پيامبرم و تو پسر عموي او هستي و آب دادن حجاج و تعمير مسجد الحرام به عهده من است. پس اين آيه نازل شد «اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله و اليوم الاخر» (سيوطي، الدر المنثور، ذيل همين آيه).
  31. سوره توبه آيه 24.
  32. اين روايت در چند کتاب ديگر نيز به همين صورت نقل شده است از جمله: محب طبري، الرياض النضرة ج 2 ص 170 و ابن حجر، الصواعق ص 107.
  33. اين حديث در کتب ديگر نيز نقل شده از جمله: خطيب بغدادي، تاريخ بغداد ج 5 ص 15 و ابن عساکر تاريخ دمشق ج2 ص 426.
  34. شبيه اين روايت در منتخب کنز العمال ج 1 ص 449 و سيوطي، الدرالمنثور ذيل اين آيه نيز نقل شده است.
  35. اين روايت در کتاب هاي ديگر هم نقل شده از جمله: حاکم، المستدرک ج2 ص241 و هيثمي، مجمع الزوائد ج9 ص100 و ابن عساکر، تاريخ دمشق ج1 ص147.
  36. شبيه اين مضمون را ابن مغازلي در المناقب ص313 نقل کرده است.