ذكر آياتي كه درباره اهل بيت پيامبر نازل شده (مؤمن- كوثر)











ذکر آياتي که درباره اهل بيت پيامبر نازل شده (مؤمن- کوثر)



و نيز از سوره مؤمن نازل شده است:

اَلَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِه وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَيْء رَحْمَةً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّاتِ عَدْنِ الَّتي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبآئِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّّياتِهِمْ اِنَّکَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَکيمُ

فرشتگاني که عرش و آنچه را که اطراف آن است حمل مي کنند، به ستايش پروردگارشان تسبيح مي گويند و به او ايمان دارند و براي آنها که ايمان آورده اند، طلب آمرزش مي کنند و مي گويند پروردگارا همه چيز را با رحمت و علم فراگرفته اي؛ پس کساني را که توبه کرده اند و راه تو را پيروي نموده اند، بيامرز و آنان را از عذاب دوزخ نگهدار، پروردگارا آنان و شايستگان از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان را به بهشت جاويداني که وعده شان داده اي وارد کن، همانا تو قدرتمند و فرزانه هستي.

(سوره غافر آيه 6)

[صفحه 286]

816- عن ابي الاسود الدئلي قال: قال علي: لقد مکثت الملائکة سنين و أشهراً لايستغفرون إلا لرسول الله ولي، وفينا نزلت هاتان الآيتان: (الذين يحملون العرش ومن حوله- إلي قوله- العزيز الحکيم).

فقال قوم من المنافقين: من کان من آباء علي وذريته الذين أنزلت فيهم هذه الآيات؟ فقال عليّ: سبحان الله أما من آبائنا إبراهيم و إسماعيل و إسحاق ويعقوب؟ أليس هؤلاء من آبائنا؟

ابوالاسود دئلي نقل مي کند که علي (ع) گفت: فرشتگان سال ها و ماه ها درنگ کردند و جز براي پيامبر خدا و من طلب آمرزش نمي کردند و اين آيات «الذين يحملون العرش- تا- العزيز الحکيم» درباره ما نازل شده است.

گروهي از منافقان گفتند: پدران و فرزندان علي چه کساني هستند که اين آيات راجع به آنها نازل شده است؟ علي (ع) گفت: منزه است خداوند، از پدران ما ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب هستند، آيا اينان پدران ما نيستند؟

817- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

818- عن أبي ذرّ، قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: إنّ الملائکة صلّت عليّ وعلي عليّ سبع سنين قبل أن يسلم بشر.

ابوذر گفت: پيامبر خدا فرمود: فرشتگان بر من و علي هفت سال درود فرستادند در حالي که هنوز کسي مسلمان نشده بود.

819- عن أنس بن مالک قال: قال رسول الله (ص): صلّت الملائکة عليّ و علي عليّ سبع سنين؛ وذلک إنّه لم يرفع شهادة أن لا إله إلاّ الله، إلاّ منّي و من عليّ.

انس بن مالک گفت: پيامبر خدا فرمود: فرشتگان بر من و علي هفت سال درود فرستادند و اين بدان جهت بود که گواهي به اينکه معبودي جز خدا نيست، جز از من وعلي برنمي خاست.

820- عن ابي رافع قال: صلّي النبيّ صلي الله عليه وآله وسلم أوّل يوم الأثنين،

[صفحه 287]

وصلّت خديجة آخر يوم الأثنين، وصلّي علي يوم الثلثاء من الغد مستخفياً قبل أن يصلّي مع النبي أحد سبع سنين وأشهراً.

ابورافع گفت: پيامبر در آغاز روز دوشنبه و خديجه در پايان روز دوشنبه و علي فرداي آن روز، روز سه شنبه مخفيانه نماز خواندند و اين هفت سال و چند ماه پيش از آن بود که کسي با پيامبر نماز بخواند.[1] .

(142)

و نيز از سوره حم سجده نازل شده است:

أَفَمَنْ يُلْقي فِي النّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتي آمِنًا يَوْمَ الْقِيامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ اِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ

آيا کسي که در آتش افکنده مي شود بهتر است يا کسي که در روز قيامت در حال آرامش مي آيد؟ آنچه مي خواهيد انجام دهيد، همانا او به آنچه انجام دهيد بيناست.

(سوره سجده آيه 40)

821- عن عبدالله بن عبّاس في قول الله عزّوجلّ: (أفمن يلقي في النار خير- يعني الوليد بن المغيرة- أمّن يأتي آمناً يوم القيامة- من عذاب الله ومن غضب الله؟ وهو عليّ بن أبي طالب- اعملوا ما شئتم) وعيد لهم.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «افمن يلقي في النار خير» گفت: او وليدبن مغيره است «ام من ياتي آمنايوم القيامة» يعني از عذاب خدا و غضب او در امان است و او عليّ بن ابي طالب است «اعلموا ماشتتم» تهديدي بر کفار است.

[صفحه 288]

(143)

و نيز از سوره شوري نازل شده است:

قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي

بگو من از شما براي آن مزدي نمي خواهم جز دوست داشتن خويشان.

(سوره شوري آيه 23)

822- عن ابن عبّاس قال: لمّا نزلت (قل لا أسألکم عليه أجراً إلاّ المودّة في القربي) قالوا: يا رسول الله من هؤلاء الذين أمرنا الله بمودّتهم؟ قال: علي وفاطمة ووُلدهما.

ابن عباس گفت: چون آيه: «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودّة في القربي» نازل شد، گفتند: يا رسول الله اين افراد که خداوند ما را به دوست داشتن آنان فرمان داده چه کساني هستند؟ فرمود: علي و فاطمه و فرزندانشان.

823- همين مضمون با سند ديگري هم نقل شده است.

824- عن ابن عباس قال: لمّا نزلت هذه الآية: (قل لا أسألکم عليه أجراً) قالوا: يا رسول الله من قرابتک التي افترض الله علينا مودّتهم؟ قال: عليّ وفاطمة ووُلدها يرددها.

ابن عباس گفت: چون اين آيه نازل شد: «قل لا اسئلکم عليه اجرا» گفتند: يا رسول الله خويشان و نزديکان تو که خداوند دوست داشتن آنان را واجب کرده چه کساني هستند؟ فرمود: علي و فاطمه و فرزندانشان، و اين جمله را تکرار مي کرد.

825- 828- اين مضمون با تغييرات اندکي با چند طريق ديگر نيز نقل شده است.

829- عن ابن عبّاس قال: قالت الأنصار فيما بينهم: لو جمعنا لرسول الله مالا يبسط فيه يده ولا يحول بينه و بينه أحد فقالوا: يا رسول الله إنّا أردنا أن نجمع لک

[صفحه 289]

من أموالنا شيئاً تبسط فيه يدک لا يحول بينک و بينه أحد. فأنزل الله (قل لا أسألکم عليه أجراً إلا المودّة في القربي).

ابن عباس گفت: انصار در ميان خود گفتند: خوب است که براي رسول خدا مالي جمع آوري کنيم تا دست او را بازتر کند و کسي ميان او و آن مانع نباشد و لذا به پيامبر گفتند: يا رسول الله ما مي خواهيم براي تو چيزي از اموال خودمان را جمع آوري کنيم که دست تو بازتر شود و کسي ميان تو و آن مانع نباشد. پس اين آيه نازل شد: «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي»

830- عن ابن عبّاس قال: لم يکن بطن من بطون قريش إلاّ لرسول الله فيه قرابة فنزلت هذه الآية: (قل لا أسألکم عليه أجراً إلاّ المودّة في القربي) أي إلاّ أن تصلوا قرابة ما بيني و بينکم.

ابن عباس گفت: قبيله اي از قبايل قريش نبود مگر اينکه پيامبر قرابتي با آنها داشت، پس اين آيه نازل شد: «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي» يعني مگر اينکه قرابت ميان من و شما را پيوند بدهيد.

831- سمعت طاووساً يقول: سأل رجل ابن عباس عن قوله: (إلاّ المودة في القربي) فقال ابن جبير: القربي آل محمد. فقال ابن عباس: عجلت، إنّه لم يکن فخذ من قريش إلاّ کان بينهم وبين رسول الله قرابة فقال: (قل لا أسألکم عليه أجراً إلا المودّة في القربي) إلاّ أن تصلوا قرابتي أو ما بيني و بينکم من القرابة.

طاووس گفت: کسي از ابن عباس درباره سخن خداوند: «الا المودة في القربي» پرسيد، ابن جبير گفت: قربي آل محمد است، ابن عباس گفت: عجله کردي، هيچ قبيله اي از قريش نبود مگر اينکه ميان آنان و ميان رسول خدا قرابتي بود پس گفت: «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي» يعني مگر اينکه قرابت مرا- يا قرابت ميان من و شما را- پيوند بدهيد.

832- عن ابن عبّاس أنّه قال في هذه الآية: (قل لا أسألکم عليه أجراً إلا المودّة في القربي) أي إلا أن تودّوني في قرابتي ولا توذوني.

[صفحه 290]

ابن عباس درباره اين آيه: «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي» گفت: مگر اينکه مرا در خويشانم دوست داشته باشيد و مرا اذيت نکنيد.

833- همين مضمون با سند ديگري هم نقل شده است.

834- عن الشعبي قال: خالفني أهل الکوفة فيها فکتبت الي ابن عباس في ما أراد الله من قوله: قل لا أسألکم عليه أجراً إلا المودّة في القربي) قال: أن تصلوني في قرابتي.

شعبي گفت: اهل کوفه درباره اين آيه با من مخالفت کردند، پس به ابن عباس نوشتم: خداوند از اين آيه: «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي» چه اراده کرده است؟ گفت: اينکه پيوند مرا در خويشانم رعايت کنيد.

835- عن ابن عبّاس أنّ رسول الله صلي الله عليه وآله قدم المدينة وليس بيده شيء، وکانت تنوبه نوائب و حقوق، فکان يتکلّفها وليس بيده سعة، فقالت الأنصار فيما بينها: هذا رجل قد هداکم الله علي يديه وهو ابن اختمکم تنوبه نوائب و حقوق وليس في يده سعة؛ فاجمعوا له طائفة من أموالکم ثم ائتوه بها يستعن بها علي ما ينوبه، ففعلوا ثمّ أتوه بها فنزل: (قل لا أسألکم عليه أجراً) يعني علي الايمان والقرآن ثمناً؛ يقول: رزقاً ولا جعلا إلا أن تودّوا قرابتي من بعدي.

فوقع في قلوب القوم شيء منها: فقالوا: استغني عمّا في أيدينا أراد أن يحثّنا علي ذوي قرابته من بعده، ثمّ خرجوا فنزل جبرئيل فأخبره أنّ القوم قد أتّهموک فيما قلت لهم. فأرسل إليهم فأتوه فقال لهم: أنشدکم بالله وما هداکم لدينه اتهمتموني فيما حدثتکم به علي ذوي قرابتي؟ قالوا: لا يا رسول الله انک عندنا صادق بار، ونزل (أم يقولون إفتري علي الله کذباً) الآية (24 / الشوري) فقام القوم کلهم فقالوا: يا رسول الله فإنا نعهد أنک صادق ولکن وقع ذلک في قلوبنا و تکلمنا به وإنا نستغفر الله ونتوب إليه. فنزل: (وهو الذي يقبل التوبة عن عباده) الآية (25/ الشوري).

ابن عباس گفت: پيامبر به مدينه آمد در حالي که چيزي در دست نداشت و

[صفحه 291]

حوادثي براي او پيش مي آمد و او را به زحمت مي انداخت چون وسعت مالي نداشت، انصار ميان خود گفتند: اين مردي است که خداوند به وسيله او شما را هدايت کرده و او پسر خواهر شماست حوادثي براي او پيش مي آيد و وسعت مالي ندارد، از اموال خودتان مقداري جمع آوري کنيد و به او بدهيد تا در اينگونه موارد از آن کمک بگيرد، آنها اين کار را کردند و آن مال را نزد پيامبر آوردند، پس اين آيه نازل شد: «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي» يعني براي ايمان و قرآن قيمتي نمي خواهم، يعني روزي و مالي نمي خواهم مگر اينکه پس از من حق خويشان مرا ادا کنيد.

از اين سخن، چيزي در دلهاي آن قوم واقع شد و گفتند: از آنچه در دست ما بود اظهار بي نيازي کرد، مي خواهد ما را به دوستي خويشان خود پس از خود وادار کند، سپس بيرون رفتند، جبرئيل نازل شد و به پيامبر خبر داد که اين قوم تو را در آنچه به آنان گفتي متهم کردند، پيامبر نزد آنان کس فرستاد و آنان آمدند و به آنان گفت: شما را به خدا و آنچه شما را به دين خود هدايت کرد، سوگند مي دهم آيا شما مرا در آنچه راجع به خويشانم گفتم، متهم مي کنيد؟ گفتند: نه يا رسول الله، تو نزد ما راستگو و نيک هستي، و اين آيه نازل شد: «ام يقولون افتري علي الله کذبا = يا مي گويند بر خدا دروغ بسته است»

آن قوم همگي بر خاستند و گفتند: يا رسول الله ما تصديق مي کنيم که تو راستگويي ولي در دل ما چيزي وارد شد و آن را به زبان آورديم و اينک از خدا طلب آمرزش مي کنيم و به او توبه مي کنيم، در اين حال اين آيه نازل شد: «وهو الذي يقبل التوبة عن عباده = و او کسي است که از بندگانش توبه را مي پذيرد.»

836- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

837- عن أبي أمامة الباهلي قال: قال رسول الله (ص): إنّ الله خلق الأنبياء من أشجار شتي و خلقت أنا و علي من شجرة واحدة؛ فأنا أصلها و علي فرعها، والحسن والحسين ثمارها، و أشياعنا أوراقها، فمن تعلّق بغصن من أغصانها نجا،

[صفحه 292]

ومن زاغ هوي ولو أنّ عبداً عبدالله بين الصفا والمروة ألف عام ثمّ ألف عام ثم ألف عام حتّي يصير کالشنّ البالي ثمّ لم يدرک محبّتنا أکبّه الله علي منخريه في النار. ثمّ تلا (قل لا أسألکم عليه أجراً إلاّ المودّة في القربي).

ابو امامه باهلي گفت: پيامبر خدا فرمود: خداوند پيامبران را از درختان گوناگوني آفريد و من و علي را از يک درخت آفريد و من ريشه آن وعلي شاخه آن و حسن و حسين ميوه هاي آن و پيروان ما برگ هاي آن هستند، پس هر کس شاخه اي از شاخه هاي آن را بگيرد نجات مي يابد و هر کس بلغزد هلاک مي شود. و اگر کسي هزار سال و پس از آن هزار سال و پس از آن هزار سال ميان صفا و مروه عبادت کند تا جايي که مانند يک مشک خشک باشد ولي محبت ما را درک نکند، خداوند او را بر روي دماغش در آتش خواهد افکند، سپس تلاوت کرد: «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي»

838- عن زاذان: عن عليّ قال: فينا في (آل حم) آية أنّه لايحفظ مودّتنا إلا کلّ مؤمن، ثمّ قرأ (لا أسألکم عليه أجراً إلا المودّة في القربي).

زاذان از علي (ع) نقل مي کند که گفت: در «آل حم = سوره هاي حم» آيه اي درباره ما نازل شد که طبق آن، دوستي ما را حفظ نمي کند مگر هر کسي که مؤمن باشد، آنگاه اين آيه را قرائت کرد: «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي»[2] .


839- عن عکرمة قال: لم يکن بطن من بطون قريش إُلا للنبي صلي الله عليه وآله وسلم فيه قرابة فقال: قل لا أسألکم عليه أجراً إلا أن تصلوا قرابتي.

عکرمه گفت: هيچ قبيله اي از قريش نبود مگر اينکه پيامبر با آن قرابتي داشت و لذا فرمود: «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي» يعني اينکه پيوند خويشي را رعايت کنيد.

840- عن عمرو بن شعيب في قول (قل لا أسألکم عليه أجراً إلا المودّة في

[صفحه 293]

القربي) قال: في قرابة رسول الله صلي الله عليه.

عمروبن شعيب درباره سخن خداوند: «قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي» گفت: يعني خويشان پيامبر خدا.

841- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

842- عن مجاهد في قوله تعالي: (إلا المودّة في القربي) قال: أن تتّبعوني و تصلوا رحمي.

مجاهد درباره سخن خداوند: «الا المودة في القربي» گفت: يعني از من پيروي کنيد و پيوند خويشاوندي مرا رعايت کنيد.

843- عن جعفر عن سعيد في قوله (إلا المودة في القربي) قال: لا تؤذوني في قرابتي.

جعفر بن سعيد راجع به سخن خداوند: «الا المودة في القربي» گفت: يعني اينکه مرا در باره خويشانم اذيت نکنيد.

844- ابن أبي الدنيا قال: حدّثني شيخ من بني تميم أن شيخاً من قريش حدّثه قال: کان حرب بن الحکم بن المنذر بن الجارود قد ولّي رامهرمز وکرمان و کان سرياً شريفاً، وهو الذي يقول:


فحسبي من الدنيا کفاف يکفني
واثواب کتان ازور بها قبري


وحبي ذوي قربي النبي محمد
وما سألنا الا المودّة من اجر


ابن ابي الدنيا از شيخي از قريش نقل مي کند که گفت: حرب بن حکم بن منذر والي رامهرمز و کرمان بود و مرد شريفي بود، اوست که اين اشعاررا سروده است:

مرا از دنيا بس است آن مقدار از مال که نياز مرا برآورد و لباس هاي کتاني که با آن به قبر بروم و محبت من به خويشان محمد پيامبر که او جز دوستي از ما مزدي نخواسته است.

[صفحه 294]

(144)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْنًا

و هرکس نيکي به جا آورد، براي او در ثواب آن خواهيم افزود.

(سوره شوري آيه 23)

845- عن السّديّ في قوله تعالي: (ومن يقترف حسنة) قال: المودة لآل محمد.

سدّي درباره سخن خداوند: «ومن يقترف حسنة» گفت: دوستي آل محمد (ص)

846- 849- همين مضمون با چند سند ديگر از ابن عباس نقل شده است.

850- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (ومن يقترف حسنة) قال: المودّة لأهل بيت النبي صلي الله عليه وآله وسلم.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ومن يقترف حسنة» گفت: دوست داشتن اهل بيت پيامبر. و در روايتي گفت: آيه: «ومن يقترف حسنة» درباره ما اهل بيت نازل شده است.

(145)

و نيز در سوره حم زخرف نازل شده است:

فَاِمّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَاِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ أَوْ نُرِيَنَّکَ الَّذي وَعَدْناهُمْ فَاِنّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذي أُوحِيَ اِلَيْکَ اِنَّکَ عَلي صِراط مُسْتَقيم وَ اِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْأَلُونَ

پس اگر ما تو را از دنيا ببريم، قطعا از آنان انتقام مي کشيم، يا آنچه را که به آنان وعده داده ايم به تو نشان مي دهيم که ما بر آنان توانايي داريم پس به آنچه بر تو وحي شده چنگ بزن که تو بر راه راست هستي و آن

[صفحه 295]

براي تو و قوم تو مايه تذکري است و بزودي پرسيده مي شويد.

(سوره زخرف آيات 41- 42)

851- عن جابر بن عبدالله الأنصاري قال: إنّي لأدناهم من رسول الله في حجّة الوداع بـ «مني» حين قال: لا ألفينّکم ترجعون بعدي کفّاراً يضرب بعضکم رقاب بعض، وأيم الله لئن فعلتموها لتعرفنني في الکتيبة التي تضاربکم. ثم التفت إلي خلفه فقال: أو عليّ أو عليّ- ثلاثاً- فرأينا أن جبرئيل غمزه، وأنزل الله علي أثر ذلک: (فإمّا نذهبنّ بک فإنّا منهم منتقمون- بعلي بن أبي طالب- فاستمسک بالذي أوحي إليک- من أمر علي- إنک علي صراط مستقيم، وإنّ عليّاً لعلم للساعة، وإنّه لذکر لک ولقومک وسوف تسألون عن محبة علي بن أبي طالب.

جابربن عبدالله انصاري گفت: در منا در حجة الوداع نزديک ترين شخص به پيامبر بودم که فرمود: شما را چنين نيابم که پس از من رجوع کرده و کافر شده ايد، بعضي از شما گردن بعضي ديگر را مي زند و به خدا سوگند که اگر چنين کنيد، مرا در لشکري خواهيد ديد که با شما مي جنگد، سپس به پشت سر خود برگشت و گفت: يا علي را يا علي را (سه مرتبه) ديديم که جبرئيل به او اشاره کرد و به دنبال آن خداوند چنين نازل کرد: «فامّا نَذهبنّ بک فانا منتقمون» يعني به وسيله عليّ بن ابي طالب (ع) «فاستمسک بالذي اوحي اليک» يعني درباره علي «انک علي صراط مستقيم» و علي پرچمي بر قيامت و ذکري براي تو و قوم توست و بزودي از محبت علي پرسيده مي شويد.

852- عن جابر بن عبدالله في قول الله تعالي: (فإمّا نذهبن بک فإنّا منهم منتقمون) قال: بعلي بن أبي طالب عليه السلام.

جابربن عبدالله راجع به سخن خداوند: «فاما نذهبنّ بک فانا منهم منتقمون» گفت: به وسيله عليّ بن ابي طالب (ع) (انتقام گرفته مي شود)

853- عن جابربن عبدالله قال: لمّا نزلت علي النبي صلي الله عليه وآله وسلم: (فإمّا نذهبن بک فإنّا منهم منتقمون) قال: بعليّ بن ابي طالب.

[صفحه 296]

جابربن عبدالله گفت: چون آيه: «فاما ندهبن بک فانا منهم منتقمون» نازل شد، پيامبر فرمود: به وسيله عليّ بن ابي طالب.

854- همين مضمون با چند ديگر نيز نقل شده است.

(146)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنآ أَجَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ

و از پيامبران ما که پيش از تو فرستاديم بپرس آيا جز خداي رحمان معبودهايي قرار داده ايم که مورد پرستش واقع شوند؟

(سوره زخرف آيه 45)

855- عن علقمة والأسود، عن عبدالله، قال النبي صلي الله عليه وآله وسلم: يا عبدالله أتاني الملک فقال: يا محمّد وأسأل من أرسلنا من قبلک من رسلنا علي ما بعثوا؟ قلت: علي ما بعثوا؟ قال: علي ولايتک و ولاية عليّ بن أبي طالب.

علقه و اسود از عبدالله بن مسعود نقل مي کنند که پيامبر فرمود: اي عبدالله فرشته نزد من آمد و گفت: اي محمد از پيامبران پيشين بپرس که بر چه چيزي مبعوث شدند؟ گفتم: بر چه چيزي مبعوث شدند؟ گفت: بر ولايت تو و ولايت عليّ بن ابي طالب.

(147)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً اِذا قَوْمُکَ مِنْهُ يَصِدُّونَ

وچون پسر مريم مَثَل زده شد، ناگهان قوم تو بر از آن سخن ريشخند

[صفحه 297]

کردند.

(سوره زخرف آيه 57)

859- عن عبدالرحمان بن أبي نعيم قال: قال لي عليّ: فيّ نزلت (ولمّا ضرب ابن مريم مثلا).

عبدالرحمان بن ابي نعيم گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) به من گفت: آيه «ولما ضرب ابن مريم مثلا» در حق من نازل شده است.

860- عن عليّ قال: جئت إلي النبيّ صلي الله عليه وآله وسلم يوماً فوجدته في ملأمن قريش فنظر إليّ ثمّ قال: يا علي إنّما مثلک في هذه الإمّة کمثل عيسي بن مريم أحبّه قوم فأفرطوا فيه و أبغضه قوم فأفرطوا فيه. قال: فضحک الملأ الذين عنده ثمّ قالوا: انظروا کيف شبّه ابن عمّه بعيسي بن مريم! قال: فنزل الوحي (ولمّا ضُرِبَ بن مريم مثلا إذا قومک منه يصدون).

قال أبوبکر عيسي بن عبدالله: يعني يضجّون.

علي (ع) گفت: روزي نزد پيامبر آمدم و او را نزد جمعيت انبوهي از قريش ديدم، پس به من نگاه کرد سپس گفت: يا علي مَثَل تو در اين امت مَثَل عيسي بن مريم است، گروهي او را دوست داشتند و افراط کردند و گروهي با او دشمني کردند و افراط کردند، گفت: جميعتي که نزد او بودند خنديدند و گفتند: بنگريد که چگونه پسر عموي خودش را به عيسي بن مريم تشبيه مي کند؟ مي گويد: وحي نازل شد: «ولما ضرب بن مريم مثلا اذا قومک منه يصدون» ابوبکر عيسي گفت: يعني آنان هياهو مي کردند.

861- شبيه همين مضمون با سند ديگري از علي (ع) نقل شده است.

862- عن ربيعة بن ناجد، عن عليّ قال: دعاني رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فقال لي: يا عليّ إنّ فيک من عيسي بن مريم مثلاً، أبغضته يهود حتّي يهتوا أمّه، وأحبّته النصاري حتّي أنزلوه بالمنزل الذي ليس به.

[صفحه 298]

ثم قال عليّ: وإنّه يهلک فيّ محب مطري يقرظني بما ليس فيّ، ومبغض مفتري يحمله شنآني علي أن يبهتني. ألا وإني لست بنبي ولا يوحي إليّ ولکن أعمل بکتاب الله ما استطعت، فما أمرتکم به من طاعة الله فحقٌ عليکم طاعتي فيما أحببتم و کرهتم، وما أمرتکم به أو غيري من معصية الله فلا طاعة لأحد في المعصية، الطاعة في المعروف الطاعة في المعروف الطاعة في المعروف.

ربيعة بن ناجذ از علي (ع) نقل مي کند که گفت: پيامبر خدا مرا خواند و سپس به من گفت: يا علي در تو مشابهتي به عيسي بن مريم است، يهودي ها او را دشمن داشتند تا جايي که به مادرش تهمت زدند و نصاري او را دوست داشتند تا جايي که او را به مقامي بردند که در آن نبود.

سپس علي اضافه کرد: درباره من دو گروه هلاک مي شوند: دوستداري که از روي افراط راجع به من چيزي را که در من نيست به من نسبت مي دهد و دشمني دروغگو که دشمني با من او را وادار مي کند که به من بهتان بگويد. آگاه باشيد که من پيامبر نيستم و به من وحي نازل نمي شود ولي به مقدار توانايي ام به قرآن عمل مي کنم، پس هنگامي که شما را به طاعت خداوند فرمان مي دهم بر شماست که هم در چيزهايي که دوست داريد و هم در چيزهايي که بدتان مي آيد از من پيروي کنيد و اگر من يا ديگري شما را به معصيت خدا فرمان دهيم، هيچ کس را در معصيت خدا نبايد پيروي کرد. پيروي فقط در کارهاي خوب است، پيروي فقط در کارهاي خوب است، پيروي فقط در کارهاي خوب است.

863- 865- اين مضمون با سه طريق ديگر نيز نقل شده است.

866- عن عباية بن ربعي عن علي بن أبي طالب قال: دعاني رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فقال لي: يا عليّ إن فيک من عيسي مثلا أحبّته النصاري حتّي أنزلوه بالمنزلة التي ليس بها، وأبغضته اليهود حتي بهتوه.

فقال المنافقون عنذ ذلک: أما يرضي أن يرفع ابن عمّه حتّي جعله مثل عيسي بن مريم! فأنزل الله تعالي (ولمّا ضرب ابن مريم مثلا إذا قومک منه يصدّون) فقلت:

[صفحه 299]

هکذا قوله؟ قال: نعم يريد بعيسي (إن هو إلاّ عبد أنعمنا عليه) إلي آخر الآية، وهکذا قرأها عليّ وقال: الصدّ هو الضجيج.

ثمّ قال عليّ عند ذلک: أما إنّه سيهلک فيّ رجلان: محب مطري يطريني بما ليس في، ومبغض مفتري يحمله شنآني علي أن يبهتني.

عبابة بن ربعي از عليّ بن ابي طالب (ع) نقل مي کند که گفت: پيامبر خدا مرا خواند و به من گفت: يا علي در تو مشابهتي به عيسي است، نصاري او را دوست داشتند تا جايي که او را در مقامي قرار دادند که در آن نبود و يهود او را دشمن داشتند تا جايي که به او بهتان زدند.

در اين هنگام منافقان گفتند: او راضي نمي شود مگر اينکه پسر عمويش را آنچنان بالا ببرد که او را مانند عيسي بن مريم کند، پس خداوند نازل فرمود: «ولما ضرب بن مريم مثلا اذا قومک منه يصدون»

گفتم: آيا سخن او چنين است؟ گفت: آري منظور عيسي است «ان هو الا عبد انعمنا عليه = او جز بنده اي نبود که به او نعمت داديم» علي (ع) به همين صورت آن آيه را خوانده و گفت: «الصدّ» يعني هياهو.

سپس در اين جا علي (ع) گفت: آگاه باشيد دو کس درباره من هلاک مي شود: دوستداري که با چيزي که در من نيست مرا ستايش مي کند و دشمن دروغگويي که دشمني با من او را وادار مي کند که به من تهمت بزند.

867- 869- اين مضمون با تفاوت هاي اندکي با سه طريق ديگر نيز نقل شده است.

870- عن زاذان عن علي قال: مثلي في هذه الأمّة کمثل عيسي بن مريم أحبّته طائفة فأفرطت في حبّه فهلکت، وأبغضته طائفة فأفرطت في بغضه فهلکت، وأحبّته طائفة فاقتصدت في حبّه فنجت.

زادان از علي (ع) نقل مي کند که گفت: مَثَل من در اين امت، مَثَل عيسي بن مريم

[صفحه 300]

است که گروهي او را دوست داشتند و در محبت او زياده روي کردند و هلاک شدند و گروهي او را دشمن داشتند و در دشمني با او زياده روي کردند و هلاک شدند و گروهي هم او را دوست داشتند و ميانه روي کردند و نجات يافتند.

871- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

(148)

و از سوره حم جاثيه نازل شده است:

أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَوآءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ سآءَ ما يَحْکُمُونَ

آيا کساني که مرتکب کارهاي بد شده اند پنداشته اند که آنان را مانند کساني قرار مي دهيم که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند، به طوري که زندگي آنها و مرگشان يکسان باشد؟ چه بد داوري مي کنند.

(سوره جاثيه آيه 21)

872- عن ابن عبّاس في قول الله تعالي: أم حسب الذين اجترحوا السيئات) قال: نزلت في عليّ و حمزة وعبيدة بن الحارث بن عبدالمطلب، وهم الذين آمنوا و عملوا الصالحات، وفي ثلاثة رهط من المشرکين عتبة وشيبة ابني ربيعة، والوليد بن عتبة؛ وهم (الذين اجترحوا السيئات) يعني اکتسبوا الشرک بالله، کانوا جميعاً بمکّة فتجادلوا و تنازعوا فيما بينهم فقال الثلاثة: الذين اجترحوا السيئات للثلاثة من المؤمنين: والله ما أنتم علي شيء، وإن کان ما تقولون في الآخرة حقّاً لنفضلنّ عليکم فيها. فأنزل الله عزّوجلّ فيهم هذه الآية.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ام حسب الذين اجترحوا السيئات» گفت: درباره علي و حمزه و عبيدة بن حرث بن عبدالمطلب نازل شده و آنان همان کساني هستند که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته انجام داده اند و درباره سه نفر از

[صفحه 301]

مشرکان، عتبه و شيبه فرزندان ربيعه و وليد بن عتبه نازل شده و آنان همان کساني هستند که مرتکب کارهاي بد شدند، يعني به خدا شرک ورزيدند. اينان همگي در مکه بودند و با همديگر مجادله و ستيز کردند، آن سه نفر که کار بد مي کردند به آن سه نفر که مؤمن بودند، گفتند: سوگند به خدا که شما بر چيزي نيستيد و اگر هم آنچه مي گوييد راست باشد، در آخرت ما بر شما برتري خواهيم داشت، پس اين آيه درباره آنان نازل گرديد.

873- عن ابن عبّاس في قوله: (أم حسب) قال وذلک إنّ عتبة وشيبة ابني ربيعة، والوليد بن عتبة قالوا لعلي و حمزة و عبيدة: إن کان ما يقول محمد في الآخرة من الثواب والجنّة والنعيم حقّاً لنعطين فيها أفضل مما تعطون؛ ولنفضلنّ عليکم کما فضلنا في الدنيا، فأنزل الله (أم حسب الذين يعملون السيئات) أظنّ شيبة وعتبة والوليد (أن نجعلهم کالذين آمنوا وعملوا الصالحات) عليّ و حمزة و عبيدة (سواء محياهم ومماتهم ساء مايحکمون) لأنفسهم.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ام حسب الذين اجترحوا السيئات» گفت: عتبه و شيبه دو فرزند ربيعه و وليد بن عتبه به علي و حمزه و عبيدة گفتند: اگر آنچه محمد درباره آخرت از ثواب و بهشت و نعمت ها مي گويد حق باشد، به مابهتر از آنچه به شما داده خواهد شد، داده مي شود و بر شما برتري خواهيم داشت همانگونه که در دنيا برتري داريم، پس خداوند نازل فرمود: «ام حسب الذين اجترحوا السيئات» يعني آيا شيبه و عتبه و وليد گمان مي کنند «ان نجعلهم کالذين آمنوا و عملوا الصالحات» يعني علي و حمزه و عبيده، از پيش خودشان چه داوري بدي مي کنند.

874- عن ابن عبّاس قال: (أما الذين اجترحوا السيئات) بنو عبد شمس وأما (الذين آمنوا وعملوا الصالحات) بنو هاشم و بنو عبدالمطلب.

ابن عباس گفت: کساني که مرتکب گناه شدند فرزندان عبد شمس و کساني که ايمان آوردند و کارهاي شايسته انجام دادند، بني هاشم بودند.

875- عن ابن عباس في قوله تعالي: (أم حسب الذين اجترحوا السيئات)

[صفحه 302]

يعني بني أمية (أن نجعلهم کالذين آمنوا و عملوا الصالحات) النبي وعلي وحمزة وجعفر والحسن والحسين وفاطمة عليهم السلام.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ام حسب الذين اجترحوا السيئات» گفت: منظور بني اميه است و «الذين آمنوا و عملوا الصالحات» پيامبر و علي و حمزه و جعفر و حسن و حسين و فاطمه هستند.

(149)

و از نيز سوره محمد نازل شده است:

اَلَّذينَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ وَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلي مُحَمَّد وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ

کساني که کفر ورزيد و از راه خدا بازداشتند، (خدا) اعمال آنان را تباه کرد و آنان که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده اند و به آنچه بر محمد نازل شده ايمان آورده اند که آن خود حق و از جانب پروردگارشان است، خدا بدي هاي آنان را از بين مي برد و حالشان را بهبود مي دهد.

(سوره محمد آيات 1- 2)

876- عن ربيعة بن ناجذ، عن علي عليه السلام قال: سورة محمد آية فينا، وآية في بني أميّة.

ربيعة بن ناجذ از علي (ع) نقل مي کند که گفت: در سوره محمد آيه اي درباره ما و آيه اي درباره بني اميه وجود دارد.

877- عبدالله بن حزن قال: سمعت الحسين بن عليّ بمکة وذکر (الذين کفروا و صدّوا عن سبيل الله أضلّ أعمالهم، والذين آمنوا وعملوا الصالحات وآمنوا بما نزّل

[صفحه 303]

علي محمّد و هو الحقّ من ربّهم) ثم قال: نزلت فينا وفي بني أميّة.

عبدالله بن حزن گفت: در مکه از حسين بن علي شنيدم که اين آيات را خواند: «الذين کفروا وصدّوا عن سبيل الله اضل اعمالهم والذين آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بما نزل علي محمد و هو الحق من ربهم» و گفت: درباره ما و بني اميه نازل شده است.

878- عن جعفر بن الحسين الهاشمي قال: في هذه السورة يعني سورة محمد آية فينا وآية في بني أميّة.

وقال الحسن بن الحسن: إذا أردت أن تعرفنا وبني أميّة فأقرأ (الذين کفروا) آية فينا وآية فيهم إلي آخر السورة.

جعفر بن حسين هاشمي گفت: در اين سوره يعني سوره محمد آيه اي درباره ما و آيه اي درباره بني اميه وجود دارد وحسن بن حسن گفت: هرگاه بخواهي که ما وبني اميه را بشناسي بخوان: «الذين کفروا» را که آيه اي درباره ما وآيه اي درباره آنان است.

(150)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ

وکساني که در راه خدا کشته شده اند، اعمال آنان تباه نمي شود.

(سوره محمد آيه 3)

879- عن عبدالله ابن عباس قال في قول الله عزّوجلّ: (والذين قتلوا في سبيل الله) هم والله حمزة بن عبدالمطلب سيد الشهداء، وجعفر الطيار: (فلن يضل أعمالهم) يقول: لن يبطل حسناتهم في الجهاد، وثوابهم الجنة (سيهديهم) يقول: يوفقهم للأعمال الصالحة (ويصلح بالهم) حالهم ونيّاتهم وعملهم (ويدخلهم الجنة عرّفها لهم) وهداهم لمنازلهم.

عبدالله بن عباس درباره سخن خداوند: «والذين قتلوا في سبيل الله» گفت: آنان به

[صفحه 304]

خدا سوگند حمزه سيد الشهدا و جعفر طيار هستند «فلن يضلّ اعمالهم» حسنات آنان در جهاد از بين نمي رود «ويصلح بالهم» يعني حال و نيت و عمل آنان را اصلاح مي کند «ويدخلهم الجنة عرفها لهم» يعني آنان را به بهشت وارد مي کند و آن بهشت را براي آنان معرفي مي کند و آنان را به منازل خودشان مي برد.

(151)

ونيز در اين سوره نازل شده است:

ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ مَوْلَي الَّذينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرينَ لا مَوْلي لَهُمْ

اين بدانجهت است که خداوند مولاي کساني است که ايمان آورده اند و کافران مولي ندارند.

(سوره محمد آيه 10)

880- عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس في قوله: (ذلک بأن الله مولي الذين آمنوا) يعني وليّ علي و حمزة وجعفر وفاطمة و الحسن والحسين ووليّ محمد (ص) ينصرهم بالغلبة علي عدوّهم (وأن الکافرين) يعني أبا سفيان بن حرب و أصحابه (لامولي لهم) يقول: لا وليّ لهم يمنعهم من العذاب.

سعيد بن جبير از ابن عباس درباره سخن خداوند: «ذلک بان الله مولي الذين آمنوا» نقل مي کند که گفت: يعني مولاي علي و حمزه و جعفر و فاطمه و حسن و حسين و مولاي محمد، که آنان را با غلبه بر دشمنشان ياري مي کند «وان الکافرين» يعني ابوسفيان بن حرب و ياران او «لا مولي لهم» يعني مولايي ندارند که آنان را از عذاب باز دارد.

(152)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

أَفَمَنْ کانَ عَلي بَيِّنَة مِنْ رَبِّه کَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِه وَ اتَّبَعُوا

[صفحه 305]

أَهْوآءَهُمْ

آيا کسي که حجتي از جانب پروردگار خود دارد، همانند کسي است که عمل بد او در نظرش جلوه داده شده و از هواهايشان پيروي مي کنند؟

(سوره محمد آيه 13)

881- عن عبدالله بن عباس في قوله تعالي: (أفمن کان علي بيّنة من ربّه) يقول: علي دين من ربّه، نزلت في رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم وعليّ، کانا علي شهادة أن لا إله إلاّ الله وحده لا شريک له (کمن زيّن له سوء عمله) أبو جهل بن هشام، وأبوسفيان بن حرب؛ إذا هويا شيئاً عبداه، فذلک قوله: (واتّبعوا أهواءهم).

ابن عباس راجع به آيه: «افمن کان علي بينة من ربه» گفت: يعني بر دين پروردگارش باشد، اين آيه درباره پيامبر و علي نازل شده که شهادت مي دادند که معبودي جز خدا نيست، او يگانه است و شريکي ندارد «کمن زين له سوء عمله» ابوجهل بن هشام و ابوسفيان بن حرب هستند آنان چيزي را دوست داشتند و آن را عبادت مي کردند و اين است معناي «واتبعوا اهوائهم»

(153)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

فَاِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللّهَ لَکانَ خَيْرًا لَهُمْ فَهَلْ عَسَيْتُمْ اِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ

و چون فرمان داده مي شود، اگر به خدا راست گويند براي آنان بهتر است پس جز اين انتظار داريد که اگر رويگردان شديد، در زمين فساد کنيد و پيوند خويشاوندي را قطع نماييد.

(سوره محمد آيه 22)

[صفحه 306]

882- عن ابن عباس في قوله تعالي: (فإذا عزم الأمر) يقول: جدّ الأمر وأمروا بالقتال (فلو صدقوا الله) نزلت في بني أميّة ليصدقوا الله في إيمانهم وجهادهم و المعني لوسمحوا بالطاعة والإجابة، لکان خيراً لهم من المعصية والکراهية (فهل عسيتم إن تولّيتم) فلعلّکم إن وليتم أمر هذه الأمة أن تعصوا الله (وتقطّعوا أرحامکم) قال ابن عباس: فولاّهم الله أمر هذه الأمة فعملوا بالتجبّر والمعاصي وتقطّعوا أرحام نبيّهم محمد وأهل بيته.

ابن عباس گفت: «فاذا عزم الامر» يعني چون کار سخت شد و به جنگ فرمان داده شدند «فلو صدقوا الله» درباره بني اميه نازل شده يعني خدا را در ايمان و جهادشان باور کنند يعني اگر اطاعت و اجابت مي کردند، برايشان از گناه و کراهيت بهتر بود «فهل عسيتم ان توليتم» يعني شايد اگر از اين کار رويگردان شديد، خدا را معصيت کنيد «وتقطعوا ارحامکم» ابن عباس گفت: خدا امر اين امت را به آنان واگذار کرد و آنان با گردنکشي و گناه کار کردند و پيوند خويشاوندي پيامبرشان محمد و اهل بيت او را گسستند.

(154)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في لَحْنِ الْقَوْلِ

والبته آنها را از طرز سخن گفتن مي شناسي.

(سوره محمد آيه 30)

883- عن أبي سعيد الخدري في قوله جلّوعزّ (ولتعرفنّهم في لحن القول) قال: ببغضهم عليّ بن أبي طالب.

ابوسعيد خدري درباره سخن خداند: «ولتعرفنهم في لحن القول» گفت: در دشمني آنان نسبت به عليّ بن ابي طالب.

[صفحه 307]

884- 885- همين مضمون با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

(155)

و نيز از سوره فتح نازل شده است:

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدّآءُ عَلَي الْکُفّارِ رُحَمآءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانًا سيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِالسُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الاِْنْجيلِ کَزَرْع أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَأَزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوي عَلي سُوقِه يُعْجِبُ الزُّرّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْکُفّارَ وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظيمًا

محمد فرستاده خداست و کساني که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شديد و در ميان خودشان مهربانند، پيوسته آنها را در حال رکوع و سجود مي بيني در حالي که همواره فضل خدا و رضاي او را مي طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است، اين وصف آنها در تورات است و وصف آنان در انجيل همانند زراعتي است که جوانه هاي خود را خارج کرده سپس به تقويت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاي خود ايستاده است و به قدري رشد کرده که زارعان را به شگفتي وامي دارد؛ اين براي آن است که کافران را به خشم آورد و خدا به کساني از آنان که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته انجام داده اند، آمرزش و پاداشي بزرگ وعده

مي دهد.

(سوره فتح آيه 29)

886- عن ابن عباس في قول الله تعالي: (محمد رسول الله والذين معه- أبوبکر

[صفحه 308]

ـ أشداء علي الکفّار- عمر- رحماء بينهم- عثمان- تراهم رکعاً سجّداـ عليّ- يبتغون فضلا من الله ورضواناً- طلحة والزبير- سيماهم في وجوههم من أثر السجود- عبدالرحمان بن عوف و سعد بن أبي وقّاص- ذلک مثلهم في التوراة و مثلهم في الإنجيل- أبو عبيدة الجراح- کزرع أخرج شطأه فآزره- بأبي بکر- فاستغلظ- بعمر- فاستوي علي سوقه- بعثمان- يعجب الزرّاع ليغيظ بهم الکفار- بعلي- وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم- جميع أصحاب محمد- مغفرة و أجراً عظيما).

ابن عباس گفت: «محمد رسول الله و الذين معه» ابوبکر «اشداء علي الکفار» عمر «رحماء بينهم» عثمان «تراهم رکعا سجدا» علي «يبتغون فضلا من الله و رضوانا» طلحه و زبير «سيماهم في وجوههم من اثر السجود» عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابي وقاص «ذلک مثلهم في التوراة و مثلهم في الانجيل» ابوعبيده جراح «کزرع اخرج شطأه فازره» با ابوبکر «فاستغلظ» با عمر (فاستوي علي سوقه» با عثمان «يعجب الزراع ليغيظ بهم الکفار» با علي «وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم» همه اصحاب محمد (ص) «مغفرة و اجرا عظيما»[3] .

887- عن سعيد بن جبير، عن ابن عبّاس أنّه سئل عن قول الله: (وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات) قال: سأل قوم النبي (ص) فقالوا: فيمن نزلت هذه الآية يا نبي الله؟ قال: إذا کان يوم القيامة عقد لواء من نور أبيض فينادي مناد ليقم سيّد المؤمنين ومعه الذين آمنوا بعد بعث محمد (ص). فيقوم عليّ بن أبي طالب فيعطي اللواء من النور الأبيض بيده، تحته جميع السابقين الأوّلين من المهاجرين والأنصار لايخالطهم غيرهم حتي يجلس علي منبر من نور ربّ العزة، ويعرض الجميع عليه رجلا رجلا فيعطي أجره و نوره، فإذا أتي علي آخرهم قيل لهم: قد عرفتم منازلکم من الجنّة، إنّ ربّکم تعالي يقول لکم: عندي مغفرة وأجر عظيم-

[صفحه 309]

يعني الجنة- فيقوم علي بن أبي طالب والقوم تحت لوائه حتّي يدخلهم الجنة.

ثمّ يرجع إلي منبره ولا يزال يعرض عليه جميع المؤمنين فيأخذ بنصيبه منهم إلي الجنة ويترک أقواماً منهم إلي النار وذلک قوله: (والذين آمنوا وعملوا الصالحات لهم أجرهم و نورهم) يعني السابقين الأوّلين و أهل الولاية.

وقوله: (والذين کفروا و کذّبوا بآياتنا) يعني بالولاية بحقّ عليّ، وحقّ عليّ الواجب علي العالمين (أولئک أصحاب الجحيم) وهم الذين قاسم عليّ عليهم النار فاستحقوا الجحيم.

سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مي کند که از او راجع به سخن خداوند: «وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات» پرسيدند، او گفت: گروهي همين سؤال را از پيامبر کردند و گفتند: اي پيامبر خدا اين آيه درباره چه کسي نازل شده است؟ گفت: چون روز قيامت شود، پرچمي از نور سفيد بسته مي شود و ندا دهنده اي ندا مي دهد که سرور مؤمنان و همراه با او کساني که پس از بعثت محمد ايمان آورده اند، برخيزند، پس عليّ بن ابي طالب برمي خيزد و آن پرچم را که از نور سفيد است به دست او مي دهند همه سابقان و ايمان آورندگان نخستين از مهاجرين و انصار زير آن پرچم هستند و کس ديگري با آنان مخلوط نمي شود، تا اينکه بر منبري از نور رب العزه مي نشيند و همگي يک به يک به او عرضه مي شوند پس اجر و نورشان را به آنان مي دهد و چون به آخرين آنها مي رسد، به آنان گفته مي شود: منزل هاي خود را در بهشت شناختيد، همانا پروردگارتان به شما مي گويد: آمرزش و پاداش بزرگي نزد من است (يعني بهشت) پس عليّ بن ابي طالب (ع) و آن گروه که زير پرچم او هستند برمي خيزند تا اينکه آنان را به بهشت وارد کند.

سپس به منبر خود برمي گردد و پيوسته همه مؤمنان بر او عرضه مي شوند و آن کس را که مي خواهد وارد بهشت مي کند و گروه هايي از آنان را در آتش رها مي سازد و اين است معناي سخن خداوند: «الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم اجرهم و نورهم» يعني سابقان نخستين و اهل ولايت.

[صفحه 310]

و اين سخن خداوند: «والذين کفروا و کذبوا باياتنا» يعني ولايت به حق علي و حق او را که بر جهانيان است، انکار کنند «اولئک اصحاب الجحيم» آنان کساني هستند که علي آتش را بر آنان تقسيم کرده و آنان مستحق جهنم هستند.

888- 892- مضمون، روايت 886 با اندک تغييري با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

(156)

و نيز در سوره حجرات نازل شده است:

اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِه ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللّهِ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ

همانا مؤمنان کساني هستند که به خدا و رسول او ايمان آوردند،آنگاه دچار ترديد نشدند و با مال ها و جان هايشان در راه خدا جهاد کردند، آنان همان راستگويانند.

(سوره حجرات آيه 14)

893- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (إنّما المؤمنون الذين آمنوا) قال: يعني صدقوا بالله ورسوله ثم لم يشکّوا في إيمانهم. نزلت في عليّ بن أبي طالب و حمزة بن عبدالمطلب و جعفر الطيّار. ثم قال: (وجاهدوا- الأعداء- في سبيل الله- في طاعته- بأموالهم وأنفسهم أولئک هم الصادقون) يعني في إيمانهم فشهد الله لهم بالصدق والوفاء.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «انما المؤمنون الذين آمنوا» گفت: يعني خدا و رسول او را تصديق نمودند و در ايمان خود شک نکردند، اين آيه درباره عليّ بن ابي طالب (ع) و حمزة بن عبدالمطلب و جعفر طيار نازل شده است. سپس گفت:

[صفحه 311]

«وجاهدوا» با دشمنان جهاد کردند «في سبيل الله» در جهت طاعت خدا «باموالهم و انفسهم اولئک هم الصادقون» يعني در ايمانشان صادق هستند، خداوند به راستگويي و وفاي آنان گواهي مي دهد.

(157)

و نيز از سوره ق نازل شده است:

وَ جآءَتْ کُلُّ نَفْس مَعَها سآئِقٌ وَ شَهيدٌ

و هر انساني وارد محشر مي شود در حالي که همراه او حرکت دهنده و گواهي است.

(سوره ق آيه 21)

894- عن أمّ سلمة في قول الله عزّوجلّ: (وجاءت کلّ نفس معها سائق و شهيد) إنّ رسول الله السائق، وعليّ الشهيد.

ام سلمه درباره سخن خداوند: «وجاءت کل نفس معها سائق و شهيد» گفت: حرکت دهنده پيامبر خدا و گواه علي است.

(158)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

أَلْقِيا في جَهَنَّمَ کُلَّ کَفّار عَنيد

شما دو نفر به جهنم اندازيد هر ناسپاس ستيزه جورا.

(سوره ق آيه 23)

895- شريک بن عبدالله قال: کنت عند الأعمش و هو عليل، فدخل عليه أبوحنيفة وابن شبرمة وابن أبي ليلي فقالوا له: يا أبا محمد إنک في آخر يوم من أيّام الدنيا، وأول يوم من أيام الآخرة، وقد کنت تحدّث في عليّ بن أبي طالب

[صفحه 312]

بأحاديث فتب إلي الله منها! فقال: أسندوني أسندوني. فأسند، فقال: حدثنا أبو المتوکل الناجي عن أبي سعيد الخدري قال: قال رسول الله (ص) إذا کان يوم القيامة يقول الله تعالي لي ولعلي: ألقيا في النار من أبغضکما و أدخلا الجنة من أحبّکما، فذلک قوله تعالي: (ألقيا في جهنّم کل کفار عنيد) فقال أبو حنفية للقوم: قوموا بنا لايجيء بشيء أشدّ من هذا.

شريک بن عبدالله گفت: نزد اعمش بودم و او مريض بود، پس ابوحنيفه و ابن شبرمه و ابن ابي ليلي بر او وارد شدند و به او گفتند: اي ابو محمد تو در آخرين روز از روزهاي دنيا و اولين روز از روزهاي آخرت هستي و تو درباره عليّ بن ابي طالب (ع) احاديثي را روايت مي کردي، از آنهاتوبه کن! اعمش گفت: مرا بلند کنيد، مرا بلند کنيد، او را بلند کردند، پس گفت: حديث کرد مرا ابوالمتوکل ناجي از ابوسعيد خدري که گفت: پيامبر خدا فرمود: وقتي روز قيامت شود، خداوند به من و علي مي گويد: شما دو نفر هر کس را که شما را دشمن داشته باشد به جهنم اندازيد و هر کس را که شما را دوست داشته باشد به بهشت وارد کنيد و اين است معناي سخن خداوند: «و القيا في جهنم کل کفار عنيده» ابوجنيفه به همراهانش گفت: تا چيزي غليظ تر از اين را نگفته برخيزيد!

896- عن أبي سعيد الخدري قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: أذا کان يوم القيامة قال الله تعالي لمحمّد وعليّ: أدخلا الجنّة من أحبّکما و أدخلا النار من أبغضکما، فيجلس عليّ علي شفير جهنم فيقول لها: هذا لي وهذا لک، وهو قوله: (ألقيا في جهنّم کلّ کفّار عنيد).

ابو سعيد خدري گفت: پيامبر خدا فرمود: چون روز قيامت شود خداوند به محمد و علي مي گويد: هر کس را که شما را دوست دارد وارد بهشت کنيد و هر کس را که شما را دشمن مي دارد وارد آتش کنيد، پس علي بر کنار جنهم مي نشيند و به او مي گويد: اين براي من و اين براي تو؛ و اين است معناي سخن خداوند: «و القيا في جهنم کل کفار عنيد».

[صفحه 313]

897- عن عليّ عليه السلام في قوله تعالي: (ألقيا في جهنّم کلّ کفّار عنيد) قال: قال لي رسول الله: إنّ الله تبارک و تعالي إذا جمع الناس يوم القيامة في صعيد واحد، کنت أنا و أنت يومئذ عن يمين العرش فيقال لي و لک: قوما فألقيا من أبغضکما و خالفکما و کذبکما في النار.

علي (ع) راجع به سخن خداوند: «القيا في جهنم کل کفّار عنيد» گفت: پيامبر خدا به من گفت: وقتي که خداوند مردم را در روز قيامت يک جا جمع کرد، من و تو در آن روز در طرف راست عرش هستيم، پس به من و تو گفته مي شود: برخيزيد و هر کس را که شما را دشمن مي داشت و با شما مخالفت مي کرد و شما را تکذيب مي نمود، در آتش افکنيد.

همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

898- عن عکرمة في قوله تعالي: (ألقيا في جهنّم کلّ کفّار عنيد) قال: النبي و عليّ يلقيان.

عکرمه درباره سخن خداوند: «القيا في جهنم کل کفار عنيد» گفت: پيامبر و علي مي افکنند.

(159)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّ في ذلِکَ لَذِکْري لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَي السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيدٌ

در اين، تذکري است براي کسي که عقل دارد يا گوش فرا مي دهد در حالي که حاضر است.

(سوره ق آيه 37)

899- عن محمد بن الحنفيّة عن علي في قوله تعالي: (إنّ في ذلک لذکري لمن کان له قلب) قال: فأنا ذوالقلب الذي عني الله بهذا.

[صفحه 314]

محمد بن حنيفه از علي (ع) نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «انّ في ذلک لذکري لمن کان له قلب» گفت: من همان صاحب عقل هستم که خداوند در اين آيه قصد کرده است.

900- عن ابن عبّاس قال: أهدي إلي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم ناقتان عظيمتان، فنظر إلي أصحابه وقال: هل فيکم أحد يصلي رکعتين لايهتمّ فيهما من أمر الدنيا بشيء ولا يحدث قلبه بذکر الدنيا أعطيته إحدي الناقتين؟

فقام علي و دخل في الصلاة، فلما سلم هبط جبرئيل فقال: أعطه إحداهما فقال رسول الله: إنه جلس في التشهد فتفکر أيهما يأخذ. فقال جبرئيل: تفکر أن يأخذ اسمنهما فينحرها و يتصدّق بها لوجه الله، فکان تفکره لله لا لنفسه ولا للدنيا. فأعطاه رسول الله کلتيهما و أنزل الله (إن في ذلک) أي في صلاة علي لعظة لمن کان له قلب أي عقل أو ألقي السمع يعني استمع بأذنيه إلي ما تلاه بلسانه؛ وهو شهيد يعني حاضر القلب لله عزّوجلّ. قال رسول الله (ص) ما من عبد صلي الله رکعتين لا يتفکر فيهما من أمور الدنيا بشيء إلا رضي الله عنه و غفر له ذنوبه.

ابن عباس گفت: به پيامبر خدا دو شتر بزرگ هديه داده شد، پس به اصحاب خود نظر کرد و گفت: آيا در ميان شما کسي هست که دو رکعت نماز بخواند و در آن به کار دنيا توجه نکند و قلب او جز به ياد خدا نباشد؟ اگر چنين باشد يکي از اين دو شتر را به او مي دهم.

علي برخاست و نماز خواند، وقتي سلام نماز را داد، جبرئيل نازل شد و گفت: يکي از اين دو شتر را به او بده.پيامبر گفت: او در تشهد نماز به اين فکر افتاد که کدام يک از اين دو شتر را بگيرد. جبرئيل گفت: او به اين فکر بود که کدام يک از آنها چاق تر است آن را بگيرد تا آن را بکشد و در راه خدا صدقه بدهد، بنابراين، فکر او براي خدا بود نه براي خودش يا براي دنيا. پيامبر هر دو شتر را به او داد و خدا اين آيه را نازل کرد: «ان في ذلک لذکري لمن کان له قلب» يعني در نماز علي موعظه اي براي هر کسي است که عقل داشته باشد «او القي السمع» يعني با دو گوش خود به آنچه با

[صفحه 315]

زبان تلاوت مي کند گوش بدهد «و هو شهيد» يعني قلب او براي خدا حضور داشته باشد.

پيامبر خدا فرمود: بنده اي نيست که دو رکعت نماز مي خواند و در آن راجع به چيزي از امور دنيا فکر نمي کند مگر اينکه خداوند از او راضي مي شود و گناهان او را مي بخشد.

(160)

و نيز از سوره ذاريات نازل شده است:

کانُوا قَليلاً مِنَ الْلَيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ وَ في أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّآئِلِ وَ الْمَحْرُومِ

آنها کمي از شب را مي خوابيدند، و در سحرگاهان استغفار مي کردند و در اموال آنها حقي براي سائل و محروم است.

(سوره ذاريات آيات 17- 18)

901- عن عبدالله بن عباس في قوله تعالي: (کانوا قليلا من الليل ما يهجعون) قال: نزلت في عليّ بن أبي طالب والحسن والحسين وفاطمة عليهم السلام، وکان عليّ يصلي ثلثي الليل الأخير، وينام الثلث الأوّل، فإذا کان السحر جلس في الاستغفار والدعاء، وکان ورده في کلّ ليلة سبعين رکعة ختم فيها القرآن.

عبدالله بن عباس درباره سخن خداوند: «کانوا قليلا من الليل يهجعون» گفت: درباره عليّ بن ابي طالب (ع) و حسن و حسين و فاطمه (ع) نازل شده و علي دو ثلث آخر شب را نماز مي خواند و ثلث اول را مي خوابيد و چون وقت سحر مي شد به استغفار و دعا مي نشست و ورد او در هر شب هفتاد رکعت نماز بود که قرآن را در آن ختم مي کرد.

[صفحه 316]

(161)

ذکر سوره طور نازل شده است:

اِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنّات وَ نَعيم

همانا پرهيزگاران در بهشت ها و نعمت ها هستند.

(سوره طور آيه 17)

902- عن مجاهد عن عبدالله بن عباس في قوله تعالي: (إنّ المتّقين) قال: نزلت خاصّة في عليّ و حمزة وجعفر و فاطمة عليهم السلام يقول: إنّ المتّقين في الدنيا من الشرک والفواحش والکبائر (في جنّات) يعني البساتين (ونعيم) في أثواب في الجنان، قال ابن عباس: لکلّ واحد منهم بستان في الجنة العليا، في وسطه خيمة من لؤلؤة، في کلّ خيمة سرير من الذهب واللؤلؤ، علي کلّ سرير سبعون فراشاً.

مجاهد از ابن عباس نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «ان المتقين في جنات و نعيم» گفت: در خصوص علي و حمزه و جعفر و فاطمه نازل شده است مي گويد: کساني که در دنيا از شرک و گناهان کبيره پرهيز مي کنند، در بهشت ها يعني باغ ها و در نعمت ها يعني در جامه هايي در آن باغ ها هستند. ابن عباس گفت: براي هر کدام از آنها باغي در بهشت برين است که در وسط آن خيمه اي از لؤلؤ است و در هر خيمه اي تختي از طلا و لؤلؤ است و بر هر تختي هفتاد فرش گسترده است.

(162)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِاِيمان أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ مآ أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْء کُلُّ امْرِي بِما کَسَبَ رَهينٌ

کساني که ايمان آورده اند و فرزندانشان به پيروي از آنان ايمان اختيار کرده اند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق مي کنيم و از

[صفحه 317]

عملشان چيزي نمي کاهيم. هر شخصي در گرو چيزي است که انجام داده است.

(سوره طور آيه 21)

903- عن أبي مالک عن ابن عباس في قوله تعالي: (والذين آمنوا واتبعتهم ذريتهم) الآية قال: نزلت في النبي وعلي وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام.

ابو مالک از ابن عباس نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «و الذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان» گفت: اين آيه در مورد پيامبر و علي فاطمه و حسن و حسين نازل شده است.

904- قال ابن عمر: إنا إذا عدّدنا قلنا: أبوبکر و عمر، وعثمان. فقال له رجل: يا أبا عبدالرحمان فعليّ؟ قال ابن عمر: ويحک عليّ من أهل البيت لا يقاس بهم، عليّ مع رسول الله في درجته، إنّ الله يقول: (والذين آمنوا واتّبعتهم ذرّيتهم) ففاطمة مع رسول الله في درجته وعليّ معهما.

ابن عمر گفت: وقتي ما شمارش مي کنيم، مي گوييم: ابوبکر، عمر و عثمان. مردي به او گفت: اي ابو عبدالرحمان پس علي را چرا نمي شمريد؟ ابن عمر گفت: واي بر تو علي از اهل بيت است و کسي با آنان قياس نمي شود، علي در رتبه خود همراه با رسول الله است، خداوند مي فرمايد: «و الذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم» فاطمه در رتبه خود با پيامبر همراه است و علي با هر دو آنها همراه است.[4] .

905- عن أبي جعفر، وأبي عبدالله في قوله: (واتبعتهم ذرّيتهم بإيمان) قالا: يميل أعمال آبائهم ويحفظ الأطفال بأعمال آبائهم کما حفظ الله الغلامين بصلاح أبيهما.

از ابوجعفر و ابو عبدالله نقل شده که راجع به سخن خداوند: «و اتبعتهم ذريتهم بايمان»گفتند: آن فرزندان به کارهاي پدرانشان ميل مي کنند و کودکان با کارهاي

[صفحه 318]

پدرانشان حفظ مي شوند، همانگونه که خداوند (در جريان موسي و خضر) آن دو کودک را به خاطر مصلحت پدرانشان حفظ کرد.

906- از يکي از دو نفري که حديث قبلي از آنان نقل شد، روايت شده که گفت: (فرزندان) پايين تر از آنان قرار مي گيرند و خدا آنان را به ايشان ملحق مي کند.

907- عن سعيد بن جبير عن ابن عبّاس قال: يرفع الله للمسلم ذرّيته و إن کانوا دونه في العمل لتقرّ بذلک عينه، ثم قرأ (ألحقنا بهم ذرّيتهم).

سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مي کند که گفت: خداوند فرزندان شخص مسلمان را بالا مي برد اگرچه در عمل از او پايين تر باشد تا با اين کار چشم او را روشن سازد سپس اين آيه را خواند: «الحقنابهم ذرياتهم».

908- عن عبدالله في قوله: (ألحقنا بهم ذرّيتهم) قال: الرجل يکون له القدم فيدخل الجنّة وله ذرّية فيرفعون إليه لتقرّ بهم عينه، ولم يبلغوا ذلک.

عبدالله درباره سخن خداوند: «و الحقنابهم ذرياتهم» گفت: گاهي کسي داراي ثبات قدم است ولذا به بهشت مي رود و داراي فرزنداني است که آنان هم بالا برده مي شوند تا چشم پدران روشن شود در حالي که آنان به آن رتبه نرسيده اند.

909- اين مضمون با اندک تغييري با سند ديگري نيز نقل شده است.

(163)

و نيز از سوره نجم نازل شده است:

وَ النَّجْمِ اِذا هَوي ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوي وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْيٌ يُوحي عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوي ذُو مِرَّة فَاسْتَوي وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلي

سوگند به ستاره چون فرود آيد که يار شما نه گمراه شده و نه سرگشته است و از روي هوس سخن نمي گويد، بلکه آن به جز و

[صفحه 319]

حيي که وحي مي شود نيست، او را فرشته نيرومند آموخته است، توانمندي که راست ايستاد واو بر افق بالا بود.

(سوره نجم آيات 1- 4)

910- عن أنس قال: انقضّ کوکب علي عهد رسول الله فقال النبي (ص): انظروا إلي هذا الکوکب فمن انقضّ في داره فهو الخليفة من بعدي. فنظرنا فإذاً هو انقضّ في منزل عليّ بن أبي طالب، فقال جماعة من الناس: قد غوي محمّد في حبّ عليّ فأنزل الله: (والنجم إذا هوي، ما ضلّ صاحبکم وماغوي، وماينطق عن الهوي إن هو إلاّ وحي يوحي).

انس گفت: در زمان پيامبر ستاره اي فرود آمد، پيامبر گفت: به اين ستاره نگاه کنيد، در خانه هر کس فرود آيد او خليفه من پس از من است. پس نگاه کرديم و ديديم که در منزل عليّ بن ابي طالب (ع) فرود آمده است. گروهي از مردم گفتند: محمد در محبت علي سرگشته است، پس خدا اين آيه را نازل کرد: «و النجم اذا هوي ماضلّ صاحبکم و ما غوي و ما ينطق عن الهوي ان هو الّا وحي يوحي».

911- همين مضمون با تغيير اندکي با سند ديگري از انس بن مالک نقل شده است.

912- عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس قال: کنت جالساً مع فتية من بني هاشم عند النبي صلي الله عليه وآله وسلم إذ انقضّ کوکب فقال رسول الله: من انقضّ هذا النجم في منزله فهو الوصيّ من بعدي. فقام فتية من بني هاشم فنظروا فإذا الکوکب قد انقضّ في منزل عليّ قالوا: يا رسول الله قد غويت في حبّ علي. فأنزل الله تعالي (والنجم إذا هوي- إلي قوله- وهو بالأفق الأعلي).

سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مي کند که گفت: با گروهي از جوانان بني هاشم نزد پيامبر نشسته بوديم که ستاره اي فرود آمد، پيامبر گفت: هر کس که اين ستاره در خانه او فرود آمده باشد او وصي من پس از من است. جمعي از جوانان بني هاشم برخاستند و نگاه کردند ديدند که آن ستاره در خانه علي فرود آمده است. گفتند: يا

[صفحه 320]

رسول الله در محبت علي سرگشته شده اي، پس خداوند اين آيه را نازل کرد: «و النجم اذا هوي- تا- بالافق الاعلي»

913- 915- همين مضمون با تفاوت اندکي با چند طريق ديگر نيز نقل شده است.

916- عن ابن عباس في قول الله: (والنجم إذا هوي) قال: لمّا جمعت الأنصار لرسول الله صلي الله عليه وآله وسلم سبعمائة دينار، وأتوا بها إليه فقالوا: قد جمعنا لک هذه فاقبلها منا. فأنزل الله (قل: لا أسألکم عليه) علي تبليغ الرسالة والقرآن (أجراً) أي جعلا (إلا المودّة في القربي) يعني إلا حب أهل بيتي. فقال المنافقون: إنه يريد منا أن نحب أهل بيته، فأنزل الله (والنجم إذا هوي) يعني والقرآن إذا نزل نجماً نجماً علي محمد (ما ضلّ صاحبکم) ما کذب محمد (وما غوي) إنما فضّل أهل بيته من قولي (وما ينطق عن الهوي) يعني فيما قاله رسول الله في فضل أهل بيته (إن هو) يعني القرآن (إلا وحي) من الله في فضل أهل بيته و محمد بوحي من الله يقول.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «و النجم اذا هوي» گفت: انصار براي پيامبر خدا هفتصد دينار جمع کردند و آن را نزد آن حضرت آوردند و گفتند: اين مبلغ را براي تو جمع کرده ايم آن را از ما بپذير، پس خداوند اين آيه را نازل کرد: «قل ما اسئلکم عليه اجرا» يعني براي تبليغ رسالت و قرآن مزدي از شما نمي خواهم «الاّ المودّة في القربي» يعني مگر محبت خاندانم را. منافقان گفتند: او از ما مي خواهد که اهل بيت او را دوست داشته باشيم، پس خداوند اين آيه را نازل کرد «و النجم اذا هوي» يعني سوگند به قرآن هنگامي که به تدريج بر محمد نازل مي شود.«ما ضلّ صاحبکم و ما غوي» يعني محمد دروغ نمي گويد و گمراه نشده است و اهل بيت خود را از قول من برتري مي دهد «و ما ينطق عن الهوي» يعني سخن پيامبر راجع به فضيلت اهل بيت خود از روي هواوهوس نيست «ان هو الاّ وحي يوحي»يعني قرآن وحي از جانب خداست و محمد در فضيلت اهل بيت خود از جانب خداوند سخن مي گويد.

[صفحه 321]

(164)

و نيز در اين سوره نازل شده است.

وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکي

همانا اوست که خندانيد و گريانيد.

(سوره نجم آيه 43)

917- عن ابن عباس قال: أضحک علياً و حمزد و جعفراً يوم بدر من الکفار بقتلهم إيّاهم، وأبکي کفار مکة في النار حين قتلوا.

ابن عباس گفت: خداوند در روز بدر علي و حمزه و جعفر را به کفار خندانيد و اين با کشتن آنان بود و کفار مکه را که کشته شدند، در آتش گريانيد.

(165)

و نيز از سوره رحمن نازل کرده است:

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ فَبِأَيِّ آلاِء رَبِّکُما تُکَذِّبانِ يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤلُؤُ وَ الْمَرْجانُ

دو دريا را روان کرد که با هم برخورد کنند، ميان آن دو، حدّ فاصلي است که به هم تجاوز نمي کنند، پس کدام يک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذيب مي کنيد؟ از آن دو، لؤلؤ و مرجان بيرون مي آمد.

(سوره رحمن آيات 19- 22)

918- عن الضحاک في قوله تعالي: (مرج البحرين يلتقيان) قال: علي وفاطمة، (بينهما برزخ لايبغيان) قال: النبي صلي الله عليه وآله (يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان) قال: الحسن والحسين.

ضحاک درباره سخن خداوند: «مرج البحرين يلتقان» گفت: علي و فاطمه «بينهما برزخ لايبغيان» پيامبر «يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان» حسن و حسين.

[صفحه 322]

919- اين مضمون با سند ديگري هم نقل شده است.

920- عن ابن عباس في قول الله تعالي: (مرج البحرين يلتقيان) قال: علي وفاطمة (بينهما برزخ لايبغيان) قال: حبّ دائم لاينقطع ولاينفذ (يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان) قال: الحسن والحسين.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «مرج البحرين يلتقيان» گفت: علي و فاطمه «بينهما برزخ لا يبغيان» محبت دائمي که قطع نمي شود و تمام نمي گردد «يخرج منهما اللؤلؤ المرجان» حسن و حسين.

921- همين مضمون با طريق ديگري نيز از ابن عباس نقل شده است.

922- عن أنس بن مالک قال: قال رسول الله (ص): إذا فقدتم الشمس فأتوا القمر، وإذا فقدتم القمر فأتوا الزهرة، فإذا فقدتم الزهرة فأتوا الفرقدين. قيل: يا رسول الله ما الشمس؟ قال: أنا. قيل: ما القمر؟ قال: علي. قيل: ما الزهرة؟ قال: فاطمة. قيل: ما الفرقدان؟ قال: الحسن والحسين.

انس بن مالک گفت: پيامبر خدا فرمود: اگر آفتاب را گم کرديد، به طرف ماه برويد و اگر ماه را گم کرديد به طرف زهره برويد و اگر زهره را گم کرديد به طرف دو ستاره درخشان قطبي «فرقدان» برويد. گفتند: يا رسول الله منظور از آفتاب چيست؟ فرمود: من هستم، گفتند: منظور از ماه چيست؟ فرمود: علي، گفتند: منظور از زهره چيست؟ فرمود: فاطمه، گفتند: منظور از فرقدان چيست؟ فرمود حسن و حسين.

923- مضمون روايت 920 با سندهاي ديگري از ابن عباس و ابوذر و جعفر صادق و علي الرضا هم نقل شده است.

(166)

و نيز از سوره واقعه نازل شده است.

وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ

[صفحه 323]

و پيشي گيرندگان پيش گيرندگان آنان مقرّب هستند.

(سوره واقعه ايه 10)

924- عن مجاهد عن ابن عباس قال: السباق ثلاثة: سبق يوشع بن نون إلي موسي، وسبق صاحب ياسين إلي عيسي وسبق علي إلي النبي (ص).

مجاهد از ابن عباس نقل مي کند که گفت: پيشي گيرندگان سه نفرند: يوشع بن نون به سوي موسي پيشي گرفت و آن شخص که در سوره ياسين ذکر شده به سوي عيسي پيشي گرفت و علي به سوي پيامبر پيشي گرفت.

925- 926- اين مضمون با دو سند ديگر نيز از ابن عباس نقل شده است.

927- عن ابن عباس قال: سألت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم عن قول الله: (السابقون السابقون أولئک المقربون) قال: حدّثني جبرئيل بتفسيرها قال: ذاک عليّ وشيعته إلي الجنة.

ابن عباس گفت: از پيامبر خدا درباره سخن خداوند: «السابقون السابقون اولئک المقربون» پرسيدم. گفت: جبرئيل تفسير آن را به من خبر داد و گفت: آنان علي و شيعيان او هستند که به بهشت پيشي مي گيرند.

928- عن السدي في قوله تعالي: (والسابقون السابقون) قال: نزلت في علي.

سدي گفت: سخن خداوند: «السابقون السابقون» درباره علي نازل شده است.

929- عن ابن عباس في قول الله تعالي: (والسابقون) قال: سابق هذه الأمة علي بن أبي طالب.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «السابقون السابقون» گفت: پيشي گيرنده اين امت عليّ بن ابي طالب (ع) است.

930- عن ابن عباس في قوله تعالي: (والسابقون السابقون أولئک المقربون قال: نزلت في علي عليه السلام.

ابن عباس گفت: «السابقون السابقون اولئک المقربون» درباره علي نازل شده است.

[صفحه 324]

931- عن عبدالله بن عباس في قوله تعالي: (والسابقون السابقون) قال: يوشع بن نون إلي موسي، وشمعون بن يوحنّا إلي عيسي، وعليّ بن أبي طالب إلي النبي.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «السابقون السابقون» گفت: يوشع بن نون به موسي و شمعون بن يوحنّا به عيسي و عليّ بن ابي طالب به پيامبر.

(167)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلينَ وَ قَليلٌ مِنَ الْآخِرينَ

و گروهي از پيشينيان و اندکي از متأخران.

(سوره واقعه آيات 13- 14)

932- محمد بن فرات قال: سمعت جعفر بن محمد وسأله رجل عن هذه الآية: (ثلّة من الأولين، وقليل من الآخرين) قال: الثلة من الأولين ابن آدم المقتول، ومؤمن آل فرعون، وصاحب ياسين (وقليل من الآخرين) عليّ بن أبي طالب.

محمد بن فرات گفت: شخصي از جعفر بن محمد راجع به اين آيه پرسيد: «ثلة من الاولين و قليل من الاخرين» گفت: گروهي از پيشينيان عبارت بودند از پسر مقتول آدم و مؤمن آل فرعون و آن مردي که در سوره ياسين ذکر شده است و اندکي از متأخران، عليّ بن ابي طالب (ع) است.

933- 935- اين مضمون با اندک تفاوتي با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

(168)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ أَصْحابُ الْيَمينِ مآ أَصْحابُ الْيَمينِ

و ياران راست و چيست ياران راست.

[صفحه 325]

(سوره واقعه آيه 27)

936- قال علي بن أبي طالب: أنزلت النبوة علي النبي (ص) يوم الاثنين و أسلمت غداة يوم الثلثاء فکان النبي (ص) يصلّي وأنا أصلّي عن يمينه وما معه أحد من الرجال غيري فأنزل الله (وأصحاب اليمين) إلي آخر الآية.

عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: پيامبر روز دوشنبه به پيامبري رسيد و من صبح روز سه شنبه مسلمان شدم، پيامبر نماز مي خواند و من در طرف راست او نماز مي خواندم و از مردها کسي جز من با او نبود و خداوند نازل کرد: «اصحاب اليمين ما اصحاب اليمين»

937- عن عبدالله بن مسعود، قال: أوّل شيء علمته من أمر رسول الله صلي الله عليه وآله أنّي قدمت مکّة في عمومة لي وأناس من قومي نبتاع منها متاعاً، وکان في أنفسنا شراء عطر، فأرشدنا إلي العباس بن عبدالمطلب فانتهينا إليه وهو جالس إلي زمزم، فجلسنا إليه فبينا نحن عنده إذ أقبل رجل من باب الصفا، أبيض تعلوه حمرة وعليه ثوبان أبيضان، يمشي عن يمينه غلام أمرد حسن الوجه مراهق تقفوهما امرأة، ثم استقبل الرکن و رفع يديه و کبّر، فقام الغلام عن يمينه و رفع يديه ثمّ کبّر، وقامت المرأة خلفهما فرفعت يديه و کبّرت فأطال القنوت.

وذکر الحديث إلي قول العباس: هذا ابن أخي محمد بن عبدالله والغلام علي بن أبي طالب، والمرأة خديجة، ما علي وجه الأرض أحد يعبد الله بهذا الدين إلا هؤلاء الثلاثة.

عبدالله بن مسعود گفت: نخستين چيزي که از کار پيامبر خدا دانستم اين بود که همراه با عموهايم و گروهي از قبيله ام به مکه آمديم تا کالايي از آنجا بخريم و مي خواستيم عطر بخريم، ما را به عباس بن عبدالمطلب راهنمايي کردند نزد او رفتيم و او کنار زمزم نشسته بود، نزد او نشستيم و در آن زمان که ما پيش او بوديم ديديم که مردي از باب صفا آمد که رنگ سفيد مايل به سرخ داشت و بر او دو جامه سفيد بود و از طرف راست او نوجواني زيبا روي تازه رسيده راه مي رفت و پشت سر

[صفحه 326]

آنها زني بود، آنگاه رکن را قبله قرار داد و دست هاي خود را بلند کرد و تکبير گفت و نوجوان در طرف راست او ايستاد و دست هاي خود را بلند کرد و تکبير گفت و آن زن در پشت سر آنان ايستاد و دست هاي خود را بلند کرد و تکبير گفت و او قنوت را طولاني کرد.

حديث را ذکر کرد تا رسيد به اينکه عباس گفت: اين، پسر برادر من محمد بن عبدالله است و آن نوجوان، عليّ بن ابي طالب (ع) و آن زن، خديجه است و در روي زمين جز اين سه نفر کسي خدا را با اين دين عبادت نمي کند.

(169)

و نيز از سوره حديد نازل شده است:

وَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِه أُولئِکَ هُمُ الصِّدّيقُونَ وَ الشُّهَدآءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ

و کساني که به خدا و پيامبرش ايمان آورده اند، آنان همان راستگويان و گواهان نزد پروردگارشان هستند، براي آنان است پاداششان و نورشان.

(سوره حديد آيه 19)

938- عن عبدالرحمان بن أبي ليلي عن أبيه قال: قال رسول الله (ص): الصدّيقون ثلاثة: حبيب النجار مؤمن آل ياسين، و حزقيل مؤمن آل فرعون، وعلي بن أبي طالب الثالث وهو أفضلهم.

عبدالرحمان بن ابي ليلي از پدرش نقل مي کند که پيامبر خدا گفت: صديقان سه نفرند: حبيب نجار مؤمن آل ياسين و حزقيل مؤمن آل فرعون و عليّ بن ابي طالب (ع) سومين آنها و افضل آنهاست.

939- عن ابي ليلي داود بن بلال قال: قال رسول الله صلي الله وآله وسلم:

[صفحه 327]

الصدّيقون ثلاثة: حبيب النجار مؤمن آل ياسين الذي قال: (يا قوم أتّبعوا المرسلين) وحزقيل مؤمن آل فرعون و هو الذي قال: (أتقتلون رجلا أن يقول ربّي الله، وقد جاءکم بالبيّنات من ربّکم) و عليّ بن أبي طالب الثالث و هو أفضلهم.

ابوليلي داود بن بلال گفت: پيامبر فرمود: صديقان سه نفرند: حبيب نجار مؤمن آل ياسين که گفت: «يا قوم اتبعوا المرسلين = اي قوم من از پيامبران پيروي کنيد» و حزقيل مؤمن آل فرعون و او کسي است که گفت: «اتقتلون رجلا ان يقول ربي الله و قد جاءکم بالبينات من ربکم = آيا مردي را مي کشيد که مي گويد: پروردگار من الله است و از جانب پروردگارشان حجت هايي آورده اند» و عليّ بن ابي طالب (ع) که سومين وبهترين آنهاست.

940- 942- همين مضمون با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

(170)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِه يُؤْتِکُمْ کِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِه وَيَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِه وَ يَغْفِرْ لَکُمْ

اي کساني که ايمان آورده ايد از خدا پروا کنيد و به پيامبر او ايمان بياوريد تا از رحمت خود دوچندان به شما بدهد و براي شما نوري قرار دهد که با آن راه برويد و شما را بيامرزد و خدا آمرزنده مهربان است.

(سوره حديد آيه 27)

943- عن ابن عباس في قول الله تعالي: (يؤتکم کفلين من رحمة) قال: الحسن و الحسين (ويجعل لکم نوراً تمشون به) قال: عليّ بن أبي طالب عليهم السلام.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «يؤتکم کفلين من رحمته» گفت: حسن و حسين

[صفحه 328]

«ويجعل لکم نورا تمشون به» عليّ بن ابي طالب (ع).

944- همين مضمون با سند ديگري از جابربن عبدالله نيز نقل شده است.

945- عن أبي جعفر في قوله (يؤتکم کفلين من رحمته) قال: الحسن و الحسين (ويجعل لکم نوراً تمشون به) قال: إمام عدل تأتمون به، علي بن أبي طالب عليهم السلام.

ابوجعفر راجع به سخن خداوند: «يؤتکم کفلين من رحمته» گفت: حسن و حسين «ويجعل لکم نورا تمشون به» گفت: امام عادلي که او را پيشواي خود قرار دهيد، عليّ بن ابي طالب.

946- عن أبي جعفر في قوله تعالي (يا أيّها الذين آمنوا اتّقوا الله و آمنوا برسوله يؤتکم کفلين من رحمة ويجعل لکم نوراً تمشون به) قال: من تمسک بولاية علي فله نور.

ابوجعفر درباره سخن خداوند: «ويجعل لکم نورا تمشون به» گفت: هر کس به ولايت علي تمسک کند، براي او نور است.

947- أبا سعيد الخدري يقول: قال رسول الله صلي الله عليه وآله: أما والله لايحبّ أهلي بيتي عبد إلاّ أعطاه الله عزّوجلّ نوراً حتّي يرد عليّ الحوض، ولايبغض أهل بيتي عبد إلا احتجب الله عنه يوم القيامة.

ابوسعيد خدري گفت: پيامبر خدا فرمود: آگاه باشيد که به خدا سوگند هيچ کس اهل بيت مرا دوست نمي دارد مگر اينکه خداوند نوري به او مي دهد تا وقتي که در حوض کوثر بر من وارد شود؛ و هيچ کس اهل بيت مرا دشمن نمي دارد مگر اينکه خداوند در روز قيامت از او دوري مي کند.

948- عن الزهري عن سالم عن أبيه قال: قال لي رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم: أکثرکم نوراً يوم القيامة أکثرکم حبّاً لآل محمد (ص).

زهري از سالم و او از پدرش نقل مي کند که گفت: پيامبر خدا به من فرمود: در روز

[صفحه 329]

قيامت کسي از شما نور بيشتري خواهد داشت که محبت بيشتري به آل محمد داشته باشد.

(171)

و نيز در سوره مجادله نازل شده است:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَيْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَاِنْ لَمْ تَجِدُوا فَاِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواکُمْ صَدَقات

اي کساني که ايمان آورده ايد، هنگامي که مي خواهيد با رسول خدا نجوا کنيد پيش از نجواي خود صدقه بدهيد، اين براي شما بهتر و پاکيزه تر است، پس اگر نيافتيد، همانا خداوند آمرزنده مهربان است. آيا از اينکه پيش از نجواي خود صدقه بدهيد، از فقر ترسيديد؟

(سوره مجادله آيات 13- 14)

949- عن مجاهد قال: نهوا منجات النبي (ص) حتّي يتصدّقوا فلم يناجه إلاّ عليّ بن أبي طالب قدّم ديناراً فتصدّق به ثم أنزلت الرخصة في ذلک.

مجاهد گفت: مسلمانان از اينکه با پيامبر نجوا کند (در گوشي صحبت کنند) نهي شدند مگر اينکه صدقه بدهند، پس هيچ کس با پيامبر نجوا نکرد مگر عليّ بن ابي طالب (ع) که پيش از آن يک دينار صدقه داد؛ تا اينکه رخصت اين کار داده شد.

950- همين مضمون با سند ديگري نيز از مجاهد نقل شده است.

951- عن مجاهد أن عليّا قال إن في القرآن لآية ما عمل بها غيري قبلي ولا بعدي وهي آية النجوي قال: کان لي دينار فبعته بعشرة دراهم فکلما أردت أن أناجي النبيّ تصدّقت بدرهم منه ثم نسخت.

مجاهد گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: در قرآن آيه اي است که جز من هيچ

[صفحه 330]

کس به آن عمل نکرده، نه پيش از من و نه پس از من و آن آيه «نجوا» است، مي گويد: ديناري داشتم آن را به ده درهم فروختم، هر وقت که مي خواستم با پيامبر نجوا کنم درهمي از آن را صدقه مي دادم تا اينکه اين حکم برداشته شد.

952- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

953- عن عليّ بن علقمة الأنماري عن عليّ قال: لمّا تصدّقت علي رجل بدينار فنزلت: (إذا ناجيتم الرسول) دعاني رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فقال: ماذا تقول؟ قلت: تصدّقت بدينار أو درهم أو حبّة من شعير.فقال: إنّک لزهيد.قال: بي خففّ عن هذه الأمّة.

عليّ بن علقمه گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: چون به مردي يک دينار صدقه دادم اين آيه نازل شد: «اذا ناجيتم الرسول» پيامبر مرا خواند و گفت: چه مي گويي؟ گفتم: ديناري يا درهمي يا دانه جوي. گفت: تو زاهد هستي. علي مي گويد: خداوند به وسيله من به اين امت تخفيف داد.

954- عن علي بن علقمه عن عليّ بن أبي طالب قال: لمّا نزلت (إذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين يدي نجواکم صدقة) قال رسول الله صلي الله عيله وآله: ما تقول؟ أيکفي دينار؟ قلت: لا يطيقونه. قال: فکم؟ قلت: شعيرة قال:إنّک لزهيد. فنزلب (أأشفقتم أن تقدّموا بين يدي نجواکم صدقات) الآية، قال عليّ: فبي خففّ عن هذه الأمة، فلم تنزل في أحد قبلي ولاتنزل في أحد بعدي.

عليّ بن علقمه گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: چون آيه «اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدي نجواکم صدقه» نازل شد، پيامبر به من گفت: چه مي گويي آيا يک دينار کافي است؟ گفتم: طاقت آن را ندارند. گفت: پس چقدر؟ گفتم: يک جو. گفت: تو زاهد هستي، پس نازل شد: «أأشفقتم آن تقدموا بين يدي نجواکم صدقة» علي مي گويد: به وسيله من به اين امت تخفيف داده شد و اين آيه جز من درباره هيچ کس نه پيش از من و نه پس از من نازل نشده است.

955- 957- همين مضمون با چند سند ديگر نيز از عليّ بن علقمه نقل شده

[صفحه 331]

است.

958- عن السدي في قوله تعالي (إذا ناجيتم الرسول) إلي آخر الآية، قال: حدثني عبد خير عن عليّ قال: کنت أوّل من ناجاه، کان عندي دينار فصرفته بعشرة دراهم فکلمت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم عشر مرّات کلّما أردت أن أناجيه تَصَدّقْت بدرهم فشقّ ذلک علي أصحاب رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فقال المنافقون: ما يألو ما ينجش لا بن عمّه قال: فنسختها (أأشفقتم أن تقدّموا بين يدي نجواکم صدقات) إلي آخر الآية، قال: فکنت أوّل من عمل بهذه الآية، وآخر من عمل بها، ما أحد عمل بها قبلي ولا بعدي.

سدّي درباره سخن خداوند: «اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدي نجواکم صدقة» گفت: عبد خير از علي نقل مي کند که گفت: من نخستين کسي بودم که با پيامبر نجوا کردم. ديناري داشتم آن را تبديل به ده درهم کردم و با پيامبر ده مرتبه صحبت کردم، هر وقت که مي خواستم با او نجوا کنم، درهمي صدقه مي دادم، اين کار بر اصحاب پيامبر گران آمد و منافقان گفتند: او را چه شده که درباره پسر عمويش کم نمي گذارد. مي گويد: اين حکم را آيه: «أأشفقتم آن تقدموا بين يدي نجواکم صدقة» نسخ کرد. مي گويد: من نخستين کسي بودم که به اين آيه عمل کرد و آخرين کس نيز بودم، هيچ کس نه پيش از من و نه بعد از من به اين آيه عمل نکرد.

959- عن مجاهد قال: قال عليّ: إنّ في القرآن آية لم يعمل بها أحد قبلي ولا يعمل به أحد بعدي، کان لي دينار فبعته بعشرة دراهم فکنت إذا ناجيت النبي صلي الله عليه و آله وسلم تصدّقت بدرهم منه حتّي نفدت، ثمّ تلا (يا أيها الذين آمنوا إذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين يدي نجواکم صدقة) الآية.

مجاهد از عليّ بن ابي طالب (ع) نقل مي کند که گفت: در قرآن آيه اي است که هيچ کس نه پيش از من و نه بعد از من به آن عمل نکرده است، ديناري داشتم آن را به ده درهم فروختم و هرگاه که با پيامبر نجوا مي کردم يک درهم صدقه مي دادم تا اينکه تمام شد، سپس اين آيه را تلاوت کرد: «يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين

[صفحه 332]

يدي نجواکم صدقه»

960- همين مضمون با تغيير اندکي با سند ديگري از مجاهد نقل شده است.

961- عن مجاهد قال: نزلت في القرآن آية ماعمل بها أحد إلاّ عليّ بن أبي طالب حتي نسخت (يا أيها الذين آمنوا إذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين يدي نجواکم صدقة) قال: فناجي رسول الله صلي الله عليه و آله وقدّم ديناراً.

مجاهد گفت: در قرآن آيه اي نازل شده که هيچ کس به آن عمل نکرده جز عليّ بن ابي طالب، تا اينکه نسخ شد: «يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدي نجواکم صدقه» گفت: علي با پيامبر نجوا کرد و يک دينار صدقه داد.

962- عن مجاهد قال: قال عليّ: إنّ في کتاب الله لآية ما عمل بها أحد قبلي ولا يعمل بها أحد بعدي و هي آية النجوي، (يا أيها الذين آمنوا إذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين نجواکم صدقة) قال: کان عندي دينار فبعته بعشرة دراهم فکنت کلما ناجيت الرسول قدّمت بين يدي نجواي درهماً قال: ثم نسخت فلم يعمل بها أحد قبلي قال: (أأشفقتم) إلي آخر الآية.

مجاهد گفت: علي گفت: در کتاب خدا آيه اي است که هيچ کس نه پيش از من و نه بعد از من به آن عمل نکرده است و آن آيه نجوي است: «يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدي نجواکم صدقه» گفت: يک دينار نزد من بود آن را به ده درهم فروختم و هر وقت با پيامبر نجوا مي کردم پيش از آن، يک درهم صدقه مي دادم. گفت: سپس اين آيه نسخ شد و کسي پيش از من به آن عمل نکرده بود: «أأشفقتم ان تقدموا»

963- اين مضمون با سند ديگري نيز از مجاهد نقل شده است.

964- عن ابن عباس قال في قوله: (إذا ناجيتم الرسول) إلي آخر الآية: بلغنا أنّ رجلا من أصحاب رسول الله صلي الله عليه وآله کان أوّل من فعل ذلک، وهو علي بن أبي طالب قدّم ديناراً في عشر کلمات کلّمهن رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فأما سائر الناس فلم يفعلوا وشقّ عليهم أن يعتزلوا رسول الله وکلامه وبخلوا

[صفحه 333]

أن يقدّموا صدقاتهم.

ابن عباس درباره آيه: «اذا ناجيتم الرسول» گفت: به ما رسيده است که مردي از اصحاب پيامبر نخستين کسي بود که به اين آيه عمل کرد و او عليّ بن ابي طالب (ع) بود که ديناري داد و ده بار با پيامبر سخن گفت، ولي ديگران اين کار را نکردند و به آنان گران بود که از پيامبر و کلام او دوري کنند و از اينکه صدقه بدهند بخل ميورزيدند.

965- مضمون روايت 960 با اندک تفاوتي با سند ديگري از مجاهد نقل شده است.

966- عن أبي أيّوب الأنصاري قال: نزلت هذه الآية في عليّ (يا أيها الذين آمنوا إذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين يدي نجواکم صدقة) إنّ عليّاً ناجي النبي (ص) عشر نجوات، يتصدّق في کلّ نجوة بدينار.

ابوايّوب انصاري گفت: اين آيه: «اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدي نجواکم صدقه» درباره علي نازل شده است، علي ده بار با پيامبر نجوا کرد و در هر نجوايي ديناري صدقه مي داد.

967- عن جابر قال: إن رسول الله انتجي علياً في غزوة الطائف يوماً فقالوا: قد طالت مناجاتک منذ اليوم مع علي. فقال: ما أنا انتجيته ولکن الله انتجاه.

جابر گفت: پيامبر خدا در جنگ طائف روزي با علي صحبت خصوصي و نجوا کرد، گفتند: صحبت خصوصي شما امروز طول کشيد، گفت: من با او نجوا نمي کردم بلکه خدا با او نجوا مي کرد.[5] .

968- 969- اين مضمون با اسناد ديگري هم نقل شده است.

[صفحه 334]

(172)

و نيز در اين سوره نازل شده است.

لا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ يُوآدُّونَ مَنْ حادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آبآءَهُمْ أَوْ أَبْنآءَهُمْ أَوْ اِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الاْيِمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ

قومي را نيابي که به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشد و کساني را دوست بدارد که با خدا و رسولش مخالفت کرده اند هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا قبيله آنان باشد، اينانند که (خدا) در دل هايشان ايمان را نوشته و آنان را با روحي از خود تأييد کرده است.

(سوره مجادله آيه 22)

970- عن جعفربن محمد، عن أبيه في قوله تعالي: (لا تجد قوماً يؤمنون بالله واليوم الآخر) إلي آخر القصة، قال: نزلت في عليّ بن أبي طالب.

جعفر بن محمد از پدرش نقل مي کند که آيه: «لاتجد قوماً يؤمنون بالله و اليوم الاخر» درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده است.

971- عن عليّ بن محمد بن بشر؛ قال: کنت عند محمد بن عليّ جالساًإذا جاء راکب أناخ بعيره ثمّ أقبل حتي دفع إليه کتاباً، فلما قرأه قال: ما يريد منا المهلّب فوالله ما عندنا اليوم من دنيا، ولا لنا من سلطان. فقال: جعلني الله فداک إنّه من أراد الدنيا والآخرة فهو عندکم أهل البيت. قال: ما شاء الله أما إنه من أحبّنا في الله نفعه الله بحبّنا ومن أحبّنا لغير الله فإنّ الله يقضي في الأمور ما يشاء إنمّا حبّنا أهل البيت شيء يکتبه الله في قلب العبد، فمن کتبه الله في قلبه لم يسطع أحد أن يمحوه، أما سمعت الله يقول: (أولئک کتب في قلوبهم الإِيمان وأيديهم بروح منه) إلي آخر الآية،فحبّنا أهل البيت من أصل الإِيمان.

عليّ بن محمد بن بشر گفت: نزد محمد بن علي نشسته بودم که شتر سواري آمد

[صفحه 335]

و شتر خود را خوابانيد و وارد شد و نامه اي را به او داد، وقتي آن نامه راخواند، گفت: مهلب از ما چه مي خواهد؟ امروز نزد ما دنيا و حکومت نيست، او گفت: خدا مرا فداي تو کند، هر کس دنيا و آخرت را بخواهد، آن نزد شما اهل بيت است، گفت: آنچه خدا بخواهد ولي هر کس به خاطر خدا دوست داشته باشد، خداوند او را به سبب دوستي با ما سود مي دهد و اگر کسي ما را به خاطر غير خدا دوست داشته باشد، خدا آنچه را که بخواهد در کارها انجام مي دهد. همانا محبت ما اهل بيت چيزي است که خداوند در دل بنده مي نويسد، پس هر کس که خدا محبت ما را در دل او نوشته است، کسي نمي تواند آن را از بين ببرد، آيا سخن خدا را نشنيده اي: «اولئک کتب في قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه» دوستي ما اهل بيت همان ايمان است.

(173)

و نيز از سوره حشر نازل شده است.

ويُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْکانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ

و ديگران را برخود مقدم مي دارند هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند.

(سوره حشر آيه 9)

972- عن أبي هريرة قال: إنّ رجلا جاء إلي النبي صلي الله عليه وآله وسلم فشکا إليه الجوع فبعث إلي بيوت أزواجه فقلن ما عندنا إلاّ الماء فقال (ص): من لهذا الليلة؟ فقال عليّ: أنا يا رسول الله. فأتي فاطمة فأعلمها فقالت:ما عندنا إلاّ قوت الصبية، ولکنّا نؤثر به ضيفنا فقال عليّ: نوّمي الصبية، و أنا أطفيء السراج للضيف.ففعلت وعَشوا الضيف فلمّا أصبح أنزل الله فيهم هذه الآية: (ويؤثرون علي أنفسهم) الآية.

ابو هريره گفت: مردي نزد پيامبر آمد و از گرسنگي شکايت کرد پيامبر به

[صفحه 336]

خانه هاي همسرانش کسي فرستاد و آنان گفتند: جز آب چيزي نداريم، پيامبر گفت: چه کسي اين مرد را امشب ميهمان مي کند؟ علي گفت: من يا رسول الله، پس نزد فاطمه آمد و او را باخبر کرد، او گفت: نزد ما جز غذاي بچه ها چيزي نيست، ولي ما آن را به مهمانمان مي دهيم، علي گفت: بچه ها را بخوابان و من چراغ را براي مهمان خاموش مي کنم، فاطمه چنين کرد و به مهمان غذا دادند، چون صبح شد خداوند درباره آنان اين آيه را نازل کرد: «ويؤثرون علي انفسهم و لو کان بهم خصاصة»

973- عن ابن عباس في قول الله: (ويؤثرون علي أنفسهم ولو کان بهم خصاصة) قال: نزلت في عليّ وفاطمة والحسن و الحسين عليهم السلام.

ابن عباس: درباره سخن خداوند: «و يؤثرون علي انفسهم و لو کان بهم خصاصه» گفت: راجع به علي و فاطمه و حسن و حسين نازل شده است.

(174)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ الَّذينَ جآءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لاِخِْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالاْيَِمانِ وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنآ اِنَّکَ رَؤُوفٌ رَحيمٌ

و کساني که پس از آنان آمدند مي گويند: پروردگار را ما و برادرانمان را که در ايمان بر ما پيشي گرفته اند بيامرز و در دل هاي ما کينه اي براي مؤمنان قرار مده، پروردگارا تو مهربان و بخشنده اي.

(سوره حشر آيه 10)

974- عن سلمة بن الأکوع قال: بينما النبي ببقيع الغرقد وعليّ معه فحضرت الصلاة، فمرّ به جعفر فقال النبي (ص): يا جعفر صلّ جناح أخيک. فصلّي النبي بعليّ وجعفر، فلمّا انفتل من صلاته قال: يا جعفر هذا جبرئيل يخبرني عن ربّ

[صفحه 337]

العالمين أنّه صيّر لک جناحين أخضرين مفصصين بالزبرجد والياقوت تغدو وتروح حيث تشاء. قال عليّ: فقلت: يا رسول الله هذا لجعفر فمالي؟ قال النبي (ص): يا عليّ أو ما علمت أنّ الله عزّوجلّ خلق خلقاً من أمّتي يستغفرون لک إلي يوم القيمامة؟ قال عليّ: ومن هم يا رسول الله؟ قال: قول الله عزّوجلّ في کتابه المنزل عليّ: (والذين جاؤا من بعدهم يقولون: ربّنا اغفرلنا ولإِخواننا الذين سبقونا بالإِيمان، ولا تجعل في قلوبنا غلاًّ للذين آمنوا ربّنا إنّک رؤف رحيم) فهل سبقک إلي الإِيمان أحد يا عليّ؟

سلمة بن اکوع گفت: پيامبر در بقيع بود و علي نيز همراه او بود وقت نماز رسيد و جعفر نيز از آنجا عبور مي کرد، پيامبر گفت: اي جعفر در کنار برادرت نماز بخوان، پس پيامبر با علي و جعفر نماز خواند و چون از نماز فارغ شد گفت: اي جعفر اين جبرئيل است و از سوي پروردگار جهانيان خبر مي دهد که براي تو دو بال سبز با نگين هاي زبرجد و ياقوت قرار داده شده که صبح و شام به هرکجا که بخواهي پرواز کني.

علي مي گويد: گفتم: يا رسول الله اين براي جعفر است، پس براي من چيست؟ پيامبر گفت: يا علي آيا نمي داني که خداوند گروهي از امت مرا آفريده که تا روز قيامت براي تو استغفار مي کنند؟ علي گفت: آنان چه کساني هستند يا رسول الله؟ پيامبر گفت: سخن خداوند در کتابش که بر من نازل شده: «والذين جاؤا من بعدهم يقولون ربنا اغفر لنا و لا خواننا الذين سبقونا بالايمان» يا علي آيا کسي در ايمان بر تو پيشي گرفته؟

975- عن عکرمة عن ابن عباس قال: فرض الله الاستغفار لعلي في القرآن علي کل مسلم قال: وهو قوله: (يقولون: ربنا اغفرلنا ولإِخواننا الذين سبقونا بالإِيمان) وهو السابق.

عکرمه از ابن عباس نقل مي کند که گفت: خداوند در قرآن، استغفار کردن به علي را به هر مسلماني واجب کرده است و آن مضمونِ سخن خداوند است: «يقولون ربنا

[صفحه 338]

اغفر لنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان» و علي سابق بود.

976- عن عبدالله بن عباس قال: کنت مع عليّ بن أبي طالب فمرّ بقوم يدعون فقال: أدعوا لي فإنه أمرتم بالدعاء لي، قال الله عزوجل: (والذين جاؤا من بعدهم يقولون: ربنا اغفرلنا ولإِخواننا الذين سبقونا بالإِيمان) وأنا أول المؤمنين إيماناً.

عبدالله بن عباس گفت: با عليّ بن ابي طالب (ع) بودم که بر گروهي عبور کرد که دعا مي کردند، پس گفت: بر من دعا کنيد چون به شما فرمان داده شده که بر من دعا کنيد، خداوند مي فرمايد: «والذين جاؤا من بعدهم يقولون ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان» ومن نخستين کس از مؤمنان هستم که ايمان آورده ام.

(175)

و نيز در سوره صف نازل شده است:

اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِه صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ

خداوند کساني را که در راه او پيکار مي کنند دوست دارد گويا که آنان بنايي آهنين هستند.

(سوره صف آيه 4)

977- عن ضحاک عن ابن عباس في قوله تعالي: (إنّ الله يحبّ الذين يقاتلون في سبيله صفّاً کأنّهم بنيان مرصوص) أنّه قيل له: من هؤلاء؟ قال: حمزة أسد الله وأسد رسوله وعليّ بن أبي طالب وعبيدة بن الحارث والمقداد بن الأسود.

ضحاک از ابن عباس نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «انّ الله يحبّ الذين يقاتلون في سبيله صفا کانهم بنيان مرصوص» از او پرسيده شد که آنان چه کساني هستند؟ او گفت: حمزه شير خدا و شير پيامبرش و عليّ بن ابي طالب (ع) و عبيدة بن حارث و مقداد بن اسود.

[صفحه 339]

978- عن ابن عباس قال: کان عليّ إذا صفّ في القتال کأنّه بنيان مرصوص فأنزل الله تعالي هذه الآية.

ابن عباس گفت: وقتي علي در صف جنگ بود مانند بنايي آهنين بود و خدا اين آيه را نازل کرد.

979- عن أبي صالح، عن ابن عباس في قوله جلّوعزّ: (إنّ الله يحبّ الذين يقالون في سبيله صفّاً) قال: نزل في علي وحمزة وعبيدة وسهل بن حنيف، والحارث بن الصمّة و أبي دجانة.

ابو صالح از ابن عباس نقل مي کند که گفت: سخن خداوند: «ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا» درباره علي و حمزه و عبيده و سهل بن حنيف و حارث بن صمه و ابودجانه نازل شده است.

(176)

و نيز در سوره جمعه نازل شده است:

وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ

وبه آنان کتاب و حکمت ياد مي داد.

(سوره جمعه آيه 2)

980- عن ابن عباس في قوله تعالي: (هو الذي بعث في الأميّين رسولا منهم يعلّمهم الکتاب والحکمة) الآية، قال: الکتاب القرآن، والحکمة ولاية علي بن أبي طالب.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «يعلمهم الکتاب والحکمة» گفت: منظور از کتاب قرآن و منظور از حکمت ولايت عليّ بن ابي طالب (ع) است.

[صفحه 340]

(177)

و نيز در سوره تحريم نازل شده است:

وَ اِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَاِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلاِئکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهيرٌ

و اگر شما دو نفر بر ضد او همدستي کنيد، همانا خداوند ياور اوست و جبرئيل و شايسته ترينِ مؤمنان، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.

(سوره تحريم آيه 4)

981- عن علي بن أبي طالب قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم في قول الله: (وصالح المؤمنين) قال: هو عليّ بن أبي طالب.

عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: رسول خدا درباره سخن خداوند: «وصالح المؤمنين» گفت: او عليّ بن ابي طالب (ع) است.[6] .

982- عن عليّ بن موسي بن جعفر بن محمد، عن أبيه موسي عن أبيه عن جدّه قال: قال: رسول الله في قوله تعالي: (وصالح المؤمنين) قال: صالح المؤمنين علي بن أبي طالب.

عليّ بن موسي بن جعفر از پدران خود نقل مي کند که پيامبر خدا راجع به سخن خداوند: «وصالح المؤمنين» گفت: صالح مؤمنان عليّ بن ابي طالب است.

983- 988- اين مضمون با چند سند ديگر نيز روايت شده است.

989- عن عمّار بن ياسر قال: سمعت عليّ بن أبي طالب يقول: دعاني رسول الله فقال: ألا أبشّرک؟ قلت بلي يا رسول الله، وما زلت مبشّراً بالخير. قال: قد أنزل الله فيک قرآناً. قلت: وما هو يا رسول الله؟ قال: قرنت بجبرئيل ثمّ قرأ (وجبريل وصالح

[صفحه 341]

المؤمنين) فأنت والمؤمنون من بني أبيک الصالحون.

عمار ياسر گفت: از عليّ بن ابي طالب شنيدم که مي گفت: رسول خدا مرا خواند و گفت: آيا مژده اي به تو بدهم؟ گفتم: آري يا رسول الله و من همواره با نيکي مژده داده شده ام، گفت: خداوند درباره تو قرآني فرستاده است، گفتم: آن چيست يا رسول الله؟ گفت: با جبرئيل هم رديف شده اي، آنگاه قرائت کرد: «وجبريل و صالح المؤمنين» تو و مؤمنان از فرزندان پدرت، همان صالحان هستيد.

990- عن حذيفة قال: دخلت علي النبي (ص) فقال: وصالح المؤمنين عليّ بن أبي طالب.

حذيفه گفت: بر پيامبر وارد شدم گفت: صالح المؤمنين عليّ بن ابي طالب (ع) است.

991- 994- اين مضمون باچند سند ديگر نيز از ابن عباس و سدي و مجاهد و ابن سيرين و ابوجعفر نقل شده است.

995- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (وإن تظاهرا عليه) قال: نزلت في عائشة وحفصة، وقوله (فإن الله هو مولاه وجبريل) نزلت في رسول الله خاصة وقوله: (وصالح المؤمنين) نزلت في علي خاصة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «وان تظاهرا عليه = و اگر شما دو نفر بر ضد او دست به هم دهيد» گفت: راجع به عايشه و حفصه نازل شده و «فان الله هو مولاه و جبريل» درخصوص رسول الله نازل شده و «صالح المؤمنين» در خصوص علي نازل شده است.

996- عن سدير الصيرفي عن أبي جعفر قال: لقد عرّف رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم علياً أصحابه مرّتين، أمّا مرّة حيث قال: من کنت مولاه فعليّ مولاه، وأما الثانية فحيث نزلت هذه الآية: (فإنّ الله هو مولاه) الآية، أخذ رسول الله بيد عليّ فقال: أيّها الناس هذا صالح المؤمنين.

[صفحه 342]

سدير صيرفي از ابوجعفر نقل مي کند که گفت: پيامبر خدا عليّ بن ابي طالب (ع) را دوبار به اصحاب خود معرفي کرد، يک بار هنگامي که گفت: هر کس که من مولاي او هستم علي مولاي اوست و بار ديگر هنگامي بود که اين آيه نازل شد: «فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين» پيامبر دست علي را گرفت و گفت: اي مردم شايسته ترينِ مؤمنان اين است.

(178)

و نيز در سوره ملک نازل شده است:

فَلَمّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سيئَتْ وُجُوهُ الَّذينَ کَفَرُوا

هنگامي که آن را نزديک ببينند صورت کافران زشت مي شود

(سوره ملک آيه 27)

997- عن الأعمش في قوله تعالي: (فلمّا رأوه زلفة سيئت وجوه الذين کفروا) قال: لمّا رأوا ما لعليّ بن.بي طالب عندالله من الزلفي سيئت وجوه الذين کفروا.

اعمش راجع به سخن خداوند: «فلما رأوه زلفة سيئت وجوه الذين کفروا» گفت: هنگامي که آن مقام قربي را که عليّ بن ابي طالب (ع) نزد خدا دارد مي بينند صورت کافران زشت مي شود.

998- عن أبي جعفر محمد بن علي في قوله تعالي: (فلمّا رأوه زلفة) قال: فلما رأوا مکان عليّ من النبي (سيئت وجوه الذين کفروا) يعني الذين کذّبوا بفضله.

ابوجعفر درباره سخن خداوند: «فلما رأوه زلفة» گفت: چون مقام و منزلت علي را نزد پيامبر ديدند صورت هاي کافران زشت شد، يعني کساني که فضل او را تکذيب مي کردند.

999- عن المغيرة، قال: سمعت أبا جعفر يقول في قوله تعالي (فلمّا رأوه زلفة): لمّا رأوا عليّاً عند الحوض مع رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم (سيئت

[صفحه 343]

وجوه الذين کفروا).

مغيره گفت: شنيدم که ابوجعفر راجع به سخن خداوند: «فلما رأوه زلفة» گفت: چون علي را نزد حوض همراه پيامبر خدا ببينند صورت هاي کافران زشت مي شود.

1000- داود بن سرحان قال: سألت جعفر بن محمد، عن قوله تعالي: (فلما رأوه زلفة) قال: هو عليّ بن أبي طالب اذا رأوا منزلته ومکانه من الله أکلوا أکفّهم علي ما فرّطوا فيولايته.

داود بن سرحان گفت: از جعفر بن محمد راجع به سخن خداوند: «فلما رأوه زلفة» پرسيدم گفت: او عليّ بن ابي طالب (ع) است، وقتي مقام و منزلت او را نزد خدا مي بينند، به خاطر کوتاهي که در دوستي با او کرده اند، دستان خود را مي خورند.

1001- همين مضمون با سند ديگري نيز روايت شده است.

(179)

و نيز در سوره قلم نازل شده است:

وَ اِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُون وَ اِنَّکَ لَعَلي خُلُق عَظيم فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ بِأَيِّکُمُ الْمَفْتُونُ

و همانا براي تو پاداشي قطع نشدني است و همانا تو بر خُلق بزرگي هستي و بزودي تو مي بيني و آنان نيز مي بينند که کدام يک از شما فريب خورده است.

(سوره قلم آيات 2ـ4)

1002- عن کعب بن عجرة وعبدالله بن مسعود، قالا: قال النبي وقد سئل عن عليّ فقال: عليّ أقدمکم إسلاماً وأوفرکم إيماناً وأکثرکم علماً وأرجحکم حلماً وأشدّکم في الله غضباً، علّمته علمي واستودعته سرّي ووکّلته بشأني فهو خليفتي في أهلي و أميني في أمتي. فقال بعض فريش: لقد فتن عليّ رسول الله حتّي ما يري

[صفحه 344]

به شيئاً! فأنزل الله تعالي (فستبصر ويبصرون بأيّکم المفتون).

کعب و عبدالله بن مسعود گفتند: از پيامبر درباره علي پرسيده شد، گفت: علي با سابقه ترين شما در اسلام و فراوان ترين شما در ايمان و بيشترين شما در علم و برترين شما در حلم و شديدترين شما از نظر غضب براي خداست، علم خودم را به او تعليم کرده ام و سرّ خود را به او سپرده ام و در کارم او را وکيل کرده ام، او جانشين من در خانواده ام و امين من در امتم مي باشد.

بعضي از قريش گفتند: علي، رسول خدا را فريب داده تا جايي که چيزي در او نمي بيند، پس خدا اين آيه را نازل کرد: «فستبصر و يبصرون بايکم المفتون»

1003- عن عبدالله بن مسعود، قال: غدوت إلي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فدخلت المسجد والناس أجفل ما کانوا کأنّ علي رؤسهم الطير، إذ أقبل عليّ بن أبي طالب حتّي سلّم علي النبيّ صلي الله عليه وآله وسلم فتغامز به بعض من کان عنده، فنظر إليهم النبي صلي الله عليه وآله فقال: ألا تسألوني عن أفضلکم؟ قالوا: بلي. قال:

أفضلکم عليّ بن أبي طالب أقدمکم إسلاماً وأوفرکم إيماناً وأکثرکم علماً وأرجحکم حلماً وأشدّکم لله غضباً وأشدّکم نکايةً في العدّو، فهو عبدالله و أخو رسوله؛ فقد علّمته علمي واستودعته سرّي وهو أميني علي أمّتي.

فقال بعض من حضر: لقد افتتن عليّ رسول الله حتّي لايري به شيئاً! فأنزل الله: (فستبصر ويبصرون بأيّکم المفتون).

عبدالله بن مسعود گفت: صبحگاهي نزد پيامبر خدا رفتم و وارد مسجد شدم و مردم به سرعت مي رفتند گويا که پرنده بر سرشان نشسته، در اين حال علي آمد و به پيامبر سلام کرد، بعضي از کساني که آنجا بودند با چشم به او اشاره کردند، پيامبر به آنان نگاه کرد و گفت:

آيا از من نمي پرسيد که با فضيلت ترين شما کيست؟ گفتند: آري. گفت: با فضيلت ترين شما علي است که با سابقه ترين شما در اسلام و فراوان ترين شما در

[صفحه 345]

ايمان و بيشترين شما در علم و برترين شما در حلم و شديدترين شما از نظر غضب براي خدا و شديدترين شما از نظر دشمن ستيزي است، او بنده خدا و برادر رسول خداست، علم خودم را به او آموخته ام و سرّ خودم را به او سپرده ام و او امين من بر امتم است.

بعضي از کساني که حاضر بودند گفتند: علي پيامبر خدا را فريب داده تا جايي که در او چيزي نمي بيند، پس اين آيه نازل شد: «فستبصر و يبصرون بايکم المفتون»

1004- عن جعفر بن محمد الخزاعي عن أبيه قال: سمعت أبا عبدالله يقول: نزل (وإنّ لک لأجراً غير ممنون) في تبليغک في عليّ ما بلّغت. وساقها إلي أن بلغ إلي قوله (بأيّکم المفتون).

جعفر بن محمد خزاعي از پدرش نقل مي کند که از ابوعبدالله شنيدم که درباره آيه: «وان لک لاجرا غير ممنون = همانا براي تو پاداشي قطع ناشدني است» مي گفت: يعني در تبليغ تو درباره علي آنچه را که تبليغ کرده اي، و ادامه داد تا رسيد به سخن خداوند: «بايکم المفتون»

1005- عن جابر قال: قال أبوجعفر: قال رسول الله (ص) کذب يا عليّ من زعم أنه يحبّني ويبغضک. فقال رجل من المنافقين: لقد فتن رسول الله بهذا الغلام. فأنزل الله (فستبصر ويبصرون بأيّکم المفتون).

جابر گفت: ابوجعفر نقل مي کند که پيامبر خدا گفت: يا علي کسي که گمان مي کند مرا دوست دارد در حالي که تو را دشمن بدارد، دروغ گفته است. بعضي از منافقان گفتند: پيامبر خدا فريفته اين جوان شده است، پس خدا اين آيه را نازل کرد: «فستبصر و يبصرون بايکم المفتون»

(180)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبيلِه وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ

[صفحه 346]

همانا پروردگار تو داناتر است به کسي که از راه او گمراه شده و او داناتر است به هدايت شدگان.

(سوره قلم آيه 6)

1006- عن الضحاک بن مزاحم قال:لمّا رأت قريش تقديم النبي صلي الله عليه وآله وسلم عليّاً وإعظامه له، نالوا من عليّ وقالوا: قد افتتن به محمّد صلي الله عليه وآله وسلم. فأنزل الله تعالي (ن والقلم وما يسطرون) هذا قسم أقسم الله به، (ما أنت) يا محمّد بنعمة ربک بمجنون، و إنّک لعلي خلق عظيم) يعني القرآن وساق الکلام إلي قوله: «إنّ ربّک هو أعلم بمن ضلّ عن سبيله) وهم النفر الذين قالوا ما قالوا (وهو أعلم بالهتدين) يعني عليّ بن أبي طالب. و رواه طاووس عن الإِمام الباقر عليه السلام ولأبي نواس:


واليت آل محمد و هو السبيل الي الهداية
وبرئت من اعدائهم و هو النهاية في الکفاية


ضحاک بن مزاحم گفت: چون قريش ديدند که پيامبر خدا علي را جلو مي اندازد و او را گرامي مي دارد، درباره علي بد گويي کردند و گفتند: محمد به وسيله او فريب خورده است. پس خداوند نازل کرد: «ن و القلم و مايسطرون = سوگند به قلم و آنچه مي نويسند» اين سوگندي است که خداوند ياد مي کند «ما انت بنعمة ربک بمجنون و انک لعلي خلق عظيم = تو با نعمت خدا مجنون نيستي و تو اخلاق بزرگي داري» منظور از نعمت قرآن است، تا مي رسد به اينجا «ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبيله = پروردگارت به کسي که از راه او گمراه شده داناتر است» و آنان همان کساني بودند که آن سخنان را گفتند: «وهو اعلم بالمهتدين» يعني عليّ بن ابي طالب.اين روايت را طاووس از امام باقر هم روايت کرده است و ابونواس در اين باره چنين سروده:

آل محمد را دوست مي دارم و اين دوست داشتن راه هدايت است و از دشمنان آنان بي زاري مي کنم و اين آخرين حد کفايت است.

[صفحه 347]

(181)

و نيز در سوره حاقه نازل شده است:

وَ تَعِيَهآ أُذُنٌ واعِيَةٌ

و بشنود آن را گوشي شنوا.

(سوره حاقه آيه 12)

1007- أبو الدنيا الأشجّ المعمّر قال: سمعت عليّ بن أبي طالب يقول: لمّا نزلت (وتعيها أذن واعية) قال لي رسول الله (ص) سألت الله أن يجعلها أذنک يا عليّ.

ابوالدنيا اشجّ گفت: از عليّ بن ابي طالب (ع) شنيدم که مي گفت: چون آيه «وتعيها اذن واعيه» نازل شد، پيامبر به من گفت: يا علي از خدا خواسته ام که گوش تو را چنين کند.

1008- عن زِرّ بن حبيش عن عليّ بن أبي طالب قال: ضمّني رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم إليه وقال: أمرني ربّي أن أدنيک ولا أقصيک وأن تمسع تعي وحقّ علي الله أن تعي فنزلت (وتعيها أذن واعية).

زرّبن حبيش از عليّ بن ابي طالب (ع) نقل مي کند که گفت: پيامبر خدا مرا به خود چسبانيد و گفت: پروردگارم به من دستور داده که به تو نزديک باشم و از تو دور نشوم و تو بشنوي و گوش فرا دهي و شايسته است بر خدا که تو گوش فرا دهي. پس اين آيه نازل شد: «وتعيها اذن واعيه»

1009- محمد عن أبيه عمر، عن أبيه علي بن أبي طالب قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله: إنّ الله أمرني أن أدنيک ولا أقصيک، وأعلّمک لتعي وأنزلت عليّ هذه الآية: (وتعيها أذن واعية) فأنت الأذن الواعية لعلمي يا عليّ وأنا المدينة وأنت الباب ولايؤتي المدينة إلاّ من بابها.

محمد بن عمر از پدرش نقل مي کند که پدرش عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: رسول

[صفحه 348]

خدا گفت: همانا خداوند به من دستور داده که به تو نزديک باشم و از تو دور نشوم و تو را ياد بدهم تا بشنوي و اين آيه بر من نازل شده: «وتعيها اذن واعيه» تو يا علي همان گوش شنواي علم من هستي و من شهر هستم و تو دروازه اي و نمي توان به شهر وارد شد مگر از دروازه آن.

1010- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

1011- مضمون حديث 1007 با سند ديگري از مکحول نقل شده است.

1012- مضمون حديث 1008 با سند ديگري از بريده اسلمي نقل شده است.

1013- 1014- مضمون حديث 1007 با دو سند ديگر نيز نقل شده است.

1015- سمعت مکحولا يقول: قرأ رسول الله (ص) هذه الآية: (وتعيها أذن واعية) فالتفت إلي عليّ فقال: يا عليّ سألت الله أن يجعلها أذنک. فقال عليّ: فما نسيت حديثاً أو شيئاً سمعته من رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم.

مکحول گفت: پيامبر خدا اين آيه را خواند: «وتعيها اذن واعيه» سپس به علي توجه کرد و گفت: يا علي از خدا خواسته ام که گوش تو را چنين کند. علي مي گويد: هيچ وقت حديثي يا چيز ديگري را که از پيامبر خدا شنيدم فراموش نکردم.

1016- 1018- مضمون اين حديث با اندکي تفاوت با چند طريق ديگر نيز نقل شده است.

1019- عن جابر قال: نزلت علي النبي صلي الله عليه وآله وسلم هذه الآية (وتعيها أذن واعية) فسأله أن يجعلها أذن عليّ ففعل.

جابر گفت: اين آيه بر پيامبر نازل شد: «وتعيها اذن واعيه» پس از خدا خواست که گوش او را چنين کند و کرد.

1020- بريدة الأسلمي يقول: قال النبي (ص) لعليّ: إنّ الله أمرني أن أدنيک ولا أقصيک وأن أعلّمک وأن تعي وحقّ علي الله أن تعي. ثم قال: ونزلت (وتعيها أذن واعية).

[صفحه 349]

بريده اسلمي گفت: پيامبر به علي گفت: خداوند به من امر کرده که به تو نزديک شوم و از تو دور نباشم و به تو ياد بدهم و تو گوش فرادهي و شايسته است بر خدا که تو گوش فرادهي. سپس گفت: اين آيه نازل شد: «وتعيها اذن واعيه»

1021- 1025- اين مضمون با تفاوت جزئي از چند طريق ديگر نيز نقل شده است.

1026- عن ابن عباس عن النبي صلي الله عليه وآله وسلم قال: لمّا نزلت (وتعيها أذن واعية) قال النبي صلي الله عليه وآله: سألت ربي أن: يجعلها أذن عليّ. وقال علي: ما سمعت من رسول الله شيئاً إلا حفظته ووعيته ولم أنسه.

ابن عباس گفت: وقتي اين آيه نازل شد: «وتعيها اذن واعيه» پيامبر گفت: از خدا خواسته ام که گوش علي را چنين کند و علي مي گفت: از پيامبر چيزي نشيندم مگر اينکه آن را حفظ کردم و فهميدم و فراموش نکردم.

1027- عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم لعليّ بن أبي طالب: يا علي إنّ الله أمرني أن أدنيک ولا أقصيک، وأن أحبّک وأحبّ من يحبّک، وأن أعلّمک وتعي و حقّ علي الله أن تعي فأنزل الله (وتعيها أذن واعية) فقال رسول الله (ص): سألت ربي أن يجعلها أذنک ياعلي. قال علي: فمنذ نزلت هذه الآية؛ ما سَمِعَتْ أذناي شيئاً من الخير والعلم والقرآن إلاّ وعيته وحفظته.

ابن عباس گفت: پيامبر خدا به عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: يا علي خداوند به من امر کرده که به تو نزديک شوم و از تو دور نباشم و تو و کساني را که تو را دوست دارند دوست داشته باشم و به تو ياد بدهم و تو گوش فرادهي و شايسته است بر خدا که تو گوش فرا دهي، پس خدا نازل کرد: «وتعيها اذن واعيه» پيامبر فرمود: يا علي از پروردگارم خواستم که گوش تو را چنين کند. علي مي گفت: از وقتي که اين آيه نازل شد، گوش من چيزي را از خير و علم و قرآن نشنيده مگر اينکه آن را فهميده و حفظ کرده ام.

1028- عن أنس في قوله: (وتعيها أذن واعية) قال: قال رسول الله صلي الله

[صفحه 350]

عليه وآله وسلم سألت الله أن يجعلها أذنک يا عليّ.

انس درباره سخن خداوند: «وتعيها اذن واعيه» گفت: پيامبر خدا گفت: يا علي از خدا خواسته ام که گوش تو را چنين کند.

1029- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

(182)

و نيز از سوره معارج نازل شده است:

سَأَلَ سآئِلٌ بِعَذاب واقِع لِلْکافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ

پرسنده اي از عذاب واقع شونده پرسيد، که اختصاص به کافران دارد و آن را بازدارنده اي نيست.

(سوره حاقه آيات 1- 2)

1030- عن جعفر بن محمد عن أبيه: عن عليّ قال: لمّا نصب رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم علياً يوم غدير خمّ فقال: من کنت مولاه فعلي مولاه طار ذلک في البلاد فقدم علي رسول الله النعمان بن الحرث الفهري فقال: أمرتنا عن الله أن نشهد أن لا إله إلا الله، وأنّک رسول الله، وأمرتنا بالجهاد والحجّ والصلاة والزکاة والصوم فقبلناها منک، ثمّ لم ترض حتي نصبت هذا الغلام فقلت: من کنت مولاه فهذا مولاه. فهذا شيءمنک أو أمر من عندالله؟ قال:أمر من عند الله. قال: الله الذي لا إله إلاّ هو إنّ هذا من الله؟ قال: الله الذي لا إله إلاّ هو إن هذا من الله. قال: فولّي النعمان وهو يقول: اللهم إن کان هذا هوالحقّ من عندک فأمطر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم. فرماها الله بحجر علي رأسه ففتله فأنزل الله تعالي (سأل سائل).

جعفر بن محمد (الصادق) از پدرانش از علي نقل کرد که رسول خدا در روز غدير خم علي را (به امامت) نصب کرد و گفت: هر کس که من مولاي او هستم علي مولاي اوست، اين جريان در شهرها شايع شد، نعمان بن حرث فهري نزد پيامبر آمد

[صفحه 351]

و گفت: به ما فرمان دادي که گواهي بدهيم معبودي جز خدا نيست و تو پيامبر خدا هستي و ما را به جهاد و حج و نماز و زکات و روزه فرمان دادي و ما آنها را از تو پذيرفتيم، آنگاه راضي نشدي تا اينکه اين جوان را (به امامت) نصب کردي و گفتي: هر کس که من مولاي او هستم علي مولاي اوست. آيا اين کار از جانب خودت بود يا با امري از خدا بود؟ پيامبر گفت: امري از جانب خدا بود، گفت: سوگند به خدايي که معبودي جز او نيست، آيا اين کار از سوي خدا بود؟ پيامبر گفت: سوگند به خدايي که معبودي جز او نيست، اين کار از سوي خدا بود، نعمان برگشت در حالي که مي گفت: خدايا اگر اين حق و از جانب توست، براي ما سنگي از آسمان بباران و يا عذابي دردناک به ما بفرست. پس خدا سنگي بر سر او فرود آورد و او را کشت و خدا اين آيه را نازل کرد: «سأل سائل بعذاب واقع»

1031- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

1032- عن محمّد بن عليّ قال: أقبل الحارث بن عمرو الفهري إلي النبي صلي الله عليه وآله وسلم فقال: إنّک أتيتنا بخبر السماء فصدّقناک وقبلنا منک.

فذکر مثله إلي قوله:فارتحل الحارث فلمّا صار ببطحاء مکة أتته جندلة من السماء فشدخت رأسه، فأنزل الله (سأل سائل بعذاب واقع للکافرين) بولاية علي عليه السلام.

محمد بن علي گفت: حارث بن عمرو فهري نزد پيامبر آمد و گفت: تو خبر آسمان را به ما آوردي و ما تو را تصديق کرديم و پذيرفتيم (حديث مانند حديث قبلي ادامه مي يابد تا آنجا که) پس حارث رفت و چون به بطحاء مکه رسيد سنگي از آسمان بر او فرود آمد و سر او را شکست، پس خدا اين آيه را نازل کرد: «سأل سائل بعذاب واقع للکافرين» يعني کافران به ولايت علي.

1033- همين مضمون باسند ديگري از حذيفة بن يمان نقل شده ولي در اين روايت نام آن شخص نعمان بن منذر فهري ذکر شده است.

1034- عن أبي هريرة قال: أخذ رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم بعضد

[صفحه 352]

عليّ بن أبي طالب يوم غدير خمّ ثم قال: من کنت مولاه فهذا مولاه. فقام إليه أعرابي فقال: دعوتنا أن نشهد أن لا إله إلاّ الله، و أنّک رسول الله فصدّقناک و أمرتنا بالصّلاة والصيام فصلّينا وصمنا، وبالزکاة فأدّينا فلم تقنعک إلاّ أن تفعل هذا؟! فهذا عن الله أم عنک؟! قال: عن الله لا عنّي. قال: الله الذي لا إله إلاّ هو لهذا عن الله أم عنک؟! قال: نعم ثلاثاً فقام الأعرابي مسرعاً إلي بعيره وهو يقول: (اللهمّ إن کان هذا هوالحقّ من عندک) الآية، فما استتمّ الکلمات حتي نزلت نار من السماء فأحرقته وأنزل الله في عقب ذلک (سأل سائل- إلي قوله- دافع).

ابوهريره گفت: پيامبر خدا در روز غدير خم، بازوي عليّ بن ابي طالب (ع) را گرفت سپس گفت: هر کس که من مولاي او هستم علي مولاي اوست. پس عربي بلند شد و گفت: ما را دعوت کردي که شهادت بدهيم معبودي جز خدا نيست و تو پيامبر خدا هستي ما تو را تصديق کرديم و ما را به نماز و روزه فرمان دادي نماز خوانديم و روزه گرفتيم و به زکات فرمان دادي آن را داديم، اينها تو را قانع نکرد مگر اينکه اين کار را بکني؟ آيا اين کار از جانب خداست و يا از جانب توست؟ پيامبر گفت: از جانب خداست و از طرف من نيست. گفت: تو را سوگند به خدايي که معبودي جز او نيست اين کار از جانب خدا بود و از جانب تو نبود؟ پيامبر سه بار گفت: آري، آن عرب با شتاب به سوي شتر خود رفت در حالي که مي گفت: خدايا اگر اين حق است و از جانب توست سنگي از آسمان براي ما بباران. سخنان او تمام نشده بود که آتشي از آسمان فرود آمد و او را سوزانيد و در پي اين جريان خدا اين آيه را نازل کرد: «سأل سائل بعذاب واقع».

(183)

و در سوره جنّ نازل شده است:

وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّه يَسْلُکْهُ عَذابًا صَعَدًا

و هر کس از ياد پروردگار خود دل بگرداند او را به عذابي سهمگين

[صفحه 353]

بکشاند.

(سوره جن آيه 17)

1035- عن ابن عباس في قوله تعالي: (من يعرض عن ذکر ربه) قال:ذکر ربه ولاية علي بن أبي طالب عليه وعلي أولاده السلام.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ومن يعرض عن ذکر ربه» گفت: ذکر پروردگار، همان ولايت علي است که بر او و فرزندانش درود باد.

(184)

ونيز از سوره مزمل نازل شد است:

اِنَّ رَبَّکَ يَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْني مِنْ ثُلُثَيِ الْلَيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طآئِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَکَ

همانا پروردگار تو مي داند که تو و گروهي از همراهانت نزديک به دو سوم شب و (گاه) نصف آن و (گاه) يک سوم آن را به نماز برمي خيزي.

(سوره مزمل آيه 20)

1036- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (إنّ ربّک يعلم انّک تقوم أدني من ثلثي الليل ونصفه وثلثه وطائفة من الذين معک). قال: عليّ و أبوذرّ.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ان ربک يعلم انک تقوم ادني من ثلثي الليل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذين معک» گفت: علي و ابوذر.

1037- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (إنّ ربّک يعلم أنّک- يا محمّد- تقوم- تصلي- أدني من ثلثي الليل ونصفه وطائفة من الذين معک) قال: فأوّل من صلي مع رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم عليّ بن أبي طالب وأوّل من قام الليل معه عليّ و أوّل من بايع معه عليّ و أوّل من هاجر معه عليّ.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ان ربک يعلم انک تقوم ادني من ثلثي الليل و نصفه و

[صفحه 354]

ثلثه و طائفة من الذين معک» گفت: خطاب به محمد است و «تقوم» يعني نماز مي خواني. گفت: نخستين کسي که با رسول خدا نماز خواند عليّ بن ابي طالب (ع) بود و نخستين کسي که با رسول خدا در شب به نماز برخاست علي بود و نخستين کسي که با پيامبر بيعت کرد علي بود و نخستين کسي که با او هجرت نمود علي بود.

(185)

و نيز از سوره مدثر نازل شده است:

کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهينَةٌ اِلاّ أَصْحابَ الْيَمينِ في جَنّات

هر کسي در گرو چيزي است که کسب کرده جز ياران راست که در بهشت ها هستند.

(سوره مدثر آيه 39)

1038- عن جابر عن أبي جعفر في قول الله تعالي: (إلا أصحاب اليمين) قال: نحن وشيعتنا أصحاب اليمين.

جابر از ابوجعفر نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «الا اصحاب اليمين» گفت: ما و شيعيان ما ياران راست هستيم.

1039- عن أبي جعفر في قوله: (کلّ نفس بما کسبت رهينة إلاّ أصحاب اليمين) قال، هم شيعتنا أهل البيت.

ابوجعفر گفت: «کل نفس بما کسبت رهينة الا اصحاب اليمين» آنان شيعيان ما هستند.

(186)

و نيز از سوره قيامت نازل شده سات:

فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّي وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّي ثُمَّ ذَهَبَ اِلي أَهْلِه يَتَمَطّي أَوْلي لَکَ فَأَوْلي

[صفحه 355]

او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند، بلکه تکذيب کرد و رويگردان شد سپس خرامان به سوي کسانش رفت، واي بر تو پس واي بر تو.

(سوره قيامت آيات 30ـ32)

1040- عن عمّار بن ياسر؛ قال: کنت عند أبي ذرّ الغفاري في مجلس لابن عباس وعليه فسطاط وهو يحدّث الناس إذ قام أبوذر حتي ضرب بيده إلي عمود الفسطاط، ثم قال: أيها الناس من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني أنبأته باسمي أنا جندب بن جنادة أبوذر الغفاري سألتکم بحق الله و حق رسوله أسمعتم رسول الله يقول: ما أقلّت الغبراء ولا أظلّت الخضراء ذالهجة أصدق من أبي ذر؟ قالوا: اللهم نعم. قال: أتعلمون أيها الناس أنّ رسول الله جمعنا يوم غدير خمّ ألف وثلاث مائة رجل، وجمعنا يوم سمرات خمسمائة رجل، وفي کلّ ذلک يقول: اللهم من کنت مولاه فإِن علياً مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقام عمر فقال: بخ بخ لک يا ابن أبي طالب أصبحت مولاي ومولا کلّ مؤمن و مؤمنة. فلّما سمع ذلک معاوية بن أبي سفيان، اتّکأ علي المغيرة بن شعبة؛ وقام وهو يقول لا نقرّ لعلي بولاية، ولا نصدق محمّداً في مقالة. فأنزل الله تعالي علي نبيّه (فلا صدّق ولا صلّي ولکن کذّب وتولّي، ثمّ ذهب إلي أهله يتمطّي، أولي لک فأولي) تهدّداً من الله تعالي وانتهاراً فقالوا: اللهم نعم.

عمار ياسر گفت: نزد ابوذر غفاري در مجلس ابن عباس بودم و بر او خيمه اي بود و او با مردم سخن مي گفت که ابوذر برخاست و دست خود را به ستون خيمه زد و گفت: اي مردم هر کس مرا مي شناسد که مي شناسد و هر کس نمي شناسد نام خودم را به او مي گويم، من جندب بن جناده ابوذر غفاري هستم، شما را به حق خدا و رسولش آيا از پيامبر خدا شنيديد که گفت: زمين حمل نکرده و آسمان سايه نينداخته بر سخنگويي که راستگوتر از ابوذر باشد؟ گفتند: آري. گفت: اي مردم آيا مي دانيد که پيامبر خدا روز غدير خم ما را که هزار و سيصد نفر بوديم جمع کرد و روز سمرات ما را که پانصد نفر بوديم جمع کرد و در هر دو مورد گفت: خدايا هر

[صفحه 356]

کس که من مولاي او هستم علي مولاي اوست، خدايا کسي را که او را دوست بدارد دوست بدار و کسي را که او را دشمن بدارد دشمن بدار، پس عمر برخاست، و گفت: به به اي پسر ابوطالب! مولاي من و مولاي هر مرد و زن مؤمني شدي.

وقتي معاوية بن ابي سفيان اين سخن را شنيد به مغيرة بن شعبه تکيه کرد و بلند شد در حالي که مي گفت: ما به ولايت علي اقرار نمي کنيم و سخن محمد را تصديق نمي کنيم، پس خداوند اين آيه را نازل کرد: «فلا صدق ولا صلي و لکن کذب و تولي» و اين تهديد و نهيبي از سوي خدا بود. آنان گفتند: آري.

1041- عن حذيفة بن اليمان قال: کنت والله جالساً بين يدي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم و قد نزل بنا غدير خمّ، وقد غصّ المجلس بالمهاجرين والأنصار، فقام رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم علي قديمه فقال: يا أيّها الناس إنّ الله أمرني بأمر فقال: (يا أيّها الرسول بلّغ ما أنزل إليک من ربّک) ثمّ نادي علي بن أبي طالب فأقامه عن يمينه ثمّ قال: يا ايّها الناس ألم تعلموا أنّي أولي منکم بأنفسکم؟ قالوا: اللهم بلي. قال: من کنت مولاه فعليّ مولاه اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله.

فقال حذيفة: فوالله لقد رأيت معاوية قام وتمطّي وخرج مغضباً واضع يمينه علي عبدالله بن قيس الأشعري ويساره علي المغيرة بن شعبة ثم قام يمشي متمطئاً وهو يقول: لا نصدق محمداً علي مقالته ولا نقرّ لعلي بولايته. فأنزل الله تعالي: (فلا صدّق ولا صلّي ولکن کذّب و توليّ ثمّ ذهب الي أهله يتمطي) فهمّ به رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم أن يردّه فيقتله، فقال له جبرئيل: لا تحرّک به لسانک لتعجل به. فسکت عنه.

حذيفة بن يمان گفت: به خدا سوگند پيش روي پيامبر خدا نشسته بودم هنگامي که ما را در غدير خم پياده کرد و مجلس از مهاجرين و انصار پر بود، پيامبر خدا بر روي پاي خود ايستاد و گفت: اي مردم خداوند به من فرماني داده و گفته: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک = اي پيامبر آنچه از جانب پروردگارت به تو رسيده

[صفحه 357]

است برسان» سپس عليّ بن ابي طالب (ع) را خواند و در طرف راست خود قرار داد، سپس گفت: اي مردم آيا نمي دانيد که من به شما از خودتان اولي هستم؟ گفتند: آري. گفت: هر کس که من مولاي او هستم علي مولاي اوست، خدايا هر کس را که او را دوست بدارد دوست بدار و هر کس را که او را دشمن بدارد دشمن بدار و هر کس را که به او دشمني کند دشمن باش و هر کس را که به او ياري کند، ياري کن و هر کس را که او را خوار سازد، خوار کن.

حذيفه مي گويد: به خدا سوگند که ديدم معاويه برخاست و خود را گرفت و در حال غضب دست راست خود را بر عبدالله بن قيس اشعري و دست چپ خود را بر مغيرة بن شعبه گذاشت و از روي تکبر گام برداشت در حالي که مي گفت: ما سخن محمد را تصديق نمي کنيم و به ولايت علي اقرار نمي کنيم. پس خدا اين آيه را نازل کرد: «فلا صدق و لا صلي ولکن کذب و تولي ثم ذهب الي اهله يتمطي» پيامبر خواست که او را برگرداند و بکشد ولي جبرئيل به او گفت: زبان خود را به آن حرکت مده تا به آن شتاب کني. پس پيامبر از آن ساکت شد.

(187)

و از سوره انسان (دهر) نازل شده است:

اِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ کَأْس کانَ مِزاجُها کافُورًا عَيْنًا يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيرًا* يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْمًا کانَ شَرُّهُ مُسْتَطيرًا وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّه مِسْکينًا وَ يَتيمًا وَ أَسيرًا اِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُريدُ مِنْکُمْ جَزآءً وَ لا شُکُورًا اِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَريرًا فَوَقاهُمُ اللّهُ شَرَّ ذلِکَ الْيَوْمِ وَ لَقّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورًا وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريرًا مُتَّکِئينَ فيها عَلَي الْأَرآئِکِ لا يَرَوْنَ فيها شَمْسًا وَ لا زَمْهَريرًا وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلاً وَ يُطافُ

[صفحه 358]

عَلَيْهِمْ بِآنِيَة مِنْ فِضَّة وَ أَکْواب کانَتْ قَواريرَا قَواريرَا مِنْ فِضَّة قَدَّرُوها تَقْديرًا وَ يُسْقَوْنَ فيها کَأْسًا کانَ مِزاجُها زَنْجَبيلاً عَيْنًا فيها تُسَمّي سَلْسَبيلاً وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ اِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلًُا مَنْثُورًا* وَ اِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعيمًا وَ مُلْکًا کَبيرًا عالِيَهُمْ ثِيابُ سُنْدُس خُضْرٌ وَ اِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّة* وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَرابًا طَهُورًا اِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزآءً وَ کانَ سَعْيُکُمْ مَشْکُورًا

به يقين نيکان از جامي مي نوشند که با عطر خوشي آميخته است، از چشمه اي که بندگان خاص خدا از آن مي نوشند و از هر جا که بخواهند آن را جاري مي سازند، آنها به نذر خود وفا مي کنند و از روزي که شرّ و عذاب آن گسترده است مي ترسند، و غذاي خود را با اينکه به آن علاقه و نياز دارند به مسکين و يتيم و اسير مي دهند. (و مي گويند) ما شما را به خاطر خدا اطعام مي کنيم و هيچ پاداش و سپاسي از شما نمي خواهيم، ما از پروردگارمان مي ترسيم در آن روزي که عبوس و سخت است. خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه مي دارد و آنان را مي پذيرد در حالي که غرق شادي هستند و در برابر صبرشان بهشت و لباس هاي حرير بهشتي را به آنان پاداش مي دهد. اين در حالي است که در بهشت بر تخت هايي زيبا تکيه کرده اند، نه آفتاب را در آنجا مي بينند و نه سرما را و در حالي است که سايه هاي درختان بهشتي بر آنها فرو افتاده و چيدن ميوه اش بسيار آسان است و در گرداگرد آنان ظرف هايي سيمين و قدح هايي بلورين مي گردانند، ظرف هاي بلوريني از نقره که آنها را به اندازه مناسب آماده کرده اند و در آنجا از جام هايي سيراب مي شوند که لبريز از شراب طهوري آميخته با زنجبيل است، از چشمه اي در بهشت که

نامش سلسبيل

[صفحه 359]

است و بر گردشان نوجواناني جاوداني مي گردند که هرگاه آنها را بيني گمان مي کني مرواريد پراکنده اند و هنگامي که آنجا را بيني نعمت ها و ملک عظيمي را مي بيني، بر اندام آنها لباس هايي است از حرير نازک سبز رنگ و از ديباي ضخيم و با دستبندهايي از نقره آراسته اند و پروردگارشان شراب طهور به آنان مي نوشاند، اين پاداش شماست و سعي و تلاش شما مورد قدرداني است.

(سوره انسان آيات 5- 22)

1042- عليّ بن موسي الرضا حدّثني أبي موسي، عن أبيه جعفر بن محمد، عن أبيه محمد، عن أبيه عليّ، عن أبيه الحسين، عن أبيه عليّ بن أبي طالب قال: لمّا مرض الحسن والحسين عادهما رسول الله (ص) فقال: لي: يا أبا الحسن لو نذرت علي ولديک لله نذراً أرجو أن ينفعهما الله به. فقلت: عليّ لله نذر لئن بريء حبيباي من مرضهما لأصومنّ ثلاثة أيّام. فقالت فاطمة: وعليّ لله نذر لئن بريء ولداي من مرضهما لأصومنّ ثلاثة أيّام. وقالت جاريتهم فضّة: و عليّ لله نذر لئن بريء سيّداي من مرضهما لأصومنّ ثلاثة أيام.

فألبس الله الغلامين العافية فأصبحوا وليس عند آل محمد قليل ولاکثير، فصاموا يومهم و خرج علي إلي السوق فإذاً شمعون اليهودي في السوق و کان له صديقاً فقال له: يا شمعون أعطني ثلاثة أصواع شعيراً وجزَّة صوف تغزله فاطمة. فأعطاه شمعون ما أراد فأخذ الشعير في ردائه الصوف تحت حضنه ودخل منزله فأفرغ الشعير وألقي الصوف فقامت فاطمة إلي صاع من الشعير فطحنته وعجنته و خبزت منه خمسة أقراص وصلّي عليّ مع رسول الله المغرب ودخل منزله ليفطر فقدّمت إليه فاطمة خبز شعير وملحاً جريشاً و ماءاً قراحاً، فلما دنوا ليأکلوا وقف مسکين بالباب فقال: السلام عليکم أهل بيت محمد، مسکين من أولاد المسلمين، أطعمونا أطعمکم الله من موائد الجنّة. فقال علي:


فاطم ذات الرشد واليقين
يابنت خير الناس اجمعين

[صفحه 360]

اماترين البائس المسکين
جاء الينا جائع حزين


قد قام بالباب له حنين
يشکو الي الله و يستکين


کل امرء بکسبه رهين

فأجابته فاطمة وهي تقول:


امرک عندي يابن عم طاعة
مابي لؤم لا ولا ضراعة


فاعطه ولاتدعه ساعة
نرجو له الغياث في المجاعة


ونلحق الاخيار والجماعه
وندخل الجنة بالشفاعة


فدفعوا إليه أقراصهم وباتوا ليلتهم لم يذوقوا إلاّ الماء القراح، فلمّا أصبحوا عمدت فاطمة إلي الصاع الآخر فطحنته وعجنته وخبزت خمسة أقراص و صاموا يومهم، وصلّي عليّ مع رسول الله صلي الله عليه وآله المغرب؛ ودخل منزله ليفطر فقدّمت إليه فاطمة خبز شعير و ملحاً جريشاً وماءاً قراحاً فلما دنوا ليأکلوا وقف يتيم بالباب فقال:السلام عليکم يا أهل بيت محمد أنا يتيم من أولاد المسلمين، استشهد والدي مع رسول الله يوم أحد، أطعمونا أطعمکم الله علي موائد الجنة. فدفعوا إليه أقراصهم و باتوا يومين وليلتين لم يذوقوا إلا الماء القراح.

فلما أن کان في اليوم الثالث عمدت فاطمة إلي الصاع الثالث وطحنته وعجنته و خبزت منه خمسة أقراص، وصاموا يومهم وصلي علي مع النبي المغرب ثم دخل منزله ليفطر، فقدّمت فاطمة إليه خبز شعير و ملحاً جريشاً و ماءاً قراحاً، فلما دنوا ليأکلوا وقف أسير بالباب فقال: السلام عليکم يا أهل بيت النبوة أطعمونا أطعمکم الله، فأطعموه أقراصهم فباتوا ثلاثة أيّام ولياليها لم يذوقوا إلاالماء القراح.

فلما کان اليوم الرابع عمد عليّ- والحسن والحسين يرعشان کما يرعش الفرخ- و فاطمة وفضة معهم فلم يقدروا علي المشي من الضعف، فأتوا رسول الله فقال: إلهي هؤلاء أهل بيتي يموتون جوعاً، فارحمهم يا رب واغفرلهم إلهي هؤلاء أهل بيتي فاحفظهم ولا تنسهم، فهبط جبرئيل وقال: يا محمد ان الله يقرأ عليک السلام

[صفحه 361]

ويقول: قد استجبْتُ دعاءک فيهم وشکرت لهم ورضيت عنهم واقرأ (إن الأبرار يشربون من کأس کان مزاجها کافوراً- إلي قوله- إن هذا کان لکم جزاءً و کان سعيکم مشکوراً).

عليّ بن موسي الرضا از پدرانش از عليّ بن ابي طالب (ع) نقل مي کند که گفت: حسن و حسين مريض شدند و رسول خدا از آنان عيادت کرد و به من گفت: اي ابوالحسن اگر به خاطر دو فرزندت براي خدا نذر کني، اميدوارم که خداوند به وسيله آن به آنان سودي برساند، من گفتم: من براي خدا نذر مي کنم که اگر دو حبيب من از بيماري شان بهبود يابند سه روز روزه مي گيرم، فاطمه گفت: من نيز نذر مي کنم که اگر دو فرزندم از بيماري شان بهبود يابند سه روز روزه مي گيرم، کنيزشان فضه گفت: من نيز نذر مي کنم که اگر دو سرور من از بيماري شان بهبود يابند سه روز روزه مي گيرم.

خداوند لباس عافيت به آن دو جوان پوشانيد و اين در حالي بود که نزد آل محمد چيز کم و زيادي نبود، آن روز را روزه گرفتند و علي به بازار رفت و شمعون يهودي در بازار بود و با او آشنا بود، به او گفت: اي شمعون سه صاع جو و مقداري پشم به من بده تا فاطمه آن را بريسد، شمعون آنچه را که علي خواسته بود به او داد، جو را در رداي خود و پشم را در زير بغل خود قرار داد و به منزلش آمد و جو را خالي کرد و پشم را انداخت، فاطمه يک صاع از آن جو را آرد کرد و خمير نمود و از آن پنج قرص نان درست کرد و علي نماز مغرب را خواند و به منزل آمد تا افطار کند، فاطمه نان جو و نمک نرم و آب پاکيزه اي را به او داد، وقتي نزديک شد که افطار کنند، مسکيني بر در خانه ايستاد و گفت: سلام بر شما اي خاندان محمد! مسکيني از اولاد مسلمانان هستم، مرا طعام دهيد خدا شما را با نعمت هاي بهشتي طعام بدهد علي گفت:

اي فاطمه که داراي رشد و يقين هستي، اي دختر بهترين مردم، آيا نمي بيني بيچاره مسکيني را که گرسنه و نالان پيش ما آمده است؟ دم در ايستاده و براي او

[صفحه 362]

ناله اي است و به خدا شکايت مي کند و اظهار حاجت مي کند، هر انساني در گرو کار خود است.

فاطمه در پاسخ گفت:

فرمان تو نزد من اي پسرعمو مطاع است من نه مذمت و نه زاري مي کنم، به او بده و لحظه اي درنگ نکن، براي او در گرسنگي اميد پناه داريم و به نيکان و مردم (خوب) ملحق مي شويم و با شفاعت وارد بهشت مي شويم.

آنان قرص هاي نان خود را به او دادند و در حالي که جز آب پاکيزه چيزي نخورده بودند خوابيدند. چون صبح کردند فاطمه سراغ صاع ديگر آمد و آن را آرد و خمير نمود و پنج قرص نان درست کرد و آن روز را نيز روزه گرفتند و علي با رسول خدا نماز مغرب را خواند و به منزلش آمد تا افطار کند، فاطمه نان جو و نمک نرم و آب پاکيزه اي به او داد، وقتي نزديک شدند تا بخورند، يتيمي بر در خانه ايستاد و گفت: سلام بر شما اي خاندان محمد من يتيمي از اولاد مسلمانان هستم، پدرم در جنگ احد در رکاب پيامبر خدا شهيد شده مرا طعام دهيد خدا شما را از نعمت هاي بهشتي طعام دهد. آنان قرص نان هاي خود را به او دادند و در حالي که دو روز روزه بودند و جز آب پاکيزه چيزي نخورده بودند، خوابيدند.

وقتي روز سوم شد فاطمه سراغ صاع سوم رفت و آن را آرد و خمير کرد و پنج قرص نان از آن درست کرد و آن روز را نيز روزه گرفتند و علي نماز مغرب را با پيامبر خواند و به خانه آمد تا افطار کند، فاطمه نان جو و نمک نرم و آب پاکيزه اي به او داد، چون نزديک شدند که بخورند اسيري بر در خانه ايستاد و گفت: سلام بر شما اي خاندان نبوت، مرا طعام دهيد خدا شما را طعام دهد، پس قرص نان هاي خود را به او دادند و در حالي که سه روز و سه شب جز آب نخورده بودند خوابيدند.

چون روز چهارم شد علي و حسن و حسين مانند لرزيدن جوجه مي لرزيدند و فاطمه و فضه نيز با آنها بودند و از ضعف، توانايي راه رفتن نداشتند (به هر نحو بود) نزد پيامبر آمدند، پيامبر گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند و از گرسنگي

[صفحه 363]

مي ميرند، خدايا به آنان رحم کن و آنان را بيامرز، خدايا اينان اهل بيت من هستند آنان را حفظ کن و از ياد نبر. پس جبرئيل فرود آمد و گفت: اي محمد خداوند تو را سلام مي رساند و مي گويد: دعاي تو را درباره آنان مستجاب کردم و از آنان قدرداني مي کنم و از آنان راضي هستم و بخوان: «ان الابرار يشربون من کأس کان مزاجُها کافورا- تا- ان هذا کان لکم جزاء وکان سعيکم مشکورا.

اين حديث را در چند مورد مختصر کرديم.

1043- 1052- اين حديث با همين تفصيل و با اندک تفاوتي با سندهاي بسياري نقل شده است.

1053- عن ابن عباس في قوله تعالي: (ويطعمون الطعام علي حبّه) قال: انزلت في علي وفاطمة، أصبحا وعندهم ثلاثة أرغفة، فأطعموا مسکيناً ويتيماً و اسيراً، فباتوا جياعاً فنزلت فيهم هذه الآية.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ويطعمون الطعام علي حبه» گفت: راجع به علي و فاطمه نازل شده است آنان سه عدد نان داشتند و آن را به مسکين و يتيم و اسير دادند و خود گرسنه خوابيدند، پس اين آيه نازل شد.

1054- عن ابن عباس في قوله تعالي: (ويطعمون الطعام) قال: مرض الحسن والحسين مرضاً حتّي عادهما جميع أصحاب رسول الله صلي الله عليه وآله سلم فکان فيهم أبوبکر و عمر فقالا: يا أباالحسن لو نذرت لله نذراً. فقال علي لئن عافا الله سبطي نبيه محمد ممّا بهما من سقم لأصومنّ لله نذراً ثلاثة أيام. وسمعته فاطمة فقالت: ولله عليّ مثل الذي ذکرته. وسمعه الحسن والحسين فقالا: يا أبه ولله علينا مثل الذي ذکرت. فأصبحا وقد عافاهما الله تعالي فصاموا فغدا عليّ إلي جار له فقال: أعطنا جزّة من صوف تغزلها لک فاطمة، وأعطنا کراه ما شئت. فأعطاه جزّة من صوف وثلاثة أصوع من شعير.

وذکر الحديث بطوله مع الأشعار إلي قوله: إذ هبط جبرئيل فقال: يا محمد يهنيک ما أنزل فيک وفي أهل بيتک (إنّ الإبرار يشربون من کأس) إلي آخره، فدعا

[صفحه 364]

النبي صلي الله عليه وآله وسلم علياً وجعل يتلوها عليه و عليّ يبکي ويقول: الحمد الله الذي خصّنا بذلک.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ويطعمون الطعام» گفت: حسن و حسين به شدت مريض شدند به گونه اي که همه اصحاب پيامبر از آنان عيادت کردند و در ميان آنها ابوبکر وعمر نيز بودند،گفتند: اي ابوالحسن اگر براي خدا نذر مي کردي (بهتربود) علي گفت: نذر مي کنم که اگر خداوند دو نوه پيامبرش محمد را شفا بدهد، سه روز روزه بگيرم، فاطمه آن را شنيد و گفت، براي خدادر گردن من همان باشد که تو گفتي، حسن و حسين نيز آن را شنيدند و گفتند: اي پدر براي خدا در گردن ما همان باشد که تو گفتي.

خدا آنها را شفا داد پس روزه گرفتند و علي نزد همسايه اي آمد وگفت: به ما مقداري پشم بده تا فاطمه آن رابريسد و در مقابل، آنچه مي خواهي به ما بده، او مقداري پشم و سه صاع جو داد.

(حديث به همان صورت و با همان اشعار که در حديث 1042 آورديم ادامه مي يابد تا آنجا که) جبرئيل فرود آمد و گفت: اي محمد آنچه درباره تو و اهل بيت تو نازل شده تو را خوشحال مي کند: «اِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ کَأْس کانَ مِزاجُها کافُورًا» تا آخر آيات. پيامبر علي را خواند و آن آيات را بر او تلاوت نمود و علي گريه مي کرد و مي گفت: حمد خدا را که اين آيات را به ما اختصاص داد.

1055- عن ابن عباس في قول الله تعالي: (إنّ الأبرار يشربون) قال: يعني بهم الصدّيقين في إيمانهم عليّ و فاطمة والحسن والحسين، يشربون في الآخرة من کأس خمر کأنّ مزاجها من عين ماء يسمّي الکافور، ثمّ نعتهم فقال: (يوفون بالنذر) يعني يتموّن الوفاء به (يخافون يوماً کان شرّه) عذابه (مستطيراً) قد علي وفشا وعمّ، نزلت في علي وفاطمة والحسن والحسين، وذلک إنهما مرضا مرضاً شديداً فعادهما رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم و أبوبکر وعمر ومعه وجوه أصحابه فقال: يا علي أنذر أنت وفاطمة نذراً إن عافي الله ولديک أن تفي به. وساقه بطوله.

[صفحه 365]

ابن عباس درباره سخن خداوند «ان الابرار يشربون» گفت: منظور از ابرار کساني هستند که در ايمان خود استوار بودند، علي و فاطمه و حسن و حسين، آنان در آخرت از کاسه شرابي مي خورند که طعم آن از آب چشمه اي است که به آن کافور گفته مي شود. سپس آنان را چنين توصيف مي کند:«يوفون بالنذر» يعني آنان به نذر خود وفا مي کنند «و يخافون يوما کان شّره مستطيرا» يعني از روزي مي ترسند که عذاب آن عمومي است. اين آيات درباره علي و فاطمه و حسن و حسين نازل شده است.

به اين صورت که حسن و حسين مريض شدند و پيامبر خدا و ابوبکر و عمر و گروهي از بزرگان اصحاب از آنان عيادت کردند، پيامبر گفت: يا علي تو و فاطمه نذر کنيد که اگر خداوند دو فرزندت را شفابدهد به آن نذر عمل کنيد (حديث به همان صورت که پيشتر نقل کرديم ادامه مي يابد).

1056- عن عطاء عن ابن عباس في قوله تعالي: (ويطعمون الطعام علي حبّه) قال: وذلک إنّ عليّ بن أبي طالب آجر نفسه ليسقي نخلا بشيء من شعير ليلة حتي أصبح، فلمّا أصبح وقبض الشعير طحن ثلثه فجعلوا منه شيئاً ليأکلوه يقال له الحريرة، فلما تمّ انضاجه أتي مسکين فأخرجوا إليه الطعام، ثم عملا الثلث الثاني فلمّا تمّ إنضاجه أتي يتيم فسأل فأطعموه ثم عملا الثلث الباقي فلمّا تمّ انضاجه أتي أسير من المشرکين فسأل فأطعموه وطووا يومهم ذلک.

عطاء از ابن عباس نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «و يطعمون الطعام علي حبه» گفت: عليّ بن ابي طالب (ع) اجير شد تا در مقابل مقداري از جو شب تا صبح نخلستاني را آبياري کند، چون صبح شد و جو را گرفت يک سوم آن را آرد کردند و از آن طعامي که به آن حريره مي گويند، درست کردند تا آن را بخورند، چون آماده کردند مسکيني آمد و آن طعام را به او دادند، سپس ثلث دوم را درست کردند که يتيمي آمد و سؤال کرد آن طعام را به او اطعام نمودند، سپس ثلث بقيه را آماده کردند وقتي آماده شد، اسيري از مشرکان آمد و سؤال کرد پس او را طعام دادند و آن روزشان را گرسنه به سر بردند.

[صفحه 366]

1057- عن ابن عباس في قوله تعالي: (ويطعمون الطعام علي حبّه) مسکيناً ويتيماً وأسيراً إنّما نطعمکم لوجه الله لا نريد منکم جزاءً ولا شکوراً، إنّا نخاف من ربّنا يوماً عبوساً قمطريراً) الآيات قال: نزلت في علي ابن أبي طالب أطعم عشاءه و أفطر علي القراح.

ابن عباس گفت: «ويطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا» تا آخر آيات درباره عليّ بن ابي طالب (ع) نازل شده هنگامي که شام خود را داد و با آب افطار کرد.

1058- عن مجاهد في قوله تعالي: (إنّما نطعمکم لوجه الله) قال: لم يقولوا حين أطعموهم (نطعمکم لوجه الله) ولکن علمه الله من قلولهم فأثني به عليهم ليرغب فيه راغب.

مجاهد درباره سخن خداوند: «انما نطعمکم لوجه الله» گفت: آنان موقعي که اطعام کردند اين سخن را «انما نطعمکم لوجه الله = همانا شمارا براي خدااطعام مي کنيم» به زبان نياوردند بلکه خداوند از دل آنان دانست و به سبب آن آنها را ثنا گفت تا ديگران نيز به اين کار رغبت کنند.

1059- ابو إسحاق الزجاج يقول في قوله (ويطعمون الطعام علي حبّه) هذه الهاء تعود علي الطعام، و المعني: يطعمون الطعام أشدِّ ما يکون حاجتهم إليه، وصفهم الله تعالي بالأثرة علي أنفسهم.

ابواسحاق زجاج درباره سخن خداوند: «ويطعمون الطعام»گفت: اين «ها» به «طعام» برمي گردد و معناي آن اين است که آن طعام را مي دادند در حالي که خودشان به شدت به آن احتياج داشتند، خداوند آنها را چنين توصيف مي کند که ديگران را بر خود مقدم مي داشتند.

از زيدبن ارقم نيز در اين باره روايتي با دو سند نقل شده است:

1060- 1061- عن زيد بن أرقم قال: کان رسول الله صلي الله عليه وآله يَشدّ علي بطنه الحجر من الغرث، فظلّ يوماً صائماً ليس عنده شيء فأتي بيت فاطمة و الحسن و الحسين يبکيان فقال رسول الله صلي الله عليه وآله: يا فاطمة أطعمي ابنيّ.

[صفحه 367]

فقالت: ما في البيت إلاّ برکة رسول الله فالتقاهما رسول الله بريقه حتي شبعا وناما واقترضا لرسول الله صلي الله عليه آله وسلم ثلاثة أقراص من شعير، فلمّا أفطر وضعاها بين يديه، فجاء سائل فقال: أطعموني ممّا رزقکم الله. فقال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: يا علي قم فأعطه. قال: فأخذت قرصاً فأعطيته، ثمّ جاء ثان فقال رسول الله قم يا عليّ فأعطه فقمت فأعطيته فجاء ثالث فقال: قم ياعلي فأعطه قال: فأعطيته، وبات رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم طاوياً وبتنا طاوين فلما أصبحنا أصبحنا مجهودين ونزلت هذه الآية: (ويطعمون الطعام علي حبّه مسکيناً و يتيماً واسيراً). ثم إن الحديث بطوله اختصرته في مواضع.

زيدبن ارقم مي گويد: پيامبر از گرسنگي به شکم خود سنگ مي بست، روزي روزه گرفته بود و چيزي نزد او نبود به خانه فاطمه آمد و حسن و حسين گريه مي کردند، پيامبر گفت: اي فاطمه به فرزندانم غذا بده. فاطمه گفت: در خانه بجز وجود با برکت پيامبر خدا چيزي نيست، پيامبر با آب دهان خود آنها را تغذيه کرد تا اينکه آنها سير شدند و خوابيدند. براي پيامبر سه قرص نان جو قرض گرفتند، پس چون وقت افطار رسيد، آنها را در مقابل او گذاشتند، سائلي آمد و گفت: از آنچه خدا به شما روزي داده به من اطعام کنيد. پيامبر گفت: يا علي برخيز و به او بده. گفت: قرصي گرفتم و به او دادم تا اينکه دومي آمد پيامبر گفت: يا علي به او هم بده. برخاستم و به او دادم، سومي آمد و گفت: برخيز يا علي و به او هم بده، مي گويد: به او هم دادم و پيامبر و ما گرسنه خوابيديم، چون صبح کرديم در زحمت بوديم و اين آيه نازل شد: «ويطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا» اين حديث را به طور مختصر آورديم.

حسکاني مي گويد: بعضي از ناصبي ها به اين قصه ايراد مي گيرند و مي گويند: اهل تفسير اتفاق نظر دارند که اين سوره (سوره هل اتي علي الانسان) در مکه نازل شده و اين قصه اگر درست باشد در مدينه واقع شده است، بنابراين چگونه

[صفحه 368]

مي تواند سبب نزول اين سوره باشد، معلوم مي شود که اين قصه ساختگي است.

مي گويم: چگونه او به خود اجازه مي دهد که بگويد همه چنين گفته اند در حالي که قول اکثر اين است که اين سوره در مدينه نازل شده است (به اين شرح:)

1062- عن ابن عبّاس أنّه قال: أوّل ما نزل بمکّة (أقرأ باسم ربک الذي خلق) وذکر کلامه إلي قوله: هذا ما نزل بمکّة وهي خمسة وثمانين سورة.

و أوّل ما نزل بالمدينة البقرة، وآل عمران، والأنفال، والأحزاب، والممتحنة، وإذا زلزلة، والحديد، و محمد، والرعد، والرحمان، وهل أتي علي الإِنسان!، والطلاق. وذکر إلي قوله: فذلک ثمانية وعشرون سورة ممّا نزل بالمدينة.

هذا لفظ أبي نصر، وقال بهلول: ثم أنزل بالمدينة البقرة، ثم الأنفال، ثم آل عمران،ثم الأحزاب، ثم الممتحنة، ثم النساء، ثم إذا زلزلت ثم الحديد، ثم سورة محمد، ثم الرعد، ثم سورة الرحمان، ثم هل أتي علي الإِنسان، ثم الطلاق.

وذکر إلي قوله: «فذلک ثمانية وعشرون».

ابن عباس گفت: نخستين سوره که در مکه نازل شده «اقرء باسم ربک الذي خلق» است و سخن را ادامه داد تا آنجا که گفت: اين هشتاد و پنج سوره است و نخستين سوره اي که در مدينه نازل شده سوره بقره است و سپس آل عمران و انفال و احزاب و ممتحنه و اذا زلزلت و حديد و محمد و رعد و رحمن و هل اتي علي الانسان و طلاق است و ادامه داد تا آنجا که گفت: اين بيست و هشت سوره است که در مدينه نازل شده است.

اين عبارت ابونصر بود و بهلول چنين گفته است:

سپس در مدينه سوره بقره سپس انفال، سپس آل عمران، سپس احزاب، سپس ممتحنه، سپس نساء، سپس اذا زلزلت، سپس حديد، سپس محمد، سپس رعد، سپس رحمن سپس هل اتي علي الانسان و سپس طلاق نازل شده است و ادامه داد تا آنجا که گفت: اين بيست و هشت سوره است.

[صفحه 369]

1063- عطاء عن ابن عبّاس أنّ سورة هل أتي مدنية. ورواه عن مجاهد ابن أبي نجيح، وأبو عمرو ابن أبي العلاء المقريء.

عطاء از ابن عباس نقل کرده که سوره هل اتي در مدينه نازل شده و آن را از مجاهدبن ابي نجيع و ابوعمروبن ابي العلاء نيز نقل کرده است.

1064- عن مجاهد، عن ابن عباس أنّه أوّل ما أنزل الله علي نبيّه من القرآن (أقرأ باسم ربک الذي خلق)وساق الحديث إلي قوله: ثمّ هاجر إلي المدينة وأنزل الله عليه بالمدينة البقرة. والأنفال- إلي قوله- ثم الرحمان ثم هل أتي علي الإِنسان، ثمّ الطلاق، ثم لم يکن، الحديث بطوله. مجاهد از ابن عباس نقل کرده که گفت: نخستين سوره اي که خداوند بر پيامبرش از قرآن نازل کرد «اقرء باسم ربک الذي خلق» بود. حديث را ادامه داد تا آنجا که گفت: سپس پيامبر به مدينه هجرت کرد و خدا در مدينه سوره هاي بقره و انفال- تا- رحمن، سپس هل اتي علي الانسان، سپس طلاق، و سپس لم يکن را نازل کرد- تا آخر حديث.

1065- عن أبي صالح عن ابن عباس قال: أوّل شيء نزل بمکة إقرأ باسم ربک، ثمّ ن والقلم، ثم والضحي ثم يا أيها المزمل، ثم يا أيها المدّثر، ثم تبّت، ثم إذا الشمس کوّرت. وذکر إلي قوله: وهي ثلاثة وثمانون سورة ممّا نزل بمکة. و أول شيء نزل بالمدينة ويل للمطفّفين، ثمّ البقرة، ثمّ، الأنفال، ثمّ آل عمران، ثمّ الأحزاب: ثمّ الممتحنة، ثمّ النساء، ثمّ إذا زلزلت ثمّ الحديد ثمّ سورة محمد صلي الله عليه وآله ثمّ هل أتي علي الإِنسان ثم الطلاق. وذکر کلامه إلي قوله: وإذا کانت فاتحة سورة نزلت بمکة کتبت السورة مکّية ثم يزيد الله فيها ما يشاء بالمدينة، فذلک ثلاثون سورة نزلت بالمدينة.

ابوصالح از ابن عباس نقل مي کند که گفت: اولين چيزي که در مکه نازل شد، «اقرء باسم ربک الذي خلق» بود سپس، ن والقلم، سپس والضحي، سپس يا ايها المزمل، سپس يا ايها المدثر، سپس تبّت و سپس اذاالشمس کورت نازل شد تا آنجا که گفت:

[صفحه 370]

و اين هشتادو سه سوره است که در مکه نازل شده است.

نخستين چيزي که در مدينه نازل شد ويل للمطففين، سپس بقره، سپس انفال، سپس آل عمران، سپس احزاب، سپس ممتحنه، سپس نساء، سپس اذازلزلت، سپس محمد، سپس هل اتي علي الانسان و سپس طلاق بود تا آنجا که گفت: در اول هر سوره اي که در مکه نازل گشته، نوشته شده «مکية» سپس خداوند آنچه را که مي خواست در مدينه بر آن افزود. و اين سي سوره است که در مدينه نازل شده است.

1066- عن عطاء قال: هذا کتاب ما ذکر لنا من تفسير القرآن وتنزيل سوره الأوّل فالأول ممّا نزلت بمکة و ما أنزل بعد ذلک بالمدينة. وذکر کلامه إلي قوله: ثمّ کان أوّل ما أنزل بالمدينة سورة البقرة. وذکر إلي قوله ثمّ هل أتي علي الإِنسان حين من الدهر لم يکن شيئاً مذکوراً. وذکر الحديث.

عطاء گفت: اين کتابي است از آنچه از تفسير و تنزيل سوره هاي قرآن به ترتيب نزول قرآن در مکه و مدينه نازل گشته، به ما گفته شده است. تاآنجاکه مي گويد:اولين سوره که درمدينه نازل شد سوره بقره بود و ادامه مي دهد ومي گويد: سپس سوره هل اتي علي الانسان حين من الدهراست وحديث را ذکر مي کند.

1067- عن عکرمة، والحسن ابن أبي الحسن: أنّ أوّل ما أنزل الله من القرآن بمکة (اقرأ باسم ربک الذي خلق) ون والقلم. وذکر کلامه إلي قوله: وما أنزل الله بالمدينة ويل للمطففين، والبقرة، والأنفال،وآل عمران، والأحزاب- وساق کلامه إلي قوله-: والرحمان، وهل أتي علي الإِنسان، ويا أيها النبي إذا طلقتم. الحديث.

از عکرمه و حسن بن ابي الحسن نقل شده که نخستين چيزي که خدا از قرآن در مکه نازل کرد «اقرء باسم ربک الذي خلق» و ن والقلم بود،تا آنجا که مي گويد:و آنچه خدا در مدينه نازل کرد: ويل للمطففين و بقره و انفال و آل عمران و احزاب تا آنجا که مي گويد:و رحمن و هل اتي علي الانسان و يا ايها النبي اذا طلقتم بود، تا آخر حديث

[صفحه 371]

1068- عن عکرمة والحسن قالا: ما أنزل الله من القرآن بمکة: (اقرأ باسم ربّک) وذکر إلي قوله: وأمّاماأنزل بالمدينة فهي ويل للمطفّفين، والبقرة، وآل عمران، والأنقال، والأحزاب، والمائدة، والممتحنة، والنساء، وإذا زلزلت والحديد، ومحمد والرعد، والرحمان، وهل أتي علي الإِنسان، والطلاق، ولم يکن.

عکرمه و حسن گفتند:اولين چيزي که از قرآن در مکه نازل شد،اقرء باسم ربک بود، تا آنجا که گفتند: و آنچه در مدينه نازل شده عبارتند از: ويل للمطففين و بقره و آل عمران وانفال و احزاب و مائده و ممتحنه و نساء و اذا زلزلت و حديد و محمد و رعد و رحمن و هل اتي علي الانسان و طلاق و لم يکن.

1069- عن عطاء الخراساني قال: کانت إذا نزلت فاتحة سورة بمکّة کتبت مکّيّة، ثم يزيد الله فيها ما يشاء بالمدينة، وکان أوّل ما نزل بالمدينة سورة البقرة، ثمّ الأنفال، ثمّ آل عمران، ثمّ الأحزاب ثمّ الممتحنة، ثمّ النساء، ثمّ إذا زلزلت ثمّ الحديد، ثمّ سورة محمد ثم سورة الرعد، ثمّ سورة الرحمان، ثمّ هل أتي.

عطاء خراساني گفت: در آغاز هر سوره اي که در مکه نازل مي گشت، نوشته مي شد: «مکيه» سپس خداوند آنچه را که خواست در مدينه بر آن افزود و نخستين چيزي که در مدينه نازل شد، عبارت بودند از: سوره بقره، سپس انفال،سپس آل عمران، سپس احزاب، سپس ممتحنه، سپس نساء، سپس اذازلزلت، سپس حديد، سپس محمد، سپس سوره رعد، سپس رحمن، سپس هل اتي.

1070- عليّ بن الحسن بن واقد عن أبيه قال: أوّل ما نزل من القرآن بمکة بلا خلاف (اقرأباسم ربک) ثمّ يا أيها المزّمل وساق الکلام إلي قوله: وأوّل ما نزل بالمدينة البقرة، ثمّ الأنفال إلي قوله: (يا ايّها النبي حسبک الله) ثمّ آل عمران، ثمّ الأحزاب، ثمّ الممتحنة، ثمّ النساء ثمّ إذا زلزلت ثمّ الحديد، ثمّ محمد، ثمّ الرعد، ثمّ الرحمان، ثمّ هل أتي علي الإِنسان، ثمّ الطلاق، ثمّ لم يکن، ثمّ الحشر. وساق الحديث.

[صفحه 372]

عليّ بن حسين بن واقد از پدرش نقل مي کند که گفت:نخستين چيزي که از قرآن در مکه نازل شد،بدون اختلاف «اقرء باسم ربک» بود،سپس يا ايها الزمل، تا آنجا که گفت:

نخستين چيزي که در مدينه نازل شد سوره بقره بود، سپس انفال تا آيه «يا ايها النبي حسبک الله» سپس آل عمران، سپس احزاب، سپس ممتحنه، سپس نساء، سپس اذازلزلت، سپس حديد، سپس محمد، سپس رعد، سپس رحمن، سپس هل اتي علي الانسان، سپس طلاق، سپس لم يکن، سپس حشر.تا آخر حديث.

(188)

و نيز از سوره مرسلات نازل شده است:

اِنَّ الْمُتَّقينَ في ظِلال وَ عُيُون

همانا پرهيزگاران در سايه ها و چشمه ها هستند.

(سوره مرسلات آيه 41)

1071- عن مجاهد، عن ابن عباس في قوله تعالي: (إن المتقين) قال: يعني الذين اتّقوا الشرک والذنوب و الکبائر، وهم علي والحسن والحسين (في ظلال) يعني ظلال الشجر والخيام من اللؤلؤ (وعيون) يعني ماءاً طاهراً يجري (وفواکه) يعني ألوان الفواکه (ممّا يشتهون) يقول: مما يتمنّون (کلوا واشربوا هنيئاً) لا موت عليکم في الجنّة ولاحساب (بما کنتم تعلمون) يعني تطيعون الله في الدنيا (إنّا کذلک نجزي المحسنين) أهل بيت محمّد في الجنة.

مجاهد از ابن عباس نقل مي کند که درباره سخن خداوند:«ان المتقين»گفت:يعني کساني که از شرک و گناه و کباير پرهيز کردند و آنان عبارت بودند از:علي و حسن و حسين «في ظلال» يعني در سايه هاي درخت و خيمه هايي از لؤلؤ «و عيون» يعني آب پاکي که جاري مي شود «وفواکه» يعني انواع ميوه ها «مما يشتهون» از آنچه آرزو دارند

[صفحه 373]

«کلوا و اشربوا هنيئا» در بهشت مرگ و حسابي نيست «بما کنتم تعملون» يعني در دنيا خدا را اطاعت کرديد «انا کذلک نجزي المحسنين» اهل بيت محمد در بهشت.

(189)

و نيز از سوره نبأ نازل شده است:

عَمَّ يَتَسآءَلُونَ عَنِ النَّبَاِ الْعَظيمِ الَّذي هُمْ فيهِ مُخْتَلِفُونَ

از چه چيزي مي پرسند؟ از آن خبربزرگ که در آن اختلاف دارند.

(سوره مرسلات آيات 1- 2)

1072- عن أبي حمزة الثمالي قال: سألت أبا جعفر عن قول الله تعالي (عمّ يتسائلون، عن النبأالعظيم) فقال: کان عليّ يقول لأصحابه: أنا والله النبأ العظيم الذي اختلف فيّ جميع الأمم بألسنتها والله ما لله نبأ أعظم مني، ولا لله آية أعظم مني

ابوحمزه ثمالي گفت: از ابوجعفر درباره سخن خداوند «عم يتسائلون عن النبأ العظيم» پرسيدم گفت: علي به يارانش گفت: به خدا سوگند که من همان خبر بزرگ هستم که همه ملت ها بازبان هاي خود درباره من اختلاف کرده اند، به خدا سوگند که خداوند را خبري بزرگتر از من نيست و براي خدا نشانه اي بزرگتر از من نيست.

1073- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است:

1074- عن ابان بن تغلب قال: سألت أبا جعفر عن قول الله: (عن النبأ العظيم) قال:النبأ العظيم علي وفيه اختلفوا لأن رسول الله ليس فيه اختلاف.

ابان بن تغلب گفت: از ابوجعفر درباره سخن خداوند: « عن النبأ العظيم» پرسيدم، گفت: خبر بزرگ علي بود و درباره او اختلاف کردند چون درباره پيامبر خدا اختلافي نيست.

1075- عن السدي، عن عبد خير عن علي بن أبي طالب قال: أقبل صخربن حرب حتي جلس إلي رسول الله صلي الله عليه وآله فقال: الأمر بعدک لمن؟ قال لمن

[صفحه 374]

هو منّي بمنزلة هارون من موسي. فأنزل الله (عمّ يتساءلون) يعني يسألک أهل مکة عن خلافة علي (عن النبأ العظيم الذي هم فيه مختلفون) فمنهم المصدق ومنهم المکذب بولايته، (کلا سيعلمون، ثم کلا سيعلمون) وهو ردّ عليهم سيعرفون خلافته أنّها حق إذ يسألون عنها في قبور هم فلا يبقي منهم ميّت في شرق ولا غرب ولا برّ ولا بحر إلاّ ومنکر ونکير يسألانه يقولان للميت: من ربّک وما دينک ومن نبيّک ومن إمامک؟

سدّي از عبدخير نقل مي کند که عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: صخربن حرب آمد و نزد رسول خدا نشست و گفت: پس از تو امر (خلافت) چه کسي راست؟ گفت: براي کسي که او از من به منزله هارون از موسي است. پس خداوند اين آيه را نازل کرد: «عن النبأالعظيم الذي هم فيه مختلفون» برخي از آنان تصديق مي کنند و برخي ولايت او را تکذيب مي کنند «کلاّ سيعلمون ثمّ کلاّ سيعلمون = نه چنين است، بزودي مي دانند سپس نه چنين است بزودي مي دانند» اين ردّ بر آنهاست که بزودي مي دانند که خلافت او حق است هنگامي که در قبرهايشان از آن پرسيده شدند، هيچ مرده اي از آنان در شرق و غرب و بيابان و دريا نمي ماند مگر اينکه نکير و منکر از آنان مي پرسند و به مرده مي گويند: پروردگار تو کيست و دين تو چيست و پيامبر تو کيست و امام تو کيست؟

(190)

ونيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّ لِلْمُتَّقينَ مَفازًا حَدآئِقَ وَ أَعْنابًا وَ کَواعِبَ أَتْرابًا وَ کَأْسًا دِهاقًا لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْوًا وَ لا کِذّابًا جَزآءً مِنْ رَبِّکَ عَطآءً حِسابًا

همانا براي پرهيزگاران نجات و پيروزي بزرگي است، باغ هاي سر سبز و انگورها و حورياني جوان و هم سنّ و سال و جام هايي لبريز و پياپي، در آنجا نه سخن لغو و بيهوده اي مي شنوند و نه دروغي.

[صفحه 375]

(سوره نبأ آيات 31- 35)

1076- عن ابن عباس في قوله تعالي: (إن للمتقين مفازا) قال: هو علي بن أبي طالب، هو والله سيد من اتقي الله وخافه، اتّقاه عن ارتکاب الفواحش، وخافه عن اقتراب الکبائر (مفازا) نجاة من النار و العذاب وقرباً من الله في منازل الجنة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ان للمتقين مفازا» گفت: اوعليّ بن ابي طالب است، او به خدا سوگند سرور کساني است که از خدا پروا مي کنند و از او مي ترسند، از او در ارتکاب گناهان آشکار پروا مي کنند و از او در افتادن به گناهان کبيره مي ترسند، «مفازا» يعني نجات از آتش و عذاب و تقرب به خدا در منزل هاي بهشت.

(191)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلاِئکَةُ صَفًّا لا يَتَکَلَّمُونَ اِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَوابًا

روزي که روح و فرشتگان به صف مي ايستند و سخن نمي گويند مگر کسي که خداي بخشنده به او اجازه دهد و سخن درست بگويد.

(سوره نبأ آيه 36)

1077- عن أبي حمزة الثمالي قال: دخلت علي محمّد بن عليّ فقلت له يا بن رسول الله حدثني بحديث ينفعني. قال يا أباحمزة کل الناس يدخل الجنة إلا من أبي. قلت: هل يوجد أحد يأبي أن يدخل الجنة؟ قال: نعم من لم يقل لا إله الآ الله، محمد رسول الله. قلت: أني ترکت المرجئة والقدرية والحرورية وبني أمية يقولون: لا إله إلا الله، محمد رسول الله فقال: أيهات أيهات إذا کان يوم القيامة سلبهم الله إياها فلم يقلها إلا نحن وشيعتنا، والباقونن منها براء، أما سمعت الله يقول: (يوم يقوم الروح والملائکة صفّاً لا يتکلّمون إلاّ من أذن له الرحمان وقال صوابا) يعني من

[صفحه 376]

قال: لا إله إلاّ الله، محمد رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم.

ابوحمزه ثمالي گفت: نزد محمد بن علي رفتم و به او گفتم: اي پسر پيامبر براي من حديثي بگو که مرا سودمند باشد. گفت: اي ابوحمزه همه مردم وارد بهشت خواهند شد مگر کسي که از آن خودداري کند! گفتم: آيا کسي پيدا مي شود که از رفتن به بهشت خودداري کند؟ گفت: آري، هر کس که نگويد: لا اله الا الله محمد رسول الله. گفتم: من مرجئه و قدريه و خوارج و بني اميه را ترک کردم در حالي که همگي مي گفتند: لا اله الا الله محمد رسول الله. پس گفت: هيهات هيهات! چون روز قيامت شود خداوند آن را از ايشان سلب مي کند و آن کلمات را جز ما و شيعيان ما نمي گويند و بقيه از آن بيزارند، آيا سخن خداوند را نشنيدي که مي گويد: «يوم يقوم الروح و الملائکة صفّا لايتکلّمون الاّ من اذن له الرحمن و قال صوابا» يعني هر کس که بگويد لا اله الا الله محمد رسول الله.

1078- قال أبو جعفر في قوله تعالي: (يوم يقوم الروح والملائکة صفاً لا يتکلمون إلا من أذن له الرحمان) قال: إذا کان يوم القيامة خطف قول: لا إله إلا الله. عن قلوب العباد في الموقف إلا من اقرّ بولاية علي وهو قوله: (إلا من أذن به الرحمان) يعني من أهل ولاية علي فهم الذين يؤذن لهم بقول: لا إله إلا الله.

ابوجعفر درباره سخن خداوند:«يوم يقوم الروح و الملائکة صفّا لايتکلّمون الاّ من اذن له الرحمن» گفت: چون روز قيامت شود، گفتن لا اله الا الله از دل هاي بندگان در موقف، فراموش مي شود جز کساني که به ولايت علي اقرار کرده باشند و اين است معناي سخن خداوند: «الا من اذن له الرحمن» يعني از اهل ولايت علي. آنان هستند که به آنها اجازه داده مي شود که بگويند: لا اله الا الله.

(192)

و نيز در سوره نازعات نازل شده است:

وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّه وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوي فِاِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ

[صفحه 377]

الْمَأْوي

و امّا کسي که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوا و هوس باز دارد، بي گمان بهشت همان جايگاه اوست.

(سوره نازعات آيات 40- 41)

1079- عن ابن عباس في قوله تعالي: (فأمّا من طغي) يقول: علا و تکبّر وهو علقمة بن الحرث بن عبدالله بن قصيّ و آثر الحياة الدنيا وباع الآخرة بالدنيا، فإنّ الجحيم هي مأوي من کان هکذا (وأمّا من خاف مقام ربه) يقول عليّ بن أبي طالب خاف مقامه بين يدي ربه وحسابه وقضاءه بين العباد فانتهي عن المعصية، و نهي نفسه عن الهوي يعني عن المحارم التي يشتهيها النفس، فإن الجنة هي مأواه خاصة ومن کان هکذا عاماً.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «فاما من طغي» مي گويد: يعني خود را بگيرد و تکبر کند، و او علقمة بن حرث بن عبدالله بن قصي بود و او زندگي دنيا را بر آخرت ترجيح داد وآخرت را در برابر دنيا فروخت، جهنم جايگاه کسي است که چنين باشد «و اما من خاف مقام ربه» مي گويد: او عليّ بن ابي طالب (ع) است که از ايستادن در برابر پروردگار و حساب و داوري او ميان بندگان مي ترسيد و لذا از گناهان پرهيز مي کرد و نفس خود را از هوا و هوس، يعني از گناهاني که نفس انسان به آنها ميل مي کند، باز مي داشت. همانا بهشت به طور خصوص جايگاه اوست و به طور عموم جايگاه هر کسي است که چنين باشد.

(193)

و نيز از سوره عبس نازل شده است:

وُجُوهٌ يَوْمَئِذ مُسْفِرَةٌ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ

چهره هايي در آن زمان روز گشاده است، خندان و شادمان است.

(سوره عبس آيات 38- 39)

[صفحه 378]

1080- عن أنس بن مالک قال: سألت رسول الله (ص) عن قوله: (وجوه يومئذ مسفرة) قال: يا أنس هي وجوهنابني عبدالمطلب أنا وعلي وحمزة وجعفر والحسن والحسين وفاطمة، نخرج من قبورنا ونور وجوهنا کالشمس الضاحية يوم القيامة، قال الله تعالي: (وجوه يومئذ مسفرة) يعني مشرقة بالنور في أرض القيامة (ضاحکة) فرحانة برضاء الله عنا (مستبشرة) بثواب الله الذي وعدنا.

انس بن مالک گفت: از پيامبر خدا درباره سخن خداوند: « وجوه يومئذ مسفره» پرسيدم، گفت: اي انس آن، چهره هاي ما فرزندان عبدالمطلب است، من و علي و حمزه و جعفر و حسن و حسين و فاطمه که از قبرهايمان بيرون مي شويم در حالي که نور چهره ما در روز قيامت مانند آفتاب نيم روز است. خداوند مي فرمايد: « وجوه يومئذ مسفره» يعني در صحنه قيامت روشنايي مي دهد «ضاحکة» به سبب خوشنودي خداوند از ما خوشحاليم «مستبشرة» يعني به جهت ثوابي که خدا به ما وعده داده شادمانيم.

(194)

و نيز از سوره مطففين نازل شده است:

وَ في ذلِکَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ

و در اين (نعمت هاي بهشتي)بايد پيشي گيرندگان پيشي گيرند.

(سوره مطففين آيه 26)

1081- عن جابر أنّ النبي صلي الله عليه وآله وسلم في غزوة الطائف دعا علياً فانتجاه ثم قال: أيّها الناس انّکم تقولون: إنّي انتجيت علياً. ما أنا انتجيته إنّ الله انتجاه وفي ذلک فليتنافس المتنافسون.

جابر گفت: پيامبر در جنگ طائف علي را خواند و او را به گفتن راز انتخاب کرد

[صفحه 379]

سپس گفت: اي مردم شما مي گوييد من علي را انتخاب کردم در حالي که من او را انتخاب نکردم بلکه خداوند او را انتخاب کرد «و في ذلک فليتنافس المتنافسون».

(195)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنيم عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ

و آميزه آن از شراب طهور است، چشمه اي که مقربان از آن مي نوشند.

(سوره مطففين آيات 27- 28)

1082- عن جابر بن عبدالله، عن النبي صلي الله عليه وآله وسلم في قوله تعالي: (ومزاجه من تسنيم) قال: هو أشرف شراب الجنة يشربه آل محمد، وهم المقرّبون السابقون: رسول الله و عليّ بن أبي طالب وخديجة وذرّيتهم الذين اتّبعوهم بإيمان.

جابر بن عبدالله درباره سخن خداوند: «و مزاجه من تسنيم» از پيامبر نقل مي کند که گفت: آن بهترين نوشيدني بهشت است که آل محمد از آن مي نوشند و آنان هستند که مقربان و سابقان هستند: رسول خدا و عليّ بن ابي طالب (ع) و خديجه و فرزندان آنان که با ايمان از آنان پيروي کرده اند.

(196)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَکُونَ وَ اِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ

همانا کساني که گناه کرده اند به کساني که ايمان آورده اند مي خندند و چون از کنار آنان مي گذرند به غمزه عيب جويي مي کنند

(سوره مطففين آيات 29- 30)

[صفحه 380]

1083- حدّثنا الکلبي قال: استعمل رسول الله صلي الله عليه وآله عليّاً علي بني هاشم فکان إذا مرّبهم ضحکوا به، فنزلت هذه الآية.

کلبي گفت: پيامبر خدا علي را بر بني هاشم سرپرست کرد و چون از کنار آنان مي گذشت به او مي خنديدند، پس اين آيه نازل شد.

1084- عن عبدالرحمان بن سالم، عن أبي عبدالله في قوله تعالي: (إنّ الذين أجرموا) إلي آخر السورة، قال: نزلت في عليّ، والذين استهزؤا به من بني أمية انّ عليّا مرّ علي نفر من بني أميّة وغيرهم من المنافقين، فسخروا منه، ولم يکونوا يصنعون شيئاً إلاّ نزل به کتاب فلما رأوا ذلک مطّوا بحواجبهم فأنزل الله تعالي: (وإذا مرّوابهم يتغامزون).

عبدالرحمن بن سالم از ابوعبدالله نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «انّ الذين اجرموا» تا آخر سوره گفت: درباره علي و کساني از بني اميه که او را مسخره مي کردند، نازل شده. علي از کنار گروهي از بني اميه و جمعي از منافقان گذشت، او را مسخره کردند و آنان هيچ کاري نمي کردند مگر اينکه خداوند آن را در قرآن مي آورد وچون او را ديدند به قصد مسخره با ابروهاي خود اشاره مي کردند، پس خدا اين آيه را نازل کرد: «واذا مرّوا بهم يتغامزون».

1085- عن أبي صالح عن ابن عباس في قوله: (إنّ الذين أجرموا) إلي آخر السورة قال: فالذين آمنوا عليّ بن أبي طالب وأصحابه، والذين أجرموا منافقوا قريش.

ابوصالح از ابن عباس نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «ان الذين اجرموا» تا آخر سوره گفت: کساني که ايمان آورده اند عليّ بن ابي طالب (ع) وياران او بودند و کساني که گناه کرده اند، منافقان قريش بودند.

1086- عن الضحاک عن ابن عباس في قوله تعالي: (إنّ الذين أجرموا) قال: هم بنو عبد شمس، مرّبهم عليّ بن أبي طالب ومعه نفر فتغامزوا به وقالوا: هؤلاء هم الضلاّل. فأخبر الله تعالي ما للفريقين عنده جميعاً يوم القيامة و قال: (فاليوم الذين

[صفحه 381]

آمنوا) وهم عليّ وأصحابه (من الکفّار يضحکون، علي الأرائک ينظرون هل ثوّب الکفّار ما کانوا يفعلون) بتغامزهم وضحکهم وتضليلهم عليّاً وأصحابه، فبشر النبيّ صلي الله عليه و آله عليّاً وأصحابه الذين کانوا معه أنکم ستنظرون إليهم وهم يعذّبون في النار.

ضحاک از ابن عباس نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «ان الذين اجرموا» گفت: آنان فرزندان عبدشمس هستند که عليّ بن ابي طالب (ع) از کنار آنان گذشت و گروهي با او بود، آنها با چشم به علي اشاره کردند و گفتند: اينان گمراهان هستند، پس خداوند از وضعيت هر دو گروه در روز قيامت خبر داد و گفت:امروز (روزقيامت) مؤمنان يعني علي وياران او بر کافران مي خندند، آنان از تخت هاي خود نظاره مي کنند که آيا کافران به پاداش آنچه مي کردند رسيده اند؟ منظور همين اشاره و خنديدن و گمراه دانستن علي و ياران اوست. پيامبر به علي و ياران او مژده داد که شما بزودي به آنان نگاه خواهيد کرد در حالي که آنان در آتش معذب شده اند.

1087- وفي تفسير مقاتل- رواية إسحاق عنه- في قوله تعالي: إنّ الذين أجرموا کانوا من الذين آمنوا يضحکون) قال: وذلک إنّ عليّ بن أبي طالب انطلق في نفر إلي النبي (ص) فسخر منهم المنافقون وضحکوا وقالوا: (إنّ هؤلاء لضالّون) يعني يأتون محمداً يرون أنّهم علي شيء. فنزلت هذه الآية قبل أن يصل عليّ ومن معه إلي النبي صلي الله عليه وآله وسلم فقال: (إنّ الذين أجرموا) يعني المنافقون (کانوا من الذين آمنوا) يعني عليّاً وأصحابه (يضحکون) إلي آخرها).

اسحاق از تفسير مقاتل نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «ان الذين اجرموا کانوا من الذين آمنوا يضحکون» گفت: اين آيه هنگامي نازل شد که عليّ بن ابي طالب (ع) همراه با چند نفر نزد پيامبر مي آمدند، منافقان آنان رامسخره کردند و خنديدند و گفتند: اينان گمراهان هستند، يعني آنها پيش محمد مي روند و گمان مي کنند که بر چيزي هستند، پس اين آيه پيش از آنکه علي وهمراهان او نزد پيامبر برسند به

[صفحه 382]

پيامبر نازل شد، گفت: «انّ الّذين اجرموا» يعني منافقان «کانوا من الذين آمنوا» يعني علي و ياران او «يضحکون» تا آخر.

1088- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

(197)

و نيز از سوره فجر نازل شده است:

يآ أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعي اِلي رَبِّکِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي في عِبادي وَ ادْخُلي جَنَّتي

اي نفس آرام به سوي پروردگارت راضي و خوشحال برگرد، پس در ميان بندگان من وارد شو و در بهشت من وارد شو.

(سوره فجر آيات 27- 30)

1089- عن عبدالرحمان بن سالم عن أبي عبدالله جعفر بن محمد، في قوله تعالي: (يا ايّتها النفس المطمئنة) إلي آخر السورة، قال: نزلت في عليّ.

عبدالرحمن بن سالم از ابوعبدالله جعفربن محمد نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «يا ايتها النفس المطمئنة» تا آخر سوره گفت: راجع به علي نازل شده است.

(198)

و نيز از سوره بلد نازل شده است:

وَ والِد وَ ما وَلَدَ

سوگند به پدر و فرزندي که آورده.

(سوره بلد آيه 2)

1090- عن أبي جعفر في قول الله عزّوجلّ: (ووالد وماولد) قال: الوالد أميرالمؤمنين وما ولد الحسن والحسين عليهم السلام.

[صفحه 383]

ابوجعفر درباره سخن خداوند: «و والد و ماولد» گفت: «والد» اميرالمؤمنين و «ماولد» حسن و حسين هستند.

1091- عن جابر قال: سألت أبا جعفر عن قول الله: (ووالد وما ولد) قال: عليّ وما ولد.

جابر گفت: از ابوجعفر راجع به سخن خداوند: «و والد و ما ولد» پرسيدم، گفت: علي و فرزندش.

(199)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ

از گردنه بالا نرفت.

(سوره بلد آيه 11)

1092- عن أبي جعفر وسئل عن قول الله تعالي: (فلا اقتحم العقبة) فضرب بيده إلي صدره فقال: نحن العقبة التي من اقتحمها نجا.

از ابوجعفر راجع به سخن خداوند: «فلا اقتحم العقبه» پرسيدند، گفت: ما همان گردنه هستيم و هر کس از آن بالا رود نجات مي يابد.

1093- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

(200)

ونيز در سوره الشمس نازل شده است:

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ اِذا تَلاها وَ النَّهارِ اِذا جَلاّها وَ الْلَيْلِ اِذا يَغْشاها

سوگند به خورشيد و تابندگي اش و سوگند به ماه هنگامي که در پي آن

[صفحه 384]

آيد و سوگند به روز چون روشن گرداند و سوگند به شب چون پرده بر آن پوشد.

(سوره شمس آيات 1- 4)

1094- عن ابن عبّاس في قول الله تعالي: (والشمس وضحاها) قال: هو رسول الله صلي الله عليه وآله (والقمر إذا تلاها) قال:هو عليّ بن ابي طالب (والنهار إذا جلاّها) قال: الحسن والحسين (والليل إذا يغشاها) قال: بنو أميّة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «الشمس وضحيها» گفت: آن رسول الله است «والقمر اذا تليها» آن عليّ بن ابي طالب (ع) است «والنهار اذا جلاّها» گفت: آن حسن و حسين هستند «والليل اذا يغشاها» بني اميه است.

1095- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

(201)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

اِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها

آنگاه که شقي ترينشان برخاست.

(سوره شمس آيه 12)

1096- عن حجيّة بن عدي عن علي عليه السلام قال: قال لي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: يا عليّ من أشقي الأوّلين؟ قلت: عاقر النافة. قال: صدقت، فمن أشقي الآخرين؟ قلت: لا أدري قال: الذي يضربک علي هذه کعاقر ناقة الله أشقي بني فلان من ثمود.

حجيّة بن عدي از علي نقل مي کند که گفت: پيامبر خدا به من گفت: يا علي شقي ترين گذشتگان کيست؟ گفتم: کسي که ناقه (صالح) را پي کرد، گفت: راست گفتي، شقي ترين آيندگان کيست؟ گفتم: نمي دانم، گفت: او کسي است که تو را براي

[صفحه 385]

اين کار مي زند، او مانند پي کننده ناقه خداست که شقي ترين بني فلان از قوم ثمود بود.

1097- عن نباتة بن أسد عن عليّ عليه السلام قال: إنّ الصادق المصدّق عهد إليّ لينبعثنّ أشقاها فليقتلک کما انبعث أشقي ثمود.

نباتة بن اسداز علي نقل مي کند که گفت: راستگويي که راستگويي او تصديق شده (پيامبر) به من خبر داده که شقي ترينشان برمي خيزد وتو را مي کشد همانگونه که شقي ترين قوم ثمود برخاست.

1098- عن عمر بن صهيب، عن أبيه قال: قال رسول الله (ص) يوماً لعلي: من أشقي الأولين؟ قال: الذي عقر الناقة. قال: صدقت، فمن أشقي الآخرين؟ قال: لا أدري. قال: الذي يضربک علي هذه. وأشار النبي صلي الله عليه وآله وسلم بيده إلي يافوخه.

قال: فکان عليّ يقول: يا أهل العراق أما والله لوددت أن لو انبعث أشقاکم فخضب هذه اللحية من هذه. ووضع يده علي مقدم رأسه.

عمر بن صهيب از پدرش نقل مي کند که رسول خدا روزي به علي گفت: شقي ترين اولين کيست؟ گفت: کسي که شتر (صالح) را پي کرد، گفت: راست گفتي، شقي ترين آخرين کيست؟ گفت: نمي دانم، گفت: کسي که به اينجاي تو مي زند و با دستش به فرق سرش اشاره کرد. مي گويد: علي همواره مي گفت: اي اهل عراق دوست دارم که شقي ترين شما برخيزد و اين ريش را از اين خضاب کند و دست خود را بر جلوي سرش مي گذاشت.

1099- عن زيد بن أسلم أنّ أبا سنان الدؤلي حدّثه أنّه عاد عليّاً في شکوة اشتکاها فقال له: لقد تخوّفنا عليک يا أبا الحسن في شکواک هذا. فقال، ولکنّي والله ما تخوفت علي نفسي منه، لأنّي سمعت الصادق المصدّق (ص) يقول: إنّک ستضرب ضربة هاهنا،و ضربة ههنا- وأشار إلي صدغيه- يسيل دمها حتي يخضب لحيتک و يکون صاحبها أشقاها کما کان عاقر الناقة أشقي ثمود.

[صفحه 386]

زيدبن اسلم گفت: ابوسنان دؤلي به او خبر داد که علي را در يک بيماري که به او عارض شد عيادت کرد وبه او گفت: اي ابوالحسن ما در اين بيماري بر تو ترسيديم، علي گفت: ولي من از آن نترسيدم چون از صادق مصدق (پيامبر خدا) شنيدم که مي گفت: بزودي به تو ضربتي از اينجا مي زنند و (به گيجگاه خود اشاره کرد) وخون از آن مي ريزد و ريش تو را خضاب مي کند و کسي که اين کار را مي کند شقي ترينشان است همانگونه که پي کننده ناقه، شقي ترين قوم ثمود بود.

1100- عن عمير بن عبدالملک قال: خطبنا عليّ عليه السلام علي منبر الکوفة فأخذ بلحيته ثمّ قال: متي ينبعث أشقاها حتي يخضب هذه من هذه.

عميربن عبدالملک گفت: علي در منبر کوفه خطبه مي خواند، ريش خود را گرفت و گفت: کي شقي ترينشان برمي خيزد تا اين را با اين خضاب کند.

1101- عن أبي مطر، قال: قال عليّ: متي ينبعث أشقاها، قيل: و من أشقاها؟ قال: الذي يقتلني.

ابومطر گفت: علي گفت: کي شقي ترينشان برمي خيزد؟ گفته شد: شقي ترينشان کيست؟ گفت: آنکه مرا مي کشد.

1102- عن أبي الطفيل قال: دعا عليّ الناس إلي البيعة، فجاء عبدالرحمان بن ملجم المرادي فردّه مرّتين ثمّ بايعه ثمّ قال: ما يجلس أشقاها ليخضبنّ هذه من هذه. يعني لحيته من رأسه؛ ثم تمثّل بهذين البيتين:


شد حيازيمک للموت
فإنّ الموت يأتيک


ولا تجزع من القتل
إذا حلّ بواديک


ابوالطفيل گفت: علي مردم را به بيعت فراخواند، پس عبدالرحمان بن ملجم مرادي آمد و علي دوبار او را ردّ کرد سپس بيعت نمود، آنگاه گفت: شقي ترينشان نمي نشيند تا اين را با اين خضاب کند.

يعني ريش او را با خون سرش. سپس به اين دو بيت تمثل کرد:

[صفحه 387]

کمر خود را براي مرگ محکم کن، همانا مرگ سوي تو مي آيد و از کشته شدن هنگامي که سراغ تو آيد بي تابي نکن.

1103- عن ابي هريره قال: کنت جالساً مع النبي صلي الله عليه وآله وسلم فجاء عليّ فسلّم فأقعده رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم إلي جنبه فقال: يا عليّ من أشقي الأولين؟ قال: الله ورسوله أعلم. قال عاقر الناقة، ثم قال: فمن أشقي الآخرين؟ قال: الله ورسوله أعلم. قال: فأهوي بيده إلي لحية عليّ فقال: يا علي الذي يخضب هذه من هذا ووضع يده علي قرنه، قال أبو هريرة: فوالله ما أخطأ الموضع الذي وضع رسول الله يده عليه.

ابوهريره گفت: نزد پيامبر نشسته بودم که علي آمد و سلام داد پيامبر او را در کنار خود نشانيد و گفت: يا علي شقي ترين اوّلين کيست؟ گفت: خداو رسول او داناترند. گفت: پي کننده ناقه (صالح) سپس گفت: شقي ترين آخرين کيست؟ گفت: خدا و رسول او داناترند. پيامبر با دست خود به ريش علي اشاره کرد و گفت: يا علي او کسي است که اين را با اين خضاب مي کند و دست خود را بر سر علي گذاشت. ابوهريره گفت: به خدا سوگند از همان محلي که پيامبر دست خود را بر آن گذاشت خطا نکرد.

1104- عن عمّار بن ياسر قال: کنت أنا وعلي في غزوة ذي العشيرة، فنزلنا منزلا فرأينا رجالا من بني مدلج يعملون في نخل لهم فأتيناهم فنظرنا إليهم ساعة، فغشينا النعاس، فعمدنا إلي صور من النخل فنمنا تحته في دقعاء من التراب، فما أهبّنا إلاّ رسول الله فحرّکنا برجله فقمنا وقد تترّبنا، فيومئذ قال لعلي يا أبا تراب-لما کان يري عليه من الدقعاء- ألا أنبئّک بأشقي الناس رجلين: أُحَيمِر ثمود الذي عقر الناقة، والذي يضربک علي هذا حتي تبلّ منه هذه- وأومي برأسه ولحيته.

عماربن ياسر گفت: من و علي در جنگ ذوالعشيره بوديم و در منزلي پياده شديم و مرداني از قبيله بني مدلج را ديديم که در کنار درخت خرمايي بودند، نزد آنان رفتيم ساعتي به آنان نگاه کرديم و خواب ما را فراگرفت و به آن نخل تکيه کرديم و

[صفحه 388]

زير آن روي خاک خوابيديم، ما را بيدار نکرد مگر رسول خدا که ما را با پاي خود حرکت داد و ما برخاستيم و خاک اندود شده بوديم. در اين حال به علي که آغشته به خاک (تراب) بود، گفت: اي ابوتراب آيا تو را از شقي ترين مردم خبر ندهم؟ آنان دو نفرند: احمير از قوم ثمود که ناقه را پي کرد و کسي که تو را از اينجا مي زند تا اينجا به آن خيس شود و به سر و ريش او اشاره کرد.

1105- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

1106- عن عبدالله بن عمرو، قال: سمعت رسول الله يقول: ألا إنّ شفاعتي لأهل الکبائر من أمتي إلاّ من قتل عليّ بن أبي طالب.

عبدالله بن عمرو گفت: از پيامبر شنيدم که مي گفت: آگاه باشيد شفاعت من مخصوص صاحبان گناهان کبيره از امت من است مگر کسي که عليّ بن ابي طالب (ع) را بکشد.

1107- عن عکرمة: عن ابن عبّاس قال: قال لي رسول الله صلي الله عيله وآله: أشقي الخلق قدار بن قدير عاقر ناقة صالح، وقاتل علي بن أبي طالب.

ثم قال ابن عبّاس ولقد أمطرت السماء يوم قتل عليّ دماً يومين متتابعين.

عکرمه از ابن عباس نقل مي کند که گفت: پيامبر خدا به من گفت: شقي ترين خلق قداربن قدير پي کننده ناقه صالح و قاتل عليّ بن ابي طالب (ع) است. آنگاه ابن عباس گفت: روزي که علي کشته شد دو روز متوالي از آسمان خون باريد.

1108- عن الضحّاک بن مزاحم قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: يا عليّ تدري من شرّ الأولين؟- وقال وکيع مرّة عن الضحاک عن عليّ قال: قال لي رسول الله صلي الله عيله وآله وسلم: يا عليّ تدري من أشقي الأوّلين؟- قلت: الله و رسوله أعلم. قال: عاقر الناقة. ثمّ قال: تدري- من شرّ - وقال مرة:- من أشقي- الآخرين؟ قلت: الله ورسوله أعلم.قال: قاتلک.

ضحاک بن مزاحم گفت: پيامبر خدا گفت: يا علي مي داني که بدترين اوّلين

[صفحه 389]

کيست؟ (و در روايتي از وکيع آمده شقي ترين اولين) علي مي گويد: گفتم: خدا و رسول او داناترند، گفت: پي کننده ناقه (صالح) سپس گفت: مي داني که بدترين يا شقي ترين آخرين کيست؟ گفتم: خداو رسول او داناترند، گفت: قاتل تو.

(202)

و نيز از سوره ضحي نازل شده است:

وَ لَسَوْفَ يُعْطيکَ رَبُّکَ فَتَرْضي

و به زودي پروردگارت آنچنان به تو عطا مي کند که راضي شوي.

(سوره ضحي آيه 5)

1109- عن جابر، قال: دخل رسول الله علي فاطمة وعليها کساء من جلد الابل، فلمّا رآها بکي وقال: يا فاطمة تعجّلي مرارة الدنيا بنعيم الآخرة الجنة غداً. فأنزل الله تعالي (ولسوف يعطيک ربّک فترضي).

جابر گفت: پيامبر خدا بر فاطمه وارد شد و او عبايي ازپوست شتر داشت وقتي آن را ديد گريه کرد و گفت: اي فاطمه سختي دنيا را در برابر نعمت فرداي آخرت تحمل کن، پس خدا نازل کرد: «ولسوف يعطيک ربک فترضي».

1110- اين مضمون با تفاوت اندکي با سند ديگري نيز نقل شده است.

1111- عن ابن عباس في قوله تعالي: (ولسوف يعطيک ربّک فترضي) قال: يدخل الله ذرّيته الجنّة.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ولسوف يعطيک ربک فترضي» گفت: خداوند ذريّه او را به بهشت داخل مي کند.

1112- عن علي بن أبي طالب قال: قال رسول الله (ص): أشفع لأمتي حتي ينادي ربّي رضيت يا محمد فأقول ربّ رضيت.

ثمّ قال: إنّکم معشر أهل العراق تقولون: إنّ أرجي آية في القرآن (يا عبادي

[صفحه 390]

الذين أسرفوا علي أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله) قلت: إنّا لنقول ذلک. قال: ولکنّا أهل البيت نقول: إنّ أرجي آية في کتاب الله قوله تعالي: ولسوف يعطيک ربّک فترضي) وهي الشفاعة.

عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: پيامبر خدا گفت: براي امتم شفاعت مي کنم تا اينکه پروردگارم ندا مي دهد: اي محمد راضي شدي؟ و من مي گويم: پروردگارا راضي شدم، سپس علي گفت: اي مردم عراق شما مي گوييد: اميدوار کننده ترين آيه در قرآن اين آيه است «يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله = اي بندگان من که بر نفس خود اسراف کرديد، از رحمت خداوند نوميد نشويد» گفتيم: بلي ما چنين مي گوييم. گفت: ولي ما اهل بيت مي گوييم: اميدوار کننده ترين آيه در کتاب خدا اين آيه است: «ولسوف يعطيک ربک فترضي» و آن مربوط به شفاعت است.

1113- عن ابن عباس في قوله: (ولسوف يعطيک ربک فترضي) قال: رضاء محمد (ص) ان لا يدخل أحد من أهل بيته النار.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «ولسوف يعطيک ربک فترضي» گفت: خوشنودي محمد اين است که کسي از اهل بيت او داخل آتش نشود.

(203)

و نيز در اين سوره نازل شده است:

وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ

و اما نعمت پروردگارت را به ياد آور.

(سوره ضحي آيه 11)

1114- عن عليّ بن أبي طالب قال: خلقت الأرض لسبعة بهم يرزقون وبهم ينصرون وبهم يمطرون، عبدالله بن مسعود وأبوذر وعمّار وسلمان والمقداد، وحذيفة، وأنا إمامهم السابع، قال الله: (وأمّا بنعمة ربّک فحدث).

[صفحه 391]

عليّ بن ابي طالب (ع) گفت: زمين به خاطر هفت نفر آفريده شده که مردم به خاطر آنها روزي داده مي شوند و به خاطر آنها ياري مي شوند و به خاطر آنها باران مي بارد: عبدالله بن مسعود و ابوذر و عمار و سلمان و مقداد و حذيفه و من که امام آنها و هفتمين آنها هستم، خداوند مي فرمايد: «و اما بنعمة ربک فحدّث».

1115- همين مضمون با سند ديگري نيز نقل شده است.

(204)

و نيز از سوره الم نشرح نازل شده است:

فَاِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ

پس چون فارغ شدي نصب کن.

(سوره انشراح آيه 7)

1116- عن أبي عبدالله في قوله تعالي: (فإذا فرغت فانصب) قال: يعني انصب علياً للولاية.

ابوبصير از ابوعبدالله نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «فاذا فرغت فانصب» گفت: يعني علي را به ولايت نصب کن.

1117- 1119- همين مضمون با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

(205)

و نيز از سوره تين نازل شده است:

وَ التّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سينينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمينِ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويم ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلينَ اِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُون فَما يُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدّينِ أَلَيْسَ اللّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمينَ

[صفحه 392]

سوگند به انجير و زيتون، و سوگند به طور سينا، و سوگند به اين شهر امن، که ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم، سپس او را به پايين ترين مرحله بازگردانيديم، مگر کساني که ايمان آورده اند و عمل شايسته انجام داده اند که براي آنها پاداشي قطع نشدني است، پس چه چيزي سبب مي شود که بعد از اين، روز جزا را انکار کني؟ آيا خداوند بهترين داوران نيست؟

(سوره تين آيات 1-8)

1120- عن أنس قال: لمّا نزل علي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم سورة والتين، فرح لها فرحاً شديداً حتي بان لنا شدّة فرحه، فسألت ابن عباس بعد ذلک عن تفسيرها فقال: أمّا قول الله تعالي: (والتين) فبلاد الشام، (والزيتون) فبلاد فلسطين، (وطور سنين) طور سيناء الذي کلّم الله عليه موسي (وهذا البلد الأمين) فبلد مکّة (لقد خلقنا الإِنسان) محمد (ص) وهو (في أحسن تقويم) (ثم رددناه أسفل سافلين) عبدة اللاة والعزي (إلا الذين آمنوا وعملوا الصالحات) أبوبکر و عمر (فلهم أجر غير ممنون) عثمان (فما يکذبک بعد بالدين) عليّ بن أبي طالب (أليس الله بأحکم الحاکمين) بعثک فيهم نبياً وجمعکم علي التقوي يا محمد.

انس گفت: چون سوره تين بر پيامبر خدا نازل شد، از آن بسيار شادمان شد بگونه اي که شدت شادماني او براي ما آشکار گشت، بعد از اين، از ابن عباس تفسير آن را پرسيدم، گفت: «والتين» بلاد شام «والزيتون» بلاد فلسطين «و طور سينين» طور سينا که خدا در آن با موسي سخن گفت، «وهذا البلد الامين» شهر مکه «لقد خلقنا الانسان» محمد که در بهترين صورت بود «ثمّ رددناه اسفل سافلين» عبادت کنندگان لات و عزّي «الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات» ابوبکر و عمر «فلهم اجر غير ممنو» عثمان «فما يکذبک بعد بالدين» عليّ بن ابي طالب (ع) «اليس الله باحکم الحاکمين» تو را در ميان آنان مبعوث کرد و شما را بر تقوا گرد آورد اي محمد.

1121- محمد بن الفضيل بن يسار قال: سألت أبا الحسن عن قول الله تعالي:

[صفحه 393]

(والتين) قال: الحسين ثم قال: (والزيتون) الحسين. وعن قوله (وطور سنين) قال: إنما هو طور سيناء، وذلک أمير المؤمنين (وهذا البلد الأمين) قال: ذلک رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم (إلا الذين آمنوا وعملوا الصالحات) قال: ذلک أمير المؤمنين وشيعتهم کلّهم (فلهم أجر غير ممنون).

محمد بن فضيل بن يسار گفت: از ابوالحسن راجع به سخن خداوند: «والتين» پرسيدم، گفت:«والتين» حسن و «والزيتون» حسين و «و طور سينين» طور سينا و اين اميرالمؤمنين است «وهذا البلد الامين» اين رسول الله است «الا الذين آمنوا و عملوالصالحات» اين اميرالمؤمنين و شيعيان او هستند.

1122- 1123ـ شبيه اين مضمون با تفاوت اندکي با دو سند ديگر نيز نقل شده است.

1124- عن موسي بن جعفر في قوله تعالي: (فما يکذبک بعد بالدين) قال، يعني ولاية علي بن أبي طالب.

موسي بن جعفر درباره سخن خداوند، «فمايکذبک بعد بالدين» گفت: يعني ولايت عليّ بن ابي طالب.

(206)

و نيز از سوره لم يکن نازل شده است:

اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ

کساني که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته انجام داده اند، آنان بهترين مردم هستند.

(سوره بينه آيه 98)

1125- يزيد بن شراحيل الإنصاري کاتب عليّ، قال: سمعت عليّاً يقول: حدّثني رسول الله (ص) وأنا مسنده إلي صدري فقال: يا عليّ أما تسمع قول الله

[صفحه 394]

عزّوجلّ: إنّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات أولئک هم خير البرية) هم أنت وشيعتک، وموعدي وموعدکم الحوض، إذا اجتمعت الأمم للحساب تدعون غراء محجّلين.

يزيد بن شراحيل انصاري کاتب علي (ع) گفت: از علي شنيدم که گفت: در حالي که پيامبر خدا را به سينه ام چسبانيده بودم به من گفت: يا علي آياسخن خداوند: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البرية» را نشنيدي؟ آنان تو و شيعيان تو هستند و وعده من و شما کنار حوض است. هنگامي که امت ها براي حساب گرد مي آيند شما را به عنوان پيشاني سفيدان و پا سفيدان خطاب مي کنند.

1126- عن ابن عبّاس قال: لمّا نزلت هذه الآية: (إنّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات أولئک هم خير البريّة) قال: النبي صلي الله عليه وآله وسلم لعلي: هو أنت وشيعتک. تأتي أنت وشيعتک يوم القيامة راضين مرضييّن، ويأتي عدوّک غضاباً مقمحين قال عليّ: يا رسول الله ومن عدوّي؟ قال: من تبرّأ منک ولعنک ثم قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: من قال رحم الله عليّاً يرحمه الله.

ابن عباس درباره سخن خداوند: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البرية» گفت: پيامبر به علي فرمود: آن تو و شيعيان تو هستند، تو و شيعيانت در روز قيامت راضي و خوشحال مي آييد و دشمن تو خشمناک و سرافکنده مي آيد. علي گفت: يا رسول الله دشمن من کيست؟ گفت: کسي که از تو بيزاري مي کند و تو را لعنت مي کند. سپس پيامبر خدا گفت: هر کس بگويد که خدايا علي را رحمت کند، خدا او را رحمت مي کند.

1127- 1129- همين مضمون با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

1130- عن أبي برزة قال: تلا رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: (إنّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خير البريّة) وقال: هم أنت وشيعتک يا عليّ ميعاد ما بيني وبينکم الحوض.

ابوبرزه گفت: رسول خدا تلاوت کرد: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير

[صفحه 395]

البرية» و گفت: يا علي آنان تو و شيعيان تو هستند. و وعده من و شما کنار حوض است[7] .

1131- عن ابن بريدة عن أبيه قال: تلا النبي صلي الله عليه وآله وسلم هذه الآية: (إنّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خير البريّة) فوضع يده علي کتف عليّ وقال: هو أنت و شيعتک، يا عليّ ترد أنت وشيعتک يوم القيامة رواءاً مروييّن، ويرد عدوک عطاشا مقمحين.

ابن بريده از پدرش نقل مي کند که پيامبر اين آيه را تلاوت کرد: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البرية» و دست خود را بر شانه علي گذاشت و گفت: او تو و شيعه توست، يا علي تو و شيعيانت روز قيامت در حالي وارد مي شويد که سيراب هستيد ولي دشمنان تو تشنه و سرافکنده وارد مي شوند.

1132- عن أبي جعفر محمّد علي عليهما السلام قال: قال: رسول الله (ص) (إنّ الذين آمنوا و عملوالصالحات أولئک هم خير البرية) هم أنت وشيعتک يا عليّ.

ابوجعفر محمد بن علي گفت: پيامبر خدا گفت: «انّ الذين آمنوا و عملوالصالحات اولئک هم خير البرية» يا علي تو و شيعيان تو هستند.

1133- 1138- همين مضمون با تفاوت اندکي با چند سند ديگر نيز نقل شده است.

1139- عن جابر بن عبدالله الأنصاري قال: کنا جلوساً عند رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم إذ أقبل عليّ بن أبي طالب، فلمّا نظر إليه النبي قال: قد أتاکم أخي. ثمّ التفت إلي الکعبة فقال: و ربّ هذه البنية إنّ هذا وشيعته هم الفائزون يوم القيامة. ثمّ أقبل علينا بوجهه فقال: أما والله إنّه أوّلکم إيماناً بالله وأقومکم بأمر الله، وأوفاکم

[صفحه 396]

بعهدالله وأقضاکم بحکم الله وأقسمکم بالسوية وأعدلکم في الرعية وأعظمکم عند الله مزيّة. قال جابر: فأنزل الله (إنّ الذين آمنوا وعملواالصالحات أولئک هم خير البرية) فکان عليّ إذا أقبل قال أصحاب محمّد:قد أتاکم خير البريّة بعد رسول الله.

جابربن عبدالله انصاري گفت: نزد پيامبر خدا نشسته بوديم که عليّ بن ابي طالب (ع) آمد، پيامبر به او نگاه کرد و گفت: برادرم نزد شما آمد، سپس به سوي کعبه توجه نمود و گفت: سوگند به پروردگار اين بنا که او و شيعيانش همان نجات يابندگان در روز قيامت هستند.

سپس روي به سوي ما کرد و گفت: آگاه باشيد که به خدا سوگند نخستين شما از نظر ايمان به خداو پايدارترين شما در کار خدا و وفادارترين شما به عهد خدا و داورترين شما به حکم خدا و تقسيم کننده ترين شما به مساوات و عادل ترين شما در رعيت و بزرگترين شما نزد خدا از نظر مزيّت، اوست. جابر گفت: پس خداوند نازل کرد: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البرية» هر وقت که علي مي آمد اصحاب محمد مي گفتند: بهترين مردم پس از رسول خدا پيش شما آمده است.

1140- همين مضمون با سند ديگري نيز روايت شده است.

1141- عن جابر بن عبدالله الأنصاري قال: بينا رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم يوماً في مسجد المدينة وذکر بعض أصحابه الجنّة فقال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: إنّ لله لواءاً من نور، وعموداً من زبرجد خلقها قبل أن يخلق السماوات بألفي سنة، مکتوب علي رداء ذلک اللواء لا إله إلاّ الله، محمّد رسول الله، آل محمّد خير البرية. صاحب اللواء امام القوم. فقال: علي: الحمد لله الذي هدانا بک و کّرمنا وشرّفنا. فقال له النبي (ص) يا عليّ أما علمت أنّ من أحبّنا ؤانتحل محبّتنا أسکنه الله معنا، وتلا هذه الآية: (في مقعد صدق عند مليک مقتدر).

جابر بن عبدالله انصاري گفت: روزي در مسجد مدينه نشسته بوديم، بعضي از اصحاب از بهشت سخن به ميان آوردند، پس پيامبر خدا گفت: براي خدا پرچمي از نور و ستوني از زبرجد است که آنها را دو هزار سال پيش از آفريدن آسمانها آفريده

[صفحه 397]

است بر دامنه اين پرچم نوشته شد: «لا اله الاّ الله محمد رسول الله» آل محمد بهترين مردم هستند، صاحب پرچم امام قوم است، پس علي گفت: ستايش خداوند را که ما را به وسيله تو هدايت کرده و ما را گرامي داشته وشرافت داده است. پيامبر گفت: يا علي آيا مي داني که هر کس ما را دوست باشد و خود را به محبت ما نسبت دهد، خداوند او را (در بهشت) با ما ساکن مي کند؟ و اين آيه را خواند: «في مقعد صدق عند مليک مقتدر= در نشيمنگاه راست نزد خداوند صاحب ملک قدرتمند».

1142- عن عطيّة العوفي قال: دخلنا علي جابر بن عبدالله الأنصاري وقد سقط حاجباه علي عينيه من الکبر، فقلنا له: أخبرنا عن عليّ فرفع حاجبيه بيده ثم قال: ذاک من خير البرية.

عطيه عوفي گفت: بر جابربن عبدالله انصاري وارد شديم در حالي که از فرط پيري ابروهايش به چشمانش افتاده بود، پس به او گفتم: به ما از علي خبر بده، او با دستش ابروهايش را بالا برد و سپس گفت: او بهترين مردم است.

1143- عن عطيه عن أبي سعيد، قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله: علي خير البرية.

عطيه از ابوسعيد نقل مي کند که گفت: پيامبر خدا فرمود: علي بهترين مردم است.

1144- عن الضحاک، عن ابن عباس عن خالد بن معدان عن معاذ في قوله تعالي (إنّ الذين آمنوا و عملواالصالحات أولئک هم خير البريّة) قالا: هو عليّ بن أبي طالب ما يختلف فيها أحد.

ضحاک از ابن عباس و خالدبن معدان از معاذ نقل مي کنند که آن دو راجع به سخن خداوند: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البرية» گفتند: او عليّ بن ابي طالب (ع) است و هيچ کس در آن اختلاف نکرده است.

1145- عن ابن عباس في قوله تعالي: إنّ الذين آمنوا و عملواالصالحات أولئک هم خير البريّة) قال: هم عليّ وشيعته.

[صفحه 398]

ابن عباس راجع به سخن خداوند: «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البرية» گفت: آنان علي و شيعيان او هستند.

1146- عن ابن عبّاس في قوله تعالي: (ألئک هم خير البرية) قال: نزلت في عليّ وأهل بيته.

ابن عباس گفت: «اولئک هم خير البرية» درباره علي و اهل بيت او نازل شده است.

1147- عن ابن عباس في قوله تعالي: (ألئک هم خير البرية) قال: نزلت في عليّ بن أبي طالب.

ابن عباس گفت: «اولئک هم خير البرية» درباره علي نازل شده است.

1148- عن ابن عبّاس في قوله (أولئک هم خير البريّة) قال: نزلت في عليّ وشيعة.

ابوصالح از ابن عباس نقل مي کند که گفت: «اولئک هم خير البرية» درباره علي و شيعيان او نازل شده است.

(207)

و نيز از سوره قارعه نازل شده است:

فَأَمّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَهُوَ في عيشَة راضِيَة

پس هر کس که کارهاي خوب او سنگين باشد او در زندگي خوشنود کننده اي است.

(سوره قارعه آيات 6- 7)

1149- عن ابن عباس قال: أول من ترجّح کفّة حسناته في الميزان يوم القيامة عليّ بن أبي طالب- وذلک إنّ ميزانه لا يکون فيه إلا الحسنات- وتبقي کفّة السيئات فارغة لا سيئة فيها، لأنّه لم يعص الله طرفة عين فذلک قوله: (فأمّا من ثقلت موازينه فهو في عيشه راضية) أي في عيش في جنة قد رضي عيشه فيها.

[صفحه 399]

ابن عباس گفت: نخستين کسي که کفه حسنات او در ترازوي روز قيامت برتري پيدا مي کند عليّ بن ابي طالب (ع) است و اين بدان جهت است که در ترازوي او جز حسنات وجود ندارد و کفه بدي ها خالي است و چيزي در آن نيست، چون او به اندازه يک چشم به هم زدن گناه نکرده است و اين است سخن خداوند: «فاما من ثقلت موازينه فهو في عيشة راضية» يعني زندگي در بهشت که از آن زندگي راضي است.

(208)

و نيز از سوره تکاثر نازل شده است:

ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذ عَنِ النَّعيمِ

سپس در آن روز از نعمت ها پرسيده مي شويد.

(سوره تکاثر آيه 8)

1150- عن جعفر بن محمد في قوله تعالي: (لتسألنّ يومئذ عن النعيم) قال: نحن النعيم. وقرأ (وإذ تقول للذي أنعم الله عليه وأنعمت عليه)

جعفر بن محمد درباره سخن خداوند: «ثم لتسألنّ يومئذ عن النعيم» گفت: نعمت ها ما هستيم و اين آيه را قرائت کرد: «واذ تقول للذي انعم الله عليه و انعمت عليه».

1151- همين مضمون با سند ديگر نيز نقل شده است.

1152- قال عبدالله بن الحسن في قوله تعالي: (ثم لتسألنّ يومئذ عن النعيم) قال: يعني عن ولايتنا والله يا أبا حفص.

عبدالله بن حسن راجع به سخن خداوند: «ثم لتسألنّ يومئذ عن النعيم» نقل مي کند که گفت: اي ابوحفص به خدا سوگند که از ولايت ما پرسيده مي شويد.

(209)

و نيز در سوره والعصر نازل شده است:

وَ الْعَصْرِ اِنَّ الاِْنْسانَ لَفي خُسْر اِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا

[صفحه 400]

الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ

سوگند به عصر که انسان در زيانکاري است مگر کساني که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته انجام داده اند و يکديگر را به حق سفارش کرده اند و يکديگر را به صبر سفارش کرده اند.

(سوره عصر آيات 1- 3)

1153- عن عليّ بن رفاعة، عن أبيه قال: حججت فوافيت عليّ بن عبدالله بن عباس بالمدينة وهو يخطب علي منبر رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فقرأ (بسم الله الرحمن الرحيم، والعصر إنّ الإِنسان لفي خسر) قال: هو أبوجهل بن هشام إلاّ الذين آمنوا) أبوبکر الصدّيق (وعملواالصالحات) عمر بن الخطاب (وتواصوا بالحق) (وتواصوا بالصبر) عليّ بن أبي طالب.

عليّ بن رفاعه از پدرش نقل مي کند که گفت: به حج رفتم و عليّ بن عبدالله بن عباس را در مدينه ديدم که بر منبر پيامبر خدا خطبه مي خواند، پس اين آيات را قرائت کرد: «بسم الله الرحمن الرحيم، ان الانسان لفي خسر» گفت: ابوجهل بن هشام است «الاالذين آمنوا» ابوبکر«و عملوا الصالحات» عمر «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» عليّ بن ابي طالب است[8] .

1154- أبي بن کعب قال: قرأت علي النبي (ص) (والعصر، إنّ الإِنسان لفي خسر) أبوجهل ابن هشام (إلاّ الذين آمنوا و عملواالصاالحات وتواصوا بالحقّ وتواصوا بالصبر) عليّ بن أبي طالب.

ابيّ بن کعب گفت: به پيامبر قرائت کردم: «والعصر ان الانسان لفي خسر» (گفت) ابوجهل بن هشام «الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» عليّ بن ا بي طالب.

1155- عن أبيّ بن کعب قال: قرأت علي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم:

[صفحه 401]

(والعصر، إنّ الإِنسان لفي خسر) فقلت: بأبي أنت و أميّ يا رسول الله ما تفسيرها؟ فقال: (والعصر) قسم من الله، أقسم ربّکم بآخر النهار أنّ الإِنسان لفي خسر وهو أبوجهل بن هشام (وتواصوا بالصبر) هو عليّ.

ابيّ بن کعب گفت: بر رسول خدا قرائت کردم: «والعصر ان الانسان لفي خسر» و گفتم: پدر و مادرم فداي تو باد يا رسول الله، تفسير آن چيست؟ گفت: «والعصر» سوگندي از جانب خداست و پروردگارتان به پايان روز سوگند خورده است که «ان الانسان لفي خسر» و او ابوجهل بن هشام است «و تواصوا بالصبر» او علي است.

1156- عن الضحاک: عن ابن عباس في قوله تعالي: (والعصر، إنّ الإِنسان لفي خسر) قال: يعني أبا جهل (إلاّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات) قال: هم عليّ وسلمان وعبدالله بن مسعود رضي الله عنهم.

ضحاک از ابن عباس نقل مي کند که درباره سخن خداوند: «والعصر ان الانسان لفي خسر» گفت: يعني ابوجهل «الاالذين آمنوا و عملوا الصالحات» آنها علي و سلمان و عبدالله بن مسعود هستند.

1157- عن أبي هريرة، قال: قال رسول الله (ص) في قول الله عزّوجل: (والعصر إنّ الإِنسان في خسر) هو أبوجهل بن هشام (إلا الذين آمنوا وعملوا الصالحات و تواصوا بالحقّ وتواصوا بالصبر) قال: هم عليّ وشيعته.

ابوهريره گفت: پيامبر خدا درباره سخن خداوند: «والعصر ان الانسان لفي خسر» گفت: او ابوجهل است «الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» گفت: آنان علي و شيعيان او هستند.

1158- عن عطاء، عن ابن عبّاس قال: جمع الله هذه الخصال کلّها في عليّ (إلاّ الذين آمنوا) کان والله أوّل المؤمنين إيماناً (وعملوا الصالحات) وکان أوّل من صلّي و عبدالله من أهل الأرض مع رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم (وتواصوا بالحق) يعني بالقرآن، وتعلم القرآن من رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم و کان من أبناء سبع وعشرين سنة (وتواصوا بالصبر) يعني وأوصي محمد عليّاً بالصبر

[صفحه 402]

عن الدنيا وأوصاه بحفظ فاطمة وبجمع القرآن بعد موته وبقضاء دينه و بغسله بعد موته وأن يبني حول قبره حائطاً لئلا تؤذيه النساء بجلوسهنّ علي قبره وأوصاه بحفظ الحسن والحسين فذلک قوله: (وتواصوا بالصبر).

عطا از ابن عباس نقل مي کند که گفت: خداوند همه اين خصلت ها را در علي جمع کرده است. «الا الذين آمنوا» او به خدا سوگند که نخستين کس از مؤمنان بود «و عملوا الصالحات» او نخستين کس از اهل زمين بود که با پيامبر نماز خواند «و تواصوا بالحق» يعني به قرآن سفارش مي کرد، او قرآن را از رسول خدا ياد گرفت در حالي که بيستوهفت سال داشت «و تواصوا بالصبر» يعني محمد به علي وصيت کرد که از دنيا خودداري کند و به او وصيت کرد به حفظ فاطمه و جمع آوري قرآن پس از پيامبر و پرداخت بدهي پيامبر و غسل دادن او پس از مرگش و اينکه بر قبر او ديواري بنا کند تا زن ها با نشستن بر روي قبر او او را اذيت نکنند و او را وصيت کرد که حسن و حسين را حفظ کند، اين است معناي سخن خداوند« و تواصوا بالصبر».

1159- قال عليّ بن الحسين النسائي الإِمامي: قال لي أبوبکر ابن مؤمن المفسّر الشيرازي أخرجت هذه الآيات من اثني عشر تفسيراً الأول تفسير يعقوب بن سفيان، و الثاني تفسير ابن جريج والثالث تفسير مقاتل، والرابع تفسير وکيع بن الجراح، والخامس تفسير يوسف القطان، والسادس تفسير قتادة، والسابع تفسير أبي عبيدة، والثامن تفسير علي بن حرب الطائي، والتاسع تفسير السدي، والعاشر تفسير مجاهد، والحادي عشر تفسير مقاتل بن حيان، والثاني عشر تفسير أبي صالح.

عليّ بن حسين نسائي امامي گفت: ابوبکر بن مؤمن مفسر شيرازي گفت: اين آيات را از داوزده تفسير استخراج کردم: اول تفسير يعقوب بن سفيان، دوم تفسير ابن جريح، سوم تفسير مقاتل، چهارم تفسير وکيع بن جراح، پنجم تفسير يوسف القطان، ششم تفسير قتاده، هفتم تفسير ابوعبيده، هشتم تفسير علي بن حرب طائي، نهم تفسير سدّي، دهم تفسير مجاهد، يازدهم تفسير مقاتل بن حيان و دوازدهم

[صفحه 403]

تفسير ابوصالح.

(210)

و نيز در سوره کوثر نازل شده است:

اِنّآ أَعْطَيْناکَ الْکَوْثَرَ

همانا ما به تو کوثر (خير فراوان) عطا کرديم.

(سوره کوثر آيه 1)

1160- خطب الحسين عائذة بنت شعيب بن بکار بن عبد الملک، فقال: کيف نزوّجک علي فقرک؟ فقال: الحسين بن علي بن أبي طالب تعيّرنا بالفقر وقد نحلنا الله الکوثر؟

محمد بن يحيي گفت: حسين از عائذه دختر شعيب بن بکار بن عبدالملک خواستگاري کرد، او گفت: چگونه او را به ازدواج تو در آوريم با فقري که تو داري؟ حسين بن عليّ بن طالب گفت: ما را با فقر ايراد مي کني در حالي که خداوند به ما کوثر داده است.

1161- عن زيد بن علي عن آبائه عن عليّ- عليهم السلام- قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم أراني جبرئيل منازلي ومنزل أهل بيتي علي الکوثر.

زيدبن علي از پدرانش از علي نقل مي کند که پيامبر خدا گفت: جبرئيل منازل من و منازل اهل بيتم را بر کوثر به من نشان داد.

1162- عن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جده قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: أريت الکوثر في الجنّة قلت منازلي ومنازل أهل بيتي.

عليّ بن الحسين از پدرش از جدش نقل مي کند که پيامبر خدا گفت: کوثر در بهشت به من نشان داده شد، منازل من و منازل اهل بيتم.

[صفحه 404]

1163- عن أنس بن مالک قال: دخلت علي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فقال: قد أعطيت الکوثر. قلت: وما الکوثر؟ قال: نهر في الجنة عرضه وطوله ما بين المشرق والمغرب، لا يشرب أحد منه فيظمأ ولا يتوضّي منه أحد أبدا فيشعث لا يشربه إنسان خفر ذمتي و لا من قتل أهل بيتي.

انس بن مالک گفت: خدمت پيامبر خدا رسيدم، گفت: به من کوثر داده شده است، گفتم: کوثر چيست؟ گفت: نهري در بهشت است که عرض و طول آن ميان مشرق و مغرب است، کسي از آن نمي نوشد که تشنه شود و کسي از آن وضو نمي گيرد که پريشان گردد، کسي که پيمان مرا بشکند از آن نمي نوشد و نه کسي که اهل بيت مرا بکشد.

حاکم ابوالقاسم حسکاني که خدا او و پدرش و مادرش را بيامرزد، مي گويد: آنچه در اين باب به دست من رسيد با شتاب در اينجا آوردم به طوري که هر چيزي را که درباره اهل بيت پيامبر نازل شده يا به آنان تفسير شده يا به آنان حمل شده است آوردم، هر چند که در بعضي از اسنادي که آوردم اهل فن گفتگو دارند. من به اين شرط که همگي صحيح باشد ملتزم نبودم و هدف تکذيب کسي بود که ادعا کرده بود که درباره آنان چيزي از قرآن نازل نشده است. پس آيات اين کتاب را بشمارند به حقيقت اين بهتان و شدت دشمني و کينه پي ببرند و خداوند در هر زمان پناهگاه است.

از خداوند مي خواهم که با فضل و کرمش ما را در مسامحه و مساهله در اسناد مؤاخذه نکند چون قصد تقرب به عترت فاضله را داشتم و از خدا مي خواهم که آنان را درباره ما شفيع قرار دهد و ما را در زمره آنان محشور کند، همانگونه که ما را در دنيا با دوست داشتن و محبت آنان کرامت داده است و او به برآوردن اين آرزو و

[صفحه 405]

اجابت اين دعا با فضل خود تواناست.

شرط من بر کسي که اين کتاب به دست او مي رسد- از بزرگان و پيروان آنان تا پايان روزگار- اين است که با دعاهاي خود مرا ياد کند و مرا در قصد قربت خالص خود شريک گرداند و اميد من از هر کس که رنج مرا مي بيند اين است که مرا دعا کند تا از آتش نجات يابم.


صفحه 286، 287، 288، 289، 290، 291، 292، 293، 294، 295، 296، 297، 298، 299، 300، 301، 302، 303، 304، 305، 306، 307، 308، 309، 310، 311، 312، 313، 314، 315، 316، 317، 318، 319، 320، 321، 322، 323، 324، 325، 326، 327، 328، 329، 330، 331، 332، 333، 334، 335، 336، 337، 338، 339، 340، 341، 342، 343، 344، 345، 346، 347، 348، 349، 350، 351، 352، 353، 354، 355، 356، 357، 358، 359، 360، 361، 362، 363، 364، 365، 366، 367، 368، 369، 370، 371، 372، 373، 374، 375، 376، 377، 378، 379، 380، 381، 382، 383، 384، 385، 386، 387، 388، 389، 390، 391، 392، 393، 394، 395، 396، 397، 398، 399، 400، 401، 402، 403، 404، 405.








  1. موضوع اين حديث به صورت هاي متعددي در کتاب هاي حديثي آمده از جمله: هيثمي، مجمع الزوائد ج 9 ص 103 و طبراني، المعجم الکبير ج 1 برگ 51 و ابن عساکر، تاريخ دمشق ج 1 ص 48.
  2. در اشاره به همين حديث، کميت چنين سروده است:


    وجدنا لکم في آل حم آية
    تأوّلها منّا تقيّ و معرب.

  3. طبق تحقيق محقق متن عربي اين کتاب اين روايت و روايت هاي 888 تا 892 ضعيف است.
  4. اين حديث را محب طبري در کتاب: الرياض النضرة ج 2 ص 208 نيز نقل کرده است.
  5. اين روايت با عبارت هاي گوناگون در کتاب هاي حديثي ديگر نيز آمده است، از جمله: ابن عساکر تاريخ دمشق ج 38 ص 35 و طبراني، المعجم الکبير ج 1 برگ 90.
  6. اين روايت را سيوطي نيز در کتاب جمع الجوامع ج 2 ص 121 و گنجي در کفاية الطالب ص 137 نقل کرده اند.
  7. روايت مربوط به اينکه منظور از «خير البرية» علي و شيعيان او هستند در کتاب هاي حديثي بسيار است از جمله: سيوطي، الدر المنثور ذيل اين آيه و خوارزمي، مناقب اميرالمؤمنين ص 187 و گنجي، کفاية الطالب ص 246.
  8. طبق تحقيق محقق متن عربي کتاب، سند اين روايت ضعيف است.