امام علي در كنار رسول خدا (1)












امام علي در کنار رسول خدا (1)



امام علي (ع) اين افتخار را دارد که از کودکي در خانه رسول خدا (ص) رشد يافت.[1] در اين باره نقل هاي جالبي وجود دارد که ابن ابي الحديد آن ها را يکجا فراهم آورده است. از جمله از زيد بن علي بن الحسين (ع) نقل شده است که در آن دوران، رسول خدا (ص) گوشت و خرما را در دهانشان نرم کرده تا خوردن آن راحت تر شده، آنگاه آن را در دهان امام مي گذاشت.[2] به دليل همين قرابت بود که امام، نخستين کسي بود که به رسول خدا (ص) ايمان آورد. او خود فرمود: «لم يسبقني الا رسول الله بالصلاة.»[3] در اين باره به قدري شهادات و شواهد وجود دارد که جاي هيچ گونه ترديدي را به افراد منصف باقي نمي گذارد. درباره اسلام آوردن امام گزارش شده است که رسول خدا (ص) از او دعوت کردند تا اسلام را بپذيرد. اين امر بلوغ فکري امام را نشان مي دهد.[4] مسعودي مي گويد: برخي سن امام را در وقت اسلام آوردن کم گفته اند تا بگويند او در زماني که اسلام آورده طفلي بيش نبوده است.[5] حقيقت آن است که پيامبر (ص) قدر شناس اصحاب فداکار بود، زماني که از جان گذشتگي امام علي (ع) را در همه صحنه ها مي ديد چگونه مي توانست او را همانند ديگران بداند. اين امر سبب شد تا در هر فرصت مناسب، با فرمايشاتي که درباره خصايص و ويژگيهاي آن حضرت مي فرمود، قدر و اعتبار او را به مردم بنماياند. اينها اموري است که ما به عنوان فضايل امام در مصادر معتبر حديثي و تاريخي داريم. بعدها زماني که کتابهاي حديث در قرن دوم تدوين شد، کساني که جامع و راوي اين کتب روايي بودند، عمدتاً متاثر ازگرايشات عثماني مذهباني بودند که براي امام فضيلتي را تحمل نمي کردند. به علاوه آنچه را طرفداران اموي و عثماني در دوران بني اميه درباره خلفا و مدافعان صحابي آنها ساخته بودند، نقل مي کردند. بخشي از اين جعليات، درست اموري بود که در اصل، از فضايل امام بود و به خلفا نسبت داده شده بود اين تحريفات راه به جايي نبرد،زيرا تا اندازه اي فضايل نقل شده امام جدي، و راويان آن مورد اعتماد بودند که به هر روي در کتابها باقي ماند. در اين زمينه راويان کوفي نقش مهمي در حفظ اين فضايل داشتند.

احمد بن حنبل مي گفت: آن اندازه که براي علي (ع) فضايل صحيحه وارد شده براي هيچ يک از صحابه وارد نشده است.[6] همو مي گفت: «ان ابن ابي طالب لايقاس به احد».[7] از ميان اين فضايل، رواياتي را مي توان مطرح کرد که کوچکترين ترديدي در درستي آنها وجود ندارد. برخي از اين نقلها به قدري اهميت دارد که به تنهايي قادر است شخصيتي عظيم از امام را در ديدگان رسول خدا (ص) براي ما ترسيم کند.

ابو سعيد خدري مي گفت: «کان لعلي من النبي (ص) دخلة ليست لاحد، و کان للنبي (ص) من علي دخلة ليست لاحد غيره فکانت دخلة النبي (ص) من علي ان النبي (ص) کان يدخل عليهم کل يوم»[8] علي نزد پيامبر (ص) رفت و شدي داشت که کسي جز او نداشت. همين طوري، پيامبر (ص) نزد علي رفت و شدي داشت که براي کسي جز او نبود. رفت و شد پيامبر (ص) چنان بود که هر روز بر آنها وارد مي شد. زيد بن ثابت نيز به امام گفت: و «انت من رسول الله (ص) بالمکان الذي لايعدله احد»[9] ، زيد زماني اين سخن را مي گفت که سرسختانه از عثمان طرفداري مي کرد. همين سبب شده بود که امام چنان رسول خدا (ص) را بشناسد که ديگر اصحاب آن چنان معرفت را به آن حضرت نداشتند.[10] يکي از شواهد اعتناي رسول خدا (ص) به امام آن بود که دخترش فاطمه را که از زنان برگزيده عالم بود، به عقد آن حضرت درآورد. پيش از آن ابوبکر و عمر به خواستگاري رفته بودند و حضرت قبول نکرده بود. زماني که امام به خواستگاري رفت، آن حضرت پذيرفت و فرمود: لست بدجال،[11] فاطمه از آن توست. زماني که امام با فاطمه ازدواج کرد، حضرت از او خواست تا خانه اي پيدا کند. حضرت خانه اي دور يافت. پس از ازدواج، رسول خدا (ص) ازآنها خواست تا نزد او باشند. اين کار با گذشت حارثة بن نعمان و واگذاري خانه اش انجام شد.[12] شايد به همين دليل بود که عبدالله بن عمر مي گفت: اگر مي خواهيد موقعيت علي را نزد پيامبر (ص) بدانيد، موقعيت خانه او را نسبت به آن حضرت نگاه کنيد.[13] در جريان اخوت، رسول خدا (ص)، علي (ع) را به عنوان «برادر» خود برگزيد.[14] زماني که رسول خدا (ص) خطبه مي خواند، امام علي (ص) در فاصله اي دورتر سخنان آن حضرت را بازگو مي کرد.[15] و آنگاه که پيامبر (ص) خشمگين مي شد، کسي جز امام جرات سخن گفتن با وي را نداشت.[16] مردم علي (ع) را واسطه خود در حل مسألشان قرار مي دادند.[17] سنيان از عايشه نقل کرده اند که گفت: از زنان فاطمه (س) و از مردان علي (ع) محبوبترين اشخاص نزد رسول خدا (ص) بودند.[18] رسول خدا (ص) در يکي از قطعي ترين فضايل امام، يعني حديث منزلت، نسبت علي را با خود همچون نسبت هارون با موسي دانست[19] . هر بار که مشکلي پيش ميآمد و نياز به آن داشت تا کسي براي اصلاح کارها اعزام شود، پيامبر (ص) امام علي (ع) را مي فرستاد.[20] از امام پرسيدند که چگونه است که شما بيش از ديگر صحابه حديث نقل مي کنيد؟ آن حضرت فرمود: «لاني کنت اذا سالته انباني و اذا سکت ابتداني»[21] امام پاسخ داد: براي اين که زماني که من از آن حضرت سوئال مي کردم، به من علم ميآموخت و زماني که من ساکت مي شدم آن حضرت خود آغاز سخن مي کرد. آن حضرت مي فرمود: من به نکته مجهولي برنخوردم جز آن که درباره آن از رسول خدا (ص) سوئال کردم و پاسخ آن را در خاطرم نگه داشتم.[22] و مي فرمود: هر چه از رسول خدا (ص) شنيدم آن را حفظ کردم و هيچگاه چيزي را فراموش نکردم[23] امام در نامه اي نوشت: «و انا من رسول الله کالصنو من الصنو و الذراع والعضد»[24] ، من و رسول خدا (ص) چون دو شاخيم از يک درخت رسته و چون آرنج به بازو بسته. امام مي فرمود: من همچون نوازد شتري که دنبال مادرش مي رود دنباله رو پيامبر بودم.[25] و مي فرمود: «اني لم ارد علي الله و لا علي رسوله ساعة قط،» من حتي لحظه اي مد مقابل خدا و رسول اظهار مخالفت نکردم.[26] در مساله اعلام برأت، خداوند به رسول خدا فرمود:

اين پيام را يا بايد خودت به مردم ابلاغ کني يا کسي که از تو باشد. به همين دليل بود که آن حضرت، ابوبکر را از نيمه راه باز گردانده و پيام را به امام علي (ع) داد تا در روز حج اکبر بخواند.[27] .

امام در خطبه قاصعه درباره نزديکي خود به پيامبر (ص) جملات زيبايي دارد. آن حضرت مي فرمايد:

شما مي دانيد مرا نزد رسول خدا چه رتبت است و خويشاونديم با او در چه نسبت است. آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سينه خويشم جا داد و مرا در بسر خود مي خوابانيد چنان که تنم را به تن خويش مي سود و بوي خوش خود را به من مي بويانيد. و گاه بود که چيزي را مي جويد و سپس آن را به من مي خوارانيد. از من دروغي در گفتار نديد و خطايي در کردار نشنيد. هنگامي که از شير گرفته شد، خدا بزرگترين فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشين او فرمود تا راههاي بزرگواري را پيمود و خويهاي نيکوي جهان را فراهم نمود. و من در پي او بودم چنان که شتر بچه در پي مادر. هر روز بر من از اخلاق خودنشانه اي بر پا مي داشت و مرا به پيروي آن مي گماشت. هر سال در حرا خلوت مي گزيد، من او را مي ديدم و جز من کسي وي را نمي ديد. آن هنگام جز خانه اي که رسول خدا (ص) و خديجه در آن بود، در هيچ خانه اي مسلماني راه نيافته بود و من سومين آنان بود. روشنايي وحي و پيامبري را مي ديدم و بوي نبوت را مي شنودم.[28] امام آن چنان به رسول خدا (ص) نزديک بود که مي فرمود: به خدا سوگند آيه اي فرود نيامد مگر آن که من آگاهم که درباره چه و در کجا نازل شده است.[29] ابن عباس مي گفت: خداوند سوره اي را فرود نفرستاد جز آن که علي امير و شريف آن بود. خداوند اصحاب محمد (ص) را معاتبه کرد اما درباره علي جز به نيکي چيزي نفرمود.[30] .

احمد بن حنبل درباره شگفتي کساني که از اين که علي قسيم بهشت و جهنم باشد، مي گفت: مگر روايت نشده است که رسول خدا (ص) به علي فرمود: لا يحبک الا موئمن و لا يبغضک الا منافق؟ گفتند: آري. گفت: از آنجا که موئمن جايش در بهشت است و منافق جايگاهش در آتش، بنابر اين علي (ع) تقسيم کننده بهشت و جهنم است.[31] عمر بن عبدالعزيز مي گفت: اگر اين مردم نفهم، از آنچه ما درباره علي مي دانستيم، آگاه بودند، دو نفرشان از ما متابعت نمي کردند.[32] سلمان مي گفت: اگر علي از ميان شما برود، کسي نيست تا از اسرار پيامبرتان براي شما بگويد.[33] ابن ابي الحديد به درستي مي گويد: هيچ کس به اندازه ابوطالب و فرزندانش علي و جعفر، پيامبر (ص) را ياري نکردند.[34] زماني که کسي بخاطر مساله اي از امام، نزد رسول خدا (ص) شکايت کرد، آن حضرت سه بار فرمود: «علي را راحت بگذاريد، «فان عليا مني و انا منه و هو ولي کل موئمن»[35] .

امام در شب هجرت جان پيامبر (ص) را نجات داد[36] در بدر نزديک به سي تن از مشرکان را به قتل رساند. در احد، در حالي که بسياري از صحنه جنگ گريختند، در کنار پيامبر (ص) ماند و جان آن حضرت را نجات داد. يک ضربهئ شمشير علي در خندق، که بر عمروبن عبدود فرود آمد، از طرف پيامبر (ص)، برتر از عبادت جن و انس دانسته شد.

اين ضربت باعث شد تا دشمن به هزيمت کشانده شود.[37] آن حضرت در بيشتر جنگها پرچمدار سپاه اسلام بود.[38] بي شبهه در ميان اصحاب پيامبر (ص)، کسي دانش امام را نداشته است. اين مطلبي است که در کلام خود رسول خدا (ص) و اصحاب آمده و تاريخ نيز بر آن گواهي داده است. اين سخن رسول خدا (ص) که فرمود: انا مدينة العلم و عليد بابها، بهترين گواه بر اين مطلب است. سخن خود امام (ع) در بالاي منبر به اين که: سلوني قبل از تفقدوني[39] نشانگر دانش برتر امام بود. اين ادعايي بود که به قول سعيد بن مسيب هيچ کس از صحابه جز امام آن را مطرح نکرد.[40] رسول خدا (ص)، اما را موظف فرمود تا به مردم وضو و سنت را تعليم دهد.[41] عايشه که دشمنيش نسبت به فاطمه و علي عليهما السلام به همان زمان پيامبر (ص) باز مي گشت، مي گفت: علي اعلم الناس بالسنه،[42] عطا از تابعين معروف مي گفت: علي (ع) فقيه ترين فرد از ميان اصحاب رسول خدا (ص) است.[43] عمر بن عبدالعزيز نيز، امام را زاهدترين اصحاب پيامبر (ص) خواند.[44] در اين باب و خصايص و فضايل امام صدها صفحه مي توان مطالبي را نوشت.









  1. انساب الاشراف، ج 2، ص 90.
  2. شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 201 ـ 198.
  3. نهج البلاغه، خطبه 131.
  4. المعيار و الموازنه، ص 69، 68 انساب الاشراف، ج 1، ص 112.
  5. التنبيه و الاشراف، ص 198.
  6. مناقب احمد بن حنبل، ابن جوزي، ص 160 طبقات الحنابله ج 1، ص 319.
  7. مناقب احمد بن حنبل، ص 163.
  8. المصنف، عبدالرزاق،ج 10، ص 140 انساب الاشراف، ج 2، ص 98و در پاورقي از: تاريخ دمشق، ج 38، ص 33 امالي ابن الشيخ، ص 33، حديث سوم مجلس 27.
  9. الفتوح، ج 2، ص 165.
  10. نک: سبل الهدي و الرشاد، ج 6، ص 642.
  11. طبقات، الکبري، ج 8، ص 22. اين سخن را به دو صورت مي توان خواند:ِ «لستُ» و «لستَ» ابن سعد به صورت اول خوانده و تفسير کرده است که من دجال نيستم. يعني قبلا وعده فاطمه را علي داده بود. کاوشي در روايات خواستگاري نشان مي دهد که هيچ صحبت وعده نبوده است. بنابراين معناي سخن پيامبر چيست ؟
  12. طبقات الکبري، ج 8، ص 22.
  13. انساب الاشراف، ج 2، ص 181 ـ 180.
  14. صحيح ترمذي، ج 13، ص 170 المصنف، ابن ابي شيبه، ج 12، ص 62، 82 المستدرک، ج 3، ص 14 ربيع الابرار، ج 1، ص 807 انساب الاشراف، ج 1، ص 270، ج 2، ص 145.
  15. ربيع الابرار، ج 3، ص 732.
  16. انساب الاشراف، ج 2، ص 107 المستدرک، ج 3، ص 130.
  17. التراتيب الاداريه، ج 1، ص 56ـ58.
  18. الاستيعاب، ج 1، ص 378 تاريخ جرجان، ص 218.
  19. همانطور که در متن اشاره شد، هيچ کس در اين حديث ترديد ندارد.
  20. طبقات الکبري، ج 7، ص 435 التراتيب الاداريه، ج 1، ص 444، 443 بحارالانوار، ج 38، ص 75ـ73.
  21. انساب الاشراف، ج 2، ص 98.
  22. نهج البلاغه، خطبه 208.
  23. انساب الاشراف، ج 2، ص 121.
  24. نهج البلاغه، نامه 45.
  25. تصنيف نهج البلاغه، ص 355.
  26. نهج البلاغه، خطبه 195.
  27. انساب الاشراف، ج 1، ص 382 و ج 2، صص 123، 155.
  28. نهج البلاغه، خطبه 192.
  29. انساب الاشراف، ج 2، ص 99.
  30. معرفة الصحابه، ج 1، ص 298 المعجم الکبير، ج 11، ص 264 حلية الاوليا ج 1، ص 64.
  31. طبقات الحنابله، ج 1، ص 320.
  32. ربيع الابرار، ج 1، ص 499.
  33. انساب الاشراف، ج 2، ص 183.
  34. شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 174.
  35. الامالي في آثار الصحابه، ص 80، و در پاورقي آن از: مسند احمد، ج 4، ص 437، صحيح ترمذي، ش 3796 مسند طيالسي، ش 829 خصأص علي (ع)، نسأ، ص 65 حلية الاوليا، ج 6، ص 294 المستدرک، ج 3، ص 110 المعجم الکبير، ج 18، ص 128 ونک: الاستيعاب، ج 4، ص 322.
  36. انساب الاشراف، ج 1، ص 260.
  37. تاريخ مختصر الدول، ص 95 شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 5، ص 7.
  38. انساب الاشراف، ج 2، ص 91، 94 حياة الصحابه، ج 2، صص 515 ـ 514.
  39. نهج البلاغه، خطبه 189.
  40. تاريخ يحيي بن معين، ج 3، ص 143.
  41. طبقا الکبري، ج 4، ص 52.
  42. مقتل الامام اميرالموئمنين (ع)، ص 107.
  43. مقتل الامام اميرالموئمنين (ع)، ص 107.
  44. همان، ص 107.