نسخه هايي از اين مصحف











نسخه هايي از اين مصحف



گفتيم که متأسفانه از هيچ يک از مصاحف صحابه نسخه اي تاکنون باقي نمانده، ولي در ميان اين مصاحف مختلفه، مصحف امير مؤمنان علي (ع) به علت قدر خاصي که داشته و احترامي که به دارنده ي آن در طول قرون مي نهاده اند، شهرتي بس زيادتر يافته است. همين شهرت موجب گشته که خيلي از کسان بگويند نسخه هايي از قرآن را به خط علي بن ابي طالب (ع) ديده اند و يا نشاني از آن بدهند. البته بعضي از اين شهادتها در درجه ي والايي است که جاي گفتگو ندارد.

امام جعفر صادق (ع) فرمود: «کتابي نزد ماست به املاي رسول اکرم و خط علي (ع)...».[1] .

ولي روشن نيست که اين کتاب مصحفي بوده که امير مؤمنان (ع) به خط خود رقم زده و يا کتاب ديگري بوده است. چون کتب مختلفي به علي (ع) نسبت داده شده؛ مثل صحيفة الفرائض، کتاب الاَّداب، جفر و جامعه...[2] در مورد همين کتب هم معلوم نيست که اينها محتوي چه بوده، آيا همه ي اينها يک کتاب بوده و مطالب مختلفي داشته و يا چند کتاب بوده است؟

آنچه عده اي از علماي عامه نقل کرده اند[3] مي رساند که اين کتابي بوده مشتمل

[صفحه 11]

بر احکام و اخلاق و پيشگوييهايي. ابن ابي الحديد تنوّع بيشتري در مطالب آن مي بيند.[4] اما از خبري که عبد خبر داده، استنباط مي شود که مصحف علي (ع) در خاندان حسين (ع) و نزد امام جعفر صادق (ع) وجود داشته است.[5] اضافه بر آن، نوشته هاي ديگري را هم به خط علي (ع) نسبت داده اند؛ مثلاً در سال 734 ه يکي از علويان نوشته اي از آن دعاي قنوت معروف را عرضه مي کرد که به شهادت عقبة بن عامر به خط علي (ع) بوده است.[6] .

در کتب شيعه، کتاب جَفةر و جامعه و مصحف فاطمة(س) نيز از تأليفات علي (ع) شمرده مي شود. در کتب عامه نيز به صحيفه ي نوشته اي از او (ع) اشاره مي شود.[7] .

به غير از شهادات فوق، گواهيهاي ديگري نيز از اين مصحف در دست داريم. ابن النديم مي گويد: «من در زمان خودمان نزد ابو يَعْلي حمزه ي حسني مصحفي ديدم که اوراقي از آن ريخته بود. اين مصحف به خط علي بن ابي طالب بود که بني حسن آن را در مرور زمان به ميراث برده بودند».[8] چون ابن النديم الفهرست را ظاهراً حدود 377 هجري تأليف کرده، اين خود نشان مي دهد که نسخه اي از اين مصحف تا اواخر قرن چهارم هجري نزد بني حسن نيز بوده است.

در سال 516 هجري مأمون بطائحي وزير فاطمي دستور داد مصحفي را که به خط امير مؤمنان علي بن ابي طالب (ع) در جامع عتيق مصر بود زراندود نمايند.[9] پس تا قرن ششم هم نسخه اي بدين نام در جامعه ي مصري وجود داشته است. جمال الدين داودي معروف به ابن عِنَبة (م828) از سادات حسني نيز از مصاحف چندي که به خط علي (ع)

[صفحه 12]

نوشته شده خبر مي دهد.[10] در آستانه ي نجف نيز گويا چنين مصحفي وجود داشته که گويا بعدها آتش بدان سرايت کرده است.[11] همچنين گفته اند در کتابخانه ي ايا صوفيه مصحفي به خط علي (ع) در دو مجلد بوده است.

از نجف خبر ديگري داريم که معلوم نيست مربوط به همين نسخه است يا نظير آن. مرحوم مجتهد زنجاني مي گويد: من در ماه ذي الحجه ي 1353 ه. ق. در کتابخانه ي علوي نجف، قرآني به خط کوفي ديدم که بر آخر آن نوشته بود: «کتبه علي بن ابي طالب في سنته اربعين من الهجرة» و به جهت شباهت داشتن «أبِي» و «أبو» در رسم خط کوفي، اشخاصي که خبره نبودند چنين تصوّر مي کردند که «کتبه علي بن ابو طالب» به «واو» است.

متأسفانه مرحوم زنجاني مشخصات بيشتري از اين مصحف باز نگفته که تا اندازه اي بشود به اثبات صحت مدّعا که اين مصحف به خط علي (ع) است نزديک شد. معلوم نيست واقعاً اين نسخه تا چه حدّ قدمت داشته و يا دارد. تصادفاً نسخه ي ديگري نيز منسوب به علي (ع) در موزه ي ايران باستان «تهران» است که در پايان آن نيز آمده «کتبه و ذهّبه علي بن ابي طالب». اما اين يکي فاقد تاريخ تحرير مي باشد. تزئينات و مشخّصات خط مصحف بيانگر آن است که نمي تواند اين نسخه قبل از قرن سوم و يا چهارم هجري باشد. ولي بحث بر سر «ابي» و «ابو» نيز زياد شده است. قاعدةً امروز مي گويند بايد امضأ «علي بن ابي طالب» باشد. تا جايي که ابن کثير (م774) مفسّر و مورّخ معروف مي گويد: گاهي مصاحفي پيدا مي شود که بر وضع (مصاحف) عثماني است و گفته مي شود که آن به خط علي رضي الله عنه است و در اين نظري است؛ زيرا در بعضي از آنها آمده: «کتبه علي بن ابو طالب» و اين لحني (اشتباهي) است در کلام، وعلي رضي الله عنه از اين قبيل اشتباهات برترين مردم است؛ چنانکه مشهور است و در آنچه ابو الاسود ظالم بن عمرو الدؤلي (م69) از او نقل کرده، او نخستين کسي است که علم نحو را وضع کرده، و او بود که کلام را به سه دسته ي اسم و فعل و حرف

[صفحه 13]

تقسيم کرد و سخنان ديگري گفت که بعد ابو الاسود آن را به پايان برد و بعد مردم از ابو الاسود فراگرفتند و آن را بسط دادند و توضيح کردند و علم مستقلي شد.

حاشيه نويس کتاب (؟) نيز در پانوشت صفحه مي افزايد: «اين غلطي است که دلالت مي کند کاتب آن اعجمي است. ظاهراً او از زنديقان فارس بوده؛ چنانکه در حاشيه ي ديگري خواهيم ديد».[12] .

نمي دانم اين حاشيه از محمد رشيد رضا (م1354) است و يا از ديگري. ولي به هر صورت در حاشيه ي ديگر توضيح بيشتري نيامده است. اما چنين بهانه جويي کردن و بدون جهت و علّت بر لشکر زنديقان فارس(؟) تاختن، از مرد علم و تقوا بسيار دور است. مي توانست اينجا بحث محققانه اي مطرح شود و با زحمتي بيشتر جهات مشترک يک چنين نسخه اي با مصحف عثماني مطرح گردد تا بزرگترين حمله به خصم باشد. نه اينکه يکسره باب تهمت و افترا باز شود و به طور قطع و مسلّم گفت که کار کار همان زنديقان فارس است. به چه دليل و مدرک؟

اما جواب ابن کثير را واگذار مي کنيم به دکتر محمد حميد الله حيدر آبادي. وي در مقدمه ي کتاب ارزنده ي خود مي نويسد: (حالا در زمان ما نوشتن «ابن ابو...» با قواعد نحو عربي درست نيست (بايد نوشته شود: ابن ابي...). اما در بعضي از نامه هاي زمان رسول خدا چنين چيزي آمده است. بلاذري (م279) هم در فتوح البلدان، وقتي شرايط پيامبر (ص) را براي اهل نجران نقل مي کند مي نويسد: «يحيي بن آدم مي گفت که نوشته اي نزد نجرانيان ديدم که بسيار شبيه بدين بود و در زيرش نوشته شده بود «و کتب علي بن ابو طالب» و نمي دانم در آن باره چه بگويم». اما صَفَديّ (م764) مي گويد: بعضي علي بن ابو طالب رض مي نويسند ولي ابو را ابي تلفّظ مي کنند.[13] .

کتّاني (م1333) از شرح شفاي ابن سلطان نقل مي کند که قريش کلمه ي أبّ را در کنيه تغيير نمي داد و در هر سه حالت رفع و نصب و جرّ به رفع، يعني «ابو» مي خواند؛ چنانکه مي گفت علي بن ابو طالب و يا تَبَّتْ يَدَا أبو لَهَبٍ».[14] منشي ابو موسي اشعري در

[صفحه 14]

نامه اي نوشته بود: «مِنْ ابو موسي...». خليفه عمر بن الخطاب که اين نامه بديد به ابو موسي نوشت منشي را شلاق بزند و از کار بر دارد.[15] ابن خلکان (م681) نيز در احوال ابو حنيفه سه بار کلمه ي «أبْ» را در حالات سه گانه نزد کوفيان آورده و به بيت شعري هم استشهاد کرده است.

بالاتر از همه ي اينها در محرم 1358 که مدينه بودم (دکتر حميد الله)، در جنوب کوه سَلْع در مدينه ي منوّره نوشته اي قديمي يافتم به خط علي بن ابي طالب (ع) که نوشته بود:

«أنا علي بن ابو طالب».

اينها نشان مي دهد که در قرن اول هجري بعضي از أعلامِ مرکّب، همچون اعلام مفرد به کار مي رفته است، مثل «علي بن ابو طالب»، و در مرور زمان مردم اين را فراموش کرده اند و حال اين را غلط کاتب مي گيرند و تصحيح مي کنند...[16] .

با اين اظهار نظر آن مشکل امضاي پاي مصاحف رفع مي شود.

اضافه کنيم بر آن شهادت ابن اثير را. او مي گويد: «در حديث وائل بن حُجْر آمده: «من محمد رسول الله ص الي المهاجرين ابو امية» در صورتي که بايد «ابن ابي امية» گفته مي شد». بعد او اضافه مي کند: «اما به جهت اشتهارش به کنيه و اينکه نام شناخته شده ي ديگري نداشته، أبّ را مجرور نکرده اند؛ چنانکه گفته مي شود: علي بن ابو طالب».[17] .

پس، مي توان حدس زد که اگر امضأها علي بن ابو طالب بوده، نه غلطي از کاتب مصاحف بوده و نه کار زنديقي فارسي که قرآن درست بنويسد و به نام علي (ع) رقم بزند! ولي البته هنوز چيزي ثابت نمي شود. همين قدر مي دانيم مصاحفي بوده با يک چنين امضايي.

قرآن ديگري نيز به همين امضأ اکنون در کتابخانه ي آستان قدس رضوي (مشهد) وجود دارد. اين نسخه را شاه عباس صفوي (م 1038) به کتابخانه وقف کرده و شيخ بهايي ضمن اينکه در سال 1008 هجري متن اين وقفنامه را نوشته، صحت انتساب آن

[صفحه 15]

را به علي (ع) نيز تأييد نموده است. نسخه به خط کوفي و روي پوست آهو است. هر صفحه 15 سطر دارد با اعراب و اعجام و تنوين (اعراب با نقطه هاي درشت و مدوّر شنگرفي، اعجام با نقطه هاي زنگاري تيره، تنوين: برخي به شنگرف و برخي به سياهي يا زنگار).

روشن است که با يک چنين مشخّصاتي اين نسخه نمي تواند آن چنان قديمي باشد که به زمان علي (ع) برسد. آقاي گلچين معاني اين را تحرير قرن سوم گرفته،[18] ولي ظاهراً بايد يک قرن ديگر نيز پا پيش گذاشت. گويا دو نسخه ي ديگر نظير آن نيز در کتابخانه ي آستانه محفوظ باشد.

باز هم از اين نوع مصحف و اوراقي از آن نيز گوشه و کنار يافته مي شود، چنانکه نسخه اي نيز در هفده برگ در کتابخانه ي سلطنتي بوده، اين هم گويا وضعي شبيه بدان يک داشته باشد. اوراقي هم بود که مرحوم فرزان مي گفت چند برگ از قرآن مجيد بوده و شيخ بهايي به عبارتي شبيه «قد ثبت عندي» گواهي کرده بود که به خط علي (ع) است.

حال خيلي طبيعي است که گفته شود: امير مؤمنان (ع) براي خود يک مصحف لازم داشته که بنويسد، پس اين همه نسخه هاي متعدد از کجا آمده است؟ جواب بدين پرسش فقط مي تواند متکي بر حدس و گمان باشد. اولاً چه بسا که وي (ع) در کوفه فرمان به نوشتن نسخه هايي داده باشد که آن نسخه ها را به نام وي مزين کرده باشند. يا کساني از کاتبان مصاحف، نامشان علي بن ابي طالب بوده است، و يا فرضيه ي ديگري مطرح شود. مي بينيم که از قاهره تا مشهد، طي قرون گذشته، نسخه هاي متعددي از اين مصحف با نام و نشان و حتي تاريخ کتابت باز گفته اند و تصادفاً نوع اين مصاحف، گرچه توضيح دقيقي نداده اند ولي مشخصات موجود به طور کلي بيانگر اين نکته است که اين مصاحف هماهنگ مصحف عثماني است و باز تصادفاً که اين نسخه ها بيشتر در قرنهاي سوم و چهارم نوشته شده است. از طرف ديگر چون تاريخ کتابت را در بعضي موارد (مثل نمونه ي اول) سال چهلم هجري ثبت کرده اند، پس اين کار عمدي بوده است و

[صفحه 16]

نمي تواند مربوط به کاتبي ديگر به همين نام و نشان باشد.

اينجا دو نظريه مي ماند. يا ثبت اين نام براي بهره برداري بوده و همانطور که محمد هيصم در نيمه ي قرن سوم مي گفت (ص 352) براي نماياندن به ملوک و بزرگان بوده که خزانه شان از يک چنين گوهر بي نظيري خالي نماند، و يا کساني بوده اند که مصاحفي به نام علي (ع) نوشته و پخش مي کرده اند تا آن خبر تنظيم به ترتيب نزول راخنثي نمايند و نشان دهند که ميان مصحف علي (ع) و مصحف جاري فرقي نيست، والله اعلم.

مسأله ي ديگري که اشاره بدان شايد در اينجا بي مناسبت ننمايد، گفتگويي است که از قديم درباره ي مصحف عثماني و تحريف داشته اند. اگر خدا خواست و توفيقي بود اين سخن را به تفصيل در کتاب علوم قرآني خواهيم ديد. اينجا فقط اشاره مي کنيم که پاره اي گفته اند قرآن آيات بيشتري داشته و آنچه امروز در دست داريم قسمتي از قرآن اصلي است، چنانکه سوره ي احزاب که امروز 73 آيه دارد در نصّ اصلي قرآن کمتر از سوره ي بقره که 286 آيه دارد نبوده است. و يا سوره ي نور که 64 آيه دارد در اصل بيش از 100 آيه داشته و سوره ي حجر که شامل 99 آيه است، سابقاً حاوي 190 آيه بوده و همه ي اين آيات مشتمل بر تمجيد علي (ع) بوده است.

گارسن دوتاسي (Garcin de Tassy) و ميرزا کاظم يک در سال 1842 ميلادي- 1258 ه’. ق. پس از هجده سال تلاش (چنانکه در مقدمه ادعا مي کند!) مجموعه اي از اين قبيل سوره ها را در مجله ي آسيايي منتشر کردند. يعني نخست گارسن دوتاسي متن را منتشر کرد و بعد کاظم يک متن را اعراب گذاشت و آيه هارا از هم جدا کرد و يک ترجمه ي فرانسوي هم از آن به دست داد. بعد اين متن به آلماني نيز ترجمه گرديد. در واقع اين جنجال بزرگ چيزي جز همان سوره ي «نُورَيْن» نبود که شيخ محسن فاني کشميري (م1081) در دبستان المذاهب آورده است.[19] اين سوره ها تقليدي بسيار ناقص و ناشيانه از آيات الهي است که بدون شک پس از قرن چهارم هجري نوشته شده؛ زيرا قمي

[صفحه 17]

مفسر شيعي اين دوره چيزي از آن نمي گويد.[20] .

چندي پيش نيز در کتابخانه ي بانکيپور هند نسخه اي از قرآن يافته شد که سوره ي «النورين» را با 41 آيه و سوره ي الولاية (مبتني بر دوستي علي (ع) وائمه ي اطهار (ع» را با 7 آيه داشته است. در بقيه ي سوره هاي مشترک نيز تفسيرهاي مذهبي زيادي را حاوي بوده است.[21] در 1913 همه ي اين قبيل اضافات راکليرتسدال (W.St.Clair Tissdall) به انگليسي منتشر کرد.

در اينکه مصحف علي (ع) از نظر ترتيب سوره ها با قرآن موجود مغاير و متفاوت بوده گفتگويي نيست، و در اينکه اضافاتي هم در مصحف علي (ع) بوده حرفي نيست. اما اين اضافات را مي دانيم که جز قرآن نبوده است. يکي از دلايل مهمّ آن در حديث طلحه آمده و همه ي کتب شيعه آن را نقل کرده اند که علي (ع)فرمود: «اي طلحه! هر آيه اي که خداوند به محمد (ص) فرستاده نزد من موجود است و تأويل هر آيه اي که خداوند به محمد (ص) نازل نموده و هر چه از حلال و حرام يا حدّ و حکم و هر آنچه را که مسلمانان تا قيامت بدان محتاج شوند، حتي ديه ي خراشيدگي پوست، همه ي آنها به فرمان و راهنمائيهاي شخص رسول خدا و به خط خودم نوشته شده و نزد من محفوظ مي باشد...». و بالاخره فرمود: «اگر بدانچه در قرآن است عمل کنيد از آتش جهنم رهايي خواهيد يافت و اهل بهشت خواهيد بود که حجّت ما و بيان حق ما و وجوب طاعت ما در آن است»[22] .

اينها نشان مي دهد که مصحف علي (ع) جنبه ي قرآني دارد و چيزي بر آن اضافه نداشته و عمل بدان واجب و مأجور است.

[صفحه 18]

خلاصه اينکه منقولاتي از آن قبيل که ديديم به هيچ وجه در حدّ يک نوشته ي معمولي هم نيست تا چه رسد به اينکه ادّعاي اعجاز درباره ي آن روا باشد. ديگر اينکه ادّعاي به تحريف در قرآن منحصر به عده اي از گزافه گويان شيعه نيست. اين ادعا در ميان اهل عامّه و خوارج و همه ي فِرَق ديگر هم خالي از سابقه نيست. پس شيعي بودن موجب يک چنين گرايشهايي نمي شود؛ چنانکه بارها نقل شده از علماي اعلام اهل تشيّع از صدوق (ره) گرفته تا آقاي خوئي و آقاي طباطبايي (کثّر الله أمثالهم) همه بر اين اعتقادند که قرآن همين است که ميان دو جلد در دست مسلمانان است ولا غير.


صفحه 11، 12، 13، 14، 15، 16، 17، 18.








  1. اصول کافي، ج 1، ص 242، چاپ دوم تهران.
  2. وسائل، ج 3، ص 371؛ بحار ج 1، ص 164.
  3. سنن کبري بيهقي، ج 8، ص 30 ،26 ،23 ،19؛ کنز العمال هندي، ج 3، ص 305 ،87؛ ترتيب المسند، ج 2، ص 104 ،97؛ احمد، ج 1، ص 152 ،128 ،126 ،122 ،119 ،100 ،81 ،79؛ مسلم: کتاب (15) حج ، ج 1، ص 523؛ بخاري، ج 1، کتاب 3 باب کتابة العلم، کتاب الحج (25) باب حرم المدينة.
  4. شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 211.
  5. فهرست ابن نديم، ص 30.
  6. لغة العرب کاظم دجيلي، ج 2، ص 521؛ المکتبة الجغرافية العربية، ج 7، ص 296؛ از مذاهب التفسير الاسلامي، ص 298.
  7. تقييدالعلم خطيب بغدادي، ص 89.
  8. فهرست، ص 30 تجدد.
  9. خطط مقريزي، ج 1، ص 480.
  10. عمدةالطالب في نسب آل ابي طالب، ص 4، چاپ سنگي بمبئي.
  11. المذاهب التفسيرالاسلامي، ص 299.
  12. فضائل القرآن ابن کثير، ص 25، چاپ بيروت.
  13. الوافي بالوفيات، ج 1، ص 39، استانبول.
  14. التراتيب الاداريه، ج 1، ص 155، رباط.
  15. التراتيب الاداريه، ج 2، ص 135.
  16. مجموعة الوثائق السياسيه، مقدمه ص که و کو قاهره، 1376.
  17. النهاية، ج 1، ص 20.
  18. راهنماي گنجينه ي قرآن 3 و 4.
  19. اين کتاب نخستين بار در بمبئي در 2 جلد در 1267 ق. چاپ شد و در 1843 م. به انگليسي ترجمه گرديد. همين ترجمه موجب گمراهي سر ويليام جونز و قبول کتاب دساتير گرديد.
  20. نولد که 111: 2. انتقاد بسيار جالب توجهي مرحوم بلاغي از اين سوره ها دارد. مقدمه تفسير آلأ الرحمن، الامرالخامس.
  21. مذاهب التفسير الاسلامي: 294.
  22. مقدمه ي تفسير صافي، ج 1، ص 25 و 26 به نقل از احتجاج طبرسي، سليم بن قيس، ص 110؛ بحار، ج 92، ص 42؛ البيان، ص 172؛ مقدمه ي تفسير البرهان، ج 1 ص 27.