دعوت به وحدت و پرهيز از اختلاف















دعوت به وحدت و پرهيز از اختلاف



- الخلاف يهدم الراي.[1] (اختلاف، راي صحيح را ويران مي سازد.)

اين جمله به يک نکته ي مهم اجتماعي و اخلاقي ورواني اشاره دارد و آن اينکه انسان در حالت عادي و آرامش مي تواند راي و نظر درست اختيار نمايد، اما در شرايط غير عادي و در جوي پر از اختلاف و برخورد، طبعا تحت شرايط غير عادي، از جاده ي صواب منحرف مي گردد و نظر ناصحيح را بر مي گزيند.

- ما اختلفت دعوتان الا کانت احداهما ضلاله.[2] (هيچگاه دو دعوت و دو نظريه در قبال هم قرار نمي گيرد، مگر اينکه يکي از آن دو ضلالت و باطل است.)

اين جمله ي حکيمانه اشاره به اين است که حق و باطل با هم جمع نمي شوند و همواره حق در بابر باطل است و تبليغات، دعوت ها و احزاب هم همين طور هستند، از بين آنها، يکي حق و بقيه باطل و ضلالت اند.

- قال له بعض اليهود: ما دفنتم نبيکم حتي اختلفتم فيه! فقال عليه السلام له: انما اختلفنا عنه لا فيه و لکنکم ما جفت ارجلکم من البحر حتي قلتم لنبيکم: «اجعل لنا الها کما لهم آلهه فقال انکم قوم تجهلون.[3] (کسي از قوم يهود به آن حضرت- در مقام شماتت مسلمانان بر اختلافشان- گفت: هنوز پيغمبرتان را به خاک نسپرده بوديد- و به اصطلاح هنوز آب غسلش خشک نشده شده بود- که درباره ي او اختلاف کرديد!! امام به او

[صفحه 12]

فرمود: ما تنهادر آنچه از او شنيده ايم اختلاف کرديم، نه درباره ي خود او. اما شما هنوز پاهاتان از آب دريا- که از آن عبور کرديد- خشک نشده بود که به پيغمبرتان گفتيد: خداي براي ما قرار بده، همان طور اين بت پرستان خداياني دارند. آن گاه فرمود: شما مردمي نادان هستيد.)

با دقت در اين گفتگو، به چند نکته پي مي بريم:

1. اينکه يهوديان در عصر آن حضرت (ع) در صدد عيب جويي از مسلمانان بودند و يکي از عيب هايي که به مسلمان ها مي گرفتند همانا اختلاف آنها پس از رحلت رسول اکرم (ص) در مساله مهم و سرنوست ساز خلافت و امامت بود. اين خود قابل بررسي است که يهوديان در آن هنگام، در امور مسلمان ها دقت و اظهار نظر و عيب جويي و چه بسا عملا دخالت مي کردند و دست کم، در صدد بودند ميان مسلمان ها اختلاف بيندازند ويا اختلاف آنها را بزرگ جلوه دهند و اين امر برنده ترين حربه ي آنان عليه السلام و جامعه ي اسلامي بود،

2. يهوديان تا آن اندازه از آزادي برخوردار بودند که با خليفه ي مسلمان ها تماس بگيرند و با لحني شماتت آميز با او سخن بگويند و علي (ع) چنين اجازه اي را به آنان مي داد،

3. امام به نيرنگ آنان که مي خواستند ميان مسلمانان اختلاف اندازند پي برد و به سخن مغالطه آميز يهودي پاسخ فرمود. يهودي مي خواست وانمود کند که مسلمان ها تا آن حد سست عقيده و ناآگاه بودند که به مجرد درگذشت پيغمبرشان، درباره ي او اختلاف کردند. ولي امام، اولا از روي مغالطه ي يهودي پرده برداشت که ما درباره ي پيغمبرمان اختلاف نکرديم و او در نظر همه ي مسلمان ها پيغمبر بود. کسي در پيغمبري او شک نکرد، بلکه اختلاف مسلمان ها در گفتار پيغمبر (ص) راجع به جانشين او بود که اکثريت راه انتخاب را برگزيدند و امام و هواخواهانش بر نص تاکيد داشتند.

ثانيا، به جواب نقضي و مقابله به مثل پرداخت که با آن همه تاکيد موسي و هارون بر يکتا پرستي، شما هنوز از دريا به خشکي قدم ننهاده بوديد، همين که چشمتان به

[صفحه 13]

بت پرستان افتاد به پيغمبرتان گفتيد: براي ما بتي مانند بت هاي آنان قرار بده تا آن بت را بپرستيم!! يعني شما در اصل دين که توحيد پروردگار است، آن هم در حيات پيغمبرتان و نه پس از مرگش، دستخوش ظلالت و انحراف شديد.

ثالثا پيداست که علي (ع) از اظهار نظر و بزرگ کردن اختلاف مردم درباره ي امامت او پرهيز دارد و اين همان چيزي است که در موضع گيري آن حضرت در برابر خلفا، چه در هنگام خلافت آنان و چه پس از آن، در هنگام خلافت خودش- که بعدا خواهيم گفت- کاملا نمايان است،

4. نکته ي چهارمي که از اين گفتگو شايسته ي بررسي است، آن است که آيا يهوديان در تحريف وبزرگ کردن داستان هاي مربوط به خلافت و در نشر شايعات ضد و نقيض درباره ي حوادث دوران خلافت خلفاي پيش از علي (ع) به خصوص در تشديد شايعات مربوط به اختلاف و جبهه بندي ميان صحابه و از جمله علي (ع)، با خلفا و نيز در پخش اخبار دوران خلافت عثمان که به قتل او منتهي گرديد و همچنين کوشش در نشر روايات جعلي در مورد تحريف قرآن و در اختلاف احاديث و در سير حوادث تاريخ سياسي اسلام و مسائلي از اين قبيل، دخالت نداشته اند؟ اين جانب در خصوص شواهد و نشانه هاي دخالت يهود و ديگر فرقه هاي منحرف، بررسي هايي نموده ام که اگر زمينه براي بازگو کردن آنها پيدا شود آنها را منتشر خواهم کرد.

ديگر از سخنان علي درباره ي وحدت و اختلافت:

- و عليکم بالتواصل والتباذل و اياکم و التدابر و التقاطع.[4] (بر شما باد به وصل کردن و همبستگي با هم و بذل و بخشش به هم و بپرهيزيد از پشت کردن به هم و قطع رابطه با يکديگر.)

اين جمله در وصيبت آن حضرت به فرزندانش امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام)

آمده است.

- فاياکم و التلون في دين الله، فان جماعه فيما تکرهون من الحق خير من فرقه فيما تحبون من الباطل...[5] (مبادا در دين خدا ترديد و تلون و اختلاف از خود نشان دهيد، که همانا اجتماعي و همبستگي در آنچه از حق مورد کراهت شما است، از تفرقه در آنچه از باطل مورد محبت شما است بهتر است.)

در اين جمله علي (ع) مردم را به اجتماع بر حق ولو از آن خوششان نيايد و پرهيز از تفرقه در باطل هر چند از آن خوشش بيايد، توصيه مي فرمايد.

- و جعلوا اللسان واحدا...[6] (سخنانتان را يکي قرار دهيد و وحدت کلمه داشته باشيد.)

در اين خطبه، علي (ع) از اختلاف و وحدت، بسيار سخن گفته است و از جمله درباره ي حفظ زبان و وحدت گفتار.

- و الظاهر ان ربنا واحد و نبينا واحد و دعوتنا في الاسلام واحده....[7] (بديهي است که پروردگار ما يکي است و پيغمبر ما يکي است و دعوت ما در اسلام يکي است.)

اين جمله را علي (ع) در نامه اي که براي مردم بلاد اسلام فرستاد، نوشته و در آن از سرپيچي مردم شام شکايت کرده است که ما و آنها داراي يک دين و يک پيغمبر و رسالت و دعوت واحد هستيم. پس از آن، در توضيح اين جمله فرموده است: ما چيزي بيش زا شاميان درباره ي ايمان به خدا و تصديق رسولش نداريم، آنها نيز در اين خصوص فزوني بر ما ندارند. ما و آنها در همه ي امور شريک و متحد هستيم، مگر در مورد قتل عثمان که ما از آن بري هستيم و آنان در حمايت از عثمان کوتاهي کردند....

علي بارها در پرهيز از اختلاف بر وحدت امت در دين کتاب و پيغمبر و دعوت تاکيد فرموده است از جمله در سخن ذيل:

-... و الههم واحد! و نبيهم واحد! کتابهم واحد! افامرهم الله- سبحانه بالاختلاف فاطاعوه!

[صفحه 15]

ام نهاهم عنه فعصوه؟[8] (... در حالي که خداي آنان يکي است، پيغمبرشان يکي است، کتابشان يکي است، آيا خدا آنان را به اختلاف امر کرده و آنان او را اطاعت کرده اند، يا اينکه خداوند آنان را از اختلاف نهي کرده و آنان خدا را نافرماني کرده اند؟)

اين جمله را امام (ع) در نکوهش و مذمت قاضيان که در قضاوت ها و فتاواهايشان، با هم اختلاف دارند و چون آن داوري هاي متناقض را بر امام و خليفه ي وقت که آنان را به قضاوت برگزيده، عرضه مي کنند همه را صواب مي داند و مي پذيرد، در حالي که آنانرا به قضاوت برگزيده، عرضه مي کنند همه را صواب مي داند و مي پذيرد، در حالي که مسلما يکي از آنها حق است و بقيه ناحق و خليفه چطور مهر قبول بر همه ي آنها مي گذارد.

بديهي است مساله اختلاف فتاوي از سوي مجتهدان و قاضيان امري است طبيعي و تا به امروز در همه ي مذاهب اسلامي و از جمله در بين علماي شيعه، شايع است و نمي توان جلوي اين قبيل اختلافات را گرفت. و الا نبايد در مسائل مبهم و غير منصوص، اجازه ي اجتهاد مي دادند که داده اند و گفته اند: «للمصيب اجران و للمخطي ء اجر واحد.»

اما آنچه مورد انکار امام (ع) است، همان موافقت خليفه با همه ي آنهاست که اين عمل با عقيده ي برخي از اهل سنت در مساله کلامي «تصويب» سازگار است. تصويب، يعني اينکه خداوند در اين قبيل مسائل حکمي ندارد و حکم آنها را به مجتهدين واگذار کرده است و بنابراين هر فتاوايي از آنان، خود حکم الله است و در اين قبيل مسائل مانعي ندارد که چند حکم وجود داشته باشد. تصويب، به اتفاق علماي اماميه باطل است و همچنين نزد برخي از مذاهب ديگر.

- و الزموا السواد الاعظم فان يد الله علي مع الجماعه. و اياکم و الفرقه.[9] (همواره با سياهي و انبوه مردم مسلمان ملازم باشيد که همانا دست خدا با جماعت است و از تفرقه بپرهيزيد.)

در اين سخن و جمله هاي پيش از آن، امام (ع) مردم را از تندروي درباره ي خود و

[صفحه 16]

اينکه بر خلاف نظر عمومي، مقام و منزلتي براي او قايل شوند، جز آنچه مردم مي پندارند، به شدت منع فرموده است.

پيش از آن فرموده است: «سيهلک في صنفان....» (دو صنف از مردم درباره ي من هلاک خواهند شد: دوستي که به ناحق فضيلتي براي من قايل باشد و دشمني که به ناحق فضيلتي را از من انکار نمايد....)

به نظر مي رسد در زمان آن حضرت، غاليان چيزهايي از فضايل درباره ي او مي گفتند کما اينکه خوارج و دشمنان او، ابتدايي ترين فضايل وي را انکار مي کردند، لذا علي (ع) به هر دو هشدار مي داده است. اين احتمال هم هست که برخي از شيعيان خاص اسرار را فاش مي کردند که علي (ع) را ابراز آنها ناراضي بود و در هر حال، مايل نبود به خاطر او مسلمان ها فرقه فرقه شوند که متاسفانه شدند. و عده اي از دوستان کم ظرفيت ايشان در آن هنگام و در طول تاريخ تاکنون بر اين تفرقه اصرار دارند. در حالي که بزرگان دين، از جمله چند عالم معروف در عصر ما، از قبيل آيه الله بروجردي، آيه الله کاشف الغطاء، آيه الله سيد محسن جبل عاملي و آيه الله سيد شرف الدين و مانند آنان، در موضع گيري هاي سياسي و اجتماعي و علمي خود، بر وحدت صفوف مسلمين تاکيد داشتند که شرح آنها نياز به چند کتاب دارد و در آثاري که از سوي ما در «مجمع جهاني تقريب» انتشار يافته، آمده است.

- فاجتمع القوم علي الفرقه و افترقوا عن الجماعه.[10] (مردم بر تفرقه، اجتماع کردند و در وحدت و اجتماع، متفرق شدند.)

اين جمله ي علي (ع) انسان را به ياد نابغه ي اسلام سيد جمال الدين اسد آبادي، معروف به افغاني، مي اندازد که مي گفت: «المسلمون اتفقوا علي ان لا يتفقوا.» (مسلمانان اتفاق کرده اند که متفق نشوند.) و اين بهترين تعبير است از اختلاف و تفرقه ي مسلمانان که از

[صفحه 17]

زمان علي (ع) تا کنون مصداق داشته و دارد.

- فيا عجبا عجبا- و الله- يميت القلب و يجلب الهم اجتماع هولاء القوم علي باطلهم و تفرقکم عن حقکم...[11] (اي عحب و چه عجبي که دل را مي ميراند و انبوه غم را به دل راه مي دهد، از اجتماع و هماهنگي اين قوم (اهل شام) بر باطل خودشان و از پراکندگي شما از حق خودتان.)

اين سخن را علي (ع) در خطبه ي جهاديه که با جمله ي«فان الجهاد باب من ابواب الجنه» آغاز مي شود بر زبان آورده است. به نوشته ي سيدرضي اين خطبه را علي (ع) در هنگامي ايراد فرمود که خبر دست برد لشکر معاويه به شهر انبار، به اطلاع آن حضرت رسيد. کلمات علي (ع) در اين خطبه حاکي از نهايت حزن و اندوه او از دو امر است، يکي از اين حادثه ي ناگوار که آنان زر و زيور از دست و پاي زن مسلمان و يک زن از اهل ذمه بيرون آورده اند و اين حادثه تا آن حد در نظر علي (ع) ناگوار است که مي فرمايد: اگر مرد مسلماني از شدت تاسف بميرد شايسته ي تقدير است و نه ملامت.

و ديگري از تفرقه و پراکندگي لشکر خود او که شديدترين کلمات را درباره ي آنان به کار بسته است. از اين قبيل ملامت ها و شماتت ها در سخنان علي (ع) نسبت به پراکندگي مردم کوفه و لشکريانش، فراوان است که به همين اندازه اکتفا مي شود.


صفحه 12، 13، 15، 16، 17.








  1. صبحي صالح، ص 507، حکمت شماره ي 215.
  2. صبحي صالح، ص 502، حکمت شماره ي 183.
  3. صبحي صالح، ص 531، حکمت شماره ي 317.
  4. صبحي صالح، نامه ي 47.
  5. صبحي صالح، ص 255، خطبه ي 176.
  6. صبحي صالح، ص 253، خطبه ي 176.
  7. صبحي صالح، نامه ي 58.
  8. صبحي صالح، ص 60، کلام 18.
  9. صبحي صالح، ص 184، کلام 127.
  10. صبحي صالح، ص 205، خطبه ي 147.
  11. صبحي صالح، 70، خطبه ي 27.