تعريف حضرت امير از خود براي هدايت مردم است












تعريف حضرت امير از خود براي هدايت مردم است



من گاهي فکر مي کردم که حضرت امير و همين طور در بين انبيا هم همين طور، در بين ائمه هم همين طور گاهي از خودشان تعريف مي کنند، اين چيه؟ اين مبدأش هماني است که خداي تبارک و تعالي به آدم گفت، وادارش کرد به اينکه آن أسمايي را که خدا به او تعليم کرده است، امر بهش کرد که بايد بگويي. اگر اين امر را نکرده بود آدم نمي گفت. اينها مأمورند که چون مقام، مقام بزرگي است به مردم معرفي کنند اين مقام را براي تبعيت مردم، نه براي اينکه مي خواهند خودشان را چه بکنند. حضرت امير که در بسياري از جاها از خودش تعريف مي کند که من اعتناي به دنيا ندارم، او مأمور است اين را بگويد، بهش هم سخت است اين. انبياي ديگر هم که از خودشان يک چيزي صحبت مي کردند براي اينکه اين راه هدايت بوده است، نه براي اينکه براي خودشان بوده؛ راه هدايت به عالم غيب بوده. مثل يک طبيبي که هيچ هواي نفس ندارد، لکن مي بيند که اگر طب خودش را نشان ندهد مردم به مرض مي افتند، به يک مرضي مي افتند، اين مجبور مي شود در عين حالي که نمي خواهد از خودش تعريف کند، از طب خودش يا اينکه من متخصص در اين امرم، تعريف کند.

دو جور تعريف داريم: يک وقت اين است که آدم تعريف مي کند مي خواهد خودش را نشان بدهد، اين ابليس است. يک وقت از خودش تعريف مي کند براي اينکه هدايت

[صفحه 6]

کند ديگران را، اين نفس رحمن است. حضرت امير که مي فرمايد که من، قسم مي خورد به اينکه اگر همه ي دنيا و چه را به من بدهند، من ظلم حتي به آن طور نمي کنم، اين وادار شده است از طرف خداي تبارک و تعالي به اينکه اين را بگويد تا مقام معلوم بشود، مردم تبعيت کنند، مثل همان طبيب مي ماند. نمي خواهد خود نمايي کند مثل امثال ماها که اگر- فرض کنيد- يک شعري بلد هستيم مي خواهيم خودنمايي کنيم که من آنم که شعر گفتم، اگر يک درسي خوانديم خودنمايي کنيم که من آنم که درس خواندم. او مي خواهد هدايت کند مردم را به راهي که غير از اين نمي شود و لهذا، در عين حالي که برايش مشکل است، مي گويد.

رسول خدا (ص) در عيني که برايش مشکل بود که حضرت امير را معرفي کند و راه هدايت را به مردم بگويد، براي اينکه مي ديد ممکن است يک وقت اختلاف بشود، مع ذلک، خدا الزامش کرد که بايد بگويي، اگر نگويي کاري نکردي، اينها الزامي است. اينکه در لسان ائمه مي بينيد که از خودشان تعريف مي کنند گاهي، اين يک الزامي است که از طرف غيب بر آنها شده است که بايد اين کار را بکنيد، مردم طبيب را بشناسند. مردم يک ظاهري مي بينند که ظاهر اين و آن يکي مثل هم است، گاهي هم مي بينند که خوب، اين آدم هم مي کشد، اين مأمور است که به آنها بفهماند که اين آدمکشي چي است و راه هدايت اين است؛ مثل همان طبيب.

اگر ما يک شمه اي از اين معني پيدا بکنيم که اگر هم معرفي مي خواهيم خودمان را بکنيم- ما نبايد بکنيم البته، ما همچو مأموريتي نداريم، لکن اگر بخواهيم بکنيم- براي اين باشد که هدايت مردم، اگر ديديد براي خود است بدانيد که دست شيطان در کار است.[1] .


صفحه 6.








  1. سخنراني به مناسبت ميلاد حضرت علي (ع)، تهران، 1365/12/23 (13 رجب 1407)- صحيفه ي امام، ج 20، ص 228 -227.