پيدايش غدير در پرتو مقام شامخ علي












پيدايش غدير در پرتو مقام شامخ علي



مسأله ي غدير، مسأله اي نيست که بنفسه براي حضرت امير يک مسأله اي پيش بياورد، حضرت امير مسأله ي غدير را ايجاد کرده است. آن وجود شريف که منبع همه ي جهات بوده است، موجب اين شده است که غدير پيش بيايد. غدير براي ايشان ارزش ندارد؛ آنکه ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدير آمده است. خداي تبارک و تعالي که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول الله کسي نيست که بتواند عدالت را به آن طوري که بايد انجام بدهد، آن طوري که دلخواه است انجام بدهد، مأمور مي کند رسول الله را که اين شخص را که قدرت اين معني را دارد که عدالت را به تمام معني در جامعه ايجاد کند و يک حکومت الهي داشته باشد، اين را نصب کن. نصب حضرت امير به خلافت اين طور نيست که از مقامات معنوي حضرت باشد؛ مقامات معنوي حضرت و مقامات جامع او اين است که غدير پيدا بشود. و اينکه در روايات ما و از آن زمان تا حالا اين غدير را آن قدر ازش تجليل کرده اند، نه از باب اينکه حکومت يک مسأله اي است، حکومت آن است که حضرت امير به ابن عباس مي گويد که «به قدر اين کفش

[صفحه 4]

بي قيمت هم پيش من نيست»[1] آنکه هست اقامه ي عدل است. آن چيزي که حضرت امير- سلام الله عليه- و اولاد او مي توانستند در صورتي که فرصت بهشان بدهند، اقامه ي عدل را به آن طوري که خداي تبارک و تعالي رضا دارد انجام بدهند، اينها هستند، لکن فرصت نيافتند.

زنده نگه داشتن اين عيد نه براي اين است که چراغاني بشود و قصيده خواني بشود و مداحي بشود، اينها خوب است، اما مسأله اين نيست. مسأله اين است که به ما ياد بدهند که چطور بايد تبعيت کنيم، به ما ياد بدهند که غدير منحصر به آن زمان نيست، غدير در همه ي اعصار بايد باشد و روشي که حضرت امير در اين حکومت پيش گرفته است بايد روش ملتها و دست اندرکاران باشد.

قضيه ي غدير، قضيه ي جعل حکومت است، اين است که قابل نصب است و الاّ مقامات معنوي قابل نصب نيست. يک چيزي نيست که با نصب آن مقام پيدا بشود؛ لکن آن مقامات معنوي که بوده است و آنجا معيتي که براي آن بزرگوار بوده است، اسباب اين شده است که او را به حکومت نصب کنند و لهذا، مي بينيم که در عرض صوم و صلاة و امثال اينها مي آورد و ولايت مجري اينهاست. ولايتي که در حديث غدير است به معناي حکومت است، نه به معناي مقام معنوي. و حضرت امير را همان طوري که من راجع به قرآن عرض کردم که قرآن- در روايات است اين- نازل شده است به منازل مختلف، کلياتش سبع و الي سبعين و الي زيادتر، تا حالا رسيده است به دست ماها به صورت يک مکتوب، حضرت امير هم اين طور است، رسول خدا هم اين طور است، مراحل طي شده است، تنزل پيدا کرده است. از وجود مطلق تنزل پيدا کرده است، از وجود جامع تنزل پيدا کرده است و آمده است پايين تا رسيده است به عالم طبيعت، در عالم طبيعت اين وجود مقدس و آن وجود مقدس و اولياي بزرگ خدا. بنابراين، اينکه حديث غدير را ما حساب کنيم که مي خواهد يک معنويتي را براي حضرت امير يا يک شأني براي حضرت امير درست کند نيست. حضرت امير است که غدير را به وجود آورده است، مقام شامخ اوست که اسباب اين شده است که خداي تبارک و تعالي او را

[صفحه 5]

حاکم قرار بدهد.

مسأله، مسأله ي حکومت است، مسأله، مسأله ي سياست است، حکومتْ عِدْلِ[2] سياست است، تمام معناي سياست است. خداي تبارک و تعالي اين حکومت را و اين سياست را امر کرد که پيغمبر به حضرت امير واگذار کنند، چنانچه خود رسول خدا سياست داشت و حکومت بدون سياست ممکن نيست. اين سياست و اين حکومتي که عجين با سياست است، در روز عيد غدير براي حضرت امير ثابت شد[3] .


صفحه 4، 5.








  1. نهج البلاغه، خطبه ي 33.
  2. عدل: برابر؛ نهج البلاغه، خطبه ي 33.
  3. سخنراني به مناسبت عيد سعيد غدير خم، 2/ 6/ 1365(18 ذي الحجه 1406)، تهران- صحيفه ي امام، 20، ص 113 -112.