كمالات نفساني علي












کمالات نفساني علي



فضايل نفساني يا به اعتبار قوه ي انديشه است و يا به اعتبار قوه ي عملي.

بنابراين در اين جا دو بحث است:

بحث اوّل- امام علي (ع) جامع کمالات قوه ي نظريّه است و کمال قوه ي نظري به کمال يافتن حکمت نظري است و کمال حکمت نظري عبارت از کمال نفس انساني است. و کمال نفس انساني به درک معارف حقيقي و تصديق حقايق نظري به اندازه ي توان بشري است و شک نيست که اين مرتبه براي آن حضرت ثابت بوده است. توضيح اين معني اين است که امام (ع) پس از رسول خدا سيّد عارفان بوده است و اينکه آن جناب به مقام وصول حق دست يافته است.

تحقيق اين مطلب چنين است که در علمِ چگونگي سلوک ثابت شده است که وصول عارف به حق زماني حقيقت دارد که از خود فراموشي به وي دست دهد و جناب حضرت حق را

[صفحه 8]

از جهت اينکه فقط اوست ببيند و اگر نفس خود را مي بيند به اين لحاظ باشد که وجود اعتباري دارد نه از اين جهت که به زيور حق آراسته شده است.

در گفتار و اشارات آن حضرت اموري وجود دارد که وصول آن حضرت به اين مرتبه را بيان مي کند و از آن موارد به ذکر سه مورد مي پردازيم:

اوّل - گفتار آن حضرت است که: «اگر پرده ها برداشته شود بر يقينم چيزي افزوده نمي شود».[1] چنانکه مي داني اين سخن اشاره به کمالات نفساني مربوط به قوه ي نظري است که براي آن حضرت بالفعل حاصل بوده و اين نشانه ي تحقق وصول کامل به مرتبه اي است که حتي براي اوليا وصولش ممکن نيست (منظور از اوليا در اين جا غير جانشينان پيغمبرند).

دوّم - سخن آن حضرت است که به عنوان حکايت از رسول خدا درباره ي خود بيان کرده است «يا علي! هر چه را مي بينم مي بيني و آنچه را مي شنوم مي شنوي جز اينکه پيغمبر نيستي».[2] در اينکه پيامبر (ص) اتصال تام به حق متعال داشته شک نيست. اين اتصال و پيوستگي به حق متعال به مقتضاي شهادت پيامبر(ص) براي علي (ع) حاصل بوده است، هر چند ميان مرتبه ي وصول پيامبر (ص) و علي (ع) تفاوت است؛ زيرا اتصال به حق متعال بي نهايت درجه دارد و به همين دليل پيامبر (ص) فرموده است تو پيامبر نيستي. (يعني پيامبري خود درجه اي است که علي (ع) ندارد.) بزودي در شرح سخن آن حضرت در مي يابي که مرتبه ي وصول به حق براي آن حضرت حاصل بوده است.

سوّم - کلام آن حضرت در دعاست: «بار خدايا! من تو را به خاطر ترس از کيفر و نيل به ثواب نمي پرستم ولي تو را شايسته ي پرستش يافته و مي پرستم.»[3] کيفيّت استدلال به اين دعا در رابطه با رسيدن آن حضرت به مرتبه ي وصول اين است که امام (ع) تمام قيدهاي دنيوي و اخروي جز وجود حق متعال را از درجه ي اعتبار ساقط دانسته است و اين از نشانه هاي وصول آن حضرت به حق متعال است.

[صفحه 9]

از چيزهاي ديگري که درجه ي وصول آن حضرت را به حق تأييد مي کند اموري است که به خواست خدا بزودي بيان خواهيم کرد که آن حضرت قادر بر انجام کرامات بوده و انجام داده است. و اين مخصوص کساني است که به ذات حق رسيده اند.

بحث دوّم - بيان قوه ي عملي آن حضرت- چنانکه در گذشته دانستي کمال قوه ي نظري به کمال حکمت نظري، کمال قوه ي عملي نيز به کمال حکمت عملي است و کمال حکمت عملي به کمال يافتن نفس است به وسيله ملکه ي کارهاي نيک. اين ملکه تا بدان حد است که انسان بر صراط مستقيم ثابت و از افراط و تفريط در کارها به دور است. و در علم اخلاق ثابت شده است که اصول فضايل اخلاقي سه امر است:

امر اوّل - حکمت اخلاقي است و آن قدرتي است که انسان را در عمل از افراط و تفريط نگه مي دارد. و انسان از بررسي افعال و اقوال و انديشه هاي آن حضرت در امور جنگ و مملکت داري خصوصيّاتي را در مي يابد که ناگزير حکم مي کند که آن حضرت داراي حکمت اخلاقي بوده است و هيچ گاه به طرف تفريط و يا افراط مايل نگشته است، زيرا افراط مانع از رسيدن به درجه ي کمال است و جز شر حاصلي ندارد.

امر دوّم - پاکدامني است و آن ملکه اي است که از اعتدال قوه ي شهويّه به خاطر دخالت عقل عملي حاصل مي شود. عقل عملي قوّه ي شهويّه را بر مبناي عدل اداره مي کند و موجب صدور افعالي ميان جمود و فجور که دو طرف افراط و تفريط اند مي شود. بزودي بيان خواهيم کرد که ملکه ي عفت به دو جهت براي آن حضرت حاصل بوده است.

اوّل - آنکه امام (ع) زاهدترين شخص بعد از رسول خدا (ص) بوده است، و جز به قبله ي حقيقي که خداوند متعال است به چيزي توجّه نداشته است. و نيرومندترين شخص بوده است بر حذف سرگرميهايي که انسان را از ملاقات با خدا باز مي دارد و هر کس داراي چنين ويژگي باشد مالک هواي نفس خويش است و اختيار شهوات را به دست عقل سپرده است. در اينکه امام (ع) وارسته ترين انسان بعد از رسول خدا (ص) بوده به تواتر معلوم است، بنابراين ضرورتاً ثابت مي شود که داراي ملکه ي عفّت بوده است.

دوم - سخن پيامبر (ص) در حق آن حضرت است: «بار خدايا! حق را با علي بدار هر جا که هست». شک نيست که دعاي پيامبر (ص) مورد قبول است و آنکه حق لازمه ي افعال

[صفحه 10]

و حرکات وي باشد محال است که باطل در او راه يابد؛ زيرا يک چيز، دو لازم مختلف (هم حق و هم باطل) ندارد. پس قطعاً محال است که علي (ع) پيرو هواي نفس باشد و معناي عفّت همين است.

از اموري که بر دارا بودن ملکه ي عفّت آن حضرت تأکيد دارد، روايتي است که آن حضرت هرگز غذاي سير نخورد و از همه ي مردم از جهت لباس و غذا بيشتر در مضيقه بود، و به قرصي از نان جو اکتفا مي کرد و به ندرت گوشت مي خورد و بارها مي فرمود: «شکمتان را قبرستان حيوانات قرار ندهيد.»[4] که مقصود حضرت از بيان اين مطلب بي علاقه کردن مردم به خوردن گوشت بوده است و تمام گفتار حضرت زهد از دنيا و خوشيهاي آن مي باشد.

سوّم - شجاعت شجاعت ملکه اي است که از اعتدال قوه ي غضبيه با توجه به دخالت عقل در قواعد آن، براي نفس حاصل مي شود. اعمالي که از نفس در اين رابطه صورت مي پذيرد حدّ وسط ميان ترس و بي باکي است. ثبوت اين فضيلت براي امام (ع) به تواتر روشن است، تا آنجا که شجاعت علي (ع) درباره ي مردان شجاع ضرب المثل است. چون دانستي که ملکه اخلاق و عفّت و شجاعت به کاملترين وجهي براي علي (ع) ثابت است و روشن شد که اين سه خصلت لازمه ي عدالت است، ثابت مي شود که ملکه عدالت براي آن حضرت مسلّم بوده است.

امّا بقيه ي اقسام حکمت عملي، مانند حکمت سياسي و مديريّت منزل چنانکه دانستي فايده ي آن دو اين است که مردم دليل مشارکت خود را در امور اجتماعي بدانند تا در جهت مصالح نظام اجتماعي و اداره ي امور همکاري کنند.

اما علي (ع) در اين قسم حکمت داراي برجستگي خاصّي بوده است، براي شناختن اين حقيقت توضيح مجمل و مفصّل زير تو را کفايت مي کند.

امّا اجمال؛ محققاً شريعت اسلام تمام مقاصد اجتماعي از حکمت سياسي تا اداره ي منزل را به بهترين وجه و کاملترين صورت در برداشته به گونه اي که تمام دانشمندان براي فراگيري آنها به شريعت روي مي آورده اند و روشن است که علي(ع) به آنها

[صفحه 11]

تمسّک مي کرده و بيان کننده و نشر دهنده ي احکام کلّي شريعت بوده است. و امور مجمل شريعت را شرح مي داده بدون آنکه يک حرف آن را تغيير دهد، يا به هدف نرسيده باز ايستد و لازمه ي اين عمل آگاهي امام بر تمام امور از حکمت سياسي تا اداره ي منزل مي باشد.

امّا به طور تفصيل؛ براي دانستن اين حقيقت که علي (ع) کاملترين فرد بعد از پيامبر (ص) در حکمت سياسي و مديريّت منزل بوده است، بايد به مطالعه نامه ها و عهد نامه هاي آن حضرت به کارگزاران و فرمانداران و امرا و قضاتش بپردازي، مخصوصاً عهد نامه اي که براي مالک اشتر نخعي نوشته است؛ زيرا در آن عهد نامه از ظرافتهاي امور شهر نشيني و نظام و اصول اجتماعي و زيباييها و لطايف به اندازه اي است که در جاهاي ديگر نيست. اضافه بر اين به تواتر ثابت شده است که بزرگان صحابه به حسن تدبير و درايت آن حضرت اعتراف داشته و در امورشان با آن حضرت مشورت مي کرده اند. در موارد زيادي که در نهج البلاغه و غير آن ياد شده به آن حضرت براي کيفيّت سازماندهي لشکر و جنگها و مصالح کلي و جزئي جامعه مراجعه مي کردند؛ مانند نظر خواهي عمر براي بيرون رفتن مسلمين از شهر براي جنگ با روميان و موارد مشهور و معروف ديگري که نقل شده است؛ مانند نظرات مفيدي که براي مصالح امور و ايجاد ترقّيات اجتماعي که ان شأ الله بزودي خواهي دانست، اظهار فرموده است.


صفحه 8، 9، 10، 11.








  1. لَوْ کُشِفَ الغِطاء مَا ازْدَدْتُ يَقيناً.
  2. اِنَّکَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ وَ تَريَ ما اَري اِلا اَنّکَ لَسْتَ نَبيّ.
  3. الهي ما عَبدتُک خوفاً مِن عِقابِکَ و لاَ رَغبةً في ثوابِک ولکن وَجَدْتُک أهلاً لِلعباد فَعَبدتُکَ.
  4. لا تجعلوا بطونکم مقبرةً للحيوان.