فضايل علي












فضايل علي



اين فصل در فضايلي است که در طول زمان براي آن حضرت حاصل شد و ما تعدادي از آنها را ذکر مي کنيم:

الف- خويشاوندي با رسول خدا:

نامش علي، کنيه اش ابوالحسن، فرزند ابوطالب پسر عبدالمطلب، پسر هاشم پسر عبدمناف پسر قصي، مادرش فاطمه دختر اسد، پسر هاشم پسر عبدمناف، مادرش اول زن هاشمي است که مرد هاشمي از او متولد شد.

علي (ع) کوچکترين فرزند فاطمه بود و عقيل از آن حضرت ده سال بزرگتر بود و طالب ده سال از عقيل بزرگتر بود. فاطمه در ميان زنان اول زني بود که با رسول خدا بيعت کرد.[1] و پيامبر (ص) او را گرامي مي داشت و او را مادر خود مي خواند و به هنگام وفات، به پيامبر (ص) وصيت کرد، پيامبر (ص) به وصيت او رفتار کرد و بر وي نماز خواند. روايت شده که پيامبر (ص) پيراهن خود را بر وي پوشانيد و در قبرش خوابيد. اصحاب از اين کار پيامبر (ص) سؤال کردند. پيامبر (ص) فرمود: «هيچ کس پس

[صفحه 2]

از ابوطالب از فاطمه به من مهربانتر نبود. پيراهن خود را بر او پوشاندم تا از زيورهاي بهشتي بر او پوشانده شود و در گور او خوابيدم تا از عذاب قبر در امان باشد».

ب- پيش قدمي علي (ع) در پذيرفتن اسلام:

فضيلت پيشگامي حضرت در پذيرفتن اسلام بر همه کس روشن است.

ج- مبارزه ي آن حضرت با دشمنان خدا و ياري کردنش از دين و حمايتش از اسلام، مراتب و درجات آن حضرت در اين باره مشهور و به قدري زياد است که قابل شمارش نيست.

د- پيامبر (ص) فاطمه(س) را به حضرت علي (ع) تزويج فرمود و ديگر خواستگاران را که از بزرگان مهاجر و انصار بودند رد کرد.

ه- داشتن فرزنداني مانند امام حسن (ع) و امام حسين (ع) که به فرموده ي رسول خدا، سرور جوانان اهل بهشت مي باشند و اين خود فضيلتي بزرگ است.

و- سخن خداوند متعال: «و لما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومک منه تصدون»[2] که گفته اند در شأن علي (ع) نازل شد. اينکه حضرت عيسي (ع) مثل براي علي (ع) قرار گرفته است فضيلت بزرگي است. اين شأن نزول را، سخن پيامبر (ص) تأييد مي کند: «اگر نمي ترسيدم از امتم آنچه نصارا درباره ي عيسي گفتند درباره ي تو بگويند، امروز درباره ي تو چيزي را مي گفتم که پس از گفتار من بر هيچ جمعيتي نگذري مگر اينکه خاک کف پايت را به عنوان تبرک بردارند».[3] .

اقتضاي سخن پيامبر (ص) اين است که اگر علي (ع) را توصيف مي کرد ناگزير به اوصافي که عيسي بدان توصيف شده است وصف مي کرد. همان اوصافي که نصارا به خاطر آن اوصاف عيسي (ع) را خدا دانستند.

ز- سخن حق تعالي: «وَ يُطْعِمُون الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْکيناً وَ يَتيماً وَ اَسيراً اِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ الله».[4] مفسّران اتّفاق نظر دارند که اين آيه درباره ي علي (ع) و خانواده اش نازل شده و

[صفحه 3]

علّت نزول اين آيات در کتب تفاسير و غير آن مشهور است. براي بيان شرافت علي (ع) اين آيه کفايت مي کند.

ح- روايت شده وقتي آيه ي: وَ تَعِيَها اُذُنٌ واعِيه،[5] نازل شد، پيامبر (ص) فرمود: «بار خدايا گوش علي را اُذُن واعيه قرار بده.» شک نيست که دعاي پيامبر (ص)مستجاب است و براي همين بود که علي (ع) فرمود پس از آن در هيچ موردي در آنچه مي شنيدم شک نکردم و اين از بزرگترين فضيلتهاست.

ط- بنابر قول تمام مسلمين پيامبر (ص) در حق آن حضرت فرموده است: «خدايا! حق را آنجا قرار بده که علي (ع) آنجا قرار دارد».[6] در مستجاب شدن دعاي پيامبر (ص) شکي نيست و کسي که گفتار و کردارش حق باشد فضيلت بالاتر از اين برايش قابل تصوّر نيست.

ي- به اعتقاد تمام مسلمين اين گفته ي حضرت رسول (ص) درباره ي علي (ع) وارد شده است: «نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسي است جز اينکه پيامبري بعد از من نيست».[7] از اين نکته که فقط پيامبري استثنا شده ثابت مي شود تمام مراتبي که هارون نسبت به موسي (ع) داشت جز نبوّت براي علي (ع) نسبت به پيامبر (ص) ثابت است. و چون درجايي ثابت نشده است که علي (ع) از برادري پيامبر (ص) نفي شده باشد، پس لزوماً وزير و ياور، حافظ شريعت، بيان کننده ي احکام کلّي دين و جانشين پيامبر (ص) مي باشد چنانکه هارون چنين بود و از اين جاست که شيعه براي شايستگي آن حضرت براي خلافت به اين خبر استدلال کرده است و اين فضيلت براي آن حضرت کافي است.

يا- به نقل تمام مسلمين اين سخن پيامبر (ص): «هر کس من مولاي اويم علي

[صفحه 4]

مولاي اوست»،[8] در حق علي (ع) است. مقصود از مولا در اين عبارت چه سرپرست باشد يا ياور فرقي نمي کند و فضيلت براي علي (ع) ثابت است.

يب- پيامبر (ص) درباره ي علي (ع) فرمود: «شايسته ترين شما براي قضاوت، علي (ع) است».[9] شک نيست که قضاوت نياز به انواع دانشها دارد و گواهي پيغمبر (ص) به شايستگي حضرت علي (ع) براي قضاوت در فضيلت وي کافي است.

يج- پيامبر (ص) فرمود: «به من تمامي حکمتها و به علي تمامي دانشها داده شد».[10] همين گواهي در فضيلت علي (ع) کافي است.

يد- از طريق شيعه روايت شده است که علي (ع) در حيات پيامبر (ص) به فرمانروايي مؤمنان منصوب شد، هر چند محدّثان غير شيعه اين باور را ندارند. احمد بن حنبل در کتاب مسند و در نوشته اي که در فضايل صحابه دارد، همچنين ابونعيم حافظ اصفهاني در کتاب حلية الاوليأ نقل کرده است که رسول خدا علي (ع) را به عنوان يعسوب المؤمنين مخاطب قرار داد. يعسوب در لغت به معناي پادشاه زنبوران عسل است. در تمام اين خطابها اشاره به فضيلت علي (ع) است.

يه- رسول خدا (ص) علي (ع) را از آغاز عمر تا بالاترين مراتب کمالات نفساني تربيت کرد و علي (ع) درباره ي تربيت خود به وسيله ي پيامبر (ص) و پيرويش از آن حضرت در خطبه ي قاصعه چنين مي فرمايد: «شما قدر و منزلت را از رسول خدا (ص) به سبب خويشي نزديک و مقام بلند و احترام مخصوص مي دانيد، زمان کودکي مرا در کنار خود پرورش داد و به سينه اش مي چسبانيد و در بسترش در آغوش مي گرفت و تنش را بر تنم مي نهاد و بوي خوش خويش را به من مي بوياند و خوراک جويده در دهانم مي نهاد و دروغ در گفتار و خطا در کردار من نيافت و خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگانش را از وقتي پيامبر (ص) از شير گرفته شده بوده همنشين آن حضرت گردانيد که او را شب و روز به راه بزرگواريها و خويهاي نيکوي جهان ببرد. و من پيروي پيغمبر (ص) را کرده ام؛ آنچنان که بچه شتر از مادرش پيروي مي کند.

[صفحه 5]

در هر روز يکي از خويهاي خود را مشخص مي کرد و پيروي آن را به من امر مي فرمود و هر سال که به حرا اقامت مي فرمود، من او را مي ديدم و غير من نمي ديد، و در آن زمان اسلام در خانه اي نيامده بود مگر خانه ي رسول خدا و خديجه که من سوّم آنها بودم نور وحي و رسالت را مي ديدم و بوي نبوّت و پيغمبري را مي بوييدم، و هنگامي که وحي بر آن حضرت نازل شد، صداي شيطان را شنيدم، گفتم اي رسول خدا! اين چه صدايي است؟ فرمود اين شيطان است که از پرستيده شدن مأيوس شده آنچه را من مي شنوم تو مي شنوي و آنچه را مي بينم مي بيني، مگر اينکه پيغمبر نيستي ولي وزيري و بر خير و نيکي هستي...»[11] تا بدان جا که پس از پيامبر (ص) استاد جهانيان در همه ي علوم شد.

توضيح مجمل درباره ي اين حديث شريف، کلام رسول خداست: «من شهر دانشم و علي دروازه ي آن است».[12] شک نيست مقصود پيامبر (ص) از اين کلام اين است که خود آن حضرت سرچشمه اي است که از آن علوم اسلامي و رموز حکمت که قرآن حکيم و سنّت کريم را نيز شامل است، جاري است. رسول خدا مصدر اين علوم و محيط بر آنهاست؛ زيرا تعبير خود به مدينه به معناي جامعيّت آن مي باشد. پس از پيامبر (ص) علي (ع) منشأ تمام اين اسرار و هدايت کننده ي مجملات قرآن و سنّت و احکام کلّي اسلامي است؛ زيرا علي (ع) داراي قدرت و استعدادي بود که به آسانترين وجه اسرار را درک مي کرد و راه را به ديگران نشان مي داد. دروازه ي شهر علم همان جهتي است که مردم روي به آن سو دارند و از آن خواسته هاي خود را دريافت مي کنند.

توضيح مفصّل کلام علي (ع): هنگامي که به جستجو و فحص همه ي علوم مي پردازيم در مي يابيم که بزرگترين آنها دانش الهي است. در خطبه هاي آن حضرت از رموز توحيد، نبوّت، قضا و قدر، اسرار معاد وارد شده است، که بيان خواهيم کرد در کلام هيچ يک از علما و استوانه هاي حکمت نيامده است، سپس در مي يابيم که دانش تمام فرق اسلامي به آن حضرت منتهي مي شود؛ مانند متکلّمان معتزله و اشاعره و

[صفحه 6]

شيعه، امّا نسبت معتزله از جهت علمي به آن حضرت، روشن است؛ زيرا اوّلاً بيشتر اصول علمي خود را از ظاهر سخن آن حضرت درباره ي توحيد و عدل گرفته اند. ثانياً علم بزرگان معتزله مانند حسن بصري و واصل بن عطا به علي (ع) منسوب بوده و از آن بزرگوار دانش اندوزي کرده اند.

اما اشعريها؛ روشن است که استادشان ابوالحسن اشعري شاگرد ابوعلي جبايي است و ابوعلي از بزرگان معتزله بوده است. وقتي ابوعلي جبايي آنچه در معتزله بود دريافت، با استادش مخالفت کرد و از آنها جدا شد.

امّا شيعه نسبتشان به آن حضرت روشن است؛ زيرا شيعه علوم را از پيشوايان خود دريافت داشته و امامان شيعه هر يک از امام پيش از خود حقايق را گرفته تا به امام اوّل شيعه علي (ع) منتهي گشته است.

امّا خوارج هر چند در نهايت دوري از آن حضرت اند، امّا به هر حال آنها به بزرگانشان که شاگردان علي (ع) بوده اند منسوب اند.

امّا مفسّران: رئيسشان ابن عبّاس و او شاگرد علي (ع) بود.

امّا فقهاي اهل سنّت، چهار مذهب مشهور دارند که يکي از آنها مذهب حنفي است. مشهور اين است که ابوحنيفه فقه را نزد امام صادق (ع) خوانده و از آن حضرت احکام را دريافت کرده است و منتهي شدن حضرت صادق (ع) به حضرت علي (ع) روشن است. مذهب دوّم مالکي است، مالک شاگرد ربيعة الراي، و ربيعه شاگرد عکرمه و عکرمه شاگرد عبدالله بن عبّاس و ابن عبّاس شاگرد علي (ع) بوده است. مذهب سوّم شافعي است شافعي شاگرد مالک بوده است. مذهب چهارم حنبلي است و احمد بن حنبل شاگرد شافعي بوده است.

بنابراين همه ي فقها به علي (ع) انتساب علمي پيدا مي کنند و از چيزهايي که کمال آن حضرت را در فقه تعيين مي کند. سخن پيامبر (ص) است که فرمود: «شايسته ترين شما براي قضاوت علي (ع) است» و کسي که داناترين شخص در قضاوت باشد ناگزير بايد به قواعد فقه و اصول داناتر و آگاه تر باشد.

اما فصحا: روشن است تمام کساني که پس از آن حضرت به فصاحت مشهورند، ذهنشان را از الفاظ آن حضرت انباشته اند و کلام و خطب آن حضرت را فرا گرفته اند؛

[صفحه 7]

مانند ابن نباته و غير او که در رأس اين سلسله قرار دارند.

اما علماي نحو، اوّلين واضع نحو ابوالأَسود دُئلي است و او به ارشاد حضرت علي (ع) دست به اين کار زد. آغاز کار چنين بود که أبوالأسود و شنيد مردي اين آيه را قرائت مي کند: اِنَّ الله بَري ء مِنَ المُشْرِکينَ وَ رسُولِهُ (به کسرلام رسول) بر او ايراد گرفت و گفت: پناه بر خدا از جور بعد از کَورْ. يعني از نقصان ايمان پس از فزوني آن. ابوالأَسود پس از اين جريان به علي (ع) مراجعه کرد و عرض کرد قصد دارم براي مردم قواعدي بنويسم که سخنشان را با آن تنظيم کنند. اما فرمود «نحو» بنويس. و او را به کيفيت اين قواعد هدايت کرد و به وي اموري آموخت.

اما علماي صوفي و بزرگان عرفان، نسبتشان به علي (ع) در تصفيه ي باطن و چگونگي سلوک به سوي خداوند متعال آشکار است.

اما علمايي که با امور جنگ و اسلحه سرو کار دارند نسبتشان به علي (ع) روشن است.

از آنچه گفتيم ثابت شد آن حضرت استاد جهانيان و هدايتگر آنها به راه حق پس از رسول خدا بوده است. مناقب و فضايل آن حضرت بيش از آن است که به شمار آيد.


صفحه 2، 3، 4، 5، 6، 7.








  1. محتمل است که پس از اعلام رسالت عموميِ رسول خدا (ص )، فاطمه اوّل زني باشد که به وي ايمان آورده و خديجه قبل از اعلام عمومي رسالت ايمان آورده باشد.- م.
  2. زخرف آيه ي 57: و چون بر عيسي فرزند مريم مَثلي زده شد قوم تو اي رسول از آن به فرياد آمدند.
  3. لَوْلا اَنْ تَقُولُ فِيکَ طَوائفُ اُمَّتي ما قالَتِ النّصاري في عيسي لَقُلْتُ الْيَومَ فيکَ مَقالاً لا تَمُرُّ بَعَدَهُ بِمَلأِ مِنْهُم اِلاّ اَخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْکَ.
  4. دهر آيه ي 8: براي دوستي خدا، مسکين و يتيم و اسيري را اطعام مي کنند و گويند فقط براي رضاي خدا شما را اطعام مي کنيم.
  5. الحاقه آيه ي 12: گوش شنواي هوشمندان اين پند را تواند شنيد.
  6. اللّهم اَدِرِپ الحقَّ مَعَ علي حَيثُ دارَ.
  7. اَنتَ مِنّي بِمَنْزلةِ هرونَ مِنْ موسي اِلا اِنَّهُ لانِبيَ بَعْدي.
  8. مَنْ کنتُ مَولاهُ فَعليٌ مَولاهُ.
  9. اَقضاکُمْ عَليٌ.
  10. اُعطِيتُ جوامِعَ الْکَلم و اُعطِي عليٌ جوامعَ العِلْم.
  11. خطبه ي قاصعه، ص 192 شرح ابن ابي الحديد و نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام ص 234.
  12. اَنَا مَدينَةُ العِلْمِ وَ عَليُّ بابُها.