رعايت تساوي حقوق، سيره عملي عدل علي















رعايت تساوي حقوق، سيره عملي عدل علي



سياسيت و استراتژي مولي الموحدين، همواره بر پايه ي قسط و عدالت و تساوي و برابري استوار بوده است. مساوات در برابر قانون در مسائل حقوقي که براي همه حکومتهاي مدعي دموکراسي، مخصوصا حکومت هاي ديني، امري لازم و اجتناب ناپذير است و نيز در سخنان حضرت فراوان به چشم مي خورد که اين موضوع را مي توان به عينه در خطبه هاي مختلف و در اغلب نامه ها به واليان و استانداران، همين مساله- يعني مساوات در برابر قانون نسبت به تمام طبقات و اقشار جامعه- را ديد. او آن قدر اين مساله را مهم مي دانست که دامنه ي آن را محدود به امور مسلمين نمي دانست، بلکه راجع به حقوق اقليت هاي مذهبي هم مسائلي را مطرح مي نمود. آن قدر اين مساله در جامعه نمود پيدا کرده بود که افراد ضعيف و مستضعف اجتماع که اغلب در جامعه مورد اعتنا و توجه نبودند، نزد اميرمومنان ( ع) مي آمدند که حق آنان را از دنيا پرستان و سردمداران ظلم و ستم باز پس گيرد. حضرت ضمن اکرام اين افراد منتهي درجه ي سعي خود را به کار مي بست که حقوق از دست رفته ي آنان را استيفا نمايد. در مقابل، اشخاص ثروتمند و زالو صفت که به حسب ظاهر قوي و نيرومندند و به فزوني مال و دارايي هاي خويش مي نازند، نزد آن حضرت به قدري ضعيف و ناتوانند که حقوق ديگران را از آنها باز مي ستاند. لذا راجع به همين مساله است که حضرت مي فرمايد:

الذليل عندي عزيز حتي آخذ الحق له، والقوي عندي ضعيف حتي آخذ الحق منه.[1] .

ذليل تا وقتي که حقش را مي ستانم، در نزد من گرامي است و نيرومند تا وقتي که حق ديگري را از او بازستانم، در نزد من ناتوان است.)

اين امر را مي توان در بندهاي مختلف کتاب نهج البلاغه مورد تفحص و توجه قرار

[صفحه 13]

داد. در اين توصيه ها به طور موکد مشاهده مي شود که حاکم بايد در امور حقوقي قاطع باشد و نسبت به همه به طور يکسان برخورد نمايد، نه اينکه خواهان امتياز طبقاتي و برتري گروهي باسد و دسته اي را بر گروه ديگر ترجيح دهد. بر همين اساس است که حضرت در بخشي از نامه ي خود خطاب به اسود بن قطيبه، سردار سپاه حلوان، مي نويسد:

بايد کار مردم در حق نزد تو يکسان باشد، زيرا بدون ترديد ظلم و ستم جايگزين عدل نمي شود، از کاري که مانند آن را براي خودت نمي پسندي، دوري کن و خويشتن را در انجام کارهاي واجب به اميد پاداش دهي و ترس از کيفرش فدا کن.[2] .

به راستي عدل علي (ع) هم همين را ايجاب مي کند. حضرت به استانداران و کارگزاران حکومت، اتخاذ همان روش و رفتاري را فرمان مي دهد که خود پايبند بدان است. مراعات اولاد و نزديکان روا نباشد. چنان که مي توان همين روش آن حضرت را در تاريخ مورد بررسي قرار داد. رفتار آن حضرت با عقيل و ابن عباس و فرزندانش در تاريخ ضبط است. براي نمونه مي توان به اين مورد اشاره کرد که حضرت در وقت عطا و بخشش، بين ام هاني، خواهر خود و کنيز عجميه ي او فرق نمي گذاشت و هر کدام را 20 درهم مي داد و نيز بين عقيل وسياهان و بردگان فرق نمي گذاشت و در اعتراض برادر خود عقيل گفت: تو چه برتري بر آنه (سياهان) داري؟ جز آنکه در اسلام بر او سبقت جسته يا در تقوا بر او برتري داشته باشي ؟ همچنين روايت شده است که عبدالله پسر جعفر طيار به علي (ع) عرض کرد: اي اميرمومنان، چه مي شد اگر دستور مي فرموديد که براي گذران زندگي به من چيزي داده مي شد؟ به خدا سوگند، هيچ مالي براي گذران زندگي ندارم مگر آنکه مرکب سواري خود را بفروشم. حضرت در پاسخ فرمود: نه، به

[صفحه 14]

خدا سوگند هيچ چيز براي تو ندارم جز آنکه از عمويت بخواهي که دزدي کند و به تو بدهد.[3] بنابراين جنبه ي بارز در حکومت امام علي (ع)، عدل و انصاف آن حضرت است و به نمايندگان خود در بلاد اسلامي توصيه کرد: مبادا دين خدا، تحت الشعاع روابط و علاقه هاي شخصي قرار گيرد، بلکه آن چه بايد پيوسته مورد نظر والي و حاکم باشد، مراعات تعادل و توازن همه جانبه در اجتماع است. چه آنکه اگر معيار، سليقه هاي شخصي و يا اولويت هاي مبتني بر قوم و خويشي و نيز ارادت هاي فردي باشد، همواره تخريب افکار عمومي و ترويج فساد اجتماعي و در نهايت تضعيف حکومت اسلامي به واسطه ي ظلم ناشي از آن را در پي خواهد داشت. از اين رو حضرت با تاکيد فراوان به والي خود در مصر مي فرمايند:

با خداوند به انصاف رفتار کن و نسبت به مردم نيز چه از جانب خود و چه از جانب خويشاوندان نزديکت و چه از سوي هر رعيتي که به او علاقه ي خاصي داري، انصاف را رعايت کن. اگر چنين نکني، ستم خواهي کرد و هر کس به بندگان خدا ستم کند، خدا به جاي بندگانش با او دشمن است و خدا هر که را دشمن باشد دليل و برهانش را خنثي مي سازد و چنين شخصي پيوسته در جنگ با خدا خواهد بود، تا اينکه از آن دست کشد و توبه نمايد.

هيچ چيزي در تغيير نعمت هاي خدا و تعجيل قهر و خشم او موثرتر از پايبندي بر ستم نيست. زيرا خداوند دعاي مظلومان را مي شنود و همواره در کمين ستمکاران است.[4] .

تلقي امام (ع) از حکومت و زعامت مسلمين، به عنوان پست و مقام دنيوي باز نمي گردد. چون ايشان به صراحت مي فرمايند که اگر کسي در پي رسيدن به حکومت، به منظور اشباع حس جاه طلبي و شهرت طلبي و رسيدن به مقاصد مادي و دنيوي باشد از نظر

[صفحه 15]

ايشان عنصري فرومايه و پست است. بلکه آن چيزي که در نظر ايشان بسيار مهم است اين است که هدف از رسيدن به حکومت، احياي حق و اقامه ي عدل و قسط در جامعه باشد که از نظر ايشان، اين يک پديده ي مقدس و ارزشمند است و براي حفاظت و نگهباني از چنين نظام سياسي که در واقع دفاع از عدالت و حقيقت است از هيچ کوششي فرو گذار نبايد کرد و اگر همه بر ضد آنها به خاطر دفاع و پايبندي به چنين حکومتي قيام و شورش کنند، آنها از مبارزه و شمشير زدن در برابر دشمنان حق و حقيقت نبايد ابايي داشته باشند و آنها را راهي مطمئن و منطقي و در بعضي مواقع براي حفظ مصالح نظام اسلامي، ناگريز و اجتناب ناپذير بدانند. اين افراد يقينا در راه امام علي (ع) گام برداشته و حکومت آنها مورد تاييد ايشان مي باشد. چرا که سيره و روش عملي آن حضرت هم همين گونه بوده است. به اين ترتيب، از ديدگاه اميرالمومنين (ع) ارزش و قداست حکومت، به اجراي عدالت و رعايت تساوي حقوق ميان آحاد جامعه و مبارزه با ظلم و تبعيض وابسته است.


صفحه 13، 14، 15.








  1. نهج البلاغه، خطبه ي 37.
  2. نهج البلاغه، ترجمه ي سيد جعفر شهيدي، نامه ي 59.
  3. الفصول العليه، ص 117.
  4. نهج البلاغه، ترجمه ي سيد جعفر شهيدي نامه ي 53.