نحوه برخورد با متخلفان، راهي به سوي آماده كردن جامعه ...















نحوه برخورد با متخلفان، راهي به سوي آماده کردن جامعه جهت بسط عدل



لازمه ي بقا و دوام هر حکومتي پيش گيري از تخلفات است که امام (ع) اين روش پيش گيري را در جامعه در نحوه ي انتخاب مديران و کارگزاران جامعه دنبال مي کرد و بعد از آن ادامه ي اين عمل را در نظارت مستمر و دقيق و برخورد قاطع با متخلفان پي گير مي شد. چون توسعه ي فراگير در هر جامعه اي، مشروط به اعمال قاطعيت در مجازات متخلفين از سوي رهبران و دست اندرکاران عالي رتبه ي حکومت هاست. بنابر بينش سياسي آن حضرت قانون گريزي و تمرد از دستورات حکومت، آفت عمده سياسي از نظر ايشان است اعتقاد دارند که بدون مقابله با اين پديده ي ضد اجتماعي، سلامت جامعه و نظام تضمين نخواهد شد. از اين رو است که نهايت قاطعييت را در برابر متخلفان و قانون گريزان روا مي داشتند و قاطعانه با آن برخورد مي کردند. اين موضوع را مي توان در اغلب نامه هايي که حضرت به واليان خود ارسال مي فرمودند پي گيري کرد. او حتي مسئولاني

[صفحه 9]

را که در مقابله با اين پديده و آفت اجتماعي، کوتاهي مي ورزيدند يا از خود سهل انگاري نشان مي دادند به شدت مورد ملامت و سرزنش قرار مي دادند. براي نمونه، هنگامي که حضرت متوجه ي خيانت زياد بن ابيه، جانشين حاکم بصره (عبدالله بن عباس) مي شود، نامه اي تهديد آميز خطاب به وي مي نويسد:

و اني اقسم بالله قسما صادقا، لئن بلغني انک خنت من في ء المسلمين شيئا صغيرا او کبيرا، لاشدن عليک شده تدعک قليل الوفر، ثقيل الظهر، ضئيل الامر.[1] .

(همانا من به خدا سوگند مي خورم، سوگندي به راستي که اگر به من خبر دهند که تو در حق مسلمانان خيانت کرده اي چه کم و چه زياد- چنان بر تو سخت گيرم که فقير و درمانده از مخارج زندگي و ندار و پريشانحال گردي.)[2] .

و يا در مورد ديگر، هنگامي که از عبدالله بن عباس- پسر عموي حضرت علي (ع) و از اصحاب پيامبر (ص) و فردي صاحب نفوذ که از نزديکان حضرت نيز به شمار مي رود و از سوي امام (ع) به عنوان حاکم يکي از مناطق منصوب مي شود- به حضرت خبر مي رسد که وي مرتکب خلافي شد. حضرت خطاب به وي نامه اي تند و تهديد آميز مي نويسد:

من تو را در امانت خود شريک داشتم و از هر کسي به خويش نزديک تر پنداشتم و هيچ يک از خاندانم براي ياري و مددکاري ام چون تو مورد اعتماد و امانت دار من نمي نمود. اما وقتي ديدي که روزگار، پسر عمويت را بيازارد و دشمن بر او دست برد و امانت مسلمانان و اين ملت بي تدبير و بي پناه تباه گرديد، با پسرعمويت نرد مخالفت باختي و با آنان که از او پراکنده شدند به راه جدايي تاختي و با کساني که دست از ياري اش برداشتند، دمساز گشتي و با

[صفحه 10]

و با خيانتکاران هم آواز شدي. بنابراين نه با پسرعمويت همراهي نمودي و نه امانت را ادا کردي... اي کسي که در نزد ما (در شمار خردمندان بودي)! چگونه نوشيدن و خوردن را بر خود گوارا نمودي، در حالي که مي داني که حرام مي خوري و حرام مي آشامي و کنيزکان مي خري و زنان مي گيري... پس از خدا بيم دار و مال هاي اين مردم را باز سپار که اگر نکني و خدا مرا ياري دهد تا بر تو دست يابم، کيفري دهمت که نزد خدا جوابگو و عذرخواه من گردي و با شمشيري بزنمت که کس را بدان نزدم مگر آنکه به آتش در آمد. به خدا سوگند، اگر حسن و حسين چنان مي کردند که تو کردي، با ايشان هم صلح و آشتي نمي کردم و از من انعطاف نمي ديدند تا اينکه حق را از آنان بازستانم و باطلي را که با ستمشان پديد آمده نابود گردانم.[3] .

حضرت در نامه اي به يکي از واليان خود چنين مي نويسد:

فليکن امر الناس عندک في الحق سواء.[4] .

(پس بايد کار مردم در آنچه حقشان است نزد تو يکسان باشد.)


صفحه 9، 10.








  1. نهج البلاغه، نامه ي 20.
  2. نهج البلاغه، ترجمه ي سيد جعفر شهيدي، نامه ي 20.
  3. نهج البلاغه، ترجمه ي سيد جعفر شهيدي نامه ي 41.
  4. نهج البلاغه، نامه ي 59.