نحوه برخورد با متخلفان، راهي به سوي آماده کردن جامعه جهت بسط عدل
[صفحه 9] را که در مقابله با اين پديده و آفت اجتماعي، کوتاهي مي ورزيدند يا از خود سهل انگاري نشان مي دادند به شدت مورد ملامت و سرزنش قرار مي دادند. براي نمونه، هنگامي که حضرت متوجه ي خيانت زياد بن ابيه، جانشين حاکم بصره (عبدالله بن عباس) مي شود، نامه اي تهديد آميز خطاب به وي مي نويسد: و اني اقسم بالله قسما صادقا، لئن بلغني انک خنت من في ء المسلمين شيئا صغيرا او کبيرا، لاشدن عليک شده تدعک قليل الوفر، ثقيل الظهر، ضئيل الامر.[1] . (همانا من به خدا سوگند مي خورم، سوگندي به راستي که اگر به من خبر دهند که تو در حق مسلمانان خيانت کرده اي چه کم و چه زياد- چنان بر تو سخت گيرم که فقير و درمانده از مخارج زندگي و ندار و پريشانحال گردي.)[2] . و يا در مورد ديگر، هنگامي که از عبدالله بن عباس- پسر عموي حضرت علي (ع) و از اصحاب پيامبر (ص) و فردي صاحب نفوذ که از نزديکان حضرت نيز به شمار مي رود و از سوي امام (ع) به عنوان حاکم يکي از مناطق منصوب مي شود- به حضرت خبر مي رسد که وي مرتکب خلافي شد. حضرت خطاب به وي نامه اي تند و تهديد آميز مي نويسد: من تو را در امانت خود شريک داشتم و از هر کسي به خويش نزديک تر پنداشتم و هيچ يک از خاندانم براي ياري و مددکاري ام چون تو مورد اعتماد و امانت دار من نمي نمود. اما وقتي ديدي که روزگار، پسر عمويت را بيازارد و دشمن بر او دست برد و امانت مسلمانان و اين ملت بي تدبير و بي پناه تباه گرديد، با پسرعمويت نرد مخالفت باختي و با آنان که از او پراکنده شدند به راه جدايي تاختي و با کساني که دست از ياري اش برداشتند، دمساز گشتي و با [صفحه 10] و با خيانتکاران هم آواز شدي. بنابراين نه با پسرعمويت همراهي نمودي و نه امانت را ادا کردي... اي کسي که در نزد ما (در شمار خردمندان بودي)! چگونه نوشيدن و خوردن را بر خود گوارا نمودي، در حالي که مي داني که حرام مي خوري و حرام مي آشامي و کنيزکان مي خري و زنان مي گيري... پس از خدا بيم دار و مال هاي اين مردم را باز سپار که اگر نکني و خدا مرا ياري دهد تا بر تو دست يابم، کيفري دهمت که نزد خدا جوابگو و عذرخواه من گردي و با شمشيري بزنمت که کس را بدان نزدم مگر آنکه به آتش در آمد. به خدا سوگند، اگر حسن و حسين چنان مي کردند که تو کردي، با ايشان هم صلح و آشتي نمي کردم و از من انعطاف نمي ديدند تا اينکه حق را از آنان بازستانم و باطلي را که با ستمشان پديد آمده نابود گردانم.[3] . حضرت در نامه اي به يکي از واليان خود چنين مي نويسد: فليکن امر الناس عندک في الحق سواء.[4] . (پس بايد کار مردم در آنچه حقشان است نزد تو يکسان باشد.)
لازمه ي بقا و دوام هر حکومتي پيش گيري از تخلفات است که امام (ع) اين روش پيش گيري را در جامعه در نحوه ي انتخاب مديران و کارگزاران جامعه دنبال مي کرد و بعد از آن ادامه ي اين عمل را در نظارت مستمر و دقيق و برخورد قاطع با متخلفان پي گير مي شد. چون توسعه ي فراگير در هر جامعه اي، مشروط به اعمال قاطعيت در مجازات متخلفين از سوي رهبران و دست اندرکاران عالي رتبه ي حکومت هاست. بنابر بينش سياسي آن حضرت قانون گريزي و تمرد از دستورات حکومت، آفت عمده سياسي از نظر ايشان است اعتقاد دارند که بدون مقابله با اين پديده ي ضد اجتماعي، سلامت جامعه و نظام تضمين نخواهد شد. از اين رو است که نهايت قاطعييت را در برابر متخلفان و قانون گريزان روا مي داشتند و قاطعانه با آن برخورد مي کردند. اين موضوع را مي توان در اغلب نامه هايي که حضرت به واليان خود ارسال مي فرمودند پي گيري کرد. او حتي مسئولاني
صفحه 9، 10.