گواهي كميل بن زياد به گستردگي علوم امام علي











گواهي کميل بن زياد به گستردگي علوم امام علي



ابوحمزه ثمالي از عبدالرّحمن بن جلدب روايت کرد که کميل بن زياد نَخَعي گفت:

علي بن ابيطالب عليه السلام دست مرا گرفت و به ناحيه جبّان برد.

چون به صحرا در آمد، نَفَسِ بلندي کشيد و فرمود:

يا کُمِيلُ، اِنَّ هذِهِ القُلُوبَ أوْعِيَةٌ فَخَيْرُها أوعاها يا کُميلُ اِحْفِظ عَنّي ما أقُولُ:

النّاسُ ثِلاثِةٌ، عالِمٌْ رَبّاني، و مُتَعَلِّمٌ عَلَي سَبيلِ نَجاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعاعٌ، لِکُلِّ ناعِقٍ أتْباعٌ يَميلُونَ مَعَ کُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضيئُوا بِنُورِ العِلْمِ، وَ لَمَ يَلْجَوؤا اِلي رُکْنٍ وَثيقٍ.[1] .

«اي کميل: اين دلها مانند ظرفهاست و بهترين آنها نگهدارنده ترين آنهاست. اي کميل، حفظ کن آنچه را که مي گويم: مردم سه دسته اند: عالم ربّاني، آموزنده اي که بر سبيل نجات و رهايي است، و مگسان کوچک و ناتوان که از هر آواز کننده اي پيروي مي نمايند و با هر بادي مي روند. از نور دانش روشنائي نگرفته اند و به پايه اي استوار پناه نبرده اند.»

يا کُمِيْلُ: اَلْعِلْمُ خَيْرُ الْمالِ.

اَلْعِلْمُ يَحْرِسُکَ، وَ اَنْتَ تَحْرُسُ الْمالَ وَ الْمالُ تَنْقُصُهُ النَّفَةُ، وَ الْعِلْمِ يَزْکُوا عَلَي الْانْفاقِ.

يا کُمِيْلُ: مَعْرِفَةُ العِلْمِ دَيْنٌ يَدانُ بِهِ يَکْسِبُهُ الطَّاعَةَ فِي حَياتِهِ وَ جَميلَ الْاءُحدُوثَةِ بَعْدَ وَفاتِهِ وَ مَنْفَعَةُ الْمالِ تَزُولُ بِزَوالِهِ.وَ الْعِلْمُ حاکِمٌ وَالْمالُ مَحْکُومٌ عَلَيْهِ.

يا کُمِيْل: ماتَ خُزّانُ الْمالِ، وَ الْعُلَماءُ باقُونَ ما بَقِيَ الدَّهْرُ. أعْيانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ اَمْثالُهُم في الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ.

«اي کميل، دانش بهتر از مال است. علم تو را حراست مي کند و تو مال را نگهباني. مال از انفاق نقصان مي پذيرد و دانش با انفاق افزون مي گردد. آشنايي با دانش ديني است که بدان در روز قيامت پاداش داده مي شود و اين امر براي انسان اطاعت در زندگي و ياد نيکو را پس از مرگش به دست مي آورد.

منفعت مال با زوالش از ميان مي رود. علم فرمانرواست و مغلوب.

اي کميل، اندوزندگان دارايي از ميان مي روند و حال آنکه دانشمندان باقي هستند تا زماني که روزگار پا برجاست. وجودهاي دانشمندان گم شده و صورتهاي آنها در دلها موجود است.»

ثُمَّ قالَ: ها اِنَّ هيهُنا عِلْماً وَ أشارَ اِلي صَدْرِهِ لَوْ أصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَي أصَبْتُ

لَقِنا غَيْرَ مَأْمُونٍ يَسْتَعْمِلُ آلَةَ الدِّينِ في طَلَبِ الدُّنْيا وَيَسْتَظْهِرُ بِحُجَجِ اللَّهِ عَلي اَوْلِيائِهِ وَ بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَي مَعاصِيهِ، أوْ مُنْقاداًلِحَمَلَةِ الْعِلْمِ، لا بَصيرَةَ لَهُ في أنْحائِهِ.

يَنْقَدِحُ الشَّکُّ فيقَلْبِهِ بَأَوَّلِ نْاعِقٍ مِنْ شُبْهَةٍ. اِلاَّ لا ذا وَ لا ذاکَ. فَمَنْ هُوَ مَنْهُومٌ بِاللذَّاتِ، سَلِسُ الْقِيادِ اِلي الشَّهَواتِ وَ مُغْرَمٌ بِالْجَمْعِ وَ الْإدِّخارِ وَ لَيْسَ مِنْ دُعاةِ الدّينِ أقْرَبُ شَبَهاً بِهِ الْاءنْعامُ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمُوتِ حامِلِيهِ.

آنگاه فرمود:

«هان: اينجا علم فراواني است «با دست خويش به سينه اش اشاره فرمود» اگر براي آن حاملان و آموزندگاني مي يافتم.

بلي مي يابم تيزهوش و زيرکي را که ابزار دين را براي کسب دنيا بکار مي بندد و با حجّت ها و براهين خداوند بر دوستانش برتري مي جويد و با نعمتهاي پروردگار بر گناهان خود مي افزايد، و يا مي يابم فرمانبرداري را که از اصحاب و حاملان دانش فرمان مي برد ولي در پهلوانش بصيرتي به علم ندارد، با نخستين کسي که به ندا در مي دهد شک و ترديد در دل او زبانه مي کشد.

پس نه اهل امانت است و نه آن. يا کسي است که آزمند لذّت ها و فرمانبردار شهوات است و يا کسي است که به مال اندوزي شيفته مي باشد و از دعوت کنندگان به دين نيست و شبيه ترين چيز به چهار پايان است، آري دانش اين چنين با مرگ صاحبانش از ميان مي رود.»

ثُمَ قالَ: اللَّهُمَّ لا تَخْلُو الْاَرْضَ مِنْ قائِمِ بِحُجَّةٍ إمّا ظاهِراً مَشْهُوراً وَ اِمَّا خائِفًا مَغْمُوراً، لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهُ وَ ميثاقُهُ، کَمْ وَ أيْنَ؟ أولئِکَ الْاَقلُّونَ عَدَداً، وَ الْاءَعْظَمُونَ قَدَراً، بِهِمْ يَحْفَظُ اللَّهُ حُجَجَهُ حَتَّي يُودِعُها في اَشْباهِهِم، هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَي حَقائِقِ الْاُمُورِ.

فَباشِرُوا رُوحَ الْيَقينِ، وَ اسْتَلانُوا ما آسْتَوْعَرَ الْمُتْرَفُونَ و أنِسُوا بِما اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجاهِلُونَ، صَحِبُوا الدُّنْيا بِأبْدانٍ أرْواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالَْمحَلِّ الْاَعْلي، يا کُمِيْل، أُولئِکَ خُلَفاءُ اللَّهِ في أرْضِهِ، وَ الدُّعاةِ اِلي بدينِهِ، آه، آه، شَوْقاًاِلَيْهِمْ وَ اِلي رُؤْيَتِهِمْ، وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ لَناوِلَهُمْ.

آنگاه فرمود:

«پروردگارا، زمين تهي نمي ماند از کسي که حجّت و دين خدا را برپا دارد و آن کس يا آشکار ومشهور است و ياترسان «بر اثر تَبَه کاري» و پنهان است.

تا اينکه حجّت ها و پيمان خداوند باطل نگردد. اينان چقدرند و کجايند.

آنان از لحاظ شماره اندکند و از جهت قدر و منزلت با عظمتند. پروردگار با آنها حجّتهاي خويش را حفظ مي کند تا اينکه آنها اين حجّتها را در مانندهاي خود بسپارد.

دانش و بصيرت با هم براي حقايق امور به آنها روي آورده. پس آنها روح اليقين را لمس کرده اند و آنچه را که ناز پروردگار به نعمت دشوار مي دانند آسان شمرده اند و به آنچه که از آن نادانها وحشت کرده اند، خوي گرفته اند و با بدنهايي که روحهاي آنها به جاي بسيار بلند آويخته است در دنيا زندگي مي کنند.

اي کميل، اينان جانشينان پروردگار در روي زمين هستند و دعوت کنندگان به دين او مي باشند. آه، آه، بسيار اشتياق به آنها و به ديدار آنها دارم.»









  1. حکمت 147 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که اسناد و مدارک آن به شرح است:

    1- عقد الفريد ج2 ص69: ابن عبد ربه مالکي (متوفاي 328 ه)

    2- تاريخ ابن واضح ج2 ص205: ابن واضح (متوفاي 292 ه)

    3- تحف العقول ص 169: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

    4- کتاب خصال ج1 ص186 ح157: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

    5- اکمال الدين ص289 الي294: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

    6- عيون الاخبار ج2 ص 355: ابن قتيبة (متوفاي 276 ه)

    7- محاسن و مساوي ص 40: بيهقي شافعي (متوفاي 569 ه).