الدين و معرفة اللّه











الدين و معرفة اللّه



أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ، وَکَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ، وَکَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ، وَکَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْأِخْلاَصُ لَهُ، وَکَمَالُ الْإِخْلاَصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ، لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ، وَشَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ: فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَمَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ، وَمَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ، وَمَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ. وَمَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ، وَمَنْ أَشَارَ إلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ، وَمَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ. وَمَنْ قَالَ «فِيمَ؟» فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَمَنْ قَالَ «عَلَامَ؟» فَقَدْ أَخْلَي مِنْهُ.

کائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ، مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ.

مَعَ کُلِّ شَيْ ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ، وَغَيْرُ کُلِّ شَيْ ءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ، فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَي الْحَرَکَاتِ وَالْآلَةِ، بَصِيرٌ إذْ لَا مَنْظُورَ إلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ إذْ لَا سَکَنَ يَسْتَأْنِسُ بهِ وَلَا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.

ترجمه: دين و شناخت خدا

سرآغاز دين خداشناسي است، و کمال شناخت خدا، باور داشتن او، و کمال باور داشتن خدا، شهادت به يگانگي اوست، و کمال توحيد (شهادت بر يگانگي خدا) اخلاص، و کمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است، زيرا هر صفتي نشان مي دهد که غير از موصوف،وهرموصوفي گواهي مي دهد که غير از صفت است، پس کسي که خدا را با صفت مخلوقات تعريف کند او را به چيزي نزديک کرده،[1] و با نزديک کردن خدا به چيزي، دو خدا، مطرح شده، و با مطرح شدن دو خدا، اجزايي براي او تصّور نموده، و با تصّور اجزا براي خدا، او را نشناخته است و کسي که خدا را نشناسد به سوي او اشاره مي کند و هر کس به سوي خدا اشاره کند، او را محدود کرده، به شمارش آوَرَد. و آن کس که بگويد خدا در چيست؟ او را در چيز ديگري پنداشته است، و کسي که بپرسد خدا بر روي چه چيزي قرار دارد؟ به تحقيق جايي را خالي از او در نظر گرفته است،

در صورتي که خدا همواره بوده، و از چيزي به وجود نيامده است. با همه چيز هست، نه اينکه همنشين آنان باشد، و با همه چيز فرق دارد نه اينکه از آنان جدا و بيگانه باشد.

انجام دهنده همه کارهاست، بدون حرکت و ابزار و وسيله، بيناست حتّي در آن هنگام که پديده اي وجودنداشت، يگانه و تنهاست، زيراکسي نبوده تا با او اُنس گيرد، و يا از فقدانش وحشت کند.









  1. يعني همتايي براي خدا تصّور کرد.