قونسول روس











قونسول روس



قونسول روس با شنيدن چند جمله از جملات نهج البلاغه چنان منقلب شد و تکان خورد که بي اختيار گفت:

«اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ».

مرحوم شيخ جعفر شوشتري داستاني را نقل مي کند[1] که قنسول روس به يکي از علماء شيعه به عنوان اعتراض مي گويد:

شما مسلمانان بر همه ادّعاي برتريّت مي کنيد و مي گوئيد که ما مسلمان هستيم، در حالي که شما نيز مانند ما مرتکب گناه و معصيت مي شويد،

پس در اينصورت مسلمانان را بر ما فخري نيست!!

در پاسخ او گفتم:

آنهائي که تو ديده اي معصيت کاران ما هستند، شما پيشوايان و رهبران ما مسلمانان را نمي شناسيد، آنها از لوث گناه منزّه بوده اصلاً معصيت نمي کنند.

اگر مي خواهي، کلامي از رئيس و پيشوايمان برايت بخوانم.

گفت: بخوان.

پس به خواندن قسمت هائي از نامه کريمه امام علي عليه السلام که به «عثمان بن حنيف» فرماندار بصره نوشته بود[2] آغاز کردم:

اَلا وَ اِنَّ لَکُلِّ مَأْمُومٍ اِماماً يَقْتَدي بِهِ وَ يَسْتَضيئيُ بِنُورِ عِلْمِهِ اَلا وَ اِنَّ اِمامَکُمْ قَدْ اِکْتَفي مِنْ دُنْياهُ بِطِمْرِيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ اَلا وَ اِنَّکُمْ لا تَقْدِرُونَ عَلي ذالِکَ وَ لکِنْ اَعينُوني بِوَرَعِ وَ اَجْتِهادِ وَ عِفَّةٍ وَ سَدادٍ. فَوَاللَّهِ ما کَنَزْتُ مِنْ دُنْياکُمْ تِبْراً وَ لا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنائِمِها وَفْراً وَ لا اَعْدَدْتُ لِبالِي ثَوْبي طِمْراً وَ لا حِزْتُ مِنْ اَرْضِها شِبْراً وَ لَهِيَ في عَيْني اَهْوِنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ.

بَلي کانَتْ في اَيْدينا فَدَکُ مِنْ کُلِّ ما اَظَلَّتْهُ السَّماءُ فَشَحَّتْ عَلَيْها نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْها نُفُوسُ آخَرينَ وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ. وَ ما اَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَيْرِ فَدَکٍ وَ النَّفْسُ مَظانُّها في غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فيظُلْمِتِهِ آثارُها وَ تَغَيِبُ اَخْبارُها، وَ حُفْرَةٌ لَوْ زيدَ في فُسْحَتِها وَ اَوْسَعَتْ يَدا حافِرِها، لَأضْغَطَها الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرابُ الْمُتِراکِمِ، وَ اِنَّما هِيَ نَفْسي اَرُوضُها بِالتَّقْوي لَتَاْتي آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأکْبَرُ وَ تَثْبُتَ عَلَي جَوانِبِ الْمَزْلَقِ وَ....

«آگاه باش، هر فردي بايد پيشوائي داشته باشد که از وي پيروي کند و از نور دانش وي بهره مند گردد.

متوجّه باشيد که رهبر شما از دنياي خود به دو قطعه لباس کهنه و به قرص نان براي خوراک قناعت کرده است و بدانيد که شما قدرت و تواني نداريد مانند من زندگي نمائيد، ليکن از شما مي خواهم با پرهيزکاري، کوشش، عفّت و راستي مرا ياري کنيد.

به خدا سوگند از دنياي شما طلا نياندوخته و از غنيمت هاي آن ثروتي نياندوخته ام و نه براي تعويض لباس کهنه ام لباس ديگري تهيّه کرده ام و نه يک وجب از زمين دنياي شما را تصرّف نموده ام و نه بيش از غذاي موجود زنده اي که در اثر فشار و سختي از خور و خواب افتاده باشد براي خود غذا گرفته ام، براستي اين دنيا در نظر من پست تر و بي ارزشتر از دانه تلخ است. آري از تمام آنچه آسمان کبود بر آن سايه افکنده فقط فدک در دست ما بود، که عدّه اي به آن طمع ورزيده و عدّه اي ديگر با مسامحه و ناچاري از آن چشم پوشيدند، خداوند خودش بهترين داور است.

فدک و غير فدک به چه کار مي آيد در حاليکه جايگاه هر کسي فردا، قبر است که در تاريکي آن اثرهايش بريده و خبرهايش پنهان مي گردد، گودالي است که اگر گورکن آن را وسيع تر حفر کند، باز سنگ و کلوخ آنرا تحت فشار خود قرار مي دهد و خاک هاي متراکم سوراخهاي آنرا مسدود مي کند.

من نفس خود را با پرهيزکاري تربيت نموده ام تا روز قيامت که ترس آن بزرگ است، از عذاب الهي در امان باشد و در پرتگاهها، استوار بماند. اگر ميخواستم، مي توانستم به شهد عسل و به مغز گندم و به لباس ابريشم دست يابم، امّا دور است که هواي نفس من بر من چيره شود و حرص و آز مرا به انتخاب خوراکي هاي رنگارنگ سوق دهد، در صورتي که شايد در حجاز و يمامه کسي پيدا شود که نه دسترسي به نان داشته باشد و نه سير شدن خودش را بياد آورد. آري محال است که با شکم سير بخوابم و در اطراف من شکمهاي گرسنه و جگرهاي گرم باشد و يا مثل گوينده آن شعر باشم. اين ننگ برايت بس است که با شکم سير بخوابي و در اطراف تو جگر سوخته هائي باشند که قدح پوستي را آرزو کنند.

آيا به همين قناعت کنم که بگويند: اين اميرالمؤمنين عليه السلام است.

امّا در سختي ها با مردم همدردي نکنم و يا در تنگناي زندگي در پيش ايشان نباشم، خدا مرا خلق نکرده مانند حيوان پرواري که تمام همّش خوراکش باشد و يا من مانند حيوان آزاد و خودسر در سبزه زار نيستم که شغل او خوردن علفهاي مقابل ديد او باشد تا شکم خود را پُر کند و غفلت دارد از آنچه در انتظار اوست.

قونسول روس با شنيدن کلمات گهربار و سخنان معجزه آساي اميرالمؤمنين عليه السلام فوراً بشرف اسلام مشرّف گرديد!!









  1. کتاب الفوائد المشاهد مجلس 29.
  2. نامه 45 نهج البلاغه معجم المفهرس.