حضرت علي











حضرت علي



حضرت علي عليه السلام در مورد سخن پردازي مي گويد:

وَ اِنّا لَاُمَرأَ الْکَلامِ وَ فينا تَنْشَبَّتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَبْنا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ

«ما خداوندان سخن مي باشيم که سخن در ما ريشه دوانده و شاخه هاي درخت سخن بر ماسايه گسترانده است».[1] .

حجّاج بن يوسف به چهار تن از دانشمندان معروف و معاصر خود «حسن بصري» و «عمربن عبيد» و «واصل بن عطا» و «عامر شعبي» نوشت که آنچه درباره قضا و قدر به شما رسيده براي من بنويسيد.

حسن بصري در پاسخ نوشت:

بهترين چيزي که در اين زمينه به من رسيده است کلام اميرالمومنين عليه السلام است که فرمود:

اَتَظِنُّ اَنَّ الَذي نَهاکَ دَهاکَ اِنَّما دَهاکَ اَسْفَلُکَ وَ اَعْلاکَ وَ اللَّهُ يَري مِنْ ذاکَ

«آيا گمان ميکني آنکه تو را باز داشته گرفتار کرده است؟ چنين نيست بلکه خواسته ها وتمايلات شهواني تو را گرفتار کرده است که ساحت قدس خداوندي از آن منزّه است»

عمر بن عبيد، چنين پاسخ داد:

بهترين چيزي که در مورد قضا و قدر شنيده ام سخن علي بن ابيطالب عليه السلام است که فرمود:

لَوْ کانَ الْزُورُ في الْاَصْلِ مَحْتُوماً کانَ الْمُزَوِّرُ فِي القِصاصِ مَظْلُوماً

«هرگاه شرک و باطل از ناحيه خدا حتمي باشد کيفر دادن به مشرک و اهل باطل ستم خواهد بود».

«واصل بن عطا» نوشت:

ارزنده ترين سخن که در اين خصوص به من رسيده است گفتار اميرالمؤمنين علي عليه السلام است که فرمود:

اَيَدُلِّکَ عَلَي الطَريقِ وَ يَأخُذُ عَلَيْکَ الْمَضيقَ

«آيا ممکن است که خداوند تو را راهنمائي کند و سپس راه را به روي تو ببندد؟»

و عامر شعبي در پاسخ چنين نوشت:

عالي ترين بياني که در قضا و قدر گفته شده سخن حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است که فرمود:

کُلَّما اَسْتَغْفِرْتَ اللَّهَ مِنْهُ فَهُوَ مِنْکَ وَ کُلَّما حَمِدْتَ اللَّهَ عَلَيْهِ فَهُوَ مِنْهُ

«هر کاري که براي آن از خدا طلب آمرزش کني از تو مي باشد و هر عملي که براي آن خدا را ستايش نمائي از اوست که توفيق آن عمل را به تو عنايت کرده».

پس از آنکه اين نوشته ها به عنوان پاسخ به دست حجّاج رسيد و از مضمون آنها آگاهي يافت گفت:

اين پاسخ ها را از چشمه صاف و زلالي که علم و دانش از آن مي جوشيد دريافت کرده اند.[2] .









  1. خطبه 233 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، و شرح حديدي ج 13 ص 228،و شرح فيض ج 2 ص 720.
  2. علم کلام تأليف سيّداحمد صفائي ص 326 به نقل مکتب اسلام شماره 11 سال 12 ص 58، و بحار ج 5 ص 58.