معناي لا شي ء
عمرو بن عاص از قضيّه با خبر گرديد، به معاويه گفت: اسب خوبي براي فروش به لشگرگاه علي بفرست و به فرستاده بگو اگر قيمت اسب را از تو پرسيدند بگو «لاشي ء» اميد است بدين وسيله مشکل حلّ شود. از اين رو مردي اسبي برداشت و به لشگرگاه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام رهسپار گرديد، اتّفاقاً حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام با قنبر از کنار مرد عبور مي کردند. امام علي عليه السلام به قنبر فرمود: برو اسب را از اين مرد بخر. قنبر نزد مرد رفت و به وي گفت: اسبت را به چند مي فروشي؟ آن مرد گفت: به «لاشي ء» حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به قنبر فرمود: اسب را از او بگير. مرد گفت: پس «لاشي ء» را به من بده. اميرالمؤمنين او را در بيابان برد و سراب را به وي نشان داد و به او فرمود: اين «لاشي ء» است. مرد گفت: از کجا مي گوئي؟ امام علي عليه السلام فرمود: به دليل آيه قرآن: «يَحْسَبُهُ الظَّمَآن ماءاً حَتَّي اِذَا جَاءَ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً» «تشنه سراب را آب مي پندارد و چون بدان نزديک شود نمي يابد او را چيزي»[1] .
از جمله سؤالات کتبي پادشاه روم از معاويه يکي معناي «لاشي ء» بود معاويه پاسخش را ندانست.