هنر سخنوري











هنر سخنوري



يکي از هنرهاي ارزشمند که هم مي تواند احساس مردم را و هم عقل و جان انسانها را سيراب کند، آرمان ببخشد،

درمان کند، جهت و هدف تکاملي بدهد، فنّ «خطابه و سخنوري» است.

گاهي يک سخنراني سرنوشت دولتي را رقم زده است، و جان و جهان را تغيير داده است. درخشندگي نهج البلاغه با جاذبه سخنوري در محدوده فصاحت و بلاغت عَلَوي بسيار شگفتي آور است.

در يک سخنراني «خطبه قاصعه»[1] جان ها را عوض مي کرد، اشک ها را جاري مي ساخت و دلها را بهم گره مي زد،

و در يک سخنراني آن هم در لشگر دشمن، صف خوارج نهروان را شکافت که اکثر آن فريب خوردگان پشيمان شدند و به اردوي امام علي عليه السلام پيوستند.[2] .

و در پرتو يک سخن اخلاقي امام علي عليه السلام، يار دلدارش، «همّام» ناله اي زد و قالب تهي کرد.

قال: فصعق همام صعقة کانت نفسه فيها.

فقال أمير المؤمنين عليه السلام:

أَمَا وَاللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَيْهِ. ثُمَّ قَالَ: أَهکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا؟

فقال له قائل: فما بالک يا أمير المؤمنين؟ فقال عليه السلام:

وَيْحَکَ، إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا يَعْدُوهُ، وَسَبَباً لَا يَتَجَاوَزُهُ. فَمَهْلاً، لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا، فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّيْطَانُ عَلَي لِسَانِکَ!

(سخن امام که به اينجا رسيد، ناگهان همّام ناله اي زد و جان داد. امام علي عليه السلام فرمود:)

«سوگند بخدا من از اين پيش آمد بر همّام مي ترسيدم.

سپس گفت: آيا پندهاي رسا با آنان که پذيرنده آنند چنين مي کند؟»

(شخصي رسيد و گفت: چرا با تو چنين نکرد؟

امام علي عليه السلام پاسخ داد:)

«واي بر تو، هر أجلي وقت معيّني دارد که از آن پيش نيافتد و سبب مشخّصي دارد که از آن تجاوز نکند، آرام باش و ديگر چنين سخناني مگو، که شيطان آن را بر زبانت رانده است.»[3] .

شما در کجاي تاريخ سراغ داريد کلماتي چنان پُر جاذبه باشد؟

چنان در ژرفاي جان آدمي نفوذ کند که شنونده قالب تهي کند؟

روزي «اصبغ بن نباته» در حضور امام بپاخاست که سخن بگويد، امّا نتوانست.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به ويژگي هنري خود در سخنوري اشاره فرمود که:

أَلَا وَإِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ، فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ، وَلَا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ. وَإِنَّا لَأُمَرَاءُ الْکَلَامِ، وَفِينَا تَنْشَّبَتْ عُرُوقُهُ، وَعَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ.

وَاعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّکُمْ فِي زَمَانٍ الْقَائِلُ فِيهِ بِالْحَقِّ قَلِيلٌ، وَاللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ کَلِيلٌ، وَاللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ.

أَهْلُهُ مُعْتَکِفُونَ عَلَي الْعِصْيَانِ، مُصْطَلِحُونَ عَلَي الْإِدْهَانِ، فَتَاهُمْ عَارِمٌ، وَشَائِبُهُمْ آثِمٌ، وَعَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ، وَقَارِنُهُمْ مُمَاذِقٌ.

لَا يُعَظِّمُ صَغِيرُهُمْ کَبِيرَهُمْ، وَلَا يَعُولُ غَنِيُّهُمْ فَقِيرَهُمْ.

(هنگامي که «جُعدة بن هبيرة» نتوانست در حضور امام عليه السلام سخن بگويد فرمود:)









  1. خطبه 192 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.
  2. خطبه 122 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.
  3. خطبه 193 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که اسناد و مدارک آن به شرح زير است:

    1- کتاب أمالي ص457 مجلس84 ح2: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

    2- کتاب النهاية ج 1 ص 132: ابن أثير شافعي (متوفاي 606 ه)

    3- کتاب ارشادص 139/ج1 ص301: شيخ مفيد (متوفاي 413 ه)

    4- عيون الاخبار ج 2 ص 60: ابن قتيبة (متوفاي 276 ه)

    5- عقد الفريد ج 2 ص 162: ابن عبد ربه مالکي (متوفاي 328 ه)

    6- تاريخ يعقوبي (ابن واضح) ج 2 ص 187: يعقوبي (متوفاي 292 ه)

    7- روضه کافي ج 8 ص 67: کليني (متوفاي 328 ه).