وصاياي امام به فرزندانش











وصاياي امام به فرزندانش



سپس حضرت خطاب به فرزندانش فرمود:

«شما را به پرهيزکاري و تقوي الهي سفارش مي کنم،

چشم طمع به دنيا نداشته باشيد اگر چه دنيا شما را بطلبد.

بر چيزي که از دست داده ايد افسوس نخوريد،

هميشه سخن حق بگوييد،

بر يتيمان رحم و مروّت داشته باشيد،

راهنما و هدايتگر گمراهان باشيد،

با ستمگران دشمن و براي ستمديدگان ياور باشيد،

به آنچه در کتاب خدا آمده است عمل نماييد،

براي کار در راه خدا از سرزنش ملامت کنندگان مأيوس نشويد».

سپس رو به محمد بن حنفيه نمود و فرمود:

«آيا آنچه به برادرانت وصيت کردم فرا گرفتي؟»

محمد حنفيه گفت: آري، پدر بزرگوارم. حضرت فرمود:

«به تو نيز آنچه به آنها وصيت نمودم سفارش مي کنم،

به تو سفارش مي کنم که احترام آنها را نگه داري زيرا آنها حق بزرگي به گردن تو دارند

و هيچگاه خلاف دستورات آنها عمل نکن».

سپس رو به امام حسن و امام حسين عليهماالسلام نمود و گفت: «شما را نيز درباره برادرتان سفارش مي کنم، زيرا او برادر شما و پسر پدر شماست و شما خوب مي دانيد که من او را دوست مي دارم».

آنگاه به امام حسن عليه السّلام فرمود: «فرزندم تو را به تقوي الهي، و در اول وقت نماز خواندن سفارش مي کنم، تو را به پرداخت ذکات در جاي خود و نيکو وضو ساختن، که نماز بدون پاکيزگي مقبول نيست سفارش مي کنم، تو را به عفو و بخشش خطاهاي مردم و فرونشاندن خشم و ارتباط با نزديکان و حلم و بردباري نسبت به جاهلان و اجتهاد و تفقّه در دين، پايبندي به قرآن، پايداري در کارها، نيکي با همسايگان، امر به معروف و نهي از منکر و دوري از پليديها سفارش مي کنم».

هنوز وصايا و سفارشات امام به اتمام نرسيده بود که خستگي بر ايشان غلبه کرد، در حاليکه تا آن ساعت کسي نديده بود که آن حضرت با وجود ساعتها سخنراني خسته شوند. سپس امر فرمود که آن وصايا را نوشته و به امام حسن بدهند.

پس از آن ديگر سخني بر زبان جاري نکردند مگر جمله «لا اِلهَ اِلا اللّه»، که دار فاني را وداع کردند[1] آنگاه صداي ناله و گريه مردم بلند شد پس از شهادت آن حضرت، فرزندانش حسن و حسين و عبدالله بن جعفر بدن مبارکش را غسل داده و با پارچه کفن نموده و جسد شريفش را به خاک سپردند[2] .

هنگاميکه سعيد چنين مصيبت و غم و اندوهي را مشاهده نمود بياد قطام و شرارتهاي او افتاد و به خود گفت: «به خدا قسم قاتل واقعي اوست، اگر اين زن بدجنس نبود امام اکنون شهيد نمي شدند.»

در حاليکه سعيد در غم و اندوه امام، اشک از چشمانش سرازير بود، قنبر به نزديک او آمد و دست او را گرفت و از اطاق خارج کرد. سعيد نمي دانست قنبر با او چه ميکند، همراه او رفت تا به زندان ابن ملجم رسيدند. سعيد و قنبر داخل زندان شدند و ابن ملجم را در حاليکه با غل و زنجير بسته بودند مشاهده نمود. همينکه سعيد او را ديد خواست حرفي به او بزند که قنبر گفت: آرام باش و صبر کن تا ببينم اين ملعون چه مي گويد. وقتي ابن ملجم آنها را ديد با بي اعتنايي رو به قنبر کرد و گفت: گمان مي کنم به اينجا آمده اي تا مرا براي مجازات ببري، چون آقايت را کشته ام. قنبر گفت: بله، براي همين منظور به اينجا آمده ام، اما قبل از آن بگو آيا اين مرد (اشاره به سعيد) را مي شناسي؟ ابن ملجم گفت: خير هرگز او را نديده ام.

قنبر با اين سئوالات مي خواست به بيگناهي سعيد يقين پيدا کند زيرا هنوز در دل خود شک داشت که شايد او با ابن ملجم همکاري داشته است. پس باز هم از ابن ملجم پرسيد: آيا اين مرد اموي در کشتن علي عليه السّلام با تو همدست نبوده است؟ ابن ملجم تبسمي کرد و گفت: او ضعيف تر از آن است که دست به چنين کاري بزند، نه، من اصلا او را نمي شناسم.

سعيد گفت: آيا قطام دختر شحنه را ميشناسي؟ ابن ملجم گفت: بله او را ميشناسم، او نامزد من است، خون علي بن ابي طالب نيز مهريه او است. قنبر فرياد زد و گفت: لال شو اي پست فطرت، برخيز که بزودي تو را با طعم مرگ آشنا خواهم کرد. اما سعيد از شنيدن نامزدي قطام با ابن ملجم بسيار خشمگين و ناراحت شد و به خود گفت: به خدا قسم با همين دستان خود از اين زن خيانتکار انتقام خواهم گرفت.







  1. مؤلف: آنچه درباره زمان ضربت خوردن (17 رمضان) و شهادت امام علي عليه السّلام نقل شد مطابق روايت ابن اثير و تاريخ خميس و بعضي تاريخهاي ديگر است، که اين روز مصادف با سالروز جنگ بدر بود.

    اما مطابق روايات و نظرات فراوان شيعه و سني، زمان ضربت خوردن امام سحرگاه روز 19 رمضان سال چهلم و پس از دو روز، يعني شب 21 رمضان به شهادت رسيد. و آن حضرت در آن سال 63 ساله بودند.

    مناقب آل ابي طالب ج 3 ص 313 - تذکرة الخواص ص 112 - تاريخ يعقوبي ج 2 ص 213 - فروغ ولايت ص 781 - بحارالانوار ج 42 ص 281 - ارشاد مفيد ص 5 و....

  2. بنابر نقل روايات معتبر، پس از شهادت امام عليه السّلام فرزندانش او را غسل داد، و کفن نمودند و امام حسن عليه السّلام بر او نماز خواندند. و طبق وصيّت خود امام جنازه ايشان را به محلي در حوالي کوفه (نجف فعلي) به خاک سپردند.

    در مظلوميت امام علي عليه السّلام همين بس که در وصيتي به فرزندانش فرمود: پس از مرگ من، چهار قبر در چهار محل حفر کنيد تا کسي از قبر من آگاه نشود. (در مسجد کوفه، نجف، خانه جُعدة بن هبرِه و در رجبه). از اين رو قبر آن حضرت تا پايان حکومت امويان پنهان و نامعلوم بود که در عصر امام صادق عليه السّلام و يا به قولي عصر هارون الرشيد آشکار گرديد. اصول کافي ج 1 ص 456 - انوار البهيّه ص 68 - منتهي الا مال ج 1 ص 132، تاريخ يعقوبي ج 2 ص 213، ارشاد مفيد ج 1 ص 8.