كوفه و منزل علي در ماه شهادت











کوفه و منزل علي در ماه شهادت



خانه اميرالمؤمنين علي عليه السّلام جنب مسجد کوفه قرار داشت، بين خانه حضرت و مسجد دري[1] وجود داشت که آن حضرت براي اداي فريضه نماز از آن در به مسجد مي رفت. در آن خانه صحن وسيعي وجود داشت که در آن سکّوهاي ديده مي شد تا هر يک از رؤساي قبايل و فرماندهان که به خدمت اميرالمؤمنين مي رسيدند بر روي آن بنشينند.

در کنار خانه، ميدان بزرگي بود که قسمتي براي بستن چهارپايان و قسمتي براي اجتماع عموم مردم و هواداران علي عليه السّلام ايجاد شده بود.

مردمي که در آنجا دور حضرت جمع مي شدند از جانثاران ايشان بودند و از هيچ فداکاري دريغ نمي کردند و تنها او را وليّ امر خود مي دانستند و به خلافت احدي غير از او راضي نمي شدند.

در آن سال[2] اهالي عراق و جاهاي ديگر براي ياري رساندن به علي عليه السّلام در آنجا جمع شده بودند. هواداران علي عليه السّلام حدود چهل هزار نفر بودند تا شايد پس از اتمام ماه رمضان با اين سپاه عظيم به معاويه حمله کنند.

آنان تصميم داشتند ديگر مانند جنگ صفين فريب حيله هاي معاويه را نحورند، زيرا نتيجه سُستي و عدم اطاعت از علي عليه السّلام را که همان قدرت يافتن معاويه بود ديده بودند.

آن روزها هر کسي در مجلس امام عليه السّلام وارد مي شد مي ديد که رؤساي قبايل به نزد علي عليه السّلام مي آمدند و آمادگي خود را براي جنگ با معاويه اعلام مي کردند و تصميم داشتند خلافت را در خاندان نبوّت مستقر کنند و نگذارند زورگويان و فاسقان بر آنها حکومت کنند.

اوضاع کوفه در ماه رمضان چنين بود. اما هيچ چيزي علي عليه السّلام ا از انجام فرايض و نماز و روزه بازنمي داشت. هنگاميکه وقت نماز مي رسيد و مؤذّن اذان مي گفت مردم دسته دسته بسوي صحن مسجد مي شتافتند تا از بيانات بليغ و زيباي آن حضرت که غيرت اسلامي را بحرکت درمي آورد استفاده کنند. وقتي آن حضرت بالاي منبر مي رفت چنان سکوتي بر جمعيت حکمفرما مي شد که اگر پرنده اي از بالاي مسجد عبور مي کرد مردم صداي بالهايش را مي شنيدند. همگي مبهوت بلاغت و فصاحت کلام آن حضرت مي شدند، و تعجب مي کردند که چرا بعضي از مردم با داشتن چنين امامي با او مخالفت مي کنند، خصوصا گروه خوارج که براي توجيه شيطنت هاي خود بهانه تراشي مي کردند.

هرگاه نماز مغرب را به پايان مي برد عده اي از بزرگان و فرزندان آن حضرت و سايرين بهمراه او به خانه آن حضرت مي رفتند و بر سر سفره افطار مي نشستند. قرّاء قرآن از هر سوي خانه به تلاوت قرآن مشغول مي شدند، چنان مشغول دعا و راز و نياز بودند که گويا روز قيامت فرا رسيده است.

پس از صرف افطار همگي مشغول صحبت مي شدند اما آن حضرت خيلي کم صحبت مي کرد و بسيار اتفاق مي افتاد که يک ساعت يا دو ساعت مي گذشت اما ايشان صحبتي بر زبان نمي آوردند. گويا درباره مسائل مهمي فکر مي کرد، شايد انديشه ايشان در اين بود که در حمله بر شاميان چقدر خون بر زمين خواهد ريخت، چرا که او جان مردم را امانت خدا مي دانست و ميل نداشت خوني بي جهت ريخته شود.







  1. اين در معروف به «باب اللّه» يا «باب السده» است.
  2. سال چهلم هجرت.