شرايط قطام براي ازدواج با ابن ملجم











شرايط قطام براي ازدواج با ابن ملجم



لبابه رو به ابن ملجم کرد و گفت: مهر قطام سه هزار دينار، يک غلام و يک کنيز مي باشد، هنوز لبابه حرفش را به پايان نرسانده بود که قطام فريادي کشيد و گفت: «نه... نه اين چيزها مرا راضي نمي کند، همانطور که خودت مي داني من چشم داشتي به مال و ثروت ندارم.» عبدالرحمن گفت: هر چه مي خواهي بگو. قطام اظهار مناعت کرد، و کمي صبر کرد گويا اين که ابن ملجم آنچه را گفته در نظرش بي اهميّت جلوه کرده، سپس گفت: «همانا مَهريه من کشتن علي بن ابي طالب است چون او قاتل پدر و برادرم مي باشد.»

عبدالرحمن تبسّمي کرد و نگاهي به قطام انداخت و دستش را بر روي شمشيرش قرار داد و گفت: «آنچه که تو گفتي و آنچه را که خاله ام لبابه گفت همه را مهريه تو قرار دادم که عبارتند از: «سه هزار دينار، کشتن علي بن ابيطالب، غلام و کنيز». دختري مثل تو اين گونه مهريه ها براي او چيزي نيست. بدان که آمدنم به کوفه براي همين امر بود. به اين شمشير نگاه کنيد (آن گاه شمشير را از غلاف کشيد درخشش و تيزي آن کاملا آشکار بود) من اين شمشير رابه هزار درهم خريدم و به هزار درهم، آن را مسموم کرده و آغشته به زهر کرده ام تا علي بن ابيطالب را به قتل برسانم.» قطام تبسّمي کرد و گفت: پس اميدوارم که تا فرصت از دست نرفته فورا اين کار را انجام دهي. ابن ملجم گفت: وعده ما نزديک است يک شبانه روز بيشتر نمانده ما او را در سحرگاه همين ماه (رمضان) خواهيم کشت يعني پس فردا، و از اين جهت مطمئن باش. قطام گفت: چگونه روز و ساعت را مشخص کرديد آيا نمي پسندي که اين کار را فردا انجام دهي؟ ابن ملجم گفت: براي اين کارمان دليلي داريم که بعدا براي تو خواهم گفت، ما به خاطر تصميم مهمّي وظيفه داريم که در روز و ساعت مشخصّ اين کار را انجام دهيم. قطام سکوت کرد و گويا اين که از قضيّه توطئه چيزي نمي داند.

اما لبابه از غيبت ريحان در خانه آگاه بود و مي دانست که براي مهمان بايد خوراکي آورد از اين رو قبلا به غلام خود گفته بود غذايي حاضر کند، او هم اين کار را کرد سپس آنها با هم غذا خوردند، بعد از آن قطام با اشاره به لبابه فهماند که با او کار مهمي داشته و دوست دارد که با هم تنها باشند. عبدالرحمن که متوجه اشاره آنها شده بود اجازه خواست تا براي گرفتن چيزي به بازار برود بنابراين قطام و لبابه را به حال خودشان گذاشت و بيرون رفت.