سخن اوّل











سخن اوّل



بِسم اللّه الرّحمن الرّحيم

زندگاني امام علي عليه السّلام پس از رحلت پيامبر گرامي اسلام صلّي اللّه عليه و آله به دو دوره کلي خلاصه مي شود:

دوره اول:

اين دوره که پس از فراموش شدن وصاياي پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و پشت کردن به حديث منزلت، ثقلين و غدير و از طرف گروهي از صحابه آغاز گرديد و نيرنگ، فريب، کتمان حقايق، تحريف و زور در آن چهرگشائي کرد، پيشگامان نهضت بزرگ اسلامي و آل رسول صلّي اللّه عليه و آله از همه مهمتر علي عليه السّلام مجبور به سکوت و کناره گيري شدند. از جمله دلايل اساسي سکوت و کناره گيري آن حضرت عبارتند از:

ضرورت حفظ اسلام و عزّت مسلمين

جلوگيري از ايجاد انحراف فکري و ارتداد بين مسلمين

حاکميّت جوّ تحريف، زور، اغتشاش و فشار

و...

ابن ابي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه[1] اساسي ترين دليل سکوت امام علي عليه السّلام را چنين بيان مي کند:

«روزي که فاطمه عليهاالسّلام، علي عليه السّلام را به قيام دعوت کرد، فرياد مؤذّن بلند شد که: «اَشهدُ اَنَّ مُحَمّدا رسول اللّه» علي عليه السّلام به زهراعليهاالسّلام فرمود: آيا دوست داري اين فرياد خاموش شود؟ گفت. نه حضرت فرمود: سخن من جز اين نيست»

دور بودن از مقام جانشيني پيامبرصلّي اللّه عليه و آله هيچ گاه آن حضرت را از ساير شئون اجتماعي بازنداشت. امام عليه السّلام در اين دوره 25 ساله، خدمات بسيار ارزشمندي انجام داد که مهمترين آنها عبارتند از:

جمع آوري و تفسير قرآن، تربيت شاگردان، پاسخ به پرسش هاي دانشمندان ساير اديان چون يهود و مسيحيّت، رسيدگي و تأمين زندگي نيازمندان، پرداختن به توليد و کشاورزي در سطحي گسترده و وقف آنها براي بيچارگان و بي نوايان، بيان و تفسير بسياري از احکام و مسائل جديد، خصوصا در هنگام درماندگي خلفاء. و اين جمله معروف «لَولا عَلِيُّ لَهَلَک الْعُمَر» «اگر علي نبود همانا عمر به هلاکت مي رسيد» که دهها بار از زبان خليفه دوم نقل شده است گوياي اين واقعيّت است.

دوره دوم:

پس از کشته شدن عثمان، مدينه به شدّت متشنّج شد، مردم و بزرگان شهرها از هر طرف به خانه اميرالمؤمنين عليه السّلام ريخته و فرياد «البيعه، البيعه» سر دادند. اما آن حضرت به دلايل مختلفي چون: عدم آمادگي مردم به پذيرش آرمانهاي اصيل اسلامي، خوگرفتن با عقايد انحرافي، جوّ نامناسب عمومي پس از قتل عثمان، وجود مديراني چون معاويه در مراکز اسلامي و...، از پذيرفتن مقام خلافت خودداري مي کردند. سرانجام پافشاري مردم، آن حضرت را به پذيرش خواسته آنان واداشت تا حکومت را (آن طور که خود صلاح مي دانند) بپذيرد.[2] .







  1. ذيل خطبه 215.
  2. امام علي عليه السّلام در خطبه شقشقية «خطبه 3» علت پذيرش حکومت و بيعت مردم را بيان فرموده اند.