حركت امام در جهت احياي دين















حرکت امام در جهت احياي دين



پس از پيامبر (ص) هنگامي که مسأله ي فتوحات آغاز گرديد، سعي و همّت حاکميت در تسخير بيشتر اراضي و توسعه ي بيشتر کشور اسلامي بود، امّا در اين ميان علي رغم تلاش زيادي که توده هاي مسلمان در مبارزه عليه کفر و شرک از خود نشان دادند، متأسفانه به دلايل زيادي نتوانستند خود را از لغزشگاه انحرافات ديني که از روي غرض ورزيها و گاه جهالتها، شيوع مي يافت، نجات دهند. با گذشت زمان روز به روز وسعت اين انحرافات زيادتر گرديد و سنت رسول الله (ص) در کنار کتاب خدا، مهجور مي گشت و رأي و بدعت، به عنوان بدعت حسنه!! جاي آن را گرفت.

مردم به خاطر دستيابي به غنايم و رسيدن به رفاه، کمتر توجهي به اين مسأله مي کردند و تنها وقتي سر به مخالفت برداشتند که احساس کردند غنايم بي شمار جنگي در ميان خاندان خليفه ي مسلمين (عثمان) بدون حضور آنها قسمت مي شود! در ميان مردم، مسلمانان هوشياري نيز بودند که براي رهايي از ستم و استبدادي که از ناحيه ي کارگزاران خليفه در شهرها و نواحي مختلف بر آنها اعمال مي شد، سر به شورش برداشتند. ياران علي (ع) نيز بدين حرکت پيوستند تا آرزوي خود را که همانا تحقق اسلام واقعي بود، جامه ي عمل بپوشانند.

هنگامي که اميرالمؤمنين (ع) به مسند امامت و خلافت نشست، همانگونه که در جاي ديگر اشارت رفت، همتش را در اصلاح فسادهاي داخلي به کار گرفت، صرف نظر از اصلاحات سياسي که منجر به درگيريهاي معروف زمان امام (ع) شد، امام در جهت اصلاحات ديني نيز تلاش گسترده اي را آغاز کرد.

مهمترين انحراف ديني از بين رفتن بينش و کاستي گرفتن شعور ديني در ميان مردم

[صفحه 13]

بود، چيزي که سبب مي شد تا آنها نه در راستاي تحقق اهداف دين مبين، بلکه براي جذب بيشر سهمشان از بيت المال تلاش کنند و شکل و ماهيت زندگي خود را نيز در همان جهت تنظيم کنند.

امام براي از بين بردن انگيزه هاي غير ديني از ايراد خطبه هاي عميق و جامع بهره گرفت و با سخنان زيبايي که در سخنرانيها و خطبه هاي نماز جمعه و يا در موارد ديگر ايراد مي کرد، مهمترين تکيه ي کلامش بر تقوا بود. مردم را از فرورفتن در دنيا پرهيز مي داد و با کلمات بليغ خود، دنيا و دنياپرستان را نکوهش مي کرد. اگر کسي بخواهد فرهنگ تقوا تدوين کند، پربارترين مفاهيم و کلمات را با سير در نهج البلاغه خواهد يافت. درست است که نصيحت کردن و دعوت به تقوا، امري لازم و در عين حال عادي در هر خطبه است، امّا اين همه اصرار امام و اين مقدار توضيحات پيرامون آن، براي اصلاح جامعه اي مطرح مي شد که آلوده به انگيزه هاي غير ديني بوده و دردش درد دين نبود، بلکه کسب مال و جمع غنايم و گرفتن سهميه هر چه بيشتر از بيت المال بود.

علاوه بر تقوا، از جنبه هاي علمي نيز نهج البلاغه حاوي نکاتي است که در تبيين دين بسيار ارزشمند است. خطبه هايي که پيرامون خداشناسي است، به اندازه اي گسترده، عميق و عقلي و علمي است که زيبايي آن همان صورت نيکو و جذاب نهج البلاغه را تشکيل مي دهد.

امام (ع) در زمينه هاي مختلف ديني نيز مي کوشيد تا احياگر قرآن و سنت رسول الله (ص) باشد و از سياستهاي فکري خاصي که باعث پيدايش بدعتها و از بين رفتن سنتهاي الهي مي شد، جلوگيري کند. هنگامي که به حديث، کمتر پرداخته مي شد، امام امر به تذاکر حديث[1] مي فرمود و هنگامي که ديگران از نوشتن حديث به دلايل واهي جلوگيري مي کردند، امام بر فراز منبر فرياد مي زد که:

«مَنْ يَشْتَرِي عِلماً بِدِرْهَمٍ...؛

چه کسي حاضر هست که علم را به يک درهم بخرد، کاغذي به يک درهم بگيرد و آنچه من نقل مي کنم او بنويسد».

[صفحه 14]

حارث اعور کاغذي خريد و در آن مي نوشت، امام فرمود:

«يا أَهْلَ کُوفة غَلَبکُمْ نِصفَ رَجُلٍ».[2] .

همچنين حسن بن علي (ع) نيز به فرزندانش توصيه مي کرد تا حديث را بنويسد؛ گرچه ديگران آنچه را نيز نوشته بودند پاره کردند و ما شرح اين قصه ي فاجعه آميز را در گفتاري ديگر آورده ايم.[3] .

به همين دلايل بود که حديث واقعي رسول الله (ص) که در لسان اهل بيت عليهم السلام بود به صورت مکتوب نيز منتقل گرديد و بدين صورت حديث شيعه از انحراف ايجاد شده بر سر راه حديث اهل سنت، محفوظ ماند.

هنگامي که فرهنگ اهل کتاب در قالب اسرائيليات به جامعه اسلامي سرايت کرد و بعضي براي ترويج آنها روي خوش نشان دادند، امام مخالفت خود را آشکارا بيان کرده و مردم را از پيروي آثار اهل کتاب پرهيز مي داد.[4] .

امام، اين انحرافات ديني را بصراحت بيان مي کرد و جامعه ي زمان خويش را به گونه اي مي ديد که گويا روشهاي عصر جاهليت را مجدداً تجربه مي کند:

«أَلا واًّنَّ بَلِيَّتَکُمْ قَدْ عادَتْ کَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللهُ نَبِيَّهُ[5]

بدانيد که گرفتاري امروز شما، همان گرفتاري است که روز بعثت پيامبر (ص) بدان دچار بوديد».

و در جمله ديگري فرمود: «اي مردم! بدانيد که شما پس از آنکه مهاجرت کرديد باز به روحيه ي اعرابي خويش باز گشتيد، و پس از آنکه پيوند ولايت بين شما بر قرار گرديد، راه تفرقه را در پيش گرفتيد».

«... مَا تَتَعلَّقُون مِنَ الاًّسْلامِ اًّلاّ بِاسْمِهِ وَمَا تَعْرِفُونَ مِنَ الاًّيمانِ اًّلاّ رَسْمَهُ... ألا وَقَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الاًّسلامِ وعَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وأَمَتُّمْ أَحْکَامَهُ[6]

[صفحه 15]

شما همراه خود جز اسمي از اسلام نداريد و از ايمان جز شکل آن را نمي شناسيد و تقيّد و دلبستگي خود را به اسلام، قطع کرده و حدود الهي را تعطيل کرديد و احکام آن را از بين برديد».

اين عبارت نگرش امام را نسبت به آن جامعه نشان مي دهد و بخوبي تلاش امام را در جهت احياي دين توجيه مي کند، تلاشي که خود امام در مورد آن مي فرمايد:

«قَدْ رَکَزْتُ فيکُمْ رايََْة الاًّيمانِ وَوَقَفْتُکُمْ علي حُدودِ الحَلالِ والحَرامِ[7]

من پرچم ايمان را در ميان شما مستقر کردم و شما را بر حدود حرام و حلال الهي آگاه نمودم».

ابوذر شاگرد راستين پيامبر (ص) وعلي (ع) که آسمان بر سر صادق تر از او سايه نيفکنده و زمين زير پاي راستگوتر از او گسترده نشده، وقتي مي خواست علي (ع) را در کلامي توصيف کند مي گفت:

«عَلِيُُّّ زَرُّ الدّينِ[8]

علي (ع) قوام دين است».

هم او به مردم مي گفت که:

«سَتَکُونُ فِتْنَةٌْ فَاًِّنْ أَدْرَکْتُمُوهَا فَعَلَيْکُمْ بِکِتابِ اللهِ وعلي (ع)[9]

بزودي فتنه اي بپا خواهد شد، اگر در آن زمان بوديد، به کتاب خدا پناه برده و دست از دامن علي (ع) برنداريد».

عمار بن ياسر، شاگرد ديگر همين مکتب در يکي از بهترين تعبيرات خود، تلاش علي را اينگونه بازگو مي کند:

«لَوْ لَمْ يَعْمَلْ عَمَلاً ولَمْ يَصْنَعْ شَيْئاً اًّلاّ أَنَّهُ أَحْيَا التَّکبيرَتَيْنِ عِنْدَ السُّجُودِ لَکَانَ قَدْ أَصَابَ بِذَلِکَ فَضْلاً عظِيماً[10]

[صفحه 16]

اگر علي (ع) عملي انجام نداده باشد جز احياي دو تکبير در وقت سجود، همانا به فضل بسيار عظيمي نايل آمده است».

اين عبارت نشانگر آن است که مهمترين کارها به اعتقاد علي (ع) و يارانش، احياي دين پيامبر (ص) است و حتي کاري نظير آنچه عمّار نقل مي کند در نظر او يکي از بزرگترين ارزشهايي است که امام به خاطر انجام آن بدان نايل آمده است. به همين جهت است که عمر نيز با شناختي که از علي (ع) داشت درباره ي او چنين مي گفت: «اًِّنّي لاَ َرَي أَنَّهُ اًّنْ وَلِيََ شَيْئاً مِنْ أَمْرِکُمْ سَيَحْمِلُکُمْ عَلَي طَريقِ الْحَقِّ[11]

عقيده من بر اين است که اگر او زمام اين امّت را به دست گيرد شما را در طريق خدا هدايت خواهد کرد».

متأسفانه خليفه خود نيز تحمل نکرد تا زمينه براي محقق شدن نظرش را از لحاظ عملي براي امام فراهم کند. او در مورد ديگري نيز وقتي خواست قضاوتي بين علي (ع) و خصم او بکند و امام را با کنيه صدا کرده و حضرت اعتراض کرد که چرا در حضور خصم او را با احترام ياد مي کند، به امام عرض کرد:

«بِأبيِِ بِکُمْ هَدانَا الله وبِکُمْ أخْرَجَنا مِنَ الظُّلماتِ الَي النُّور[12]

پدرم فداي شما، خداوند به وسيله ي شما ما را هدايت کرد و به دست شما، ما را از ظلمات به نور رساند».

امام در امر دين بسيار سختگير بود و اين جز به خاطر حفظ دين در جامعه نبود او مي فرمود: «واللهِ لا أَدْهَنْتُ في دِيني[13]

به خدا قسم من در مورد دينم مداهنه و مماشات نخواهم کرد».

اصحاب امام (ع) وقتي مي خواستند علي (ع) را توصيف کنند در شعري مي گفتند که:


أوْضَحْتَ مِنْ دِيْنِنا ما کانَ مُشْتَبِهاً
جَزاکَ رَبُّکَ عَنّا فيهِ اًّحساناً[14] .


آنچه را که از مسائل دين بر ما مشتبه بود آشکار کردي، خداوند از طرف ما به تو

[صفحه 17]

پاداشي از احسان و نيکي دهد.

وحسن بصري که چندان نيز ديد مثبتي نسبت به اميرالمؤمنين (ع) نداشت، وقتي مي خواست امام را توصيف کند در جمله اي گفت:

«أَراهُمُ السَّبِيلَ وأقامَ لَهُمُ الدِّينَ اًّذا أعْوَجَ[15]

علي (ع) راه را به مردم نشان داد، و هنگامي که دين کج شده بود آن را راست گردانيد».

اين مطلب نشان مي دهد که مهمترين تشخيص امام در طول امامت به تلاشي است که در راستاي احياي دين انجام مي داده است. او وظيفه ي خويش را در ابلاغ کامل سنت پيامبر (ص) مي ديد و لذا فرياد مي زد که:

«واللهِ ما أَسْمَعَکُمْ الرَّسُولُ شيئاً اًّلاّ وَهَا أنا ذا مُسْمِعْکُمُوهُ[16]

به خدا قسم هر آنچه که پيامبر (ص) به گوش شما رسانده، من نيز همان را به گوش شما مي رسانم».

او خود را مُجري آگاه و راستين سيره ي پيامبر (ص) مي ديد و هنگامي که سرکشي بعضي از مردم را مشاهده مي کرد مي فرمود:

«لو غِبْتُ عَنْکُمْ مَنْ يَسِيرُ فيکمْ بهذِهِ السِّيْرَِْ؟[17]

اگر من از ديد شما غايب گردم چه کسي به روش رسول خدا (ص) در ميان شما رفتار خواهد کرد؟».

به همين جهت او مصرّ بود تا در زمينه هاي مختلف، سيره ي پيامبر (ص) را بر مردم گوشزد کرده و همان را به عنوان سنت در بين مردم به اجرأ در آورد.[18] .

ابو موسي که پس از گذشت 25 سال از رحلت پيامبر (ص) پشت سر امام علي (ع) نماز خواند گفت:

[صفحه 18]

«ذَکَّرَنا اِبْنُ ابي طالِب صَلاَْ النَبيّ (ص)[19]

فرزند ابو طالب نماز خواندن رسول الله (ص) را به ياد ما آورد».

با توجه به شواهد فوق مي توان بخوبي درک کرد که يکي از کارهاي پر اهميت امام در طول حياتش، به عنوان يک سياست و بر خورد منطقي با مسائل زندگي، حفظ اصول و فروع ديني و قرار دادن کتاب خدا وسنت رسول (ص) به عنوان تنها محور تلاشهاي خود و مردم است.


صفحه 13، 14، 15، 16، 17، 18.








  1. التراتيب الادرية، ج 2، ص 22.
  2. تقييد العلم، ص 90؛ ربيع الأبرار، ج 3 ص 226 و 294.
  3. ر ک: نشريه نور علم، شماره 9 و 11 و 12 از دوره ي دوم.
  4. التراتيب الادارية، ج 1، ص 76.
  5. نهج البلاغه، صبحي، ص 57.
  6. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 13، ص 179.
  7. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 6، ص 373.
  8. الفائق في غريب الحديث، ج 2، ص 108.
  9. أنساب الاشراف، ج 1 ص 118؛ همين گفته از ابن عباس نيز روايت شده است. رک: تاريخ دمشق، ترجمه ي علي بن ابي طالب، ج 1، ص 89، به تحقيق المحمودي.
  10. أنساب الاشراف، ج 1، ص 180 -179؛ مصنف ابن أبي شيبة، ج 1، ص 240.
  11. أنساب الأشراف، ج 1، ص 214؛ أدب المفرد، بخاري، ص 149.
  12. زمخشري، ربيع الابرار، ج 3، ص 595.
  13. نهج السعاده، ج 2، ص 202.
  14. کشف الغمة، ص 26 -25.
  15. مصنف ابن ابي شيبة، ج 12، ص 83.
  16. نهج البلاغه، صبحي، ص 122؛ تصنيف نهج البلاغه، ص 391.
  17. المصنف لعبدالرزاق، ج 10، ص 124.
  18. نهج السعادة، ج 2 ص 100.
  19. بخاري، التاريخ الکبير، ج 4، ص 33.