حقوق دوستان











حقوق دوستان



يکي از جوانب حقوق متقابل، «حقوق دوستان» است، که در آئين دوست يابي و دوستي بايد به حقوق يکديگر احترام بگذارند تا دوستي ها تداوم يابد و آفات دوستي ريشه کن شود.

امام علي عليه السلام در نامه 103/31 خطاب به فرزندش امام مجتبي عليه السلام مي نويسد:

وَإِنْ أَرَدْتَ قَطِيعَةَ أَخِيکَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِکَ بَقِيَّةً يَرْجِعُ إِلَيْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذلِکَ يَوْماً مَّا، وَمَنْ ظَنَّ بِکَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ، وَلَا تُضِيعَنَّ حَقَّ أَخِيکَ اتِّکَالاً عَلَي مَا بَيْنَکَ وَبَيْنَهُ، فَإِنَّهُ لَيْسَ لَکَ بِأَخٍ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ.

وَلَا يَکُنْ أَهْلُکَ أَشْقَي الْخَلْقِ بِکَ، وَلَا تَرْغَبَنَّ فِيمَنْ زَهِدَ عَنْکَ، وَلَا يَکُونَنَّ أَخُوکَ أَقْوَي عَلَي قَطِيعَتِکَ مِنْکَ عَلَي صِلَتِهِ، وَلَا تَکُونَنَّ عَلَي الْإِسَاءَةِ أَقْوَي مِنْکَ عَلَي الْإِحْسَانِ.

وَلَا يَکْبُرَنَّ عَلَيْکَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَکَ، فَإِنِّهُ يَسْعَي فِي مَضَرَّتِهِ وَنَفْعِکَ، وَلَيْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّکَ أَنْ تَسُوءَهُ.

«و هرگز حق برادرت را به اعتماد دوستي که با او داري ضايع نکن، زيرا آن کس که حقّش را ضايع مي کني با تو برادر نخواهد بود، و افراد خانواده ات بدبخت ترين مردم نسبت به تو نباشند، و به کسي که به تو علاقه اي ندارد دل مبند، مبادا برادرت براي قطع پيوند دوستي، دليلي محکم تر از برقراري پيوند با تو داشته باشد، و يا در بدي کردن، بهانه اي قوي تر از نيکي کردن تو بياورد، ستمکاري کسي که بر تو ستم مي کند در ديده ات بزرگ جلوه نکند، چه او به زيان خود، و سود تو کوشش دارد، و سزاي آن کس که تو را شاد مي کند بدي کردن نيست.»[1] .

و آنگاه آئين دوستي را اينگونه مطرح فرمود:

يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِيزَاناً فِيَما بَيْنَکَ وَبَيْنَ غَيْرِکَ، فَأَحْبِبْ لِغَيْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ، وَاکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا، وَلَا تَظْلِمْ کَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَأَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْکَ، وَاسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِکَ، وَارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِکَ، وَلَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَإِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ، وَلَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَکَ.

وَاعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ، وَآفَةُ الْأَلْبَابِ. فَاسْعَ فِي کَدْحِکَ، وَلَا تَکُنْ خَازِناً لِغَيْرِکَ، وَإِذَا أَنْتَ هُدِيتَ لِقَصْدِکَ فَکُنْ أَخْشَعَ مَا تَکُونُ لِرَبِّکَ.

معيارهاي روابط اجتماعي

«اي پسرم! نفس خود را ميزان ميان خود و ديگران قرار ده، پس آن چه را که براي خود دوست داري براي ديگران نيز دوست بدار، و آن چه را که براي خود نمي پسندي، براي ديگران مپسند، ستم روا مدار، آنگونه که دوست نداري به تو ستم شود، نيکوکار باش، آنگونه که دوست داري به تو نيکي کنند، و آن چه را که براي ديگران زشت مي داري براي خود نيز زشت بشمار، و چيزي را براي مردم رضايت بده که براي خود مي پسندي، آن چه نمي داني نگو، گرچه آن چه را مي داني اندک است، آن چه را دوست نداري به تو نسبت دهند، درباره ديگران مگو،

بدان که خود بزرگ بيني و غرور، مخالف راستي، و آفت عقل است، نهايت کوشش را در زندگي داشته باش، و در فکر ذخيره سازي براي ديگران مباش، آنگاه که به راه راست هدايت شدي، در برابر پروردگارت از هر فروتني خاضع تر باش.»[2] .

يکي ديگر از حقوق متقابل بين دوستان، «واقع نگري» و «دورانديشي» است.

ممکن است عيب جويان بخواهند رشته هاي دوستي ما را قطع کنند

و يا در شعله هاي حسادت و جهالت، پيوند دوستي ما را با دوستان بسوزانند.

اگر به سخنان عيب جويان بي اعتنا باشيم، و هر سخني را که مطرح مي کنند بدون مطالعه نپذيريم،

دوستي ها دچار تزلزل نخواهد شد، و دشمني ها جايگزين دوستي ها نخواهد گرديد.

حضرت اميرالمومنين عليه السلام نسبت به اين نکته نوراني در خطبه 141 فرمود:

أَيُّهَا النَّاسُ، مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِيهِ وَثِيقَةَ دِينٍ وَسَدَادَ طَرِيقٍ، فَلَا يَسْمَعَنَّ فِيهِ أَقَاوِيلَ الرِّجَالِ.

أَمَا إِنَّهُ قَدْ يَرْمِي الرَّامِي، وَتُخْطِئُ السِّهَامُ، وَيُحِيلُ الْکَلَامُ، وَبَاطِلُ ذلِکَ يَبُورُ، وَاللَّهُ سَمِيعٌ وَشَهِيدٌ. أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ إِلَّا أَرْبَعُ أَصَابِعَ.

فسئل،عليه السلام، عن معني قوله هذا، فجمع أصابعه ووضعها بين أذنه وعينه ثم قال:

الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ، وَالْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ!

پرهيز از شنيدن غيبت

«اي مردم! آن کس که از برادرش اطمينان و استقامت در دين، و درستي راه و رسم را سراغ دارد، بايد به گفته مردم درباره او گوش ندهد.

آگاه باشيد! گاهي تيرانداز، تير افکند و تيرها به خطا مي رود، سخن نيز چنين است، درباره کسي چيزي مي گويند که واقعيّت ندارد و گفتار باطل تباه شدني است، و خدا شنوا و گواه است.

بدانيد که ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست.

شناخت حق و باطل

(پرسيدند، معناي آن چيست؟ امام علي عليه السلام انگشتان خود را ميان چشم و گوش گذاشت و فرمود:)

باطل آن است که بگويي شنيدم، و حق آن است که بگويي ديدم.»[3] .

آنگاه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به معرّفي الگوهاي صحيح رفتاري بين دوستان و دوستي ها مي پردازد و معيارهاي دوستي را اينگونه بيان مي دارد که:

يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِيزَاناً فِيَما بَيْنَکَ وَبَيْنَ غَيْرِکَ، فَأَحْبِبْ لِغَيْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ، وَاکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا، وَلَا تَظْلِمْ کَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَأَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْکَ، وَاسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِکَ، وَارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِکَ، وَلَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَإِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ، وَلَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَکَ.

وَاعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ، وَآفَةُ الْأَلْبَابِ. فَاسْعَ فِي کَدْحِکَ، وَلَا تَکُنْ خَازِناً لِغَيْرِکَ، وَإِذَا أَنْتَ هُدِيتَ لِقَصْدِکَ فَکُنْ أَخْشَعَ مَا تَکُونُ لِرَبِّکَ.

معيارهاي روابط اجتماعي

«اي پسرم! نفس خود را ميزان ميان خود و ديگران قرار ده، پس آن چه را که براي خود دوست داري براي ديگران نيز دوست بدار، و آن چه را که براي خود نمي پسندي، براي ديگران مپسند، ستم روا مدار، آنگونه که دوست نداري به تو ستم شود، نيکوکار باش، آنگونه که دوست داري به تو نيکي کنند، و آن چه را که براي ديگران زشت مي داري براي خود نيز زشت بشمار، و چيزي را براي مردم رضايت بده که براي خود مي پسندي، آن چه نمي داني نگو، گرچه آن چه را مي داني اندک است، آن چه را دوست نداري به تو نسبت دهند، درباره ديگران مگو، بدان که خود بزرگ بيني و غرور، مخالف راستي، و آفت عقل است، نهايت کوشش را در زندگي داشته باش، و در فکر ذخيره سازي براي ديگران مباش، آنگاه که به راه راست هدايت شدي، در برابر پروردگارت از هر فروتني خاضع تر باش.»[4] .

و در ادامه معرّفي «ملاک ها» و «معيارهاي ارزشي» در دوستي ها مي فرمايد:

احْمِلْ نَفْسَکَ مِنْ أَخِيکَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَي الصِّلَةِ، وَعِنْدَ صُدُودِهِ عَلَي اللَّطَفِ وَالْمُقَارَبَةِ، وَعِنْدَ جُمُودِهِ عَلَي الْبَذْلِ، وَعِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَي الدُّنُوِّ، وَعِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَي اللِّينِ، وَعِنْدَ جُرْمِهِ عَلَي الْعُذْرِ، حَتَّي کَأَنَّکَ لَهُ عَبْدٌ، وَکَأَنَّهُ ذُو نِعْمَةٍ عَلَيْکَ.

وَإِيَّاکَ أَنْ تَضَعَ ذلِکَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ، أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَيْرِ أَهْلِهِ. لَا تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِيقِکَ صَدِيقاً فَتُعَادِيَ صَدِيقَکَ، وَامْحَضْ أَخَاکَ النَّصِيحَةَ، حَسَنَةً کَانَتْ أَوْ قَبِيحَةً، وَتَجَرَّعِ الْغَيْظَ فَإِنِّي لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَي مِنْهَا عَاقِبَةً، وَلَا أَلَذَّ مَغَبَّةً.

وَلِنْ لِمَنْ غَالَظَکَ، فَإِنَّهُ يُوشِکُ أَنْ يَلِينَ لَکَ، وَخُذْ عَلَي عَدُوِّکَ بِالْفَضْلِ فَإِنَّهُ أَحْلَي الظَّفَرَيْنِ. وَإِنْ أَرَدْتَ قَطِيعَةَ أَخِيکَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِکَ بَقِيَّةً يَرْجِعُ إِلَيْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذلِکَ يَوْماً مَّا، وَمَنْ ظَنَّ بِکَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ، وَلَا تُضِيعَنَّ حَقَّ أَخِيکَ اتِّکَالاً عَلَي مَا بَيْنَکَ وَبَيْنَهُ، فَإِنَّهُ لَيْسَ لَکَ بِأَخٍ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ.

وَلَا يَکُنْ أَهْلُکَ أَشْقَي الْخَلْقِ بِکَ، وَلَا تَرْغَبَنَّ فِيمَنْ زَهِدَ عَنْکَ، وَلَا يَکُونَنَّ أَخُوکَ أَقْوَي عَلَي قَطِيعَتِکَ مِنْکَ عَلَي صِلَتِهِ، وَلَا تَکُونَنَّ عَلَي الْإِسَاءَةِ أَقْوَي مِنْکَ عَلَي الْإِحْسَانِ. وَلَا يَکْبُرَنَّ عَلَيْکَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَکَ، فَإِنِّهُ يَسْعَي فِي مَضَرَّتِهِ وَنَفْعِکَ، وَلَيْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّکَ أَنْ تَسُوءَهُ.

حقوق دوستان

چون برادرت از تو جدا گردد، تو پيوند دوستي را بر قرار کن، اگر روي برگرداند تو مهرباني کن، و چون بُخل ورزد تو بخشنده باش، هنگامي که دوري مي گزيند تو نزديک شو، و چون سخت مي گيرد تو آسان گير، و به هنگام گناهش عذر او بپذير، چنانکه گويا بنده او مي باشي، و او صاحب نعمت تو مي باشد. مبادا دستورات ياد شده را با غير دوستانت انجام دهي، يا با انسان هايي که سزاوار آن نيستند بجا آوري، دشمن دوست خود را دوست مگير تا با دوست دشمني نکني، در پند دادن دوست بکوش، خوب باشد يا بد، و خشم را فرو خور که من جرعه اي شيرين تر از آن ننوشيدم، و پاياني گواراتر از آن نديدم

با آن کس که با تو درشتي کرد، نرم باش که اميد است به زودي در برابر تو نرم شود، با دشمن خود با بخشش رفتار کن، زيرا سرانجامِ شيرينِ دو پيروزي است (انتقام گرفتن يا بخشيدن) اگر خواستي از برادرت جدا شوي، جايي براي دوستي باقي گذار، تا اگر روزي خواست به سوي تو باز گردد بتواند، کسي به تو گمان نيک برد او را تصديق کن، و هرگز حق برادرت را به اعتماد دوستي که با او داري ضايع نکن، زيرا آن کس که حقّش را ضايع مي کني با تو برادر نخواهد بود، و افراد خانواده ات بدبخت ترين مردم نسبت به تو نباشند، و به کسي که به تو علاقه اي ندارد دل مبند، مبادا برادرت براي قطع پيوند دوستي، دليلي محکم تر از برقراري پيوند با تو داشته باشد، و يا در بدي کردن، بهانه اي قوي تر از نيکي کردن تو بياورد، ستمکاري کسي که بر تو ستم مي کند در ديده ات بزرگ جلوه نکند، چه او به زيان خود، و سود تو کوشش دارد، و سزاي آن کس که تو را شاد مي کند بدي کردن نيست.[5] .









  1. نامه 103/31 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- کتاب رسائل: کليني (متوفاي 328 ه)

    2- کتاب زواجر و مواعظ: حسن بن عبدالله بن سعيد(متوفاي قرن3 ه)

    3- عقد الفريد ج3 ص90 و91 و143: ابن عبد ربه مالکي (متوفاي 328 ه)

    4- من لايحضره الفقيه ج4 ص392 و386: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

    5- تحف العقول ص97/52 و99/68 و76: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

    6- کتاب وصايا: سيد بن طاووس (متوفاي 664 ه)

    7- کتاب کشف المحجة (فصل 154(ص220: سيد بن طاووس (متوفاي 664 ه)

    8- فروع کافي ج 5 ص338 و510 ح3: کليني (متوفاي 328 ه).

  2. نامه 31 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، (اسناد و مدارک گذشته).
  3. خطبه 141 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- دستور معالم الحکم ص 139: قاضي قضاعي (متوفاي 454 ه)

    2- عين الادب والسياسة ص 215: ابن هذيل (متوفاي 389 ه)

    3- کتاب خصال ج1 ص236 ح78 باب الاربعة: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

    4- عقدالفريد ج 6 ص 268: ابن عبد ربه مالکي (متوفاي 328 ه)

    5- کتاب النهاية (در ماده صبع): اين أثير شافعي (متوفاي 606 ه)

    6- بحارالانوار ج72 ص196 و197: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

    7- شرح نهج البلاغه ج9 ص72: ابن ابي الحديد معتزلي (متوفاي 655ه)

    8- غررالحکم ج 4 ص 475 و 486: آمدي (متوفاي 588 ه).

  4. نامه 31 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- کتاب رسائل: کليني (متوفاي 328 ه)

    2- کتاب زواجر و مواعظ: حسن بن عبدالله بن سعيد(متوفاي قرن3 ه)

    3- عقد الفريد ج3 ص90 و91 و143: ابن عبد ربه مالکي (متوفاي 328 ه)

    4- من لايحضره الفقيه ج4 ص392 و386: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

    5- تحف العقول ص97/52 و99/68 و76: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

    6- کتاب وصايا: سيد بن طاووس (متوفاي 664 ه)

    7- کتاب کشف المحجة (فصل 154(ص220: سيد بن طاووس (متوفاي 664 ه)

    8- فروع کافي ج 5 ص338 و510 ح3: کليني (متوفاي 328 ه).

  5. نامه 98/31 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف (مدارک گذشته).